صبح و شعر
660 subscribers
2.13K photos
277 videos
327 files
3.2K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #شیرین_کریمی
برگردان: فرح آریا

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

آه امسال هم بهار نشد
گل کرامند و خار خوار نشد.
داشت در سر هوای دیدن باغ
رای او شاید استوار نشد
در رکاب جوانه پای فشرد.
در شگفتم چرا سوار نشد

***

بهمن از کوه با کشید اما
بستر خشم سیلوار نشد.
گل گریبان خویش چاک نزد.
دل آلاله داغدار نشد.
عشق رنگ آفرید و افسون کرد؛
رستن رستن آشکار نشد.

این همه رود رود رود چرا است؟
آب اگر باز سوگوار نشد.
باد را این خروش و شیون چیست؟
گر به بند گران دچار نشد.

***

همه رنگ» از سپید برف نزاد.
ذهن منشور باردار نشد.
خنده ی تلخ زخم گل را دید
خار و از خویش شرمسار نشد

***

غوطه ها در زلال اشک زدم؛
بازم آیینه بی غبار نشد.
ریشه در باتلاق خواهم کرد.
دستگیرم طناب دار نشد.
دل خورشید هم به حالت سوخت.
روزگار اینکه روزگار نشد

✍🏻: دکتر #قدمعلی_سرامی
فراخور گرامی زادروزشان💐 با آرزوی سلامتی برای استاد و پژوهشگر فرهیخته زبان و ادبیات فارسی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.

ای بی تو سکوتمان به خون آلوده !
خون بوده سزای عاشقی تا بوده

زخمی که نمک گیرِ لبت شد، هرگز
با شاه نمی‌خورد دگر فالوده !!

#سجاد_حاجی_نیا
#خرداد۹۷

@hariresokoot

━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️


احوالِ دلم یکسره باران شده بی تو..

#طاهره_اباذری_هریس


━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_شصتم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━


الهی، مرا بر آگاهی فرو مگذار، که آگاهی همه شغل است و در دانش بمبند، که دانش همه در دست، و تا رهی بخود است،
چوی خشک و آهن سر دست، و او که از زهد بثنا راضیست محجوب است
و نیم درم در کنف صوفی کنز است.

✍🏻: #خواجه_عبدالله‌انصاری
📚 : طبقات‌الصوفیه/ امالی پیر هرات

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

درویشی را شنیدم که در آتش فاقه می‌سوخت و رقعه بر خرقه همی‌دوخت و تسکین خاطر مسکین را همی‌گفت:
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق

کسی گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته. اگر بر صورت حال تو چنان که هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد.
گفت: خاموش! که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن

هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر
کز بهر جامه رقعه بر خواجگان نبشت
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
رفتن به پایمردی همسایه در بهشت

✍🏻: #سعــــدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

فاقه:فقر
رقعه؛ وصله/ نامه، نوشته
خرقه: بالاپوش کهنه
جامه دلق: پشمینه پر وصله
عمیم: کامل، عمومی.همگانی
وقوف: آگاهی
الزام: اجبار، ناگزیر
پاره دوختن و پيوسته در گوشه صبر و تحمل ماندن، بهتر از آن است كه به دلیل خواستن لباس، براى بزرگان نامه نوشتن. براستى كه بهشت رفتن به شفاعت و واسطه شدن همسايه ، با شكنجه آتش دوزخ يكسان است.

🍃خونه خرابهٔ خودت بهتراز قصراجاره‌ایه🍃

@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_شصت_یکم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❄️🍁

صبحدم از عرش می‌آمد خروشی، عقل گفت:
قدسیان گویی که شعرِ حافظ از بَر می‌کنند!


✍🏻: #حافظ
🎤: #ناهیدپرپینچی

درود صبحتون زیبا🍂❄️
برای روزی که صبحتان با خبر خوش آغاز شود 🙏🏻
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعردیروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

(حکایت حلاج که در دم مرگ ذوی خود را با خون سرخ کرد)

چون شد آن حلاج بر دار آن زمان
جز انا الحق می‌نرفتش بر زبان

چون زبان او همی‌نشناختند
چار دست و پای او انداختند

زرد شد خون بریخت از وی بسی
سرخ کی ماند درین حالت کسی

زود درمالید آن خورشید و ماه
دست بریده به روی هم چو ماه

گفت چون گلگونهٔ مردست خون
روی خود گلگونه بر کردم کنون

تا نباشم زرد در چشم کسی
سرخ رویی باشدم اینجا بسی

هرکه را من زرد آیم در نظر
ظن برد کاینجا بترسیدم مگر

چون مرا از ترس یک سر موی نیست
جز چنین گلگونه اینجا روی نیست

مرد خونی چون نهد سر سوی دار
شیرمردیش آن زمان آید به کار

چون جهانم حلقهٔ میمی بود
کی چنین جایی مرا بیمی بود

هر که را با اژدهای هفت سر
در تموز افتاده دایم خورد و خور

زین چنین بازیش بسیار اوفتد
کمترین چیزیش سر دار اوفتد

✍🏻: #عطار
منطق‌الطیر
#نه_به_دار
#نه_به_اعدام

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
صوفی شهر بين که چون لقمه شبهه می‌خورد
پاردمش دراز باد آن حيوان خوش علف.

✍🏻: #حافظ
خط خوش: بختباری

━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_شصت_دوم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #سنکا
برگردان: بهروز صفرزاده


@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#يك_برگ_كتاب

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

هوم... هیچ‌کس نمی‌دونه فردا چه اتفاقی براش می‌افته.
مثلاً داریم راه می‌ریم، یه‌دفعه پامون به سنگ می‌خوره یا می‌افتیم تو جوی آب و همین باعث می‌شه که از یه حادثه‌ی بزرگ جون سالم به‌در ببریم.
صبح از خونه بیرون میاییم که بریم دنبال کاری، یه‌هو دوستی سر راه‌مون سبز می‌شه و بعد از احوال‌پرسی ما رو به جایی می‌بره که اون‌جا عاشق یه دختر خوشگل می‌شیم و بعد باهاش ازدواج می‌کنیم. به‌عقیده‌ی شما به این چیزها چی می‌شه گفت؟ هان؟؟
اگر پامون به سنگ نمی‌خورد یا توی جوی آب نمی‌افتادیم یا اون دوست رو نمی‌دیدیم، زندگی ما یه شکل دیگه می‌شد. داستان من هم مث یکی از همین حوادثه، به‌خاطر خوردن چند تا کتلت مسیر زندگیم عوض شد.

✍🏻 : #عزیز_نسین
📚: پخمه
مترجم: صالح سجادی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher