━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
چون ما اسیر فتنه بیدادگر کجاست
ظلم و فساد و کفر، از این بیشتر کجاست
شد روزگار مُلک، سیه تر ز شام درد
آن مِهِرِ روشنی که نُماید سَحرَ کجاست
گفتی که دیو لاخ شد از بختِ بد وطن
آنکو کُند برای رهایی خطر کجاست
میخانه بسته و در تزویر گشته باز
زین پردههای اهرمنی، پردهدر کجاست
در موجخیز غم، سر این رشته شد دراز
دریادلی که قصّه کند مختصر کجاست
زین تندباد حادثه، تا وارهیم ما
آنکو ز گَرد راه رسد خوشخبر، کجاست
وحشی سگان گرسنه، سرگرم غارتند
دشمنستیز، کوکبه شیر نر کجاست
دستی که واژگون کند این کاخ ظلم را
آبی زند برآتش این شور وشر کجاست
مشتی فرومایه واوباش و دیو دین
گردن فراز کرده، خدارا تبر کجاست
✍🏻: #علیاکبر_کنیپور "متخلص به #مستی"
فراخور گرامی زادروزش 💐 مانا یاد و نامش☘️
از شعر و شاعری نانی نخورده و نانی قرض نداده است.
آزادمردی که نه به مدح و مجیزه و نه هجو و هزل قلم نراند و ارج و عزت قلم را پاسداشت.
آرزویی جز سربلندی ایران و ایرانی نداشت.☘️
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
چون ما اسیر فتنه بیدادگر کجاست
ظلم و فساد و کفر، از این بیشتر کجاست
شد روزگار مُلک، سیه تر ز شام درد
آن مِهِرِ روشنی که نُماید سَحرَ کجاست
گفتی که دیو لاخ شد از بختِ بد وطن
آنکو کُند برای رهایی خطر کجاست
میخانه بسته و در تزویر گشته باز
زین پردههای اهرمنی، پردهدر کجاست
در موجخیز غم، سر این رشته شد دراز
دریادلی که قصّه کند مختصر کجاست
زین تندباد حادثه، تا وارهیم ما
آنکو ز گَرد راه رسد خوشخبر، کجاست
وحشی سگان گرسنه، سرگرم غارتند
دشمنستیز، کوکبه شیر نر کجاست
دستی که واژگون کند این کاخ ظلم را
آبی زند برآتش این شور وشر کجاست
مشتی فرومایه واوباش و دیو دین
گردن فراز کرده، خدارا تبر کجاست
✍🏻: #علیاکبر_کنیپور "متخلص به #مستی"
فراخور گرامی زادروزش 💐 مانا یاد و نامش☘️
از شعر و شاعری نانی نخورده و نانی قرض نداده است.
آزادمردی که نه به مدح و مجیزه و نه هجو و هزل قلم نراند و ارج و عزت قلم را پاسداشت.
آرزویی جز سربلندی ایران و ایرانی نداشت.☘️
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
مستیم و خرابیم در این میکده "مستی"
تا بند تعلق نگسستیم نرستیم
#علیاکبر_کنیپور ( #مستی )
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
مستیم و خرابیم در این میکده "مستی"
تا بند تعلق نگسستیم نرستیم
#علیاکبر_کنیپور ( #مستی )
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
#متن_ادبی چیست؟
همیشه این سوال برایم مطرح بود که زبان روزمره چگونه تبدیل میشود به زبان ادب و ما زبان چه متنی را باید زبان ادب بدانیم؟
زمانی که من درحال نوشتن رساله دکتریام بودم تصور میکردم که مثلا آنچه نظمآفریتی میکند، وقتی ابزارهایی مثل وزن، قافیه و ردیف وقتی باشد، این زبان به زبان ادبی تبدیل میشود. بعد دیدم که ما چه مجموعه عظیمی از متون داریم که منظوم هستند ولی در حوزه ادبیات نیستند.
استفاده از صنایع ادبی را بررسی کردم سپس رفتم به سراغ اینکه متن باید مجاز، استعاره و کنایه داشته باشد تا به متن ادبی تبدبل شود، سپس دیدم که ما در زبانمان مجازهایی را بهکار میبریم که هنوز در ادبیات برای آن پیشبینی نشده؛ مثل جمله «برو زیر سوپ را خاموش کن». سپس فهمیدم که مجاز هم نیست. بعد سراغ استعاره رفتم و باز هم دیدم که ما در زبان روزمره مان سراسر از استعاره استفاده میکنیم.
بنابر این با قاطعیت میگویم که من در ادبیات هیچ صنعتی ندیدم که ابتدا در زبان تمرین نشده باشد و بعد کسی که به عنوان اهل زبان است آن را در زبانش بهکار نبرده باشد بیاید در زبان ادب بهکار ببرد.
به این نتیجه رسیدم که ما از صبح تا شب در میلیونها جهان ممکن زندگی میکنیم که یکی از این جهانهای ممکن همین جهان واقعی است.
🔆آنچه ما به عنوان محک برای ادبیات میتوانیم در نظر بگیریم این است که در نقطهای از متن ادبی با یک واژه یا یک جمله، نویسنده در را به روی ما باز میکند و ما را به جهانی ممکن، غیر از جهان واقعی اطرافمان میبرد.
در متن ادبی وارد یک جهان ممکن میشوم و در آن جهان ممکنی که نویسنده در اختیار من میگذارد، تا آخر متن باقی میمانم.
جهانی که واقعیت نیست.
✍🏻: #کوروش_صفوی (زادهٔ ۶ تیر ۱۳۳۵، تهران)
زبانشناس و مترجم ایرانی، نایبرئیس انجمن زبانشناسی ایران
گرامی یاد و مانا نام استاد فرزانه زبانشناسی سرزمینمان🖤☘️
📚: برگرفته از همایش نگاهی تازه به تاریخ بیهقی
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
#متن_ادبی چیست؟
همیشه این سوال برایم مطرح بود که زبان روزمره چگونه تبدیل میشود به زبان ادب و ما زبان چه متنی را باید زبان ادب بدانیم؟
زمانی که من درحال نوشتن رساله دکتریام بودم تصور میکردم که مثلا آنچه نظمآفریتی میکند، وقتی ابزارهایی مثل وزن، قافیه و ردیف وقتی باشد، این زبان به زبان ادبی تبدیل میشود. بعد دیدم که ما چه مجموعه عظیمی از متون داریم که منظوم هستند ولی در حوزه ادبیات نیستند.
استفاده از صنایع ادبی را بررسی کردم سپس رفتم به سراغ اینکه متن باید مجاز، استعاره و کنایه داشته باشد تا به متن ادبی تبدبل شود، سپس دیدم که ما در زبانمان مجازهایی را بهکار میبریم که هنوز در ادبیات برای آن پیشبینی نشده؛ مثل جمله «برو زیر سوپ را خاموش کن». سپس فهمیدم که مجاز هم نیست. بعد سراغ استعاره رفتم و باز هم دیدم که ما در زبان روزمره مان سراسر از استعاره استفاده میکنیم.
بنابر این با قاطعیت میگویم که من در ادبیات هیچ صنعتی ندیدم که ابتدا در زبان تمرین نشده باشد و بعد کسی که به عنوان اهل زبان است آن را در زبانش بهکار نبرده باشد بیاید در زبان ادب بهکار ببرد.
به این نتیجه رسیدم که ما از صبح تا شب در میلیونها جهان ممکن زندگی میکنیم که یکی از این جهانهای ممکن همین جهان واقعی است.
🔆آنچه ما به عنوان محک برای ادبیات میتوانیم در نظر بگیریم این است که در نقطهای از متن ادبی با یک واژه یا یک جمله، نویسنده در را به روی ما باز میکند و ما را به جهانی ممکن، غیر از جهان واقعی اطرافمان میبرد.
در متن ادبی وارد یک جهان ممکن میشوم و در آن جهان ممکنی که نویسنده در اختیار من میگذارد، تا آخر متن باقی میمانم.
جهانی که واقعیت نیست.
✍🏻: #کوروش_صفوی (زادهٔ ۶ تیر ۱۳۳۵، تهران)
زبانشناس و مترجم ایرانی، نایبرئیس انجمن زبانشناسی ایران
گرامی یاد و مانا نام استاد فرزانه زبانشناسی سرزمینمان🖤☘️
📚: برگرفته از همایش نگاهی تازه به تاریخ بیهقی
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
〰️🔅✅🔅〰️
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #سپاس si.pas / حمد، شُكر" دهخدا)، "قدردانی، شکرگزاری ... آزادی شما و سپاس شما برین نعمتها اندک است...
ای که شکر نمیکنید این نعمتها را تفسیر قرآن، ج ۲/۲۰۱۱)
سپاس و حمد و ثنا و شکر مر خدای را ... که خطۀ اسلام را و واسطۀ عالم را بجمال عدل و رحمت و کمال هیبت و سیاست خداوند عالم... بی منصور سبکتگین.... آراسته گردانیده است (کلیله و دمنه (۶/۸).
🔺فارسی میانه spas تشکر ،قدردانی سپاس خدمتگزاری
(0802
🔻ریشهشناسیِ واژۀ «سپاس» نشان میدهد که ریشۀ این واژه هیچ ربطی به «سه» و «پاس» و
پاسداشت و پاسداری از سه "نیک" « پندار ، گفتار و کردار» ندارد.
🔺از سوی دیگر، معلوم میشود که «سپاس» با واژههای انگلیسیِ spy (جاسوس) و spectator (تماشاچی) همریشه است.
✍🏻: #محمد_حسندوست
📚: فرهنگِ ریشهشناختیِ زبانِ فارسی
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
🔍 #راز_واژه
درود
🔅 « #سپاس si.pas / حمد، شُكر" دهخدا)، "قدردانی، شکرگزاری ... آزادی شما و سپاس شما برین نعمتها اندک است...
ای که شکر نمیکنید این نعمتها را تفسیر قرآن، ج ۲/۲۰۱۱)
سپاس و حمد و ثنا و شکر مر خدای را ... که خطۀ اسلام را و واسطۀ عالم را بجمال عدل و رحمت و کمال هیبت و سیاست خداوند عالم... بی منصور سبکتگین.... آراسته گردانیده است (کلیله و دمنه (۶/۸).
🔺فارسی میانه spas تشکر ،قدردانی سپاس خدمتگزاری
(0802
🔻ریشهشناسیِ واژۀ «سپاس» نشان میدهد که ریشۀ این واژه هیچ ربطی به «سه» و «پاس» و
پاسداشت و پاسداری از سه "نیک" « پندار ، گفتار و کردار» ندارد.
🔺از سوی دیگر، معلوم میشود که «سپاس» با واژههای انگلیسیِ spy (جاسوس) و spectator (تماشاچی) همریشه است.
✍🏻: #محمد_حسندوست
📚: فرهنگِ ریشهشناختیِ زبانِ فارسی
در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
جهان زنده بادا بنوشینروان
همیشه به فرمانش کیوان روان
نگه کرد کسری بگفتا راوی
دلش گشت خرم به دیدار اوی
چو گفتی که زه بدره بودی چهار
بدین گونه بد بخشش شهریار
چو با زه بگفتی زهازه بهم
چهل بدره بودی ز گنجش درم
چو گنجور باشاه کردی شمار
به هربدره بودی درم ده هزار
شهنشاه با زه زهازه بگفت
که گفتار او با درم بود جفت
بیاورد گنجور خورشید چهر
درم بدرهها پیش بوزرجمهر
میاسای ز آموختن یک زمان
ز دانش میفگن دل اندرگمان
چوگویی که فام خرد توختم
همه هرچ بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
#فردوسی
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شاهنامه
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
جهان زنده بادا بنوشینروان
همیشه به فرمانش کیوان روان
نگه کرد کسری بگفتا راوی
دلش گشت خرم به دیدار اوی
چو گفتی که زه بدره بودی چهار
بدین گونه بد بخشش شهریار
چو با زه بگفتی زهازه بهم
چهل بدره بودی ز گنجش درم
چو گنجور باشاه کردی شمار
به هربدره بودی درم ده هزار
شهنشاه با زه زهازه بگفت
که گفتار او با درم بود جفت
بیاورد گنجور خورشید چهر
درم بدرهها پیش بوزرجمهر
میاسای ز آموختن یک زمان
ز دانش میفگن دل اندرگمان
چوگویی که فام خرد توختم
همه هرچ بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
#فردوسی
❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پند_از_شاهنامه
با زبان #هوش_مصنوعی
نمانیم کاین بوم ویران کنند.
همی غارت از شهر ایران کنند.
ز شاهی وز روی فرزانگی.
نشاید چنین هم ز مردانگی.
نخوانند بر ما کسی آفرین.
چو ویران بود بوم ایران زمین.
#فردوسی
پادشاهی کسری نوشیروان
@sobhosher
با زبان #هوش_مصنوعی
نمانیم کاین بوم ویران کنند.
همی غارت از شهر ایران کنند.
ز شاهی وز روی فرزانگی.
نشاید چنین هم ز مردانگی.
نخوانند بر ما کسی آفرین.
چو ویران بود بوم ایران زمین.
#فردوسی
پادشاهی کسری نوشیروان
@sobhosher
📝 #شنبههاباداستانهای_شاهنامه
🌺 نیروی فکر
بخش نخست
○ ایرانیان بر این باور بودند که فکر انسان روی طبیعت تاثیر می گذارد. این داستان زیبا در این باره است.
✍ #یونس_پیرزاده
🎤#الهام_رضازاده
@sobhosher
🌺 نیروی فکر
بخش نخست
○ ایرانیان بر این باور بودند که فکر انسان روی طبیعت تاثیر می گذارد. این داستان زیبا در این باره است.
✍ #یونس_پیرزاده
🎤#الهام_رضازاده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابهفشان است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست در این سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کن افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است
✍🏻: #هوشنگ_ابتهاج
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابهفشان است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست در این سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کن افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است
✍🏻: #هوشنگ_ابتهاج
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
جهان را مخوان پیر، پیر پریشان
که این طفل یکدانه پیری ندارد
بهل، تا برقصاندت هرچه خواهد
که کودک ز بازیچه سیری ندارد
#نوذر_پرنگ
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
جهان را مخوان پیر، پیر پریشان
که این طفل یکدانه پیری ندارد
بهل، تا برقصاندت هرچه خواهد
که کودک ز بازیچه سیری ندارد
#نوذر_پرنگ
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
#لایحه
با شور و اشتیاق تصویب کند
بی ترس و اختناق تصویب کند
مجلس باید به جای قانون حجاب
قانون باجناق تصویب کند
#خلیل_جوادی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
#لایحه
با شور و اشتیاق تصویب کند
بی ترس و اختناق تصویب کند
مجلس باید به جای قانون حجاب
قانون باجناق تصویب کند
#خلیل_جوادی
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
📡 #پیام 🖤☘️ ━•··•✦❁🔆
گرامیداشت یاد و خاطرهٔ ☘️
استاد عزیز جناب #کوروش_صفوی
📅 #دوشنبه ۲۳ امرداد
از ⏰ ۹ صبح.
🏢 دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی.
━•··•✦❁🌐❁✦•··•━
@sobhosher
گرامیداشت یاد و خاطرهٔ ☘️
استاد عزیز جناب #کوروش_صفوی
📅 #دوشنبه ۲۳ امرداد
از ⏰ ۹ صبح.
🏢 دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی.
━•··•✦❁🌐❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
در هیأت مرد، عده ای نامردند
از وعدهٔ کذب، مردمم دلسردند
در معبر شک، نشستگان بسیارند
ای کاش که مردان خدا برگردند
#علی_مظفر
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
در هیأت مرد، عده ای نامردند
از وعدهٔ کذب، مردمم دلسردند
در معبر شک، نشستگان بسیارند
ای کاش که مردان خدا برگردند
#علی_مظفر
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_هفتاد_یکم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
#داستان_شب 😴
📖 هزار و یک شب مجموعهایست از حکایتها و افسانههای قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است
بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران میگذرد.
#هزار_و_یک_شب
🔸 #شب_چهارسد_هفتاد_یکم
قصهگو: #ليلا_پراشيده
@sobhosher
Telegram
attach 📎
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
« با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دندهعقب گرفت و بهسرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیکها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشهی نیمهپایین گفتم: «پارکوی.»
با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد. وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: «حالا تا نیایش بریم.»
«من پیاده میشم.»
خواستم دستگیره را بکشم که گفت: «بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش میکنیم.»
برگشته بود. گفتم: «نمیخوام وسط راه تاکسی عوض کنم.»
پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد. شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: «خیلی زود جوش میآری، آقا.»
«جوش نمیآرم. گفتم که، نمیخوام تاکسی عوض کنم.»
«اصلاً اونجا که شما وایساده بودی، تا صبح هم کسی سوارت نمیکرد.»
از توی آینه نگاهی به من انداخت. بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: «شما دیدینش، آقا؟»
مرد بیآنکه نگاهش کند، گفت: «من اصلاً حواسم به خیابون نبود.»
زن گفت: «من دستشونو دیدم.»
«آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درختها اومده بود بیرون. معلوم میشه شما هم مثل من حواستون خیلی جَمعه.»
گفتم: «میخواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟»
✍🏻: #سیامک_گلشیری نویسنده و مترجم ،فراخور گرامی زادروزش💐( ۲۲امرداد)
📚 : #میهمانی_تلخ
کتاب در سال ۱۳۸۰ نامزد دریافت جایزه بهترین رمان جشنواره مهرگان شد.
رمان مهمانی تلخ از زبان اول شخص مفرد روایت میشود. داستان در شهر تهران و در فضای رئال اتفاق میافتد. نام خیابانها و اتوبانهای مختلف تهران در رمان برده میشود. همین نکته باعث شدهاست تا خواننده داستان را باور کند و بیشتر با آن همراه شود. نویسنده، داستان را به نحوی روایت کردهاست که مخاطب از همان صفحات اول منتظر یک اتفاق هولناک است. کتاب به ۱۸ بخش تقسیم شدهاست اما تمام قسمتها بههم مرتبط هستند و به دنبال هم معنا پیدا میکنند. دیالوگهای این کتاب زیاد است و در واقع این دیالوگها هستند که روند داستان را پیش میبرند. وجود دیالوگها در متن، باعث تند شدن ریتم داستان شدهاست گلشیری اهل تکنیک بازیهای مرسوم نیست و داستانش را در نهایت سادگی روایت میکند و خواننده را به دنبال خود میکشد. او برای اینکه فضای ترسناک و دلهرهآور داستان را ترسیم کند، از توصیفات دقیقی استفاده کردهاست.
📎فایل صونی این کتاب را در صبح وشعر بشنوید👇🏻👇🏻👇🏻
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
« با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دندهعقب گرفت و بهسرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیکها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشهی نیمهپایین گفتم: «پارکوی.»
با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد. وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: «حالا تا نیایش بریم.»
«من پیاده میشم.»
خواستم دستگیره را بکشم که گفت: «بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش میکنیم.»
برگشته بود. گفتم: «نمیخوام وسط راه تاکسی عوض کنم.»
پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد. شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: «خیلی زود جوش میآری، آقا.»
«جوش نمیآرم. گفتم که، نمیخوام تاکسی عوض کنم.»
«اصلاً اونجا که شما وایساده بودی، تا صبح هم کسی سوارت نمیکرد.»
از توی آینه نگاهی به من انداخت. بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: «شما دیدینش، آقا؟»
مرد بیآنکه نگاهش کند، گفت: «من اصلاً حواسم به خیابون نبود.»
زن گفت: «من دستشونو دیدم.»
«آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درختها اومده بود بیرون. معلوم میشه شما هم مثل من حواستون خیلی جَمعه.»
گفتم: «میخواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟»
✍🏻: #سیامک_گلشیری نویسنده و مترجم ،فراخور گرامی زادروزش💐( ۲۲امرداد)
📚 : #میهمانی_تلخ
کتاب در سال ۱۳۸۰ نامزد دریافت جایزه بهترین رمان جشنواره مهرگان شد.
رمان مهمانی تلخ از زبان اول شخص مفرد روایت میشود. داستان در شهر تهران و در فضای رئال اتفاق میافتد. نام خیابانها و اتوبانهای مختلف تهران در رمان برده میشود. همین نکته باعث شدهاست تا خواننده داستان را باور کند و بیشتر با آن همراه شود. نویسنده، داستان را به نحوی روایت کردهاست که مخاطب از همان صفحات اول منتظر یک اتفاق هولناک است. کتاب به ۱۸ بخش تقسیم شدهاست اما تمام قسمتها بههم مرتبط هستند و به دنبال هم معنا پیدا میکنند. دیالوگهای این کتاب زیاد است و در واقع این دیالوگها هستند که روند داستان را پیش میبرند. وجود دیالوگها در متن، باعث تند شدن ریتم داستان شدهاست گلشیری اهل تکنیک بازیهای مرسوم نیست و داستانش را در نهایت سادگی روایت میکند و خواننده را به دنبال خود میکشد. او برای اینکه فضای ترسناک و دلهرهآور داستان را ترسیم کند، از توصیفات دقیقی استفاده کردهاست.
📎فایل صونی این کتاب را در صبح وشعر بشنوید👇🏻👇🏻👇🏻
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher