Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🍂❄️🍁
طهرون
طهرون قدیما این همه ناخوش نبودی!
بد مست بودی اما لوتی کش نبودی….
شعر و آوای : #احسان_افشاری
موسیقی: اشکان مرادی
صدابردار: کیارش بیات
انتخاب تصاویر: مریم رضوی
شعری زیبا که با هر بار شنیدن آن، نکات جدیدی توجه آدمی را به خودش جلب میکند بهخصوص در این نسخه که خوانش شعر با تصاویری نوستالژیک از تهران قدیم همراه شده است و جذابیت اثر را دوچندان کرده است.
شما را به دیدن و شنیدن طهرون دعوت میکنم.
❄️❄️❄️❄️
@sobhosher
طهرون
طهرون قدیما این همه ناخوش نبودی!
بد مست بودی اما لوتی کش نبودی….
شعر و آوای : #احسان_افشاری
موسیقی: اشکان مرادی
صدابردار: کیارش بیات
انتخاب تصاویر: مریم رضوی
شعری زیبا که با هر بار شنیدن آن، نکات جدیدی توجه آدمی را به خودش جلب میکند بهخصوص در این نسخه که خوانش شعر با تصاویری نوستالژیک از تهران قدیم همراه شده است و جذابیت اثر را دوچندان کرده است.
شما را به دیدن و شنیدن طهرون دعوت میکنم.
❄️❄️❄️❄️
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
سال اول دانشگاه بود و دلم میخواست تعطیلات تابستان کلیدر را بخوانم، وقتش را داشتم اما پولش را نه. رفتم کتابخانه و جلد یک و دو را امانت گرفتم. وسطهای جلد یک بود و ماجرای عشق مارال و گلمحمد که یک از خدا بیخبری در حاشیهی کتاب با خودکار نوشتهبود
«از میان آنهمه اتفاق آیا من از سر اتفاق زندهام هنوز.»
تهش هم سه تا علامت سوال و پنج تا علامت تعجب گذاشتهبود.
با این جمله و علامتها رسما گند زدهبود به فضای داستان و حال خواننده.
اول کلی فحش به الدنگی که توی کتاب عمومی دستخطش را پهنکرده بود نثار کردم، بعد هم بابت امانت گرفتن کتاب به خودم فحش دادم. کتاب را بستم و تا چند سال بعد که انقدر پول داشتم که همهی ده جلد را بخرم سراغ کلیدر نرفتم.
تمام تابستان درگیر آن جمله ماندم. گم شدم در بین همهی اتفاقهایی که میتوانست من را تا آنروز به کشتن دادهباشد. مثلا همان نه ماهگی که از روی کابینت افتادم کف سرامیک آشپزخانه و زنده ماندم، یا روزی که خواب ماندم و به سفر نرفتم و دوستانم در آن سفر با برخورد با یک کامیون از این دنیا رفتند.
کل جهانبینی من با همین یک جمله جابهجا شدهبود.
فهمیدهبودم اتفاقها بیدلیل نیستند. فهمیدهبودم از ترکیب صدها احتمال فقط یکی است که یک اتفاق را شکل میدهد، صدها احتمال باید درست و دقیق پیش رفتهباشد تا یک اتفاق شکل بگیرد. صدها احتمال باید درست چیدهمیشد تا شمس، مولانا را ببیند، تا هیتلر بهدنیا بیاید، تا من و چند میلیون آدم دیگر را طلسم دههی شصت بگیرد.تا من تو را ببینم.
فهمیدهبودم زندگیام بیشتر از آنکه دست خودم باشد دست تمام احتمالهایی است که در دست من نیست. که یک گام کندتر یا تندتر گاه جان انسانی را نجات میدهد.
که در این دنیای پر از احتمال و بیقطعیت صدها اتفاق باید دست به دست هم دادهباشند تا دو انسان لحظهای از کنار هم عبور کنند، نگاهی به نگاهی گره بخورد، دلی برای دیگری بتپد، تا دوستداشتن اتفاق بیفتد.
امروز دوباره یاد آن جمله افتادم، یاد اینکه اتفاقها بیدلیل نیستند، که هر اتفاق پیامی است از کائنات، نشانهای برای تنظیم گامهای ما، رمزی که باید ایستاد و کشفش کرد.
و من شمردهام. نزدیک به صد و بیست و سه اتفاق مهم دست به دست هم دادند تا من تو را ببینم. همین.
✍🏻: #علی_فیروزجنگ
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhoshe
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
سال اول دانشگاه بود و دلم میخواست تعطیلات تابستان کلیدر را بخوانم، وقتش را داشتم اما پولش را نه. رفتم کتابخانه و جلد یک و دو را امانت گرفتم. وسطهای جلد یک بود و ماجرای عشق مارال و گلمحمد که یک از خدا بیخبری در حاشیهی کتاب با خودکار نوشتهبود
«از میان آنهمه اتفاق آیا من از سر اتفاق زندهام هنوز.»
تهش هم سه تا علامت سوال و پنج تا علامت تعجب گذاشتهبود.
با این جمله و علامتها رسما گند زدهبود به فضای داستان و حال خواننده.
اول کلی فحش به الدنگی که توی کتاب عمومی دستخطش را پهنکرده بود نثار کردم، بعد هم بابت امانت گرفتن کتاب به خودم فحش دادم. کتاب را بستم و تا چند سال بعد که انقدر پول داشتم که همهی ده جلد را بخرم سراغ کلیدر نرفتم.
تمام تابستان درگیر آن جمله ماندم. گم شدم در بین همهی اتفاقهایی که میتوانست من را تا آنروز به کشتن دادهباشد. مثلا همان نه ماهگی که از روی کابینت افتادم کف سرامیک آشپزخانه و زنده ماندم، یا روزی که خواب ماندم و به سفر نرفتم و دوستانم در آن سفر با برخورد با یک کامیون از این دنیا رفتند.
کل جهانبینی من با همین یک جمله جابهجا شدهبود.
فهمیدهبودم اتفاقها بیدلیل نیستند. فهمیدهبودم از ترکیب صدها احتمال فقط یکی است که یک اتفاق را شکل میدهد، صدها احتمال باید درست و دقیق پیش رفتهباشد تا یک اتفاق شکل بگیرد. صدها احتمال باید درست چیدهمیشد تا شمس، مولانا را ببیند، تا هیتلر بهدنیا بیاید، تا من و چند میلیون آدم دیگر را طلسم دههی شصت بگیرد.تا من تو را ببینم.
فهمیدهبودم زندگیام بیشتر از آنکه دست خودم باشد دست تمام احتمالهایی است که در دست من نیست. که یک گام کندتر یا تندتر گاه جان انسانی را نجات میدهد.
که در این دنیای پر از احتمال و بیقطعیت صدها اتفاق باید دست به دست هم دادهباشند تا دو انسان لحظهای از کنار هم عبور کنند، نگاهی به نگاهی گره بخورد، دلی برای دیگری بتپد، تا دوستداشتن اتفاق بیفتد.
امروز دوباره یاد آن جمله افتادم، یاد اینکه اتفاقها بیدلیل نیستند، که هر اتفاق پیامی است از کائنات، نشانهای برای تنظیم گامهای ما، رمزی که باید ایستاد و کشفش کرد.
و من شمردهام. نزدیک به صد و بیست و سه اتفاق مهم دست به دست هم دادند تا من تو را ببینم. همین.
✍🏻: #علی_فیروزجنگ
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhoshe
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
✨ دست و پا بریدهای هزار پایی بکشت صاحب دلی برو گذر کرد و گفت سبحان الله با هزار پای که داشت چون اجلش فرا رسید از بی دست و پایی گریختن نتوانست.
چو آيد ز پى دشمن جان ستان
ببندد اجل پاى اسب دوان
در آن دم كه دشمن پياپى رسيد
كمان كيانى نشايد كشيد
✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
🎤: مريم رضوى
🎼 : رنگ شکستهٔ ماهور
کمان کیانی: کمان بزرگی که پادشاهان به دست میگرفتند.
🍃از تیغ اجل راه گریزی نیست🍃
@sobhosher
#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺
✨ دست و پا بریدهای هزار پایی بکشت صاحب دلی برو گذر کرد و گفت سبحان الله با هزار پای که داشت چون اجلش فرا رسید از بی دست و پایی گریختن نتوانست.
چو آيد ز پى دشمن جان ستان
ببندد اجل پاى اسب دوان
در آن دم كه دشمن پياپى رسيد
كمان كيانى نشايد كشيد
✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
🎤: مريم رضوى
🎼 : رنگ شکستهٔ ماهور
کمان کیانی: کمان بزرگی که پادشاهان به دست میگرفتند.
🍃از تیغ اجل راه گریزی نیست🍃
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_پنجم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_پنجم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
❄️🍁
بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پی تو پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
✍🏻: #مولانا
🎤: #ناهیدپرپینچی
درود صبحتون زیبا🍂❄️
@sobhosher
بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پی تو پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
✍🏻: #مولانا
🎤: #ناهیدپرپینچی
درود صبحتون زیبا🍂❄️
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#شعردیروز
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
ماند آخر حسرت دیدار او در دل مرا
منتی در دل نهاد این مرگ مستعجل مرا
بارها دل بر وفای خوبرویان بسته ام
باز می خواهم که داند هر کسی عاقل مرا
نفگند از دور هرگز ناوکی بر سینه ام
تا بماند یادگار شست او در دل مرا
ز آب چشم خویش می بستم ره این کاروان
گردو گامی ضعف بگذارد پی محمل مرا
✍🏻: #سحاب_اصفهانی
سده ۱۳
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
#شعردیروز
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
ماند آخر حسرت دیدار او در دل مرا
منتی در دل نهاد این مرگ مستعجل مرا
بارها دل بر وفای خوبرویان بسته ام
باز می خواهم که داند هر کسی عاقل مرا
نفگند از دور هرگز ناوکی بر سینه ام
تا بماند یادگار شست او در دل مرا
ز آب چشم خویش می بستم ره این کاروان
گردو گامی ضعف بگذارد پی محمل مرا
✍🏻: #سحاب_اصفهانی
سده ۱۳
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
لطفیست که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
✍🏻: #ابوسعید_ابوالخیر
خط خوش: بختیاری
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
لطفیست که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
✍🏻: #ابوسعید_ابوالخیر
خط خوش: بختیاری
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
پریشانی چو کامل گشت، خاطر جمع میگردد
به تارِ زلفِ او پیوند کن رگهای جانم را
✍🏻: #نجیب_کاشانی
سده ۱۱
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
پریشانی چو کامل گشت، خاطر جمع میگردد
به تارِ زلفِ او پیوند کن رگهای جانم را
✍🏻: #نجیب_کاشانی
سده ۱۱
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
درِ دل میزند با یک جهان ناز
دلم تنگ است میترسم نگنجد
✍🏻: #رفیعکاشانی
سده ۱۱
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
درِ دل میزند با یک جهان ناز
دلم تنگ است میترسم نگنجد
✍🏻: #رفیعکاشانی
سده ۱۱
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_ششم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_ششم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران زیبايم (Mary R)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#تهران
#همه_سین (ترکمن ده)
#سرخه_حصار
#زمستان۴۰۲
ـــــــــــــــــــــــ
هوای خیالت،
هوای بی مثال،
مرا به ذوق می آورد
سرودهی برهنهام را
به آغوش میکشد
مرا بنوش
که همان، ریتونِ
بی مثالم…
✍🏻: #گیتی_صلاحی_نژاد
📹: منیر
@streetgarden
@sobhosher
@My_BeautifulIran
#همه_سین (ترکمن ده)
#سرخه_حصار
#زمستان۴۰۲
ـــــــــــــــــــــــ
هوای خیالت،
هوای بی مثال،
مرا به ذوق می آورد
سرودهی برهنهام را
به آغوش میکشد
مرا بنوش
که همان، ریتونِ
بی مثالم…
✍🏻: #گیتی_صلاحی_نژاد
📹: منیر
@streetgarden
@sobhosher
@My_BeautifulIran
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
با خود فکر میکردم:
آدم با انسان متفاوت است.
آدمی در این جهان هیچ چیزی را نیافریده .بلکه ابداع کرده است. و چیزها را در همه ابعاد و تنوع بسط داده است همین.
او تیر وکمان را به بمب هستهای. بالهای کاغذی را به انواع جت و هواپیما/ غار نوشتهها را به کتابخانههای عظیم، غارنشینی را به برج نشینی و.....تبدیل کرده است.
بنابر این آدمی نه در درون آفرینش که در درون جهان بسط داده شدهی رویاها و وقایع زندگی میکند و مهم ترین فضیلتش هم این است که تولد را به مرگ و آغاز را به پایان بسط میدهد. و وقتی به قدرت میرسد «از آزادی استبداد میسازد»*.
و بشریت چه رنجی را متحمل شده است. چه رنج بی پایانی.
...اگر این گناه بر گردن نظام سرمایه سالاری و برده داری است ، بر گردن خود آدمی نیز هست. آدمی که فراموش کرده است :
"آدم " با "انسان " متفاوت است. ما آدم به دنیا میآییم و به سوی انسان شدن پیش میرویم. ومتاسفانه چه اندکند آدمیانی که به انسان تبدیل شدهاند.
*نیما یوشیج
✍🏻 #هیوا_مسیح
📚: تعمدات....
سی سال شب نویسی کوتاه. "
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
با خود فکر میکردم:
آدم با انسان متفاوت است.
آدمی در این جهان هیچ چیزی را نیافریده .بلکه ابداع کرده است. و چیزها را در همه ابعاد و تنوع بسط داده است همین.
او تیر وکمان را به بمب هستهای. بالهای کاغذی را به انواع جت و هواپیما/ غار نوشتهها را به کتابخانههای عظیم، غارنشینی را به برج نشینی و.....تبدیل کرده است.
بنابر این آدمی نه در درون آفرینش که در درون جهان بسط داده شدهی رویاها و وقایع زندگی میکند و مهم ترین فضیلتش هم این است که تولد را به مرگ و آغاز را به پایان بسط میدهد. و وقتی به قدرت میرسد «از آزادی استبداد میسازد»*.
و بشریت چه رنجی را متحمل شده است. چه رنج بی پایانی.
...اگر این گناه بر گردن نظام سرمایه سالاری و برده داری است ، بر گردن خود آدمی نیز هست. آدمی که فراموش کرده است :
"آدم " با "انسان " متفاوت است. ما آدم به دنیا میآییم و به سوی انسان شدن پیش میرویم. ومتاسفانه چه اندکند آدمیانی که به انسان تبدیل شدهاند.
*نیما یوشیج
✍🏻 #هیوا_مسیح
📚: تعمدات....
سی سال شب نویسی کوتاه. "
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_هفتم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_هفتم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎