صبح و شعر
654 subscribers
2.13K photos
279 videos
331 files
3.22K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
اندر آمدن پيران ويسه نزد رستم ٥
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
هماره خرد باشدت رهنمون

💐🙏
@sobhosher
#نقالى (خادمان بى نام و نشان #شاهنامه)

مردم ساده‌دل در پایان روز سری به قهوه‌خانه‌هایی می‌زدند که در آن خبری از قهوه نبود. در آن محافل همه مهمان شاهنامه بودند،‌شاهنامه‌ای مردمی‌تر و مهمانانی پر از صفا. این محافل از سویی آمیزه‌ای از فرهنگ عامه و شاهنامه نیز بود. نقالان با آبروی فردوسی بر آبروی خود در میان جمع می‌افزودند و روایات شاهنامه را به میان مردم می‌بردند. شاهرخ مسکوب آن‌ها را خادمان بی نام و نشان شاهنامه می خواند. از سویی دیگر نقالان داستان‌های شاهنامه را با آموزه‌های دینی در هم می‌آمیختند و در نتیجه آن مخاطبان نزدیکی بیشتری با قهرمانان شاهنامه حس می کردند. تاریخچه نقالی به دوران صفویه می‌رسد.

#ژاله_آموزگار
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
لشكر آراستن ايرانيان
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
پر از مهر و شادى دل و جانتان
💐🙏
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
🔸کهن‌ترین تصویر #فردوسی در نسخه‌های شاهنامه ومنابع ديگر
دكتر #ابوالفضل_خطيبى


🔺به گمانم کهن‌ترین تصویر فردوسی در نسخۀ معروف به نسخۀ قوام‌الدین حسنِ وزیر مورَّخِ ۷۴۱ق آمده باشد (نک: تصویر۱ در همین صفحه). در مقدمۀ نسخه، در برگی که به مشاعرۀ معروف فردوسی با سه شاعر دربار محمود اختصاص دارد، تصویری از هر چهار شاعر دیده می‌شود. چنانکه ملاحظه می‌شود، نقاش نام خود را عبدالکریم نوشته است. چگونه می‌توان شاعران را شناسایی کرد؟ به گمانم شاعرِ سمت چپ فردوسی باشد، به دو دلیل: یکی اینکه زاویۀ نشستن این شخص با دیگران فرق می‌کند و دیگر اینکه نگاه هرسه شاعر دیگر به سوی اوست. چنین می‌نماید شاعر سوم از سمت چپ، عنصری، ملک‌الشعرای محمود باشد که با آن جامۀ فاخرِ سرخ‌رنگ و چهرۀ مغرور از دیگران متمایز شده است. شاعر دوم بازهم از سم چپ، شاید فرّخی باشد که او هم جامۀ فاخری بر تن دارد و سرانجام شاعر شمارۀ ۴ کسی نیست جز عسجدی که نسبت به شاعران دیگر در مرتبۀ فروتری قرار گرفته است. در این تصویر فردوسی چهرۀ، زیباتر و معصوم‌تری دارد. تازه ریش او هم کوتاه‌تر از بقیه است. در دست عنصری و فرّخی جام بادۀ سرخ‌رنگ دیده می‌شود و گویا نقاش حواسش بوده که جام باده را نباید به دست فردوسی می‌داده است.

🔸کهن‌ترین تصویر فردوسی در منابع دیگر: عارف اردبیلی منظومه‌ای دارد به نام فرهادنامه که در ۱۳۵۵ش بر اساس یگانه نسخه‌ای که تا آن زمان شناخته شده بود (نسخۀ ایاصوفیه) به کوشش عبدالرضا آذر به چاپ رسید (انتشارات بنیاد فرهنگ)، ولی بعدها نسخه‌ای به خط سراینده، مورَّخ ۷۷۳ق همراه با چندین تصویر، محفوظ در کتابخانۀ طوپقاپوسرای استانبول معرفی شد که یکی از این تصاویر مربوط است به فردوسی و درباریان دیگرِ دربار محمود از آنجا که در این صفحه ابیات شاعر دربارۀ فردوسی است، تردیدی برجای نمی‌ماند که مانند همۀ تصویرهای این نسخه که متن با تصویر تطبیق می‌کند، تصویر این صفحه نیز به فردوسی مربوط است. در این نقاشی که به نظر چندان پخته نمی‌نماید، ۷ نفر دیده می‌شود که در برابر سلطان محمود ایستاده‌اند. چنین می‌نماید، آنکه جامۀ کِرِم‌رنگ بر تن دارد و متمایز از دیگران در جلوی آنها جای دارد، فردوسی باشد. عارف اردبیلی در همینجا و در دو موضع دیگر اطلاعاتی دربارۀ فردوسی به دست می‌دهد که تا کنون شاهنامه‌شناسان بدان توجّهی نکرده‌اند. نخست ابیاتی که در همین برگ تصویردار آمده است، نقل می شود:
▫️▫️▫️
الف) نیم فردوسی طوسی که از شاه
/ توقع تاج زرین دارم و گاه

ز سلطان تاج و تخت طوس خواهد /
/برآی نام خود ناموس خواهد

چو او شاهنشه اهل هنر بود/
چو شاهان در خور تاج و کمر بود

به همت زان چو طوبی سروری داشت /
که از فردوس اعلی برتری داشت

من از دنیا قناعت را گزیدم /
که در یاری به از وی کس ندیدم

ز خسرو گشته‌ام راضی به چیزی /
که پیش همتش باشد پشیزی
🔻🔻🔻
البته «پشیزِ» شاعر اقلام زیر است:
غلامی زانکه چاکر باشم او را /
گه مدحت ثناگر باشم او را

کنیزی زانکه رخ در پاش سایم /
فقاع عاشقی از وی گشایم

زر و سیمی کزان گردم توانگر /
گزیده خلعتی زیب تن و سر

سمندی تیز باید زیر رانم /
که رانم را خبر نبود چو رانم
(متن چاپی، ص ۱۳۰، ب۲۷۰۴ به بعد، آغاز بخش فرهاد و شیرین)
🔺🔺🔺
🤔از این شاعرِ عارف باید پرسید: احیاناً گوجه‌ای، کباب کوبیدۀ اضافی یا چیز دیگری نمی‌خواهد. تازه عارف ما قناعت هم برگزیده است. باری عارف اردبیلی در این بیت‌ها می‌گوید:
فردوسی در ازای تقدیم شاهنامه به سلطان محمود «تاج و تختِ» (حکومتِ) طوس را خواسته است، 🧐ولی تا آنجا که نگارنده می‌داند، نشانی از این روایت در منابع دیگر نیست. می‌دانیم داستان رنجش فردوسی و هجو سلطان محمود بر سر هر کوی و بازاری بوده است و از این رو، شاید عارف اردبیلی هم با نقل یا ساختن این روایت بی‌آنکه به هجونامه اشاره کند، قصد داشته است داستان هجو سلطان محمود را فرایاد ممدوح خود آورد و با زبان بی زبانی به او حالی کند که اگر صلۀ درست و حسابی در کار نباشد، ممکن است مانند سلطان محمود هجو شود.
▫️▫️▫️
ب) چنین فرمود آن پیر کهنسال(منظور نظامی است) /
به گاه شعر گفتن صورت حال
چو نتوان راستی را درج کردن /
دروغی را چه باید خرج کردن
درین گفتار گوش فتنه مالید /
که با فردوسی طوسی سگالید

(ص۱۳۲، ب۲۷۴۴-۲۷۴۶)
▪️▪️▪️
ج) ز بهر پادشاهان جهانجوی /
نبینی همچو فردوسی سخنگوی
به نور رای کز شهنامه افروخت /
شهان را پادشاهی کردن آموخت
مخوان در پیش شاهان زمانه /
گه و بیگاه غیر از شاهنامه

(ص۱۴۷، ب۳۰۶۹-۳۰۷۱

📚

برگی که تصویر فردوسی و سه شاعر دیگر عهدِ غزنوی را در بر دارد و در همین صفحه مشاهده می‌فرمایید، در مجموعه صدرالدین آقاخان در ژنو سوییس به نشانِ Ir.M.56v نگهداری می‌شود.

◀️ از سايت شاهنامه پژوهان
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
لشكر آراستن ايرانيان٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
به نيكى همه بگذرد روزتان
💐🙏
@sobhosher
🌈 #رنگ در #شاهنامه_فردوسى

حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه به خوبی از رنگ سود جسته است. فردوسی رنگ را نه برای این که رنگ را به کار ببرد بلکه برای انتقال حس و بیان تصاویر به کار برده است.
🔸اولین مفهوم کاربرد «رنگ» در اشعار فردوسی در چارچوب ذات کلمه رنگ به کار رفته و رنگ خاصی را القا نمی کند:
دریده درفش و نگون سار کوس رخ نامـداران بـه رنـگ آبنوس
مثال دیگر:
بـدان خـنـده انـدر بیفشـارد چـنـگ ببردش رگ از دست وز روی رنگ
رستم و سهراب ، بیت 924
🌈
🔹دومین کاربرد واژه ی رنگ در شاهنامه در معنای حیله و دستان تجلی می کند و حامل معنای توطئه است:

بر رستم آمد پر از رنگ و بوی بپرسیـد و بنـشسـت نزدیک اوی
رستم و سهراب ، بیت 539
ز هر گونه رنگ اندر آمیختی
دل شـاه تـرکان بـرانـگـیـخـتی
رستم و سهراب ، بیت 2195

▪️سومین معنای رنگ در شعر فردوسی رونق یافتن است:

در آن شارستان کرد چندان درنگ که آتـشکـده گشت بـا بوی و رنگ
رستم و سهراب ، بیت 1560

🔺واژه ی رنگ در معنی عظمت و شکوه:
ابا پیل گرد و نکش و رنگ و بوی ز خـاور بـه ایـران نـهـادنــد روی
پادشاهی فریدون ، بیت 671
🌈
🔻رنگ در معنای سرسبزی و آبادانی و رویش گیاهان در فصل بهار به کار رفته است:

چو آمآد برتر مذ درون بآام و کوی به سان بهاران پر از رنگ و بوی
داستان سیاوش ، بیت 1296

🔹معنی دیگر رنگ در اشعار حکیم طوس ، زینت ، مال و ثروت و در برخی مواقع حامل معنای تاج و افسر است:
زمانی چو آهـرمن آیـد به جنگ زمانی عروسی پر از بوی و رنگ
داستان رستم با خاقان چین ، بیت 1557
هزار اشتر بختی و سرخ موی بنه بـرنـهـادنـد با رنگ و بـوی
داستان سیاوش ، بیت 1900
🌈
◽️فردوسی با ذکاوت شاعرانه خویش از واژه ی رنگ برای نحوه آرایش نامه نیز سود جسته است:

یکی نامـه بنوشت ارتـنگ وار برو کرده صد گونه رنگ و نگار
پادشاهی کیقباد ، بیت 209

ادامه دارد...🌈
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم شنگل و رستم
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
خردمند باشى و روشن روان
💐🙏
@sobhosher
نازنين دوستانم بركت باران سهم لحظه هاتان
پوزشم را براى ديركرد بپذيريد 💐🙏🏻
مهربانيتان مدام
@anahitagirl
#رنگ در #شاهنامه_فردوسى
🌈
◽️#رنگ_سپيد از رنگهاي ويژه است، برخي اصلاً آن را رنگ نميدانند. بلكه آن را نتيجه نبود
رنگها و عين بيرنگي ميدانند.
🔸در كتاب »روانشناسي و رنگها« رنگ سفيد جزءِ رنگهاي آزمون نيست و در بسياري از كتابهاي رنگ درماني رنگ سفيد را به شمار نياورده اند اما واقعيتِ آن در همنشينى ديگر رنگها كيفيتي را پديد ميآورد كه همچون رنگي مستقل خودنمايي ميكند و خصلتهاي مستقلِ آن ما را به بررسيِ شايسته فرا ميخواند. رنگ سپيد در بيشتر اسطوره ها و از آن جمله اساطير ايراني رمز برتري، معنويت و
فضيلت است و هر گاه با زرين همراه ميشود تقدسِ بيشتري مييابد. »
🌈
🔹سپيدي در بسياري از اشيا به نحو صفابخشي زيبايي را تعالي ميبخشد، چنان كه گويي فضيلتي از ذاتِ خود به آن اشيا ارزاني ميدارد. در رمزهاي آدميان، اين رنگ، نشانه بسياري از چيزهاي مؤثر و بزرگ شده است؛ همچون عصمت نوعروسان و بركت پيري ... در اسرار مذاهب نشانه بى عيبي الهي و قدرت پروردگار است ... »

🔲 در شاهنامه فردوسي رنگ واژه سپيد ٣٠٤ بار كاربرد دارد. البته مفهوم رنگ سپيد
گاهي از طريق واژه هاي ديگر بيان شده است؛
از جمله: كافور، روز، سيم، عاج، سمنخد، ماه و... و گاهي از طريق واژه هايي كه در حوزه معنايي درخشان ميگنجد؛ از جمله: تابان، تابناك، آبگون، فروزنده، تابش، خورشيدفش، چون چراغ و... . 🌈

🌜🌞از رنگ سپيد ٢٨بار براي بيان #طلوع خورشيد و ماه استفاده شده است كه ٢٥مورد درباره؛ روشن شدن روز در اثر طلوع خورشيد و ٣مورد براي طلوع ماه است، مواردي همچون:

جهان گشت چون روي رومي سپيد
جهــان شـد به ســانِ بــلور سپيد (ج 7: ص38، ب572)
چو برزد سر از چشمة شيـر شيد چو پيـدا شد آن شوشة تــاج شيد سپيــده چو برزد ز بـالا درفـش

🔹چندين بار به روز سپيد و شب سياه #قسم خورده ميشود؛ و در بسياري اوقات نيز سپيد براي روز صفت ميشود:

به روز سپيد و شب لاژورد )ج 4: ص 14، ب 97(
به روز سپيـد و شب لاژورد )ج 6: ص 234، ب 265( گشـاينـدة گنج پيش اميــد
به دادار دارنـده سـوگنــد خورد بر آشفت يك روز و سوگند خورد نمـــاينده شـب به روز سپيــد
(ج 1: ص 100، ب 346)

🔸گاهي از رنگ واژه سپيد براي ساخت #تعبيرات_كنايي استفاده ميشود، از آن جمله است:
تيره شدن روز سپيد، سپيد نبودن روز با كسي، سپيد شدن ديده، سيم دندان شدن و...
سيه گشت رخشنده روز سپيد گسستنــد پيونــد از جمشيد
ج 1: ص 49، ب 167
از اين زندگاني شدم نا اميــد سيه شد مرا بخت و روز سپيد
ج 4: ص 169، ب 844

ادامه دارد🌈
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
رزم رستم با ساوه و گهار ١
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
دلت از خرد خانه نور باد

💐🙏
@sobhosher
#رنگ در #شاهنامه_فردوسى 🌈
#رنگ_سپيد 🔲

◽️از مفهوم رنگ سفيد ١١٤بار براي بيان زيبايي استفاده شده است. از اين تعداد ٩٤بار براي توصيف زنان، ١٣بار براي توصيف پادشاهان، ٨بار براي توصيف پهلوانان و مردان ديگر كاربرد داشته است و نكته جالب اين كه در هيچ كدام از اين موارد، حتي يك بار هم از واژه سپيد استفاده نشده و به جاي آن واژه هاي ديگر همچون عاج، روزگون، ماهروي، ماه ديدار، ماه چهره سمنخد، سيمينبر، نقره سيم و ... به كار رفته است.
*
پرستــار با افســر و گوشــوار
همان جعدمويانِ سيمين عـذار (ج 4: ص 300، ب 1413)
*
به رخسارگان چون سهيل يمن
بنفشـه گرفته دو برگ سمــن (ج 5: ص 19، ب 193)
*
🔻مواردي همچون: بر دختــر آمد پر از خنـده لب
٣٣ بار از مفهوم رنگ سپيد براي 🔸اشاره به رنگ حيوانات استفاده شده است: ١مورد تذرو سپيد، ٣ مورد باز سپيد، ٥ مورد پيل سپيد،٢٣ مورد اسب سپيد و ١مورد گورخر، ٢٠بار نيز از مفهوم رنگ سپيد براي توصيف اشياي مختلف همچون خيمه، جامه، پرده، درفش، شمشير، تخت و ... استفاده شده است كه معمولاً حامل بار مثبت است.
🔹٢٩بار هم از ديو سپيد نام برده شده است. سپيدي زال كه در اوايل امر اهريمنيگمان شده است و نام ديو سپيد، از موارد اندكي هستند كه رنگ سفيد را در مفهوم منفي جلوه داده اند
🔸كاربرد رنگ #سپيد به عنوان نماد
🔺كيخسرو و پيوستن او در سپيدي به جاودانگي
#كيخسرو كه در شاهنامه از
درخشانترين پادشاهان و شريفترين رهبران ايراني است و روزگاري را با زلالي و پاكروي بر قلبها فرمان رانده است و با محبوبيتي مقدس خود را در ديد ايرانيان تا جايگاه پيامبري پاكتن بالا برده است. او بر فراز فضايى رازآميز و در سپيدي فراگير به جاودانگي ميپيوندد تا از ناميرايان دين بهي باشد و براي پالايش ناپاكيها همراه با سوشيانت باز گردد.

***
چو برف از زمين بادبان بركشيد
نبـد نيزه نـــامداران پديد
يكايك به برف اندرون ماندند
ندانم بدان جاى چون ماندند
***
🔹#كيقباد و خواب ديدن بازهاى سپيد

🔻كيقباد نخستين پادشاه كياني است. او در خواب ميبيند كه دو باز سپيد از سوي ايران تاج درخشان پادشاهي را مي آورند و بر سر او مينهند. باز سپيد در اين رويداد اسطورهاي نمادي از فرهمندي و خوشبختي است و سپيدي رمز فضيلت و برتري است. رفتار باز بعدها به هماي افسانه اي نسبت داده ميشود و هما مرغ خوشبختي نام ميگيرد وروي آوري هماي سعادت از آرزوهاي فراگير همگان ميشود.

***
شهنشه چنين گفت با پهلوان
كه خوابي بديدم به روشن روان
كه از سوي ايران دو باز سپيد
يكي تاج رخشان به كردار شيد
خرامان و نازان شدندي برم
نهادندي آن تاج را بر سرم

◽️#زال و سپيدي اندام او
🔺زال، پهلواني با زايش مرموز و زندگي بيپايان است. آنجا كه حتي بزرگترين مرد شاهنامه »رستم«، تسليم مرگ ميشود، سرانجامي براي زندگي زال نيست و خبري از مرگ او در شاهنامه نداريم. بنابر فرهنگهاي فارسي زال و زروان از يك ريشه و به معني پير و صاحب موي سپيد است. هستي زال نيز نشأت گرفته از سپيدي اسطورهاي وي است. زال از آغاز، با اين نشانة سپيدي، به صورت موجودي ارائه ميشود كه با عمر جاودانهوار حماسه، پيوندي نزديك و هماهنگي عميقي مييابد. او تبلوري است از
پيرانگي دوام يابنده، آن هم از آغاز كودكي.« (مختاري، 1369: 68)

ادامه دارد
@sobhosher
صبح و شعر
#تهران #دزاشيب خانه نيما يوشيج @My_BeautifulIran @sobhosher
یادبود نیما یوشیج در دانشکده ی هنرهای زیبا - 17 بهمن 47 از طرف کانون نویسندگان ایران -
ماحصلِ سخنانی که آل احمد در جوابِ سئوالِ حضّار و دانشجویانِ مجلس گفت چنین بود: ... در زندگیِ خصوصی، من همیشه نیما را به صورت گاندی می دیدم. به علتِ وجودِ او بود که من و عیالم رفتیم آن بالا، شمیران، و خانه دار شدیم. اگر نیما آنجا زندگی نمی کرد، شاید ما هم الان آنجا نبودیم. (مجله آرش – شماره 19مهر1357 )

سیمین دانشور: می دانید نیما همسایه ی ما بود. اساساً ما به خاطرِ نیما و همجواری با او، این خانه را ساختیم (یعنی جلال ساخت). برای عالیه خانم، همسر نیما، سخت بود که هر شب دورِ نیما جمع بشوند و او هم بخواهد پذیرایی کند. به همین جهت نیما به خانه ی ما می آمد. ... من وقتی که خانمِ نیما را با آن همه گرفتاری و درگیری می دیدم، دلم خون می شد. او ناچار بود سَحَر پا شود، غذا درست کند، برای ظهرِ نیما و خودش و شراگیم (پسرشان). توی برفِ زمستانی، قابلمه ی غذا در دست، از تجریش بچه را تا مدرسه ی سَن لویی برساند و بعد برود بانک ملی، کار و تأمینِ معاش کند. عصر خریدِ خانه را بکند و بچه را از مدرسه بیاورد و با وسایلِ نقلیه ی محدودِ آن وقت ها، خود را از شهر به تجریش برساند و تازه شامِ شب فراهم کند.» (هنر و ادبیات امروز (گفت و شنودی با پرویز ناتل خانلری و سیمین دانشور) - ناصر حریری – کتابسرای بابل – 1366 – ص 48)

«امشب، شب جمعه به منزل آل احمد رفتم بعد از مدت ها که همسایه بودیم. آل احمد خبر داد عکس رنگین مرا در پشت جلد مجله ی خوشه که باعث بر افتخارات من است، در میان ملتی که مرا با تنگدستی نگه داشت و من با خرج خودم نمردم. جمعه شب گویا - اول خرداد 1336» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 256)

خانه ی مسکونی ما در حالی که سالی سه ماه در تهران نباشیم، خانه ی ییلاقی است. معتضدی امشب می گفت سالی سه چهار هزار تومان، چهار اطاق ییلاقی در شمیران کرایه دارد. به دست هم نمی آید. در اواخر اردیبهشت هستیم. من که اطلاعی از این امور ندارم. شب 29 اردیبهشت 1335 – (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 247)

شهریار می گوید: «آنقدر با هم اخت شده بودیم که اغلب هر روز همدیگر را می دیدیم تا اینکه از تهران به شمیران رفت و آنجا ساکن شد. راهمان دور شد، اما باز اغلب یکدیگر را می دیدیم. 1337» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، 1387، چاپ اول، ص 336)

فریدون مشیری: «من از همان جوانی با نیما که پدرِ شعرِ نو خوانده می شد، آشنا بودم. چندین بار به خانه اش، انتهای جاده ی قدیمِ شمیران، کوچه ی فردوسی رفته بودم. (شعر شفا دهنده ی روان است، و هم بیدار کننده ی وجدان ـ گفتگو با فریدون مشیری توسط شاهرخ تویسرکانی - مجله دنیای سخن / شماره 85 / اردیبهشت و خرداد 1378 / ص 22- 28)

در زمان مدیریت جناب آقای پازوکی مدیر وقت میراث فرهنگی تهران با شهرداری منطقه یک در این مورد مذاکراتی انجام شده و حتی جناب آقای رسول خادم» ، رئیس کمیسیون وقت فرهنگى شوراى اسلامى شهر تهران پیگیر امور بوده اند. اینجانب نیز در مذاکره ای که با جناب آقای مسجدجامعی در مورد خانه نیما داشته ام پیگیری هایی نموده و طی نامه های فراوانی که به ریاست جمهوری و مدیران وقت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور نوشته ام، از اهمیت این خانه که می تواند خانه – موزه شعر نوین ایران، درخواست آزادسازی و اقدام شایسته نسبت به این مکان ارزشمند را نموده ام.

امروز هم باتوجه به مدیریت جناب آقای دکتر نجفی، شهردار تهران و حضور آقایان احمد مسجدجامعی و دکتر حجت و خلیل آبادی به عنوان رئیس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران که از اهالی فرهنگ، ادب و متولیان میراث فرهنگی کشور بوده اند، شایسته نخواهد بود تا این بنا از فهرست آثار ملی ایران خارج شده و تخریب شود. طی روزهای اخیر هم با ارسال نامه به مدیران ارشد و مسئولانی که می توانند در حفظ و نگهداری این مکان ارزشمند نقش داشته باشند، گزارشی مربوط به این خانه و ضرورت حفظ و نگهداری آن نوشته شد.

امیدواریم فرزندان معنوی نیما و دوستداران شعر امروز نسبت به حفظ خانه نیما و ضرورت بازسازی آن در جهت ایجاد خانه-موزه شعر نوین ایران و تبدیل خیابان دزاشیب به قطب فرهنگی شعر و ادبیات نوین ایران همت نمایند.🙏🏻💐

@sobhosher
Forwarded from صبح و شعر
🍂🍁
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر #حافظ شیرین سخن ترانه توست

از آخرين شنبه پاييز با حافظ خوانى استاد #على_گلزاده به پيشواز بهار ميرويم 🌸🌸
همراه مان باشيد 💐
هر #شنبه غزل زيبايى از #حافظ_شيرازى

عكس از : #عليرضاايرانمهر

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
غزل: حضرت #حافظ
آواى: استاد #علی_گلزاده
💐
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم



#حافظ به استقبال غزل زیر ( از #سعدی ) رفته است
غزل ۳۷۱
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همچنين #اوحدی_مراغه_اى :
اى كه رفتى و نرفتى نفسى از يادم
خاك پاى تو چو گشتم چه دهى بر بادم
ديوان٢٦٤
همچنين #ناصربخارائى:
سرو را ديدم و بالاى تو آمد يادم
ذكر گل كردم و در فكر رخت افتادم

اشاره اى به زيبايى هاى اين غزل
🔺
*زلف برباد مده تا ندهی بربادم
هردوبرباد دادن است اما آن کجا واین کجا
*نازبنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
آن بنیادکردن به معنی پی وریشه گذاشتن
این بنیاد کندن است به معنی ریشه وپی کندن ، آن ساختن است واین خراب کردن
*می مخوربا همه کس تا نخورم خون جگر
هردوخوردنیست وهردوقرمزرنگ
سرمکش تا نکشد سربفلک فریادم
هردوسرکشی است
🔻
@sobhosher