صبح و شعر
647 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.24K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #فردوسی
برگردان: وحيد بيداريان

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#شاهنامه

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

بدو پیر دانا زبان برگشاد
ز هر دانشی پیش او کرد یاد

که من در نبشته چنین یافتم
بدان آرزو تیز بشتافتم

چو زان رنجها برنیامد پدید
ببایست ناچار دیگر شنید

گیا چون سخن دان و دانش چو کوه
که همواره باشد مر او راشکوه

تن مُرده چون مَرد بی دانش ست
که دانا به هر جای با رامش ست !

به دانش بُوَد بی گمان زنده مَرد
خُنُک رنج بُردار باینده مَرد !

چو مردم ز نادانی آید ستوه
گیا چون کلیله ست و دانش چو کوه !


#فردوسی
پادشاهی کسری انوشیروان - کلیله و دمنه
💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك حبه شعر #پارسى با چاى #انگليسى☕️

✍🏻: #نیما
برگردان: علی‌محمد حق‌شناس

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرامروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
.
من چهره‌ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی.

با قایقم نشسته به خشکی
فریاد می‌زنم:
«وامانده در عذابم انداخته است
در راه ِ پُر مَخافَت ِ این ساحل ِ خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من.»
گُل کرده است پوزخندشان اما
بر من،
بر قایقم که نه موزون
بر حرف‌هایم در چه رَه و رَسم
بر التهابم از حدْ بیرون.

در التهابم از حدْ بیرون
فریاد بر می‌آید از من:
«در وقت مرگ که با مرگ
جز بیم ِ نیستیّ و خطرْ نیست،
هَزّالی و جِلافَت و غوغای ِ هست و نیست
سَهو است و جز به پاس ِ ضرر نیست.»

با سهوشان
من سهو می خَرَم
از حرف‌های کامشِکَنْ‌شان
من دَرد می بَرَم

خون از درون دَردم سرریز می‌کند!
من آب را چگونه کُنم خشک؟

فریاد می‌زنم.
من چهره‌ام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود ِ من ز ِ حرفم معلوم بر شماست:
یک‌ دست بی‌صداست
من، دست ِ من کمک ز ِ دست ِ شما می‌کند طلب.
فریاد ِ من شکسته اگر در گَلو، وَگر
فریاد ِ من رَسا
من از برای ِ راه ِ خَلاص ِ خود و شما
فریاد می‌زنم.
فریاد می‌زنم!

✍🏻: #نیما_یوشیج فراخور گرامی زادروزش☘️ مانا نام و یادش💐🙏🏻

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

«از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمی‌آیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.»

💫 به بهانه‌ی زادروز #نیما_یوشیج

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_پانزدهم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_شانزدهم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
🍂🪸🍁
جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو به قربان تو کردم
زد خنده به خورشید فروزنده فروغی
هر صبح که وصف رخ رخشان تو کردم


✍🏻: #فروغی_بسطامی

🎤: #ناهیدپرپینچی

درود صبحتون زیبا🍂🪸🍁

@sobhosher
يك حبه شعر #پارسى با چاى #انگليسى☕️

✍🏻: #حافظ

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعردیروز
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

 
خواجه تا چند حساب زر و دینار کنی
سود و سرمایهٔ دین بر سر بازار کنی

شب عمرت بشد و صبح اجل نزدیک است
خویشتن را گه آن نیست که بیدار کنی

چیست این عجب و تفاخر به جهان ساکن باش
چند با صد من و من سیم و زر اظهار کنی

پنج روزی همه کامی ز جهان حاصل گیر
عاقبت هم سر پر کبر نگونسار کنی

آن نه کام است که ناکام بجا بگذری
وان نه برگ است که بر جان خودش بار کنی

جمع تو بار گنه باشد و دیوان سیاه
نه هم آخر تو خوشی نام سیه بار کنی

سهو کارا به تک خاک همی باید خفت
طاق و ایوان به چه تا گنبد دوار کنی

مرگ در پیش و حساب از پس و دوزخ در راه
به چه شادی خرفا خندهٔ بسیار کنی

تو که بر روبه مسکین بدری پوست چو سگ
عنکبوتانه کجا پردهٔ احرار کنی

این همه دانی و کارت همه بی وجه بود
خود ستم کم کن اگر منع ستمکار کنی

به فصاحت ببری گوی ز میدان سخن
لیک خود را به ستم بیهده رهوار کنی

خویش و همسایهٔ تو گرسنه وز پر طمعی
نفروشی به کسی غله در انبار کنی

جامه در تنگ و دلت تنگ و در اندیشهٔ آن
تا دگر ره ز کجا جامه و دستار کنی

بر ضعیفان نکنی رحم به یک قرص جوین
وانگه از ناز به مرغ و بره پروار کنی

مستراحی است جهان و اهل جهان کناسند
به تعزز سزد ار در همه نظار کنی

نافه داری بر هر خشک دمانی مگشا
اول آن به که طلبکاری عطار کنی 


✍🏻: #عطار

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_هفدهم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك حبه شعر #پارسى با چاى #انگليسى☕️

✍🏻: #مولانا & #دوایت_ال_مودی
موضوع مشترک
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#يك_برگ_كتاب

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•━

هر چه طاهر فكر كرد نتوانست بفهمد كه چرا مرد سفيدپوش می‌خواهد كف پاهاي او را ببيند. با شرم دخترانه اي، كفش و جورابش را درآورد. همين كه قوزك استخواني انگشتانش را ديد به ياد آورد كه چقدر زالو در باغ هاي زيتون به همين پاها چسبيده و او چقدر نمك روي آن ها ريخته بود تا زالوها بيفتند.
مرد سفيدپوش گفت: كف پاتو بيار بالا... اون يكي رو... خوبه... حالا برو روي ترازو.
طاهر با كف لُخت پاهايش روي كف لُخت و چوبي اتاق به طرف ترازو رفت و به خودش گفت: اين چوبِ درخت زيتون نيست.
روي ترازو به عقربه اي نگاه كرد كه زير پاهايش تا كنار عدد49 رفته بود. و اين يعني اگر طاهر به دنيا نيامده بود و يا همان لحظه مي مرد و كسي جسدش را مي سوزاند، زمين، 49 كيلو سبك تر، مي توانست خورشيد را دور بزند.
مرد سفيدپوش گفت:... پيرهنتو بزن بالا... نفس بكش، تندتر...

✍🏻 #بیژن_نجدی فراخور گرامی زادروزش مانا یاد و نامش☘️💐
📚: گياهي در قرنطينه

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
#داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_پانسد_هجدهم
قصه‌گو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك حبه شعر #پارسى با چاى #انگليسى☕️

✍🏻: #فرناندو_پسوا
برگردان: بهروز صفرزاده

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرجهان
━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

«مردگان در کنار ما»

مردگان در کنار ما،
خاموش از جام لبریز حیات می‌نوشند تنها سایه‌ها،
در تعقیب حرکات و اشارات ما درمی‌یابند
گذر آرام آن‌ها را
شباهنگام که به جست‌وجوی ما می‌آیند.
آن‌ها از اتاق‌هایی می‌گذرند
که ما در آن‌ها خلوت گزیده‌ایم
خود را در هالهٔ حرکاتی می‌پوشانند که ما شکل بخشیده‌ام.
کلماتی را تکرار می‌کنند
که ما در طیِ روز بر زبان رانده‌ایم
و خم‌شده بر بسترهای ما
رؤیاهای ما را همچون شیر سر می‌کشند.
لمس‌ناپذیر، بی‌شکل و بی‌وزن

آن‌ها با گرمای خون ما، خود را گرم نگه می‌دارند
لبخند می‌زنند بر نقش‌هایی که بازی می‌کنیم
و می‌گریند برای ما با چشمان نامرئی،
چرا که نیک می‌دانند رهسپار کدام دیاریم

✍🏻: #سوفیا_اندروسن
ترجمه: سهراب رحیمی

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher