صبح و شعر
647 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.24K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
چون چراغ
صبحگاهی، از فروغ آفتاب
پرتو خورشید تابان محو شد در نور عشق!

ناامیدی و امید
اینجا همآغوش همند
صبح را در آستین دارد شبِ دیجور عشق

✍🏻: #صائب_تبریزی

🎤:
#ناهیدپرپینچی


ســـلام
#صبحتون_بخیر
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #حافظ
Thee: تو ،(شکل قدیمی you)
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#نثر_فارسی
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

چه هوسهایی به سرم می‌زند! همینطور که خوابیده بودم دلم می‌خواست بچه کوچک بودم، همان گلین باجی که برایم قصه می‌گفت و آب دهن خودش را فرو می‌داد اینجا بالای سرم نشسته بود، همانجور من خسته در رختخواب افتاده بودم، او با آب و تاب برایم قصه می‌گفت و آهسته چشمهایم بهم می‌رفت.
فکر می‌کنم می‌بینم برخی از تیکه‌های بچگی بخوبی یادم می‌آید.
مثل اینست که دیروز بوده، می‌بینم با بچگیم آنقدرها فاصله ندارم.
حالا سرتاسر زندگانی سیاه، پست و بیهوده خودم را می‌بینم.
آیا آنوقت خوشوقت بودم؟
نه، چه اشتباه بزرگی!
همه گمان می‌کنند بچه خوشبخت است.
نه خوب یادم است. آن وقت بیشتر حساس بودم، آن وقت هم مقلد و آب زیرکاه بودم.
شاید ظاهراً می‌خندیدم یا بازی می‌کردم، ولی در باطن کمترین زخم زبان یا کوچکترین پیش آمد ناگوار و بیهوده ساعت‌های دراز فکر مرا بخود مشغول می‌داشت و خودم خودم را می‌خوردم.
اصلا مرده شور این طبیعت مرا ببرد، حق به‌جانب آنهایی است که می‌گویند بهشت و دوزخ در خود اشخاص است، بعضی‌ها خوش بدنیا می‌آیند و بعضی‌ها ناخوش.

****
چه خوب بود اگر همه چیز را می‌شد نوشت.
اگر می‌توانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم، می‌توانستم بگویم.
نه یک احساساتی هست،
یک چیزهایی هست که نمی‌شود به دیگری فهماند، نمی‌شود گفت، آدم را مسخره می‌کنند، هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می‌کند. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است.

✍🏻: #صادق_هدایت
📚 : زنده به‌گور

━··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

#برگ_گل_گلستان_سعدی 🍃🌺


یکی از وزرا به زیردستان رحم کردی و صلاح ایشان را بخیر *توسط نمودی. اتفاقا به *خطاب ملک گرفتار آمد. *همگنان در *استخلاص او سعی کردند و *موکلان در *معاقبتش *ملاطفت نمودند و بزرگان ذکر سیرت خوبش به *افواه بگفتند تا مَلک از سر *عتاب او درگذشت. صاحبدلی برین اطلاع یافت و گفت :

تا دل دوستان به دست آرى
بوستان پدر فروخته به(۱)
پختن دیگ نیکخواهان را
هر چه رخت سراست سوخته به(۲)
با بداندیش هم نکویى کن
دهن سگ به لقمه دوخته به

✍🏻: #سعــــدی
📚 : باب اول (در سیرت پادشاهان)

*توسط نمودن: واسطه شدن
*خطاب: بازخواست، سرزنش
*همگنان: همکاران، رفقا
*استخلاص طلب خلاصی و نجات
*موکلان: ماموران زندان
*معاقبتش: عقوبت و‌شکنجه‌کردنش
*ملاطفت: دل‌جویی و مهربانی
*افواه: دهان‌ها
*عِتاب: خشم گرفتن، سرزنش کردن

۱-اگر باغ موروثى پدر را بفروشى تا دل دوستان را به دست آورى ، كار شايسته اى نموده اى .
۲-اگر به خاطر طعام و مجلس مهمانى دوستان، اثاث خانه‌ات را به آتش كشى يعنى به بهاى اندک بفروشى، روا است.

🍃 تو‌ نیکویی‌کن و‌در دجله انداز…🍃

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از داستان‌های افسانه‌ای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_چهارسد_سوم
داستانگو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Audio
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

#دکلمه_ها 🌸🎼🎶🎵

مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

بیا که توبه ز لعل نگار و خنده‌ی جام
حکایتی‌ست که عقلش نمی‌کند تصدیق

اگر چه موی میانت به چون منی نرسد
خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق

حلاوتی که تو را در چه زنخدان است
به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق

اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب
که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق

به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام
ببین که تا به چه حدم همی‌کند تحمیق

✍🏻: #حافظ
🎤: #پریسا_کشاورز_حمید

@hafezanehgi
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعردیروز

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━
آزادگی ز منت احسان رمیدنست
قطع امید دست طلب را بریدنست

بحریست زندگی که نهنگش حوادثست
تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدنست

سیر ریاض عالم جان با حجاب تن
گلزار را ز رخنه دیوار دیدنست

در دور ما زخست ابنای روزگار
دشوارتر ز مرگ، گریبان دریدنست

در کوی دوست خاک نشینی ز حد گذشت
ای تیغ جور، نوبت در خون طپیندست

تدبیر تنگدستی جستم ز عقل، گفت
دستی که کوتهست علاجش بریدنست

افتاد پیش در سخن، آن‌کس که ایستاد
عیب کمیت خامه درین ره دویدنست

در بند خانه با همه آزادگی، کلیم
از اشتیاق پای به دامان کشیدنست

✍🏻: #کلیم_کاشانی
سدهٔ یازدهم
🔅شهرت #کلیم بیشتر به‌خاطر غزل‌های اوست. استفاده از ضرب‌المثل‌ها ، الفاظ محاوره و‌ تمثیل در غزل‌های او برجسته است

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

خواری از دهر، دانش اندوخته دید
از بی ادبان جور، ادب آموخته دید

با تیره دلان زمانه را کاری نیست
آفت از باد، شمع افروخته دید

#کلیم_کاشانی

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

کوتاه می شود همه شمعی ز سوختن

شمعی که سر به عرش رسانیده آه ماست
#کلیم_کاشانی

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━

⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️

آنم که نجویم از غمِ دهر پناه

تا جور بوَد نمی کنم ناله و آه

#کلیم_کاشانی

━•··‏​‏​​‏•✦❁🌸❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
يك #حبه_شعرپارسى با #چاى_انگليسى
☕️
✍🏻: #مولوی
برگردان: امیرحسین ایمانی‌زاده

برای #عدالت☘️
برای #آزادی آنان که به جرم اندیشیدن در بند‌‌اند.
@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

#يك_برگ_كتاب

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•━

از دور ممکن است آن‌ها را اشتباه گرفت، ولی از روی چشم‌ها نه.
این جا دیگر نه از دور، نه از نزدیک نمیشود اشتباه گرفت!
وای، چشم قضیه ی مهمی است! چشم هواسنج است.
همه چیز در چشم معلوم است: معلوم است چه کسی روحش سرشار از گرماست، چه کسی ممکن است بی‌خود و بی‌جهت با نوک چکمه‌اش لگد بزند به دنده‌ی تو، و چه کسی خودش از همه می‌ترسد. به خصوص گرفتن پاچه‌ی این نوکرصفت‌های گروه آخر خیلی لذت‌بخش است.
حالا که می‌ترسی بگیر که آمد! اگر می‌ترسی، یعنی حقت است!

✍🏻 #میخائیل_بولگاکف
📚: دل سگ
بولگاکف این کتاب را چند ماه پس از مرگ لنین (رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه) نوشت و تمثیل بُرنده‌ ای است دربارهٔ انقلاب روسیه.
سگ در این داستان، نماد مردم روسیه است که قرن‌‌ها تحت ستم و خشونت بوده و با او همچون حیوانات رفتار کرده‌اند.
جراح عجیب داستان، تجسم حزب کمونیست (یا شاید خود لنین) است و عمل پیوند دشواری که برای تبدیل سگ به انسان انجام می‌شود نمادی از انقلاب است.
بولگاکوف دیدگاه‌های خود درباره‌ی انقلاب شوروی را از زبان پروفسور آبراژنسکی ابراز کرده است. آنچه بیش از همه مایه‌ ی آزردگی پروفسور می‌شود غفلت مردم از کار و وظیفه‌ اصلی‌ شان است و پرداختن به کارهایی که در آن‌ ها تخصص ندارند.
بولگاکف در این اثر اسطوره‌ی ایدئولوژیک آفرینش “انسان نو” یا “انسان شوروی” را نفی میکند و نشان می‌دهد انسانی که بدون خواندن رابینسون کروزو سرگرم خواندن مکاتبات انگلس و کائوتسکی شود، چه ذهن خام و گمراهی پیدا خواهد کرد.

📎فایل pdf کتاب را در صبح و شعر بخوانید👇🏻👇🏻
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

@sobhosher
دل سگ.pdf
2.4 MB
📕 دل سگ
✍🏻 #میخائیل_بولگاکف

داستان با شرح حال و روز سگی ولگرد و زخمی از زبان خودش آغاز می‌شود. سگ که در داستان شاریک نامیده شده است در خیابان‌های مسکو به دنبال ذره‌ای غذا این طرف و آن طرف می‌رود و برای هرکسی که اندکی غذا به او بدهد دم تکان می‌دهد.

📕 دل سگ
✍🏻 #میخائیل_بولگاکف

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #داستان_شب 😴

📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از داستان‌های افسانه‌ای قدیمی عربی، ایرانی و هندی به نقل از شهریار پادشاه ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است و اکثر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.

  #هزار_و_یک_شب
🔸   #شب_چهارسد_چهارم
رداستانگو: #ليلا_پراشيده

@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین ياور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 
#شعرجهان

━•··‏​‏​​‏•✦❁💠❁✦•‏​‏··•​​‏━

زمستان گذشته است
گل‌ها شکفته اند
باز زمان نغمه‌سرایی فرا رسیده است
و تو ای کبوتر من که در شکاف
صخره ها و پشت سنگ‌ها پنهان هستی
بیرون بیا
و بگذار صدای شیرین تو را
بشنوم و صورت زیبای تو را ببینم
زیرا اکنون دیگر
زمستان به پایان رسیده است
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام
دوست می‌دارم ، تو را به جای همه‌ی
روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست میدارم
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای خاطر نخستین گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه کسانی که
دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم
سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان‌زده
شاید دوباره گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوییدیم
پس به‌نام زندگی 
هرگز مگو هرگز

✍🏻: #پل_الوار

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher
😉#پنجشنبه ها و #طنازى_ادبى

هواپیمای عنقاشهرتی مپسند همت را
نگینِ بی‌نشان حیف است ننگِ نام بردارد

#بیدل_دهلوی (قرنِ دوازدهمِ هجری)

🌸ما قرن‌ها قبل از غربی‌ها هواپیما داشته‌ایم. 😁😄

@sobhosher