صبح و شعر
642 subscribers
2.11K photos
266 videos
324 files
3.15K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
ارتباط با ادمین @anahitagirl
Download Telegram
〰️🔅🔅〰️
🔍 #راز_واژه

درود
🔅 « #نوستالژی »
واژۀ فرانسویِ nostalgie (نوستالْژی) از ریشۀ لاتینی و یونانی و متشکل از دو جزء است که روی‌ِهم‌رفته دردِ بازگشت معنی می‌دهند.
این عبارت در یونان باستان شکل نگرفت، بلکه محصول تلاش‌های تحقیقی پزشک سوئیسی یوهانس هوفر است که علاوه بر نوستالژی، دو واژهٔ دیگر نیز برای بیماری‌ای که کشف کرده بود پیشنهاد داد: مونومانی و فیلوپاتریدومانی که پذیرفته نشدند.
🔹 تشابهِ واژه #نوستالژی با واژه‌های مختوم به -لوژی (logie-)، مانندِ بیولوژی و رادیولوژی، باعث شده که بعضی‌ها آن را به غلط نوستالوژی تلفظ کنند.

📚: سایت Etymology ( ریشه شناسی واژه‌ها)

در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ━•··‏​‏​​‏•✦❁☀️❁✦•‏​‏··•​​‏━

🌞 #طلوع در #شاهنامه

🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅

چو از کـــــــــــــوه بفروخت گیتی فروز 
دو زلــــــــــــف شب تیره بگرفت روز


✍🏻: #فردوسی
🎤: #مریم_رضوی
🎼: رنگ شکسته ماهور

🔅🔅🔅🔅🔅🔆🔅🔅🔅🔅🔅

@sobhosher
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #فردوسی
برگردان: وحید بیداریان

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#شاهنامه

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

تهمتن برآشفت با شهریار
که چندین مدار آتش اندر کنار

همه کارت از یکدگر بدترست
ترا شهریاری نه اندرخورست

تو سهراب را زنده بر دار کن
پرآشوب و بدخواه را خوار کن

بزد تند یک دست بر دست طوس
تو گفتی ز پیل ژیان یافت کوس

ز بالا نگون اندرآمد به سر
برو کرد رستم به تندی گذر

به در شد به خشم اندرآمد به رخش
منم گفت شیراوژن و تاج‌بخش

چو خشم آورم شاه کاووس کیست
چرا دست یازد به من طوس کیست

زمین بنده و رخش گاه من‌ست
نگین گرز و مغفر کلاه من‌ست

شب تیره از تیغ رخشان کنم
به آورد گه بر سرافشان کنم

سر نیزه و تیغ یار من‌اند
دو بازو و دل شهریار من‌اند

چه آزاردم او نه من بنده‌ام
یکی بندهٔ آفریننده‌ام

به ایران ار ایدون که سهراب گرد
بیاید نماند بزرگ و نه خرد

شما هر کسی چارهٔ جان کنید
خرد را بدین کار پیچان کنید

به ایران نبینید ازین پس مرا
شما را زمین پر کرگس مرا

غمی شد دل نامداران همه
که رستم شبان بود و ایشان رمه

به گودرز گفتند کاین کار تست
شکسته بدست تو گردد درست

سپهبد جز از تو سخن نشنود
همی بخت تو زین سخن نغنود

به نزدیک این شاه دیوانه رو
وزین در سخن یاد کن نو به نو

سخنهای چرب و دراز آوری
مگر بخت گم بوده بازآوری

#فردوسی
سهراب

💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ایران زیبايم (Mary R)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تهران
#لواسان
#زمستان_برفی

زمین عروس شد و آسمان به حرف آمد چه شادباشی ازین خوب‌تر که برف آمد؟
✍🏻: #علیرضا_بدیع
📹: سحر مهرنام

#برای_شادزیستن برای #هوای_پاک
برای #محیط_زیست
برای #زندگی

@sobhosher
@My_BeautifulIran
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

بهارخوانی قمری‌ها
بهانه‌ی خوبی‌ست
بیا با هم حرف بزنیم
بیا بزنیم به خیابانی
که پیاده روهاش
پر از پروانه‌های عاشق است.

می‌خواهم آشیانه‌ی او را
لابه لای این همه لانه‌ی فرو ریخته
پیدا کنم
بگو چه کنم !؟

می‌ترسم شعر سپیدم
سیاهِ کینه‌ی آدمی به کبوتر شود
تا دیر نشده
برای نجات پروانه کاری بکنیم

اﺻﻼ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﻴﺴﺘﻢ
اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ‌های دوﻟﺘﯽ،
ﺷﻴﺸﻪ‌ی ﺑﺎﻧﮏ‌ها
ﭘﻴﺸﺎﻧﯽ ِ ﭘﺎﺳﺒﺎن‌ها
ﻗﻨﺪاق ِ ﺗﻔﻨﮓ‌ها
ﭘﻞ‌هاﯼ ِ ﭘﺸﺖ ِ ﺳﺮ
و
دل‌هاﯼ ِ ﻋﺰﻳﺰان‌ﻣﺎن را ﺷﮑﺴﺘﻪ‌اﻳﻢ
ﺗﺎ به اﻳﻦ ﺟﺎ رﺳﻴﺪﻩ‌اﻳﻢ
از ﻣﺴﻴﺮ ِ ﺁزادﯼ
ﻣﻴﺪان ِ ﻋﺪاﻟﺖ ﺑﻮد ﻗﺮار ِ ﻣﺎ ؛
شما
در اﻳﺴﺘﮕﺎﻩ ِ ﻏﻨﺎﻳﻢ ﭘﻴﺎدﻩ ﺷﺪﻳﺪ ...

ﻣﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﺸﻖ ﻋﻤﻮﻣﯽ‌ ﻣﺸﮑﻮﮐﻢ
ﻟﻄﻔﺎ ًپرﭼﻤﯽ را ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ دادم
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮداﻧﻴﺪ.

✍🏻: #علیشاه_مولوی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

آن همه فریاد آزادی زدید...
فرصتی افتاد و زندانبان شدید

#هوشنگ_ابتهاج

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حسابست همان روز ودگرهیچ

✍🏻: #ملک‌الشعرا_بهار
خط خوش: بختیاری

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

مرا به رجعت خورشید باورست هنوز

#نادررنادرپور

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_پنجاه_دوم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

#نثر_فارسی

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

‍ «خاطره‌ای از دکتر ادیب سلطانی در فرانکلین»

آقای ادیب‌سلطانی دیکشنری‌های خیلی خوبی در اتاقش داشت. من هم دستیارش بودم، منتها اتاقمان جدا بود.
یک‌بار دیکشنریِ Advance Learner او را، که برخلاف امروز نه چاپ افست بلکه چاپ اصل انگلیسی و با کاغذ اعلا بود، قرض گرفتم که معنی یکی‌ دو کلمه را پیدا کنم، اما متأسفانه فراموش کردم آن را به ایشان پس بدهم.

جوان بودم و آداب کار دستم نبود، هرچند کمتر کسی بود که بتواند با این جنتلمن از نظر آداب‌دانی برابری کند.

دیکشنری همین‌طور روی میزم مانده بود. دکتر ادیب‌سلطانی هم با آن رفتار انگلیسی‌مآبش آدمی نبود که سراغ کتابش را بگیرد. خلاصه، دیکشنری ایشان بیش از یک ماه روی میز من مانده بود.

یک روز دیدم ادیب‌سلطانی با لبخند و چهره‌ای باز آمد کنار میز من ایستاد. معمولاً حدود یک‌متر با میز فاصله می‌گرفت. نگاهي به میز من انداخت. دو سه تا کتاب از جمله همین ادونس لرنر عمودی در کتابگیر روی میز چیده شده بود. سپس قدری خم شد، یک پایش را جلو گذاشت و در حالی که می‌گفت «عذر می‌خوام» دیکشنری را از روی میز من برداشت.

بلند شدم و داشتم خودم را برای عذرخواهی آماده می‌کردم که دیدم دکتر قامتش را راست کرد، دیکشنری را تا مقابل صورتش بالا گرفت، جلدش را با انگشت و با ظرافت باز کرد و با قلمی که از قبل آماده کرده بود روی صفحهٔ سفید اولِ دیکشنری، با خط انگلیسیِ تحریریِ زیبایی جملهٔ زیر را نوشت، امضا کرد و خیلی محترمانه کتاب را به من داد و مرا شرمنده گذاشت و رفت.

هنوز دارمش. اکنون که این را می‌نویسم ۵۴ سال از این ماجرا می‌گذرد. یادش گرامی است.،

✍🏻: #علی_صلح‌جو

📚: به نقل از کانال زنده‌یاد دکتر
میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی
@adibsoltanik

پ.نوشت: مؤسسه انتشارات فرانکلین.

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط* .
هر روز مطالبت* کردی و سخنان با خشونت گفتی اصحاب از تعنت* وی خسته خاطر همی‌ بودند و از تحمل چاره نبود صاحب دلی در آن میان گفت نفس را وعده دادن به طعام آسان ترست که بقال را به درم.

ترک احسان خواجه اولیتر
کاحتمال جفای بَوابان*
به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان*

✍🏻:#سعدی
📚 باب سوم (در فضیلت قناعت)

*واسط: شهری در عراق
*مطالبت. طلب کردن و خواستن و خواست حق
*تعنت: انتقاد، خرده گیری زخم زبان
بوابان: دربانان
*قطع اميد و دل كندن از نيكى بزرگان بهتر از تحمل جفاى دربانان آنها است. بردبارى و تحمل در آرزوى گوشت، بهتر از گوشت خريدن نسيه و گرفتار شدن به وام خواهى زشت قصابان است.

🍃 نه شیر شتر نه دیدار عرب🍃

@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_پنجاه_سوم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM