صبح و شعر
659 subscribers
2.13K photos
278 videos
327 files
3.21K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
#پند_از_شاهنامه 📖
چو دی رفت و فردا نیامد به پیش مده خیره برباد اوقات خویش

#فردوسی_بزرگ

@sobhosher
#سیمرغ_در_اساطیر_ایرانی

🔹 #سیمرغ پرنده‌ای است که بر بالای درخت شگفت آور «هَرویسپ تخمک» یعنی درخت «همه تخم» یا دربردارنده همه رستنی‌ها،
که در میان دریای #فراخکرت است، آشیان دارد.
هرگاه که سیمرغ بر می خیزد هزار شاخه از آن درخت می‌روید و هرگاه بر آن می‌نشیند، هزار شاخه شکسته می‌شود و دانه‌های آن به اطراف می پراکند و از آن گیاهان گوناگون می روید.
(👈 مینوی خرد، به نقل از اوشیدری،۳۴۰)

🔸کسی که استخوان یا پری از این مرغ دلیر داشته باشد، هیچ کس نمی‌تواند او را براندازد و آن پر او را همیشه نزد دیگران احترام و اعتبار می بخشد.
(👈 دهخدا،لغت نامه) سیمرغ دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. و در برخی صفات با انسان مشترک است. صورتش چون صورت آدمیان است و مثل انسان دست دارد. «به زبان آدمی سخن می گوید و مامور پیام آوری و حفظ اسرار است... معروف است که پر سیمرغ زخم ها را شفا می دهد و سیمرغ خود به عنوان یک حکیم شفا بخش معرفی شده است.»
(👈 ژان شوالیه، ۷۱۰)

🔺در ادبیات فارسی، بسیار از سیمرغ سخن رفته است ولی مهم ترین آثاری که از این پرنده سخن گفته اند یکی #شاهنامه_فردوسی است و دیگری #منطق_الطیر عطار نیشابوری. سیمرغ در این دو اثر چندان شباهتی به همدیگر ندارد. در شاهنامه فردوسی، بر فراز البرز کوه آشیانه دارد و راهنما و خردمند است. به تدبیر و حمایت او، زال (پدر رستم) که پس از تولد از خانه رانده شده است، در کنار جوجه های سیمرغ می بالد و جوان دلاوری می گردد و چند پر از او به یادگار می گیرد که در زمان درماندگی، با آتش زدن آنها، سیمرغ به یاری اش بشتابد. به هنگام زادن رستم، هنگامی که مادرش در آستانه مرگ بود، به تدبیر سیمرغ پهلوی رودابه را می شکافند و رستم را بیرون می آورند و با مالیدن پر سیمرغ بر زخم پهلوی رودابه، درمانش می کنند. همچنین در گیر و دارِ جنگ رستم و اسفندیار، سیمرغ دوباره فراخانده می شود و رستم را به پیروزی راهنمایی می کند.
(برخی پژوهشگران سیمرغ را توتم_نماد یا نیروی نگهبان_ خانواده زال دانسته اند.)

🔻در منطق الطیر عطار، و به دنبال آن در همه آثار عرفانی، سیمرغ در کوه قاف آشیان دارد و قاف کوهی است در دورترین نقطه گرداگرد عالم. پرندگان بسیاری در جستجوی سیمرغ راه می افتند و با تحمل رنج های فراوان و گذر از هفت وادی (بیابان) سهمناک، بسیاری از راه باز می مانند و عاقبت، سی مرغ باقی مانده به حضور سیمرغ می رسند و سیمرغ را نیز در خود می یابند. سیمرغ در منطق الطیر نماد حقیقت متعالی است که در وجود انسان نهفته است و با رنج کشیدن هویدا می گردد. و یا «ذات باری تعالی است و این که سرانجام سی مرغ یه سیمرغ می رسند، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نشان داده است.» (👈 یاحقی، ۵۰۵ )

#مولانا نیز در ادامه سنت عرفانی عطار، سیمرغ را نماینده عالم بالا و مظهر عالی ترین پروازهای روح و انسان کامل شناخته است. (همان)

آثار به جا مانده از دوره ساسانیان، نقش سیمرغ را بر روی ظروف و الواح زیادی نشان می دهد. شاید نقش سیمرغ مثل نماد و نشانی برای حکومت ساسانی شناخته می شده است.
پرندگان اساطیری ، عطار نیشابوری


📚 بن مایه:
⬅️ جهانگیر اوشیدری، دانشنامه مزدیسنا
⬅️ علی اکبر دهخدا، لغت نامه
⬅️ ژان شوالیه و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ج ۳
⬅️ محمدجعفر یاحقی، فرهنگ اساطیر در ادب فارسی

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٢
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
خرد جان پناهت ز شر و بدي

💐🙏
@sobhosher
#فرهنگ_ايراني همان استمرار تير #آرش كمانگير است. (بهرنخست)
#دكتر_قدمعلي_سرامي

ايرانيان باستان، از سويي سرآغاز و پاي انجام را «مينو» مي‌دانستند و زندگاني در اين دنيا: «گيتي» را، سفري درازآهنگ و درشتناك، از مينو به مينو، به شمار مي‌آورند و از ديگر سو، با ازلي و ابدي به حساب‌آوردن حقيقت اعظم، «زمان آكرانه» را چرخه‌اي مستدام مي‌ديدند و بر اين بنياد، گذشته و آينده را دو روي از يك سكّه و دو كمان از يك دايره، مي‌ديدند، چونين بود كه هميشه پرنده‌ي حال‌شان با دو بال مينوي گذشته و آينده، در پرواز بود. به زباني ديگر، در عين حال كه از خردترين پاره‌ي وقت يعني «آن» و «دم» گذار مي‌كردند، در دهر: همان زمان آكرانه، مي‌زيستند. براي آنان هر «آني» هميشه بود، به همان‌گونه كه هر امروزي، بر هم نهاده‌ي همه‌ي ديروزها و فرداها مي‌نمود. به همين دليل براي آنان، اغتنام فرصت، غنيمت دانستن همه‌ي زمان‌ها و در نهايت همه‌ي هستي‌هاي جاي خوش كرده در آنها بود. از اين روي حال را جوهره‌ي ذات گردان هستي يعني شدن و نهاد استوار آن يعني بودن مي‌انگاشتند:

وقت را غنيمت دان، آن قدر كه بتواني!
حاصل از حيات اي دوست! اين دم است تا دانی (حافظ)

و اگر وقت را از آن خويش مي‌كردند، تصاحب و تملّك همه چيز، براي شان آسان مي‌شد:

بلبل عاشق! تو عمر خواه كه آخر
باغ شود سبز و سرخ گل به برآيد. (حافظ)

شايد به دليل همين نقش كارساز بود كه به هر آييني باور داشتند، زمان پديدار و ناپديدار را والاترين تجلّي آفريننده حتي خود وي شمار مي‌كردند و به نام زروان مي‌پرستيدند. آنان آينده را موجد گذشته و حال مي‌شناختند و علّت غايي و فرجامين را فراهم آورنده‌ي علت‌هاي مادّي و صوري و فاعلي و آلي.

بنابراين مي‌توان فرهنگ ايراني را فرهنگي آينده‌بين، فرجام‌نگر و اميدوار به شمار آورد. بردباري و مداراي نُه هزار ساله‌ي اهورا و اهوراييان در قبال اهريمن و اهريمنيان به دليل اطميناني است كه به بازگشت فرجامين، به مينو دارند. سعدي راست گفته است:

اي كه گفتي هيچ مشكل چون فراق يار نيست!
گر اميد وصل باشد، هم‌چنان دشوار نيست. (سعدي)

هنوز كه هنوز است مادران ايراني، بخش بزرگي از درآمد خانواده را در راه تهيّه‌ي جهيزيه براي دختران‌شان، به مصرف مي‌رسانند. فرالاوي شاعر معاصر رودكي؛ پدر شعر دري، به مخاطبان سخن خويش اميد مي‌دهد و يادآور مي‌شود كه همه‌ي فرزندان آدم و حوّا به اميد زنده‌اند:

امروز اگر مراد تو برنآمد،
فردا رسي به دولت آبا بر.
چندين هزار اميد بني‌آدم،
طوقي شده به گردن فردا بر.

از اين قرار اگر فرهنگ ملّي‌مان را فرهنگي فرداپرست و فرداباره بدانيم، به بيراهه نرفته‌ايم. ايرانيان در هر دوره اميد به آينده‌ها را از دست داده‌اند، تسليم و تمكين را پيشه كرده‌اند اما در بيشتر دوره‌ها با حفظ اميدواري خويش توانسته‌اند به آساني از سختي‌ها گذار كرده، شاهد توفيق را در آغوش گيرند.

در اين چهار دهه كه از انقلاب سپري شده است، ايرانيان بنياد بسياري از باورداشت‌هاي كهن خود را فروريخته يافته‌اند و از آن ميان باور به بهروزي فرداها را در روان خويش، سست‌تر ديده‌اند. من در دراز ناي اين سي- چهل سالي كه به حكم تدريس در دانشگاه‌ها با جوانان، برخورد مستمر داشته‌ام تقريباً سال به سال، اميدشان را در تنازل ديده و توان‌شان را در مقابله با دشواري‌ها كمتر يافته‌ام. اين است كه از همان سال‌هاي دهه‌ي پنجاه به اين فكر افتاده‌ام كه به سهم خود، در بازگرداندن اميد به آينده، ياري‌شان دهم. اين انگيزه سبب‌ شد تا به آثار بنيادين باز مانده از ايرانيان پيش از اسلام و نيز مرده‌ريگ پس از مسلماني، نگاهي بيافكنم و نشانه‌هاي فرداگرايي اقوام ايراني را در آنها جستجو كنم.
ادامه دارد..

@sobhosher
#پند_از_شاهنامه 📖

چو روشن شود تيره شب روز ماست
كه اختر ز نيكي دل افروز ماست
#فردوسی_بزرگ

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٣
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
زمانه سراسر به كام تو باشد

💐🙏
@sobhosher
#فرهنگ_ايراني همان استمرار تير آرش كمانگير است. 📝بهر دوم.
...
با اين اوصاف، طي چند فصل اين سهم انجام پذيرفت. در نخستين فصل مبحث فرداانديشي و آينده‌نگري را به طور عام در كلّ فرهنگ‌مان وارسيدیم و سپس اين مسأله را در آثار بلندآوازه‌ترين و اثرگذارترين شاعران پارسي‌سراي اين مرز و بوم: فردوسي، مولوي، سعدي و حافظ كاويدیم به اين اميد كه به هم‌ميهنان به ويژه نسل نوي اين سرزمين نشان دهیم تنها راه رهايي از اين دل‌افسردگي و درنگ‌پذيري، همان‌گونه كه فروغ در سرآغاز دهه‌ي چهل دريافته بود، «تولّدي ديگر» است؛ نبايد بگذاريم تا جامعه‌ي ايراني، چون همين شاعر، در سال‌هاي ميانين همان دهه، گرفتار فصل سنگين خطرناك يخبندان رواني شود و همگان را به ايمان آوردن به آغاز آن فراخواند.
مي‌خواهم هم پپش از آن كه يأس، به همان سان كه آن شاعر بلندآوازه را به كام مرگ فرو برد، از فرو‌رفتن همبومان در باتلاق مردن جلوگيري‌كنم و يادآور شوم كه فرهنگ ايراني، فرهنگي همواره زيان و زايان است.

فرهنگ ايراني، فرهنگ استمرار زايمان‌هاي روان انساني است و مرگ در آن تنها نقش قابلگي را بازي‌ مي‌كند. فرهنگ ما، فرهنگ رنسانس مستمر و باززايي در باززايي تا بي‌كرانگي بي‌كرانه‌ها است.

پيوند خويش را با فرهنگ ايراني كه از كهن‌ترين روزگاران تا اكنون، همواره، فرزند زناشويي عشق و عقل بوده است نگسليم و اطمينان داشته باشيم كه براي ما، هر فردا از ديروز خويش شيرين‌تر و شورانگيزتر خواهد بود. يادمان نرود كه آن لاهوري ايران پرست چه گفت:

هيچ قومي زير چرخ لاجورد،
بي‌جنون ذوفنون كاري نكرد!

آینده پاینده باد
امید در شعر شاعران بزرگ ایران
#قدمعلي_سرامي
نشر ترفند

@sobhosher
#پند_از_شاهنامه 📖

بدو گفت گودرز ،اگر كردگار
بگرداند از ما بد روزگار
به بيشي و كمي نباشد سخن
دل روز ايرانيان بد مكن
اگر بد بود بخشش آسمان
ز پرهيز و بيشي نگردد زمان

#فردوسی_بزرگ

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٤
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
كرانه تا كرانه خوشت باد زندگاني

💐🙏
@sobhosher
#ایران‌ویج

🔺ایران‌ویج (اوستایی : اَریَنَ وَئیجَه (airyana waējah)،
پارسی میانه : ایران‌ویج (ērānwēz)،
سغدی مانوی : آریانا وَئیجه (airyana waējah) ،
پارتی : آریان‌ویجن (ʾryʾnwyjn)) ،
🔸بر اساس اوستا (فرگرد ۱) #ایرانیان باستان خاستگاه خود را اَیریَنِم وَیجَ می‌نامیدند که به معنی
« گستره ی آریاییان » یا « سرزمین رود های آریایی ، چشمه‌ های آریایی » است. این واژه بعد ها در متون پهلوی تبدیل به #ایران‌_ویج (ērānwēz) شد. (ērr) به معنی
« #آزاده ، #شریف و #اصیل » است.
بنابر اوستا، نخستین مسکن اقوام آریایی است. درباره ی محل ایران ویج اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سرزمین صرفاً اساطیری دانسته‌اند. برخی نیز پیشنهاد هایی برای جایگاه جغرافیایی آن ارائه کرده‌اند.
محل‌ های پیشنهادی از خوارزم بر ساحل دریاچه آرال در شمال ازبکستان تا آذربایجان ، یا تا جنوب یا شمال غرب افغانستان گسترده است. اخیراً فُگِلسانگ محل ایران ویج را شمال سرزمین باستانی سُغد ، در شمال رود سیحون دانسته ، اما بر پایه ی پژوهش ویتسِل ، جایگاه ایران ویج ارتفاعات مرکزی افغانستان بوده است.
🔻در وندیداد ۱ ، بند ۳و۴ آمده است : بهترین ناحیه‌ ای که اورمزد آفرید ایران ویج است.
اما پتیاره آن زمستان دیو آفریده ده‌ ماهه و انواع مار پردار و بی‌ پر است. خوشی این ناحیه به حدی است که اورمزد می‌گوید اگر سرزمین‌ های دیگر را نمی‌آفرید ، مردم به ایران ویج می‌رفتند و جایی برای سکونت باقی نماند. در اساطیر ایرانی زمین به هفت پاره یا اقلیم بخش شد. اقلیم میانی خونیرَس نام دارد که به اندازه آن شش اقلیم دیگر است. ایران ویج در خونیرَس قرار دارد. اورمزد در ایران ویج چیزهای زیادی را آفرید. رود های وه دائیتی، داراجه ، گاو اِیوداد یا یکتا آفریده ، گیومرث ، کوه‌های ابرز و اوسِندام و راس و پل افسانه‌ ای چینوَد در آن جاست.
نخستین حیوانات که دو گاو نر و ماده بودند و همه انواع گیاهان در ایران ویج آفریده شدند. ایران ویج امن‌ ترین جای خونیرَس است به طوری که وَرِجَمکَرد در آن جا ساخته شده است. سرور ایران ویج یکی از بی‌ مرگان ، یعنی ون‌ جد بیش ، است.
زردشت در ایران ویج ظهور کرد. طبق روایات متاخر ایران ویج در آذربایجان است. می‌گویند خورشیده به اندازه ی ایران ویج است. در اعتقادات ایرانی ، ایران ویج آرمانشهر ایرانیان است.
در مینوی خرد ، مشخصات این آرمانشهر بدین شرح آمده است و پیداست که اورمزد ایران ویج را از دیگر جای‌ های و روستاها بهتر آفرید و نیکی‌اش این است که زندگی مردم در آن جا سیصد سال است و زندگی گاوان و گوسفندان صدوپنجاه سال و درد و بیماری کم دارند و دروغ نمی‌گویند و شیون و مویه نمی‌کنند و دیو آز به تن آنان کمتر مسلط است و ده مرد از نانی که می‌خورند سیر می‌شوند و به هر چهل سال از زنی و مردی فرزندی زاده شود و قانون شان بهی و دی نشان پوریوتکِشی است و چون بمیرند پارسایند و رد (سرور) آنان گوبدشاه است و از ایزدان سرور و پادشاه‌شان سروش است.

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٥
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
فزوني بگيرد مهرباني، شادكاميت!

💐🙏
@sobhosher
#پند_از_شاهنامه 📖

ز بهر زمانه پذيره مشو
به نزديك بدخواه خيره مشو

#فردوسی_بزرگ

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
از پژوهش هاي
دكتر #فريدون_جنيدي

#درياي_پارس 🌊
(بهر نخست)

🧐بررسي واژه
واژه #دريا در #اوستا به گونه زَرَينگهzarayangh آمده‌است, و اين نام درباره دريايي است كه در اوستا «وُاوروكَش» Vo-oorookash خوانده ميشود.
«وُاوروكَش» خود از دو بهر برآمده است:
بخش نخستين آن؛ «وُاورو», برابر با پر و بسيار است, و بخش پاياني آن «كَش», برابر با مرز و كناره است و بر روي هم واژه «وُاوروكَش»= #پرمرز و #بسياركناره است.
اين واژه در نوشته‌هاي پهلوي, به گونه «فراخْوْكَرت» fraakhvkart درآمده است كه بخش نخستين آن,همان ”فراخ“ و بخش پاياني آن نيز ”كرت“ , يا ”كَش“ و ”كشه“ است و آن نيز #بسياركناره و #فراخ_مرز و كرت است و در زبان #فارسي, اين واژه را «فراخكرد» مي‌خوانند!
گونه ديگر واژه «كش» در اوستا, «كَرْشْ» است كه بخش نخستينِ «كَرش وره=كشور» را مي‌سازدو برروي هم, كشور جايي است كه با «كشه = خط = خد» يا نشانه‌اي كه از زدنِ خيش بر روي زمين پيدا مي‌شود, از ديگر جايها جدا ميگردد.و پيشينيان, زمين خويش را از زمين همسايگان, با زدن خيش ونشانه آن, جدا مي‌كردند.
اما «زَرَينگه» اوستايي, در زبان پهلوي, بگونه «زِره» درآمده است, در زبان فارسي , با دگرگون شدن «ز» به «د» دريا خوانده مي‌شود.چنانكه واژه «دْرَنْ‌يَ» فارسي باستان در اوستا «زْرَن‌يَ» و در سانسكريت, «هْرَنْ‌يَ» خوانده مي‌شود.

از اين واژه نيز در زبان #فارسي, دو واژه بر جاي مانده است: از «دْرَنْ‌يَ» واژه «دينار», و از «زْرَن‌يَ» واژة «زر», و چنانكه پيداست, هر دو گونه اين واژه, يك سخن را باز مي‌گويند!
از گونه پهلوي اين واژه, تا آنجا كه نويسنده آگاهي دارد,دو نام در ايران امروز, بر جاي مانده است:
يكي «گودِزِرِه» در سيستان, و يكي درياچه «زِريوار», در مريوانِ اورامان كردستان و در ديگر جايها, همواره واژه دريا به جاي ”زره“ بكار مي‌رود!

🌊 #زره_فراخكرت؛ يا وُاوروكَش
در نسك‌ها(دفترها)ي برجاي مانده از اوستاي كهن, بيست‌و هفت بار از درياي فراخكرت ياد شده است ,كه هربار با نشاني شگفت به آن بر مي‌خوريم:
«هنگاميكه آنها, به گونه ستارگان دنباله‌دار, در ميان زمين وآسمان پرتاب شوند, بنزديك درياي فراخكرتِ نيرومندِ خوش‌منظرِ ژرف, كه آبش, سطح وسيعي را فرا گرفته رسند.»
🔺”بند 8 از كرده 5 تيريشت,يشت‌ها جلد 1, رويه343“
«سراسر سواحل درياي فراخكرت بجوش درافتد و همه ميان آن بالاتر برآيد.... كه داراي هزار درياچه و هزار رود است,و هريك از اين درياچه‌ها و هريك از اين رودها به بلندي چهل روزه راهِ مردِ سوار تندرو است»


🔹”از بند 5 آبان يشت؛ يشت‌ها جلد 1 رويه 235“
اينگونه نشانه‌هاي شگفت از درياي فراخكرد,از شگفت آن دريا سخن مي‌گويد و چنين است كه در «بُن‌دَهِش» در بخش چگونگي درياها , درباره فراخكرت چنين آمده است: «يك‌سوم اين زمين را دربر دارد, از آنروي فراخكرت ناميده شد كه يكهزار دريا, در او داشته شده است.»
🔻”بُندهِش؛ترجمه مهرداد بهار , رويه 73“
و بنابراين گواهي‌ها, درياي وُاوروكش يا فراخكرت همانست كه در نوشته‌هاي پس از اسلام, با نام «بحر محيط» آمده‌‌است, اما چنانكه خواهيم ديد,بخشي از #بحرمحيط,
چون از آن ايران بوده است, با نامي ديگر خوانده مي‌شده‌است و نام چند درياي ديگر كه پيوسته به آن بوده‌اند در نامه‌هاي ايراني آمده است.

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٦
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
به آغاز و فرجامت آهنك چنگ و رباب
💐🙏
@sobhosher
#پند_از_شاهنامه 📖

چنين است گيتي پر از آز و درد
ازو تا تَوان گِرد بيشي مگرد

#فردوسی_بزرگ

@sobhosher
#درياي_پارس (بهر دوم)🌊

🔸درياي چين:
سَدُم سال روزي به درياي چين پديــد آمــد آن شــاهِ ناپاكدين
🔹درياي هند:
«... دگرباره از درياي فراخكرت برخيزد, ستويس رايومند فرهمند نيز از درياي فراخكرت بلند شود و پس از آن,همه از آن سوي هند, از كوهي كه در ميان درياي فراخكرت واقع است برخيزد.» و از اين گفتار آشكارا برمي‌آيد كه آن بخش از درياي فراخكرت كه با نام هند شناخته مي‌شده, آنسوي هندوستان, ميانه چين و هند است,جايي كه امروز خليج بنگال مي‌خوانندش.
🔺درياي مُكران:
دريايي در كناره كُره امروزي بوده‌است, زيرا كه در گذرِ كاووس از آسيا به سوي اقيانوس آرام چنين آمده است:
از ايران بشد تا به توران و چين
گذر كرد از آن پــس به مـكران‌زمين
ز مكــران شـد آراستــه تا زره ميــان‌ها نــديـدنــد, بنــد وگــره

🔻از اين گفتار چنين بر مي‌آيد كه مكران, سرزميني ميان چين و آب‌زره يا زرهِ فراخكرت است كه از آنجا به دريابارِ فراخكرت مي‌رسيده‌اند.
ديگربار در #شاهنامه, از لشكركشي كيخسرو پس از پيروزي يافتن بر توران, بدان هنگام كه آهنگ بازگشت به ايران را از راه دريا دارد:

ز لشكر, فرستادگــان برگزيد
كه گويند و دانند؛ گفت و شنيد
فـرسـتاد كـس نـزد خاقـان چيـن
به فغفور و سـالار مـكــران زمـيـن
كـه گـردادگـيريـد و فـرمان كنيد
ز كــردار بــد, دل پشـيمـان كـنـيد
خـررش‌ها فـرستــيد پيـش سپاه ببـينـيـد نــاچــار, مـا را بـــه راه
......
فـرستـاده آمـد بـه هـر كشـوري بــجــايـي كـه بـُد, نـامور مهتري
غمين گشت فغفور وخاقان چين بزرگــان هـر كشــوري همـچنـين
فرسـتاده را چـند گفـتند گــرم سـَخُـــن‌هــاي شيرين و گفتار نرم
كه ما شـاه را سـربسر كهتـريـم
زميـن جـز به فـرمـان او نسـپريــم
گـذرهـا كـه راه دلـيران بُدست بـبينيم, تـــا چنـد, ويــران شدست
كنيم از سر آبـاد, بـا خـوردنـي بـيــايــيم و آريــمــش آوردنـــي
........
دگر نامور, چون به مكران رسيد
دل شاه مكــران, دگرگـــونــه ديــد
بر تخـتِ اورفـت و نـامه بـداد بگفت از پـيـام آنـچـه بـودش بـه ‌ياد
سبكسر, فرستاده را خـوار كـرد
دل انجـمــن, پــر ز تــيمــار كــرد
بدو گفت: با شاه ايـران بـگـوي
كه ناديده, بر مــا فــزونـي مـجـوي
زمانه همه زيرِ بخـت مـن است زمين, روشن از تاج و تخت من است
چوخورشيد,تابان شود بـر سپهر نخسـتين, بــر ايـن بـوم تابد به مهر

و اين گفتار #شاهنامه, جاي هيچگونه گمان نمي‌نهد, كه براي رسيدن از ميانه آسيا از مرز فغفور و چين مي‌بايد گذشتن, تا به مكران رسند, و سرزمين مكران, نخستين زميني است كه آفتاب تابان بر آن مي‌تابد! و به گمان درست, سرزمين مكران, يا كره آن روزگار, گسترده‌تر از شبه‌جزيره كره امروزين بوده است, زيرا كه امروز, براي رسيدن به دريا, ميشايد كه از سرزمين‌هاي بالاي چينِ كنوني بگذرند, اما در آن روزگار, بي‌گذر از كره, به دريا نمي‌رسيده‌اند!
گفتار شاهنامه چنين است كه سپاهِ ايران, پس از گذشتن از چين, با سپاهِ مكران جنگ آراستند و آن كشور را گشودند و بسوي خاستنگاهِ خورشيد و درياي مكران رفتند, و:

چــو آمــد بــه نزديـك آبِ زره گـشـادنـد گـُردان مـيـان از گــره
همه كــارســازانِ دريــا بــه راه
ز چين و ز مكران همـي بـرد شـاه
به خشكي بكرد آنچه بايست كرد
چـو كشتـي به‌ آب اندر افكند مرد
بفرمــود تـا تـوشـه بـرداشـتـنـد
ز يــكسالـه, تـا آب بگـذاشتـنـد

ادامه دارد...

از پژوهش هاي
دكتر #فريدون_جنيدي

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #شاهنامه_خوانی
شاهنامه حماسهٔ ملی ایران
سروده:حکیم #ابوالقاسم_فردوسی توسی
نبرد توس با پيران٧
آوای: استاد #شهریار_قاسمی

درود
خرد رهنماي تو باشد هميشه
💐🙏
@sobhosher
#پند_از_شاهنامه 📖

چنان كن كه نيك اختر راي توست
كه چرخ فلك زير بالاي توست

#فردوسی_بزرگ

@sobhosher
#درياي_پارس 🌊
بهر سوم

🔸درياي سرخ:
و اين, نخستين دريانوردي دراز آهنگِ ايرانيان نبوده است, زيرا كه سده‌هاپيش از آن, بدان هنگام كه از سوي مصر و شام, درفشِ شاهي برافراشته مي‌شود و آنان خود را از بند كاووس(كاسيان= كاسپ‌ها) مي‌رهانند.
ايرانيان چون گذر از راهِ آن بيابان را, كه امروز صحراي سوريه ناميده مي‌شود, دراز مي‌بينند و جانِ سپاهيان را در اين راه تباه شده مي‌دانند, براي رسيدن به مصر و شام و هاماوران(سرزمين هيتيت‌ها), گذر از راه دريا و آب زره تا درياي ميان عربستان و آفريقارا آسان‌تر مي‌يابند, و بدان كار مي‌شتابند:

بي‌اندازه كشتــي و زورق بساخــت بياراست, لشكــر بــدو در نِشـاخـت
هـمانـا كــه فرسـنگ بـودي هــزار اگـــر ره را پـــاي كــردي شــمــار
همي راند تــا در ميـــان ســه شـهر زگــيتي بـر ايــن‌گونــه جويند, بَـهر
به‌دست چپش مصر و, بَربَر‌به راست رهـي در ميــانه, بدانســو كه خواسـت
بــه پــيش اندرون, شهر هـامـاوران
بـه هـر كشــوري در,ســپاهـي گــران
خبر شـد بـديشان كـه كاووس شــاه بـــرآمـــد ز آب زره, بـــا ســپــاه!

🔹درياي پويي‌تيك:

در بند هشتم بندهش(درياها), ازدرياهاي مرز ايران چنين نام مي‌رود:
«سه درياي شورمايه‌ور است كه يكي پويي‌تيك و يكي كمرود و يكي سياه‌بن! از هر سه پويي‌تيك بزرگ‌تر است و در آن آبكاست و آبخاست هست.»

* #آبكاست و #آبخاست(يا #جزر و #مد):
و اين, يكي از بزرگترين شگفتي‌هاي گفتار ما است, زيرا كه نشان مي‌دهد ايرانيان از آبكاست و آبخاست آگاه بوده‌اند و از آن براي راندن كشتي‌ها در هنگام آبخاست بهره ميبرده‌اند, تا آنجا كه بتوانند كالاي خودرا به روستاهاي دور از دريا برند و هنگام آبكاست, كشتي‌ها, بار و كاروانيِ تازه ميگرفت, تا هنگام آبخاستِ ديگر از آبِ برآمده به درياي زره(يا پويي‌تيك)باز گردند, و به همين روي, اين #پديده گيتي نيز در ديدگاه آنان گرامي بوده و ستايش مي‌شد!
و اين برتر,آنكه در همان هنگام مي‌دانستند كه اين پديده شگفت به #ماه بستگي دارد:
🌙🌝«درباره آبكاست و آبخاست گويد كه پيش ماه به هرگاه, دو باد مي‌وزد كه جايگاه ايشان در درياي ستويس است. يكي را فرودآهنگ و يكي را بَرآهنگ(فرازآهنگ) خوانند. هنگامي كه آن برآهنگ وزد, آبخاست, و هنگامي كه آن فرودآهنگ وزد,آبكاست باشد.به ديگر درياها از آنجا كه گردش ماه بدينسان نيست, آبخاست و آبكاست نباشد,درياي كمرود است كه به تبرستان گذرد .»

اين سخن را نيز بدين گفتار مي‌بايد افزودن كه ايرانيان مي‌دانسته‌اند كه آبكاست وآبخاست, در #درياهاي_آزاد روي مي‌دهد,#نه در #كمرود(هيركان: تبرستان: خزر:گيلان) و نه در #درياچه‌هاي_كوچك و نيز هم‌آنان مي‌دانستند كه اين پديده به نيروي ماه(و نه خورشيد)بستگي دارد.زيرا كه سهروردي نيز كه از نوشته‌هاي اوستايي و پهلوي برخوردار بوده‌است, هزاران سال پس از آنان مي‌گويد:

🔺از آثار هردو نيّر, يعني سلطان بزرگ, آفتاب, و وزيرش ماه, از پختن ميوه‌ها و رنگ دادن ايشان, و زيادت و كم شدن آب‌ها بر زيادت و نقصان ماه!.

🔻اين دريا در اوستا,بگونه سَتَ وَاِسَ Sata-va-esa آمده است,كه از ديدگاه واژه‌اي, «دارنده يكسَد جايگاه يا يكسَد خانه» است و نام ستاره‌ايست در آسمان نيمروزان,كه امروز بدان ”سُهيلِ يماني“ گويند.
و از آنجا كه نام عربي اين ستاره را بدان روي برآن نهاده‌اند كه از ايران در #آسمان_يمن ديده مي‌شود, در ايران باستان نيز درياي جنوبي ايران را كه امروز بنام اقيانوس هند خوانده مي‌شودبه نام ستاره ”سَتَ‌وَاِس“ با همان نام مي‌خواندند, و اين نام در پهلوي, به «ستويس» برگردانده شد.
در فرهنگِ پس از اسلام, *سرخ شدن سيب را از ستاره سهيل يمن مي‌شمارند, و در فرهنگ پيش از اسلام, *باران و آب‌رساني به سرزمين‌هاي جهان و پالايش آبها از گَند و آلايش‌ها, كه از روي زمين بدانها مي‌رسد,از خويشكاري ‌هاي درياي #ستويس مي‌شمردند:

«ستويس‌ پالاي آب,‌افزار هرمزدداد را مي‌ستاييم.» ”
🔺سي‌روزه كوچك؛بند13“
‌اين سخن به زبان امروز, چنين گزارش مي‌شود:
«(درياي)ستويس, افزاري را كه خداوند, براي پالايش آب آفريده است, مي‌ستاييم!»
🔻و باز در سيروزه بزرگ درباره ستويس چنين آمده است:
«ستويس پالاي آب,افزار هرمزدداد- پالايْ آبيِ او اينكه: هر آب اندر زمين هفت كشور بريزد, به ستويس رسد, و ستويس آنرا بپالايد و پاك كند و به پاكي به زره فراخكرت شود. »

و اين نيز يكي از برترين آگاهي‌ها در گستره دانش جهاني است كه ايرانيان چند هزار سال پيش, مي‌دانسته‌اند كه آبهاي آلوده كه از زمين به سوي دريا روان مي‌شود, با ياري نمك و ديگر ماده‌ها كه در آب هست پالايش مي‌شود....و يك نكته ديگر نيز در اين گفتار رخ مي‌نمايد كه ايرانيان مي‌دانسته‌اند كه ستويس را به درياي فراخكرت راه هست!
ادامه دارد...
از پژوهش هاي
دكتر #فريدون_جنيدي

@sobhosher
شعر و صدای زرویی نصرآبادی
@ShabanehRadio
🔸بعضی روزا دلش می‌گیره آدم
فاصله‌مون خیلی زیاده از هم🔸

شعر و صدای زنده‌یاد #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
باز نشر از رادیو شبانه

@sobhosher