صبح و شعر
641 subscribers
2.11K photos
266 videos
324 files
3.15K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#مشاهير

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

بخشی از شعر « یعقوب پسر شمشیر»

شب پرده می‌کشد به سرِ کلبه با درنگ
بر بوریا نشسته یـَلی، چهره آذرنگ

از تنگنای فتنۀ بیگانگان به تنگ
اندیشه‌اش رهایی ازآن یوغ وبند و ننگ

مامِ وطن به گوش دلش می‌زند نهیب:
تا کِی از این شکیب! تا چند از این درنگ؟!

اندوهگین، به دفترِ میهن کند نگاه
خواند به برگ برگِ وطن سوکنامه‌ای

نقشی نه از امیدی و رنگی نه از نشاط
نِی چنگ و رود و بانگِ سرود و چکامه‌ای

کشورنِزارِ فقر و اسیرِ غمِ خراج
مردم دچار نیستی و رنج و احتیاج

ای بس غرورِ خم شده در جست و جوی نان
دیگر نه از سخنور و از پارسی نشان

در کشورِغریب به بازارِ تازیان،
چوبِ حراج خورده به بالای گل رُخان

وان دلبران که گلبنِ این خانه بوده اند،
از دیده سیلِ اشکِ دمادم گشوده‌اند

یعقوب بر سیاهی شب خیره می‌شود
بر بارگاهِ ایزدِ جان سجده می‌برد

نالد که: ای خدای کهن ملکِ سروران،
این خاک را ز رستمِ دستان بُود نشان

هرگز مباد خانۀ بیدادِ دشمنان
من بر مدارِ دادم و بر دادگستری،

بیزارم از دروغ و بَری از ستمگری،
سوگندِ من به نار و به نور و به مهر و جان

دادارِ کردگار و فرازندۀ جهان
اینک، به نام و یادِ تو پیمان کنم درست

حاشا که رایِ من شود اندر میانه سست
با نقدِ جان ز ریشه من این فتنه بر کنم

سوزان شرر، به خرمنِ بیگانه افکنم
بازو گشاده، آن گزیده یَلِ ملکِ سیستان،

آن رویگر تبارِ جوانمرد و پهلوان،
پُتکِ گران گرفت به بازوی پر توان،

تا آورد دوباره به جو آبِ رفته را
وان آبروی خاکِ به خونابه خفته را…

✍🏻: #هما_ارژنگی فراخور گرامی زادروزش💐
بانوی نویسنده و مترجم، چکامه‌ سرای میهنی؛ آفرینشگر سروده‌هایی درباره‌ی تاریخ و فرهنگ ایران و نام‌آوران و بزرگان این سرزمین اَهورایی و همراهی و همدردی با دل‌نگرانی‌ها و درد فرهنگی جامعه و با مردم بودن به‌ویژه در میان نسل جوان است
چکامه‌های او، لبریز از نور و روشنی و امید و همچون جویباری روان و نرم و پویان است. نشان عرفان درخشان خاور زمین، و عشق به آب و خاک و امید رهایی انسان از تاریکنای نادانی و پندار و گمان، و آرزوی شناختی (:معرفت) جهان گستر، در کلام نرم و آهنگینَش احساس می‌شود.
در زادروز هما بانوی فرهیخته دخت شایستهٔ ایران زمین، آرزویش را تکرار می‌کنیم
#برای_آزادی_شادی_مردم_ایران_و_جهان☘️🕊

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏—

@sobhosher
〰️🔅🔅〰️
🔍 #راز_واژه

درود
🔅 #فرودگاه
واژۀ فارسیِ «فرودگاه» از دو جزء تشکیل شده‌است: فرود + -گاه.
«فرود» کوتاه‌شدۀ «فرودآمدن» است و «-گاه» هم پس‌وندِ مکان است.
بنا بر این فرودگاه یعنی محلِ فرودآمدنِ هواپیما.
🔸اما می‌دانیم که فرودگاه هم محلِ فرودآمدنِ هواپیماست و هم محلِ به هوا برخاستنِ آن. می‌بینیم که در ساختِ این واژه فقط به یک جنبه از مفهوم توجه شده‌است. این پدیده در واژه‌سازی طبیعی است و نباید آن را ضعف تلقی کرد.
🔹جالب است که در زبانِ عربی به جنبۀ دیگرِ مفهوم توجه کرده‌اند: «مَطار»، به‌ معنیِ فرودگاه، اسمِ‌مکان از طیر و طَیَران و به‌ معنیِ محلِ پرواز یا «پروازگاه» است.
🔺در زبانِ انگلیسی فرودگاه را «بندرِ هوایی» دانسته‌اند: airport از دو جزءِ air (هوا) و port (بندر) تشکیل شده‌است.


✍🏻: #بهروز_صفرزاده
📚: گزین گویه‌ها

در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ━•··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━

🌞 #طلوع در #شاهنامه

🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅

چو خورشید بنمود بالای خویش
نشست از بر تخت برجای خویش

✍🏻: #فردوسی
🎤: #مریم_رضوی
🎼: #حسین_دهلوی (سبکبال)

🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅

@sobhosher
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #فردوسی
برگردان: وحید بیداریان

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#شاهنامه

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━


یکی پیر بد پهلوانی سخن
به گفتار و کردار گشته کهن

چنین گوید از دفتر پهلوان
که پرسید موبد ز نوشین‌روان

که آن چیست کز کردگار جهان
بخواهد پرستنده اندر نهان

بدان آرزو نیز پاسخ دهد
بدان پاسخش بخت فرخ نهد

یکی دست برداشته به آسمان
همی‌خواهد از کردگار جهان

نیابد بخواهش همه آرزو
دوچشمش پر از آب و پر چینش رو

به موبد چنین گفت پیروز شاه
که خواهش ز یزدان به اندازه خواه

کزان آرزو دل پراز خون شود
که خواهد که زاندازه بیرون شود

بپرسید نیکی کرا درخورست
بنام بزرگی که زیباترست

چنین داد پاسخ که هرکس که گنج
بیابد پراگنده نابرده رنج

نبخشد نباشد سزاوار تخت
زمان تا زمان تیره گرددش بخت

ز هستی وبخشش بود مرد مه
تو ار گنج داری نبخشی نه به

#فردوسی
پادشاهی نوشین روان

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━

@sobhosher
#پند_از_شاهنامه
چنین داد پاسخ که داناست شاد
دگر آنک شرمش بود با نژاد
#فردوسی

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #فریدون_معزی_مقدم
فراخور گرامی زادروز #فرهاد_مهراد ☘️خوانندة ترانهٔ گل یخ، مانا باد و ‌نامش🙏🏻

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#شعرامروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 


کی می‌شود خاموش با آتش نشان‌ها
بیچاره من بیچاره ما آتش بجان‌ها

بالا نشین برج های واژگونیم
حاشا رسد تا سینه ی ما نردبان‌ها!

جزمرگ درپای درختان حاصلش چیست؟
پر در نیاورده فرار از آشیان‌ها

وقت سقوط سروها دیدم که میریخت
اشک تبر ها پا به پای باغبان‌ها...

این کوه ها باید غزل ها می‌سرودند
در وصف ما دلگرم ها،سخت استخوان‌ها!

یادقیامت را علاج غصه دیدیم
مانند سیلی خورده گان از پاسبان‌ها!!

از کودکی ناگه به پیری تکیه کردیم
این است نطق آخرین ما جوان‌ها

ما خون دل خوردیم و پژمردیم و مردیم
جز این چه خواهد شد جواب مهربان‌ها؟

✍🏻: #مجتبی_سپید

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی
که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش


#فریدون_مشیری
خط خوش : بختیاری

━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
درد اگر درد ِ تو باشد چه خیالی‌ست که من
دلخوش ِ داشتن  خوب‌ترین دردسرم

#علی_صفری



━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
.
پاییز هم گذشت و دلت عاشقم نشد
چشم انتظار سوز زمستان و بهمن‌ام

#فاطمه_دشتی

━•··‏​‏​​‏•✦❁❄️❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_پنجاه_ششم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❄️🍁
لبخند تو اندازه‌ی خورشید قشنگ است
چشمان شما معجزه‌ی حضرت محبوب

ای روشنیِ زندگی‌ام صبح قشنگ است
وقتی که  بخوانم ز نگاهت غزلی خوب

✍🏻: #ناشناس
🎤: #ناهیدپرپینچی

درود صبحتون زیبا🍂❄️

@sobhosher
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #فرح_آریا
برگردان: فرح آریا

@andaki_az_man
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

آورده اند که اهل قبیله مجنون گرد آمدند و به قوم لیلی گفتند : «این مرد از عشق هلاک خواهد شد چه زیان دارد اگر یک بار دستوری باشد تا لیلی او را بیند ؟»

گفتند : «ما را از این معنی هیچ بخلی نیست ، لیکن مجنون خود تاب دیدار او ندارد » مجنون را بیاوردند و در خرگاه لیلی برگرفتند. هنوز سایه لیلی پیدا نگشته بود که مجنون را مجنوز دربایست گفتن . برخاک در پست شد.
گفتند : « ما گفتیم که او طاقت دیدار او ندارد » .

گر می ندهد هجر به وصلت کارم  
با خاک سر کوی تو کاری دارم
زیرا که از او قوت تواند خورد در هستی علم، اما از حقیقت وصال قوت نتواند خورد که اوئی او بنماند.
                                                    
✍🏻: #احمد_غزالي
📚 : سوانح_العشاق

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺

*خواهنده مغربی در صف *بزّازان حلب می‌گفت: ای خداوندان نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، *رسم سؤال از جهان برخاستی

ای قناعت، توانگرم گردان
که ورای تو هیچ نعمت نیست
کنج صبر *اختیارِ لقمان است
هر که را صبر نیست حکمت نیست

✍🏻: #سعــــدی

📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)
🎤: مريم رضوى
🎼 :حميد آقايى

خواهنده: گدا، سائل
مغرب: آفریقای شمالی
بزازان: پارچه فروشان
حلب: شهری در سوریه
رسم سؤال: رسم گدایی
اختیار: انتخاب

🍃 صبر، کلید همهٔ کارهاست🍃

@sobhosher
#داستان_شب

روایت گدایان

از کوچه‌های خردلی و دیوارهای پیچ در پیچ اُخرایی که می‌گذشتم، صدایی شنیدم موزون و‌ مقفی و‌ محزون که دیواره‌های گلی و آجرهای ریخته را مَسح می‌کشید و ترجیع بندش طنین ممتد ضربه عصایی بود که بر زمین می‌خورد.
از درازنای کوچه‌ای که بلندایش سقف آسمان را می‌سایید بیرون آمدم، روبه روی حجره‌هایی که درهایشان بسته بود و پایین پله‌هایی سنگی که به خانه‌ای چوبینه می‌رسید، مردی را دیدم که مرا نمی‌دید. نابینا گدایی بود عصا زنان با عرقچینی سفید بر سر و همیانی خالی بر دوش که آواز می‌خواند و کوچه به کوچه می رفت. من گدای آوازه خوان کوچه گرد ندیده بودم. هر چه گدا دیده بودم، نشسته بودند با دست‌هایی ملتمس پیش روی رهگذران.
اما این مرد در تاریکنای دهلیزی بی‌انتها کوی به کوی کجا می‌رفت؟ همه عمر در این تاریکی چه چیز را می جست؟ …

روزگار را نگاه کردم دیدم که کاسته است و ظلم را هم تماشا کردم که بسیار شده بود.
گفت: اندک بضاعتم و تُنُک توبره. سر چوب بر زمین می زنم، گرسنه و میان تهی‌ام، جرعه جرعه خورنده غصه‌هایم، عجبا که می‌خواهم از خواری به برخورداری برسم!
دیدم من هم چنینم او سر چوب بر زمین می زند و‌ من سر قلم بر کاغذ.
به گدای فاسی گفتم: من از باب سوم گلستان می‌آیم، از فضیلت قناعت، از اولین حکایتش، از آنجا که سعدی می‌فرماید: خواهنده مغربی در صف بزازان حلب می گفت: ای خداوندانِ نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، رسم سؤال از جهان بر خاستی.
به او گفتم: هرگز باورم نمی شد که قرن‌ها بعد به چشم خود در کوچه های فاس خواهنده مغربی ببینم.
گفت: اما به سعدی بگو،…

✍️#عرفان_نظرآهاری
📚: #تاریخ_و_طومار_در_کوچه_های_فاس
#مراکش

@sobhosher