This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
🔆 #پند_اردشیربابکان
در قدرنهادن آموزش فرزندان
بود بر دل هرکسی ارجمند
که یابند ازو ایمنی از گزند
زمانی میاسای ز آموختن
اگر جان همی خواهی افروختن
چو فرزند باشد به فرهنگ دار
زمانه ز بازی برو تنگ دار
همه یاد دارید گفتار ما
کشیدن بدین کار تیمار ما
همه گوش دارید پند مرا
سخن گفتن سودمند مرا
همان کودکان را به فرهنگیان
سپردی چو بودی ورا هنگ آن
#فردوسی
پادشاهی اردشیر
#برای_دانشآموزان
#برای_آینده
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
🔆 #پند_اردشیربابکان
در قدرنهادن آموزش فرزندان
بود بر دل هرکسی ارجمند
که یابند ازو ایمنی از گزند
زمانی میاسای ز آموختن
اگر جان همی خواهی افروختن
چو فرزند باشد به فرهنگ دار
زمانه ز بازی برو تنگ دار
همه یاد دارید گفتار ما
کشیدن بدین کار تیمار ما
همه گوش دارید پند مرا
سخن گفتن سودمند مرا
همان کودکان را به فرهنگیان
سپردی چو بودی ورا هنگ آن
#فردوسی
پادشاهی اردشیر
#برای_دانشآموزان
#برای_آینده
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
هر آنکس که شهنامه خوانی کند
چه مرد و چه زن پهلوانی کند
برهنه نوان دخت افراسیاب
بر رستم آمد دو دیده پر آب
برستم نگه کرد و بگریست زار
ز خواری ببارید خون بر کنار
سخن گر نگویی مرانم ز پیش
که من خود دلی دارم از درد ریش
بدو گفت رستم که ای زن چبود
مگر اهرمن رستخیزت نمود
یکایک سخن کرد ازو خواستار
که با تو چرا شد دژم روزگار
منیژه بدو گفت کز کار من
چه پرسی ز بدبخت و تیمار من
کزان چاه سر با دلی پر ز درد
دویدم بنزد تو ای رادمرد
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیدی تنم آفتاب
کنون دیده پرخون و دل پر ز درد
ازین در بدان در دوان گردگرد
همی نان کشکین فرازآورم
چنین راند یزدان قضا بر سرم
ازین زارتر چون بود روزگار
سر آرد مگر بر من این کردگار
چو بیچاره بیژن بدان ژرف چاه
نبیند شب و روز خورشید و ماه
بغل بمسمار و بند گران
همی مرگ خواهد ز یزدان بران
مرا درد بر درد بفزود زین
نم دیدگانم بپالود زین
کنون گرت باشد بایران گذر
ز گودرز کشواد یابی خبر
بگویی که بیژن بسختی درست
اگر دیر گیری شود کار پست
گرش دید خواهی میاسای دیر
که بر سرش سنگست و آهن بزیر
#فردوسی
#نه_به_اعدام
#توماج_صالحی
چه مرد و چه زن پهلوانی کند
برهنه نوان دخت افراسیاب
بر رستم آمد دو دیده پر آب
برستم نگه کرد و بگریست زار
ز خواری ببارید خون بر کنار
سخن گر نگویی مرانم ز پیش
که من خود دلی دارم از درد ریش
بدو گفت رستم که ای زن چبود
مگر اهرمن رستخیزت نمود
یکایک سخن کرد ازو خواستار
که با تو چرا شد دژم روزگار
منیژه بدو گفت کز کار من
چه پرسی ز بدبخت و تیمار من
کزان چاه سر با دلی پر ز درد
دویدم بنزد تو ای رادمرد
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیدی تنم آفتاب
کنون دیده پرخون و دل پر ز درد
ازین در بدان در دوان گردگرد
همی نان کشکین فرازآورم
چنین راند یزدان قضا بر سرم
ازین زارتر چون بود روزگار
سر آرد مگر بر من این کردگار
چو بیچاره بیژن بدان ژرف چاه
نبیند شب و روز خورشید و ماه
بغل بمسمار و بند گران
همی مرگ خواهد ز یزدان بران
مرا درد بر درد بفزود زین
نم دیدگانم بپالود زین
کنون گرت باشد بایران گذر
ز گودرز کشواد یابی خبر
بگویی که بیژن بسختی درست
اگر دیر گیری شود کار پست
گرش دید خواهی میاسای دیر
که بر سرش سنگست و آهن بزیر
#فردوسی
#نه_به_اعدام
#توماج_صالحی
📝 #شنبههاباداستانهای_شاهنامه
#داستان_شب
🔹 باربد رامشگر
🔹بخش دوم
○ داستان هنرمند نابغه ای که نامش در تاریخ موسیقی ایران ثبت شده است...
✍#یونس_پیرزاده
🎤#الهام_رضازاده
🔆در پایان فایل، سخنان استاد شجریان دربارهٔ باربد شنیدنیست.
@sobhosher
#داستان_شب
🔹 باربد رامشگر
🔹بخش دوم
○ داستان هنرمند نابغه ای که نامش در تاریخ موسیقی ایران ثبت شده است...
✍#یونس_پیرزاده
🎤#الهام_رضازاده
🔆در پایان فایل، سخنان استاد شجریان دربارهٔ باربد شنیدنیست.
@sobhosher
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ
وَ چای دغدغهی عاشقانهی خوبی ست
برای با تو نشستن بهانهی خوبی ست
حیاطِ آب زده، تخت چوبی و من و تو
چه قدر بوسه، چه عطری، چه خانهی خوبی ست
صدای شعلهور گل نراقی و باران
فضای ملتهب و شاعرانهی خوبی ست
به خانه باز رسیدیم و چای میخواهم
برای بوسه گرفتن، بهانهی خوبی ست
✍🏻: #حسن_صادقی_پناه
بفرمایید چای بهاره ☕️!
🍃همزمان با آغاز بهار و اوایل اردیبهشت برداشت چای بهاره( باکیفیتترین چین) در مزارع زیبای گیلان آغاز میشود.
🌿 باغ چای خانوادگی بانو طوبی اشکوری در یکی از روستاهای املش است.🍃🌱
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
وَ چای دغدغهی عاشقانهی خوبی ست
برای با تو نشستن بهانهی خوبی ست
حیاطِ آب زده، تخت چوبی و من و تو
چه قدر بوسه، چه عطری، چه خانهی خوبی ست
صدای شعلهور گل نراقی و باران
فضای ملتهب و شاعرانهی خوبی ست
به خانه باز رسیدیم و چای میخواهم
برای بوسه گرفتن، بهانهی خوبی ست
✍🏻: #حسن_صادقی_پناه
بفرمایید چای بهاره ☕️!
🍃همزمان با آغاز بهار و اوایل اردیبهشت برداشت چای بهاره( باکیفیتترین چین) در مزارع زیبای گیلان آغاز میشود.
🌿 باغ چای خانوادگی بانو طوبی اشکوری در یکی از روستاهای املش است.🍃🌱
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃 🌸 تک خطی خاص 🌸🍃჻ᭂ
زبانِ حالِ دلم را کسی نمیفهمد
کتیبههای ترک خورده، خواندنش سخت است
✍🏻: #سجاد_سامانی
🍃჻ᭂ 🌸 🌸჻ᭂ 🍃
@sobhosher
زبانِ حالِ دلم را کسی نمیفهمد
کتیبههای ترک خورده، خواندنش سخت است
✍🏻: #سجاد_سامانی
🍃჻ᭂ 🌸 🌸჻ᭂ 🍃
@sobhosher
჻ᭂ 🍃 🌸 تک خطی خاص 🌸🍃჻ᭂ
کاش گلولهها حاوی عطر زنانه بودند
تا پس از شلیک
سربازها به دفترهایشان پناه میبردند
شعر میسرودند
و شاعر به خانه برمیگشتند
✍🏻: #منوچهر_کیانیان
🍃჻ᭂ 🌸 🌸჻ᭂ 🍃
@sobhosher
کاش گلولهها حاوی عطر زنانه بودند
تا پس از شلیک
سربازها به دفترهایشان پناه میبردند
شعر میسرودند
و شاعر به خانه برمیگشتند
✍🏻: #منوچهر_کیانیان
🍃჻ᭂ 🌸 🌸჻ᭂ 🍃
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_ششسد_دهم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_ششسد_دهم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
صبح و شعر
჻ᭂ 🍃🌸 #شعرامروز ჻🌸🍃჻ᭂ وَ چای دغدغهی عاشقانهی خوبی ست برای با تو نشستن بهانهی خوبی ست حیاطِ آب زده، تخت چوبی و من و تو چه قدر بوسه، چه عطری، چه خانهی خوبی ست صدای شعلهور گل نراقی و باران فضای ملتهب و شاعرانهی خوبی ست به خانه باز رسیدیم و چای میخواهم…
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
჻ᭂ 🍃🌸 #نثرفارسی ჻🌸🍃჻ᭂ
دل خوش کن به چای و گیاه و عشق، به نور، به کتاب، به موسیقی...
دل خوش کن به خانواده و عزیزانی که داری و احساسات انسانی بسیاری که در محفظهی روشنِ قلبت تلنبار کردهای...
دل خوش کن به طعمها و مزهها و عطرها، به رنگها و شکلها و لمسها...
دل خوش کن به نسیم خنکی که به پوستت میخورد و محبتهای متراکمی که دریافت میکنی و شادیهای کوچکی که میبینی و جزئیات خوشایندی که به تو مربوط میشوند.
دل خوش کن که مربوط میشوی به شاهرگهای بودن، به اینکه هستی و نفس میکشی و دوست میداری و میفهمی و احساس میکنی...
✍🏻: #نرگس_صرافیان_طوفان
📚 :
@narges_sarrafian_toofan
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃🌸 #نثرفارسی ჻🌸🍃჻ᭂ
دل خوش کن به چای و گیاه و عشق، به نور، به کتاب، به موسیقی...
دل خوش کن به خانواده و عزیزانی که داری و احساسات انسانی بسیاری که در محفظهی روشنِ قلبت تلنبار کردهای...
دل خوش کن به طعمها و مزهها و عطرها، به رنگها و شکلها و لمسها...
دل خوش کن به نسیم خنکی که به پوستت میخورد و محبتهای متراکمی که دریافت میکنی و شادیهای کوچکی که میبینی و جزئیات خوشایندی که به تو مربوط میشوند.
دل خوش کن که مربوط میشوی به شاهرگهای بودن، به اینکه هستی و نفس میکشی و دوست میداری و میفهمی و احساس میکنی...
✍🏻: #نرگس_صرافیان_طوفان
📚 :
@narges_sarrafian_toofan
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
💫 یکی از علما خورنده بسیار داشت و کفاف اندک.
با یکی از بزرگان که در او معتقد بود بگفت؛ روی از توقع او درهم کشید و تعرّض سؤال از اهل ادب در نظرش قبیح آمد.
ز بخت روی ترش کرده پيش يار عزيز
مرو که عيش برو نيز تلخ گردانی
به حاجتی که رَوی تازه روی و خندان رو
فرو نبندد کارگشاده پيشانی
آورده اند که اندکی در وظیفه او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم. دانشمند چون پس از چند روز مودت معهود برقرار ندید گفت:
*بِئس المطاعِمُ حینَ الذُلِّ یَکسِبُها
القِدرُ مُنْتَصَبٌ وَ القَدرُ مَخفوضٌ
نانم افزود و آبرویم کاست
بینوائی به از مذلتِ خواست
✍🏻: #سعدى
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
معتقد، باورمند، مومن، ارادت قلبى
كفاف کفایت (در اینجا منظور درآمد)
روى درهم كشيدن نارحت شدن
توقع درخواست، چشمداشت
تعرض، اعتراض ، پرخاش
قبیح زشت
وظیفه مواجب، دستمزد
مودت دوستی، مهربانی
معهود ، قرارداد،پیمان کردهشده
*ترجمه بیت عربی:چه بد است که طعامها و خوردنیها با آبروریزی و خواری کسب شوند.چه دیگ که برپا میشود و آبرو که ریخته و پست میشود.
🍃 نونت را با آب بخور منت آبدوغ نکش.🍃
@sobhosher
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
💫 یکی از علما خورنده بسیار داشت و کفاف اندک.
با یکی از بزرگان که در او معتقد بود بگفت؛ روی از توقع او درهم کشید و تعرّض سؤال از اهل ادب در نظرش قبیح آمد.
ز بخت روی ترش کرده پيش يار عزيز
مرو که عيش برو نيز تلخ گردانی
به حاجتی که رَوی تازه روی و خندان رو
فرو نبندد کارگشاده پيشانی
آورده اند که اندکی در وظیفه او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم. دانشمند چون پس از چند روز مودت معهود برقرار ندید گفت:
*بِئس المطاعِمُ حینَ الذُلِّ یَکسِبُها
القِدرُ مُنْتَصَبٌ وَ القَدرُ مَخفوضٌ
نانم افزود و آبرویم کاست
بینوائی به از مذلتِ خواست
✍🏻: #سعدى
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
معتقد، باورمند، مومن، ارادت قلبى
كفاف کفایت (در اینجا منظور درآمد)
روى درهم كشيدن نارحت شدن
توقع درخواست، چشمداشت
تعرض، اعتراض ، پرخاش
قبیح زشت
وظیفه مواجب، دستمزد
مودت دوستی، مهربانی
معهود ، قرارداد،پیمان کردهشده
*ترجمه بیت عربی:چه بد است که طعامها و خوردنیها با آبروریزی و خواری کسب شوند.چه دیگ که برپا میشود و آبرو که ریخته و پست میشود.
🍃 نونت را با آب بخور منت آبدوغ نکش.🍃
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_ششسد_یازدهم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_ششسد_یازدهم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
.
჻ᭂ 🍃🌸 #شعردیروز ჻🌸🍃჻ᭂ
منع سودی نکند، کاش نصیحتگر ما
گر تواند ببرد تیرگی از اختر ما
تو مگر در دل ماهی که چنین میگردند
ماه و خورشید چو پروانه به گرد سر ما
در شکست دل ما پرهیزی نیست به لاف
ما حبابیم، نسیمی شکند ساغر ما
ما از آن سوختگانیم که بزداید چرخ
زنگ از آیینه ماه به خاکستر ما
✍🏻: #ابوالحسن_فراهانی
سده ۱۱
گویی ناصحان زمان ابولحسن هم مانند امروز اصل را رها کرده بودند و به فرعیات میچسبیدند.
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃🌸 #شعردیروز ჻🌸🍃჻ᭂ
منع سودی نکند، کاش نصیحتگر ما
گر تواند ببرد تیرگی از اختر ما
تو مگر در دل ماهی که چنین میگردند
ماه و خورشید چو پروانه به گرد سر ما
در شکست دل ما پرهیزی نیست به لاف
ما حبابیم، نسیمی شکند ساغر ما
ما از آن سوختگانیم که بزداید چرخ
زنگ از آیینه ماه به خاکستر ما
✍🏻: #ابوالحسن_فراهانی
سده ۱۱
گویی ناصحان زمان ابولحسن هم مانند امروز اصل را رها کرده بودند و به فرعیات میچسبیدند.
━··•✦❁🧿❁✦•··•━
@sobhosher
჻ᭂ 🍃 🌸 تک خطی خاص 🌸🍃჻ᭂ
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم ♪
✍🏻: #سعدی
خط خوش: #بختیاری
🍃჻ᭂ 🌸 🌸჻ᭂ 🍃
@sobhosher
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم ♪
✍🏻: #سعدی
خط خوش: #بختیاری
🍃჻ᭂ 🌸 🌸჻ᭂ 🍃
@sobhosher
჻ᭂ 🍃 🌸 تک خطی خاص 🌸🍃჻ᭂ
نگویم حال دل، از حال من گو بیخبر باشد
به بیدردان بیانِ درد دل، دردِ دگر باشد ...
✍🏻: #میرزا_ابوالحسن_فراهانی
🍃჻ᭂ 🌸 🌸჻ᭂ 🍃
@sobhosher
نگویم حال دل، از حال من گو بیخبر باشد
به بیدردان بیانِ درد دل، دردِ دگر باشد ...
✍🏻: #میرزا_ابوالحسن_فراهانی
🍃჻ᭂ 🌸 🌸჻ᭂ 🍃
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_ششسد_دوازدهم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_ششسد_دوازدهم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
روزی به کریمخان زند گفتند: فردی میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند.
کریمخان گفت: "وقتی گریههایش تمام شد بیاریدش نزد من".
پس از ساعتها گریه کردن شخص ساکت شد و گفت قربان من کور مادرزاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم.
کریمخان دستور داد چشمهای این فرد را کور کنید! تا برود دوباره شفایش را بگیرد!
اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفتهی پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.
وکیل الرعایا (کریمخان) گفت: پدر من تا زنده بود در گردنهی بید سرخ دزدی میکرد ، من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم.
پس از اینکه به شاهی رسیدم عدهای چاپلوس برایش آرامگاه ساختند و آنجا را ابوالوکیل نامیدند.
پدر من چگونه میتواند شفا دهنده باشد؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی میکشند ...
✍🏻 #پناهی_سمنانی
📚: کریمخان زند
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
روزی به کریمخان زند گفتند: فردی میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند.
کریمخان گفت: "وقتی گریههایش تمام شد بیاریدش نزد من".
پس از ساعتها گریه کردن شخص ساکت شد و گفت قربان من کور مادرزاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم.
کریمخان دستور داد چشمهای این فرد را کور کنید! تا برود دوباره شفایش را بگیرد!
اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفتهی پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.
وکیل الرعایا (کریمخان) گفت: پدر من تا زنده بود در گردنهی بید سرخ دزدی میکرد ، من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم.
پس از اینکه به شاهی رسیدم عدهای چاپلوس برایش آرامگاه ساختند و آنجا را ابوالوکیل نامیدند.
پدر من چگونه میتواند شفا دهنده باشد؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی میکشند ...
✍🏻 #پناهی_سمنانی
📚: کریمخان زند
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher