━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
صوفی شهر بين که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حيوان خوش علف.
✍🏻: #حافظ
خط خوش: بختباری
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
صوفی شهر بين که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حيوان خوش علف.
✍🏻: #حافظ
خط خوش: بختباری
━•··•✦❁❄️❁✦•··•━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_دوم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_دوم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
هوم... هیچکس نمیدونه فردا چه اتفاقی براش میافته.
مثلاً داریم راه میریم، یهدفعه پامون به سنگ میخوره یا میافتیم تو جوی آب و همین باعث میشه که از یه حادثهی بزرگ جون سالم بهدر ببریم.
صبح از خونه بیرون میاییم که بریم دنبال کاری، یههو دوستی سر راهمون سبز میشه و بعد از احوالپرسی ما رو به جایی میبره که اونجا عاشق یه دختر خوشگل میشیم و بعد باهاش ازدواج میکنیم. بهعقیدهی شما به این چیزها چی میشه گفت؟ هان؟؟
اگر پامون به سنگ نمیخورد یا توی جوی آب نمیافتادیم یا اون دوست رو نمیدیدیم، زندگی ما یه شکل دیگه میشد. داستان من هم مث یکی از همین حوادثه، بهخاطر خوردن چند تا کتلت مسیر زندگیم عوض شد.
✍🏻 : #عزیز_نسین
📚: پخمه
مترجم: صالح سجادی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#يك_برگ_كتاب
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
هوم... هیچکس نمیدونه فردا چه اتفاقی براش میافته.
مثلاً داریم راه میریم، یهدفعه پامون به سنگ میخوره یا میافتیم تو جوی آب و همین باعث میشه که از یه حادثهی بزرگ جون سالم بهدر ببریم.
صبح از خونه بیرون میاییم که بریم دنبال کاری، یههو دوستی سر راهمون سبز میشه و بعد از احوالپرسی ما رو به جایی میبره که اونجا عاشق یه دختر خوشگل میشیم و بعد باهاش ازدواج میکنیم. بهعقیدهی شما به این چیزها چی میشه گفت؟ هان؟؟
اگر پامون به سنگ نمیخورد یا توی جوی آب نمیافتادیم یا اون دوست رو نمیدیدیم، زندگی ما یه شکل دیگه میشد. داستان من هم مث یکی از همین حوادثه، بهخاطر خوردن چند تا کتلت مسیر زندگیم عوض شد.
✍🏻 : #عزیز_نسین
📚: پخمه
مترجم: صالح سجادی
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_سوم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_سوم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#شعرجهان
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
چه میدانی تو از دوست داشتن؟
چه میدانی تو از سادهترین چیزها
روزها خورشیدهایی بزک شدهاند
که شبانه خوابِ سرخ گلها را میبینند
و همهی آتشها چون دود به آسمان میروند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در انتهای اتاقها جستهام
آنجا که چراغی روشن بود
پاهایمان همراه هم طنین نمیانداختند
و نه آغوشمان که بر روی هم بسته ماندند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در پنجرهها جستهام
بوستانها بیهوده از رایحهها پُرند
کجا، کِی میتوانی باشی؟!
به چه چیزِ زندگی باید دل بستن در میانهی بهار؟!
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
چه میدانی تو از انتظار طولانی و از زیستن فقط برای نامیدنات همیشه همان و همیشه متفاوت و از سوی من فقط ملامت و نکوهیدن چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
باید که از یاد بَرَم و زندگی کنم همچون پاروزنی بیپارو میدانی چهقدر طولانیست زمانِ مردن زمان بهخود گوش دادن و از پا درآمدن میشناسی تو آیا شوربختی دوست داشتن را؟
✍🏻: #لویی_آراگون
ترجمه: جواد فرید
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
#شعرجهان
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
چه میدانی تو از دوست داشتن؟
چه میدانی تو از سادهترین چیزها
روزها خورشیدهایی بزک شدهاند
که شبانه خوابِ سرخ گلها را میبینند
و همهی آتشها چون دود به آسمان میروند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در انتهای اتاقها جستهام
آنجا که چراغی روشن بود
پاهایمان همراه هم طنین نمیانداختند
و نه آغوشمان که بر روی هم بسته ماندند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در پنجرهها جستهام
بوستانها بیهوده از رایحهها پُرند
کجا، کِی میتوانی باشی؟!
به چه چیزِ زندگی باید دل بستن در میانهی بهار؟!
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
چه میدانی تو از انتظار طولانی و از زیستن فقط برای نامیدنات همیشه همان و همیشه متفاوت و از سوی من فقط ملامت و نکوهیدن چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
باید که از یاد بَرَم و زندگی کنم همچون پاروزنی بیپارو میدانی چهقدر طولانیست زمانِ مردن زمان بهخود گوش دادن و از پا درآمدن میشناسی تو آیا شوربختی دوست داشتن را؟
✍🏻: #لویی_آراگون
ترجمه: جواد فرید
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
😉#پنجشنبه ها و #طنازى_ادبى
🔹 ویراستاری
این بیت را هم استاد «باستانی پاریزی» با كمك «حكیم نظامی گنجوی» سروده است:
پرستاری به از بیمارداری ست
نوشتن بهتر از ویراستاری ست!
📚: #عمران_صلاحی
@sobhosher
🔹 ویراستاری
این بیت را هم استاد «باستانی پاریزی» با كمك «حكیم نظامی گنجوی» سروده است:
پرستاری به از بیمارداری ست
نوشتن بهتر از ویراستاری ست!
📚: #عمران_صلاحی
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_چهارم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_پانسد_شصت_چهارم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
.
▪ بند آغازین #داستان گیله مرد
باران هنگامه کرده بود. باد چنگ میانداخت و میخواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجرمیکشید، میآمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود. رشتههای باران آسمان تیره را به زمین گلآلود میدوخت. نهرها طغیان کرده و آبها از هر طرف جاری بود...
دو مامور تفنگ به دست، گیله مرد را به فومن میبردند. او پتوی خاکستری رنگی به گردنش پیچیده و بستهای که از پشتش آویزان بود، در دست داشت. بیاعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان تهدید کننده و تفنگ و مرگ، پاهای لختش را به آب میزد و قدمهای آهسته و کوتاه برمیداشت. بازوی چپش آویزان بود، گویی سنگینی میکرد زیر چشمی به ماموری که کنار او راه میرفت و سرنیزهای که به اندازهی یک کف دست از آرنج بازوی راست او فاصله داشت و از آن چکه چکه آب میآمد، تماشا میکرد...
📚: گیله مرد، گیلهمرد یک مجموعه شامل هشت داستان کوتاه است. بنا به دیدگاه جمال میرصادقی، گیلهمرد «از موفقترین داستانهای کوتاه فارسی است، که از ویژگیهای فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دولایه، هم واقعگرا و هم نمادین. نویسنده تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آنها ادا کردهاست. بهعبارت دیگر، صرف انتخاب درونمایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بیعدالتی سر برداشتن، نمایشگر اعتراض و خشم نویسنده علیه نارواییهای اجتماعی نیز هست.»
✍🏻: #بزرگ_علوی فراخور گرامی زادروزش💐مانا یاد نامش☘️
او را مبدع و بنیانگذار ادبیات مدرن داستانی زندان در زبان فارسی دانستهاند. گرایش علوی به اثر آفرینی اجتماعی او را برجسته کرد.
📎 فایل pdf کتاب را در @sobhosher بخوانید👇🏻👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
.
▪ بند آغازین #داستان گیله مرد
باران هنگامه کرده بود. باد چنگ میانداخت و میخواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجرمیکشید، میآمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود. رشتههای باران آسمان تیره را به زمین گلآلود میدوخت. نهرها طغیان کرده و آبها از هر طرف جاری بود...
دو مامور تفنگ به دست، گیله مرد را به فومن میبردند. او پتوی خاکستری رنگی به گردنش پیچیده و بستهای که از پشتش آویزان بود، در دست داشت. بیاعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان تهدید کننده و تفنگ و مرگ، پاهای لختش را به آب میزد و قدمهای آهسته و کوتاه برمیداشت. بازوی چپش آویزان بود، گویی سنگینی میکرد زیر چشمی به ماموری که کنار او راه میرفت و سرنیزهای که به اندازهی یک کف دست از آرنج بازوی راست او فاصله داشت و از آن چکه چکه آب میآمد، تماشا میکرد...
📚: گیله مرد، گیلهمرد یک مجموعه شامل هشت داستان کوتاه است. بنا به دیدگاه جمال میرصادقی، گیلهمرد «از موفقترین داستانهای کوتاه فارسی است، که از ویژگیهای فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دولایه، هم واقعگرا و هم نمادین. نویسنده تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آنها ادا کردهاست. بهعبارت دیگر، صرف انتخاب درونمایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بیعدالتی سر برداشتن، نمایشگر اعتراض و خشم نویسنده علیه نارواییهای اجتماعی نیز هست.»
✍🏻: #بزرگ_علوی فراخور گرامی زادروزش💐مانا یاد نامش☘️
او را مبدع و بنیانگذار ادبیات مدرن داستانی زندان در زبان فارسی دانستهاند. گرایش علوی به اثر آفرینی اجتماعی او را برجسته کرد.
📎 فایل pdf کتاب را در @sobhosher بخوانید👇🏻👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #لاکپشت » 🐢
تَغار نوعی ظرفِ بزرگِ گود، شبیهِ تشت یا لگن، از جنسِ سفال است: تغارِ پُر از ماست.
تغارِ چوبی را در قدیم لاوَک یا لاک مینامیدند.
🐢لاکپشت را به این دلیل چنین نامیدهاند که انگار لاکِ/ لاوَکِ/ تغارِ وارونهای بر پشت دارد.
نامهای دیگرش یعنی کاسهپشت و سنگپشت نیز کمابیش همین تشبیه را میرسانند.
✍🏻: #بهروز_صفرزاده
📚: گزین گویهها
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #لاکپشت » 🐢
تَغار نوعی ظرفِ بزرگِ گود، شبیهِ تشت یا لگن، از جنسِ سفال است: تغارِ پُر از ماست.
تغارِ چوبی را در قدیم لاوَک یا لاک مینامیدند.
🐢لاکپشت را به این دلیل چنین نامیدهاند که انگار لاکِ/ لاوَکِ/ تغارِ وارونهای بر پشت دارد.
نامهای دیگرش یعنی کاسهپشت و سنگپشت نیز کمابیش همین تشبیه را میرسانند.
✍🏻: #بهروز_صفرزاده
📚: گزین گویهها
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
━•··•✦❁☀️❁✦•··•━
🌞 #طلوع در #شاهنامه
🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅
چو برزد سر از کوه خورشید زرد
به خم اندر آمد شب لاجورد
✍🏻: #فردوسی
🎤: #مریم_رضوی
🎼: نوا، تنبور #حمیدآقائی
@hamidaghaei
🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅
@sobhosher
🌞 #طلوع در #شاهنامه
🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅
چو برزد سر از کوه خورشید زرد
به خم اندر آمد شب لاجورد
✍🏻: #فردوسی
🎤: #مریم_رضوی
🎼: نوا، تنبور #حمیدآقائی
@hamidaghaei
🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران زیبايم (Mary R)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلاردشت
#وَلبال
#اِزو
#مازیچالک
#مازگاه_سر در ارتفاع ۲۳۶۷ متری
#زمستان
#روز_برفی
#جنگلنوردی استارت از قرارگاه شش و نیم صبح و پایان شش غروب
۱۴۰۲/۱۱/۱۳
❄️🌨
«محبوب من، دلبستن به تو
مثل شادمانی نفسکشیدن است
در صبحی پوشیده از برف»
❄️🌧
✍🏻: #ناظم_حکمت
📹: بانو گیتی صلاحینژاد (کوهنورد عزیز )
صبحتان دلکش و ناب ❄️🌨
@sobhosher
@My_BeautifulIran
#وَلبال
#اِزو
#مازیچالک
#مازگاه_سر در ارتفاع ۲۳۶۷ متری
#زمستان
#روز_برفی
#جنگلنوردی استارت از قرارگاه شش و نیم صبح و پایان شش غروب
۱۴۰۲/۱۱/۱۳
❄️🌨
«محبوب من، دلبستن به تو
مثل شادمانی نفسکشیدن است
در صبحی پوشیده از برف»
❄️🌧
✍🏻: #ناظم_حکمت
📹: بانو گیتی صلاحینژاد (کوهنورد عزیز )
صبحتان دلکش و ناب ❄️🌨
@sobhosher
@My_BeautifulIran
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
کسی کاو خرد جوید و ایمنی
نیازد سوی کیش آهرمنی
چو فرزند باید که داری به ناز
ز رنج ایمن از خواسته بینیاز
تو درویش را رنج منمای هیچ
همی داد و بر داد دادن بسیچ
که گیتی سپنجست و جاوید نیست
فری برتر از فر جمشید نیست
سپهر بلندش به پا آورید
جهان را جزو کدخدا آورید
#فردوسی
داستان سیاوش
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
کسی کاو خرد جوید و ایمنی
نیازد سوی کیش آهرمنی
چو فرزند باید که داری به ناز
ز رنج ایمن از خواسته بینیاز
تو درویش را رنج منمای هیچ
همی داد و بر داد دادن بسیچ
که گیتی سپنجست و جاوید نیست
فری برتر از فر جمشید نیست
سپهر بلندش به پا آورید
جهان را جزو کدخدا آورید
#فردوسی
داستان سیاوش
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher