صبح و شعر
657 subscribers
2.13K photos
276 videos
327 files
3.2K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#يك_برگ_كتاب

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•━


« در این بین در باز شد و بدون هیچ اهن و اهونی سر و کله آقای دلاک پیدا گردید . خواستم ستر عورتی کرده باشم دیدم جدم حضرت آدم هم در اینجا از ستر عورت کردن صرف نظر می کرد ما هم قیدش را زدیم .
یارو تا چشمش به من افتاد و از سیاهی مو و کج و سر و بدن فهمید شرقیم خنده ای تحویل داد و همین که فهمید اصالتاً ایرانیم دیگر نیشش از بنا گوشش هم رد شد . فوراً آبی به سر و تن ما ریخته و رفت و برگشت دیدم یکی از همان کیسه های جاجیمی مویی خودمان را آورد .
والله همان دیدنش یک ده ششدانگی می ارزید ! خلاصه ما را به همان طرز ایرانی ( ولی بدون زیر سری و لنگ ) خواباند و مشغول شد به کیسه زدن . حالا چه کیفی بردم کاری با آن ندارم و از حلوا گفتن نیز که دهن شیرین نمی شود ».
 
 
«وقتی که کم کم دیدم یارو حقیقتاً استاد و تمام فوت و فن کاسه گری می داند رفتم تو نشئه کیف و محض اظهار مهربانی پرسیدم استاد شنیدم ایران هم بوده اید ؟ کیسه را که چون دستکشی در دست داشت نشان داد و گفت " این هم علامتش " گفتم " ایران رفته بودی چه کنی ؟ " خنده ای کرد و گفت " خودت حدس بزن " گفتم " بلکه با یکی از شاه های ایران که به فرنگستان آمده بودند به ایران رفتی ؟ گفت " نه " گفتم " شاید دزدی کرده بودی می خواستی جای امنی بروی که دست پلیس به آنجا نرسد ؟ گفت " نه " . گفتم " " در جوانیت یکی از اعیان ایران به ایرانیت برده ؟ " گفت " نه " گفتم " من که دیگر عقلم به جایی نمی رسد حالا خودت بگو ببینم به ایران رفته بودی که چه کنی ؟ " گفت مرد حسابی مستشار بودم .... "
دهنم از تعجب مانند دهنه خزانه حمام باز ماند . چشم هایم مثل شیشه های گنبدهای طاق حمام گرد شد . گفتم " مستشار بودی ؟ گفت " بله که مستشار بودم چرا که نباشم ؟ گفتم مستشار چه بودی ؟
گفت " مستشار وزارت داخله و خارجه و مالیه و عدلیه و جنگ و معارف و اوقاف و فواید عامه و پست و تلگراف و گمرک و تجارت و غیره و غیره !
خواستم بخندم دیدم یارو شوخی سرش نمی شود و راستی مثل این است که حرفهایش هم پر بی پر و پا نیست .
گفتم " از شما جنس دو پا هر چه بگویید بر می آید ولی خودت هم انصاف می دهی که باور کردن مستشاری تو در ایران خالی از زحمت نیست "
خندید و گفت " معلوم می شود ایران خودتان را نمی شناسید .
آیا می دانس عید کارناوال در فرنگستان چه عیدی است ؟ گفتم " البته که می دانم کارناوال عیدی است که مردم به لباس های غریب و عجیب در آمده و ماسکه ها به صورت خود زده و می افتند توی هم الواطی و لوده گری می کنند ولی این مسئله چه دخلی به مطلب ما دارد ؟
گفت " من اگر هجده ما بیش در ایران نبوده ام  ولی همین قدر دستگیرم شد که سر تا سر ایران مثل کارناوالی است که هر کس به هر لباس بخواهد می تواند در بیاید و کسی را بر او بحثی نیست.»


✍🏻 ؛ #محمد_علی_جمالزاده گرامی یادش💐
📚: بیله دیگ بیله چغندر
یکی از داستا‌ن‌های کتاب "یکی بود یکی نبود"

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher