Forwarded from شهاب ثاقب | بسیج دانشجویی دانشگاه فردوسی
🔸حضور پرشور دانشجویان برای خرید کتاب «نقدی علمی بر سند ۲۰۳۰ »
🔷 محصول فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد
🆔 @basfum
🔷 محصول فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد
🆔 @basfum
سعداء/ حجتالاسلام راجی
<unknown> – کنوانسیون_upov_حمایت_از_ارقام_جدید
🔻مطالبه گری جواب داد/ بازگشت طرح UPOV برای بررسی مجدد به کمیسیون کشاورزی مجلس
پاپی زاده سخنگوی کمیسیون کشاورزی مجلس:
🔹این کنوانسیونی است که حتی برخی کشورهای اروپایی و آمریکای جنوبی نیز حاضر به پیوستن به آن نشدند. تعداد کشورهایی که به آن پیوستن 60 کشور است.
🔹به همین جهت برخی از نمایندگان با حد نصاب رسیدن تعداد مورد نیاز خواستار بازگشت این لایحه به کمیسیون تخصصی شدند تا به بررسی بیشتر آن بپردازند. بنابراین طرح این لایحه در هفته آینده در صحن علنی مجلس منتفی است.
🔹لازم به ذکر است در پی بررسی تصویب طرح امضای قرارداد بینالمللی UPOV (عضویت ایران در اتحادیه بین المللی حفاظت از ارقام جدید گیاهی ذخایر ژنتیکی، ثروت قرن بیست و یکم) که با واکنشهای منفی نخبگان و دانشجویان همراه بوده است، ۴۰ دفتر بسیج دانشجویی دانشگاههای کشور طی نامهای ایرادات این طرح را به نمایندگان مجلس گوشزد کردند.
🆔 @basfum
🆔 @soada_ir
پاپی زاده سخنگوی کمیسیون کشاورزی مجلس:
🔹این کنوانسیونی است که حتی برخی کشورهای اروپایی و آمریکای جنوبی نیز حاضر به پیوستن به آن نشدند. تعداد کشورهایی که به آن پیوستن 60 کشور است.
🔹به همین جهت برخی از نمایندگان با حد نصاب رسیدن تعداد مورد نیاز خواستار بازگشت این لایحه به کمیسیون تخصصی شدند تا به بررسی بیشتر آن بپردازند. بنابراین طرح این لایحه در هفته آینده در صحن علنی مجلس منتفی است.
🔹لازم به ذکر است در پی بررسی تصویب طرح امضای قرارداد بینالمللی UPOV (عضویت ایران در اتحادیه بین المللی حفاظت از ارقام جدید گیاهی ذخایر ژنتیکی، ثروت قرن بیست و یکم) که با واکنشهای منفی نخبگان و دانشجویان همراه بوده است، ۴۰ دفتر بسیج دانشجویی دانشگاههای کشور طی نامهای ایرادات این طرح را به نمایندگان مجلس گوشزد کردند.
🆔 @basfum
🆔 @soada_ir
Forwarded from منبرک
✨ ۲۰داستان کوتاه از زندگی #حضرت_زهرا علیها سلام
👈 دریافت از آدرس زیر:
http://www.manbarak.ir/4933
🔸 #منبرک
🌐 @manbarak
👈 دریافت از آدرس زیر:
http://www.manbarak.ir/4933
🔸 #منبرک
🌐 @manbarak
Forwarded from منبرک
💐 #عاشقانه_ترین نامه
🔻 به بهانه #روز_زن
“#تصدقت شوم؛ الهى #قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به #جدایى از آن #نور_چشم عزیز و #قوت_قلبم گردیدم متذکر شما هستم و #صورت_زیبایت در آئینه #قلبم منقوش است. #عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتى باشد مىگذرد ولى بحمد اللَّه تا کنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى #بیروت هستم؛ حقیقتاً #جاى_شما_خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که #محبوب_عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد
… خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیست. دلم براى پسرت قدرى تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خداى متعال باشند …
ایام عمر و عزت مستدام. #تصدقت، #قربانت؛ #روح_الله“
📚 منبع : صحیفه امام، ج ۱، ص 2.
💢 این نامه در فروردین ۱۳۱۲ در بیروت توسط حضرت امام خمینی در سفر به مکه مکرمه نوشته شده است.
🔻🔻🔻🔻🔻
⚠️ پی نوشت: عاشقی هم، عاشقیِ #علما 🌹
#منبرک
http://www.manbarak.ir/3690
✅ کانال تلگرام منبرک:
https://t.me/joinchat/AAAAADwyk6-aRfdEuLjKBg
🔻 به بهانه #روز_زن
“#تصدقت شوم؛ الهى #قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به #جدایى از آن #نور_چشم عزیز و #قوت_قلبم گردیدم متذکر شما هستم و #صورت_زیبایت در آئینه #قلبم منقوش است. #عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتى باشد مىگذرد ولى بحمد اللَّه تا کنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى #بیروت هستم؛ حقیقتاً #جاى_شما_خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که #محبوب_عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد
… خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیست. دلم براى پسرت قدرى تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خداى متعال باشند …
ایام عمر و عزت مستدام. #تصدقت، #قربانت؛ #روح_الله“
📚 منبع : صحیفه امام، ج ۱، ص 2.
💢 این نامه در فروردین ۱۳۱۲ در بیروت توسط حضرت امام خمینی در سفر به مکه مکرمه نوشته شده است.
🔻🔻🔻🔻🔻
⚠️ پی نوشت: عاشقی هم، عاشقیِ #علما 🌹
#منبرک
http://www.manbarak.ir/3690
✅ کانال تلگرام منبرک:
https://t.me/joinchat/AAAAADwyk6-aRfdEuLjKBg
✨ #شهیدانه
🔻 مسئول برانکارد
yon.ir/nk8KL
یکی از دوستان شهید مسعود کرمانی تعریف می کند:
یک بار از شهید کرمانی پرسیدم که در کدام قسمت جبهه کار می کنی؟ گفت: من آرپیچی زن بودم. یک روز فرمانده گفت: ما به اندازه کافی آرپیچی زن داریم. کسی نداریم که سر برانکارد را بگیرد.
خیلی ها اعتراض کردند که ما آمدیم جبهه که با دشمن بجنگیم و تانک بزنیم نه این کارها را انجام دهیم. اما این شهید بزرگوار این مسئولیت را به عهده گرفت و آرپیجی زن، مسؤول حمل برانکارد شد.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
🔻 مسئول برانکارد
yon.ir/nk8KL
یکی از دوستان شهید مسعود کرمانی تعریف می کند:
یک بار از شهید کرمانی پرسیدم که در کدام قسمت جبهه کار می کنی؟ گفت: من آرپیچی زن بودم. یک روز فرمانده گفت: ما به اندازه کافی آرپیچی زن داریم. کسی نداریم که سر برانکارد را بگیرد.
خیلی ها اعتراض کردند که ما آمدیم جبهه که با دشمن بجنگیم و تانک بزنیم نه این کارها را انجام دهیم. اما این شهید بزرگوار این مسئولیت را به عهده گرفت و آرپیجی زن، مسؤول حمل برانکارد شد.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
✨ #شهیدانه
🔻فاتح ۱۱۰
yon.ir/TgQHM
در روسیه برای دریافت موشکی دقیق و انحصاری به ژنرالهای روسی مراجعه کردم. موشکی که در بُرد ۳۰۰ کیلومتر خطایی در حد چند متر داشت.
🔸پاسخ ژنرال روسی منفی بود. دلیلش را کپیبرداری از آن توسط ایران ذکر میکرد. به او قول دادم این کار را نکنیم، اما او خندید و مجدداً پاسخ منفی داد.
🔹 در جواب به او گفتم: «ما آن را خواهیم ساخت». آنها با خندهای تمسخرآمیز مرا بدرقه کردند.
🔺در بازگشت هرچه تلاش کردم با مشکل مواجه شدم و راهی نیافتم جز اینکه به درگاه امام رضا(علیه السلام) پناه ببرم.
سه روز در مشهد مقدس به حرم حضرت رضا(علیه السلام) میرفتم و بعد از نماز و زیارت، ضمن توسل، تأمل و فکر میکردم. روز سوم به ناگاه پاسخ مشکلات خویش را یافتم و بعد از تشکر و زیارت مجدد، سریع به هتل برگشتم و در دفترچه نقاشی دخترم طرح ذهنیام را به تصویر کشیدم و در بازگشت از مشهد و بازطراحی کار، موفقیت حاصل شد.
موشکی با مشخصات دقیقتر از موشک روسی به نام فاتح ۱۱۰.
#شهید_طهرانی_مقدم
📚 ماهنامه فرهنگی همشهری، آیه، ش۱۰، ص۱۵ با اندکی تصرف.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
🔻فاتح ۱۱۰
yon.ir/TgQHM
در روسیه برای دریافت موشکی دقیق و انحصاری به ژنرالهای روسی مراجعه کردم. موشکی که در بُرد ۳۰۰ کیلومتر خطایی در حد چند متر داشت.
🔸پاسخ ژنرال روسی منفی بود. دلیلش را کپیبرداری از آن توسط ایران ذکر میکرد. به او قول دادم این کار را نکنیم، اما او خندید و مجدداً پاسخ منفی داد.
🔹 در جواب به او گفتم: «ما آن را خواهیم ساخت». آنها با خندهای تمسخرآمیز مرا بدرقه کردند.
🔺در بازگشت هرچه تلاش کردم با مشکل مواجه شدم و راهی نیافتم جز اینکه به درگاه امام رضا(علیه السلام) پناه ببرم.
سه روز در مشهد مقدس به حرم حضرت رضا(علیه السلام) میرفتم و بعد از نماز و زیارت، ضمن توسل، تأمل و فکر میکردم. روز سوم به ناگاه پاسخ مشکلات خویش را یافتم و بعد از تشکر و زیارت مجدد، سریع به هتل برگشتم و در دفترچه نقاشی دخترم طرح ذهنیام را به تصویر کشیدم و در بازگشت از مشهد و بازطراحی کار، موفقیت حاصل شد.
موشکی با مشخصات دقیقتر از موشک روسی به نام فاتح ۱۱۰.
#شهید_طهرانی_مقدم
📚 ماهنامه فرهنگی همشهری، آیه، ش۱۰، ص۱۵ با اندکی تصرف.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
✨ #شهیدانه
🔻 بعد از دو ماه،
بر سر #مزار فرزندش رفت
🌐 yon.ir/Q72No
#شهید_مهدی_زندی در جبهه بود که به او خبر دادند که پسر جوانش در اثر #تصادف از دنیا رفته است.
💠 گفت: انالله و انا الیه راجعون. از #خدا بود و همانا به سمت #خدا برمی گردد.
🔸 #عملیات شد و فرصت نشد که برگردد.
بعد از یک الی دو ماه سر قبر فرزندش رفت.
🔹 وقتی برگشت پرسیدند سر قبر فرزندت رفتی؟
✅ گفت: بله، ولی نمیدانی چه فرزند #باهوشی بود. نمی دانید که اگر زنده بود به کجا می رسد. اما خدا خواست که برود، راضیم به رضای او.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
🔻 بعد از دو ماه،
بر سر #مزار فرزندش رفت
🌐 yon.ir/Q72No
#شهید_مهدی_زندی در جبهه بود که به او خبر دادند که پسر جوانش در اثر #تصادف از دنیا رفته است.
💠 گفت: انالله و انا الیه راجعون. از #خدا بود و همانا به سمت #خدا برمی گردد.
🔸 #عملیات شد و فرصت نشد که برگردد.
بعد از یک الی دو ماه سر قبر فرزندش رفت.
🔹 وقتی برگشت پرسیدند سر قبر فرزندت رفتی؟
✅ گفت: بله، ولی نمیدانی چه فرزند #باهوشی بود. نمی دانید که اگر زنده بود به کجا می رسد. اما خدا خواست که برود، راضیم به رضای او.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
✨ #شهیدانه
♨️ جنگ هم واجب است
yon.ir/RwIpJ
قرار بود #شهید_عباس_بابایی با همسرش به حج بروند.
تا پله هواپیما همراه همسرش آمد و همسرش را به داخل هواپیما برد و به او گفت:
🔸 الان #عملیات نزدیک است و من باید برگردم!
همسرش گفت: این #حج #واجب است.
💠 شهید بابایی گفت: #جنگ هم واجب است من باید کدام را انجام دهم!؟
برگشت و گفت: ان شاءالله #عید_قربان برمی گردم...
✨ ... روز #عید_قربان هم به #شهادت رسید و آسمانی شد.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
♨️ جنگ هم واجب است
yon.ir/RwIpJ
قرار بود #شهید_عباس_بابایی با همسرش به حج بروند.
تا پله هواپیما همراه همسرش آمد و همسرش را به داخل هواپیما برد و به او گفت:
🔸 الان #عملیات نزدیک است و من باید برگردم!
همسرش گفت: این #حج #واجب است.
💠 شهید بابایی گفت: #جنگ هم واجب است من باید کدام را انجام دهم!؟
برگشت و گفت: ان شاءالله #عید_قربان برمی گردم...
✨ ... روز #عید_قربان هم به #شهادت رسید و آسمانی شد.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
✨ #شهیدانه
🔻 همان جایی که هستی، بمان
yon.ir/0Bi21
حاج مصطفی ردّانی پور نزد امام رفت و گفت:
آقا من تکلیفم با خودم روشن نیست؛ نمی دانم الان #طلبگی اولویت است یا اینکه در #جبهه بمانم.
🔸 امام فرمودند: همان جایی که هستی، بمان.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
📌 به مناسبت اردوهای #راهیان_نور
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
🔻 همان جایی که هستی، بمان
yon.ir/0Bi21
حاج مصطفی ردّانی پور نزد امام رفت و گفت:
آقا من تکلیفم با خودم روشن نیست؛ نمی دانم الان #طلبگی اولویت است یا اینکه در #جبهه بمانم.
🔸 امام فرمودند: همان جایی که هستی، بمان.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
📌 به مناسبت اردوهای #راهیان_نور
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
✨ #شهیدانه
♨️ درجه تشویقی #بنی_صدر را پس داد!
yon.ir/sGo5a
نتیجه دلاوریهایش معلوم شد؛ با نامهای که به دستش دادند.
– به خاطر قابلیتهای فراوان و توان بالا، به درجه #سروانی ارتقا مییابید تا بتوانید مراتب ترقی و فرماندهی را طی کنید.
نیشخندی زد و نامه را روی میز وسط اتاق انداخت. کشوری که به دیدنش آمده بود، نامه را برداشت و نگاهی از سر دقت به آن انداخت.
– تبریک عرض میکنم دوست عزیز.
– پوزخند زد.
– من که نمیپذیرم.
– شوخی میکنی؟
– خیلی هم جدی میگویم. درجه تشویقی از طرف جانشین فرمانده کل قوا! (#بنی_صدر #خائن)
– عزیز من، صدایت را بیاور پایین. کاری نکن که به جرم تمرد گوشمالی ات دهند.
#علی_اکبر_شیرودی پشت میز نشست.
– حتی اگر تیربارانم هم بکنند، مهم نیست. فقط این مهم است که کارشکنیهای این مار خوش خط و خال به گوش امام برسد.
کاغذ و قلم از جیبش درآورد و با چهرهای برافروخته روی کاغذ خم شد:
✨ «بسمه تعالی»✨
اینجانب که خلبان #پایگاه_هوانیروز #کرمانشاه میباشم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت کردهام، منظوری جز پیروزی #اسلام نداشته و به دستور #رهبر_عزیزم به جنگ آمده ام. لذا تقاضا دارم #درجه_تشویقی که به اینجانب داده شده، پس گرفته و مرا به درجه ستوان یار سومی که قبلاً داشتهام، برگردانید. در صورت امکان، امر به رسیدگی این درخواست بفرمایید.
کشوری همانطور که ایستاده بود، از فراز شانه او نامه را خواند.
– سرت به باد ادست پسر.
شیرودی کاغذ را تا کرد، در پاکت گذاشت و در آن را بست.
– برعکس، سرم بلند است. یا علی...
📚 خاطره ای از شهید محمدعلی شیرودی، به نقل از چلچراغ صص ۶۰-۶۱.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
#درجه_تشویقی
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
♨️ درجه تشویقی #بنی_صدر را پس داد!
yon.ir/sGo5a
نتیجه دلاوریهایش معلوم شد؛ با نامهای که به دستش دادند.
– به خاطر قابلیتهای فراوان و توان بالا، به درجه #سروانی ارتقا مییابید تا بتوانید مراتب ترقی و فرماندهی را طی کنید.
نیشخندی زد و نامه را روی میز وسط اتاق انداخت. کشوری که به دیدنش آمده بود، نامه را برداشت و نگاهی از سر دقت به آن انداخت.
– تبریک عرض میکنم دوست عزیز.
– پوزخند زد.
– من که نمیپذیرم.
– شوخی میکنی؟
– خیلی هم جدی میگویم. درجه تشویقی از طرف جانشین فرمانده کل قوا! (#بنی_صدر #خائن)
– عزیز من، صدایت را بیاور پایین. کاری نکن که به جرم تمرد گوشمالی ات دهند.
#علی_اکبر_شیرودی پشت میز نشست.
– حتی اگر تیربارانم هم بکنند، مهم نیست. فقط این مهم است که کارشکنیهای این مار خوش خط و خال به گوش امام برسد.
کاغذ و قلم از جیبش درآورد و با چهرهای برافروخته روی کاغذ خم شد:
✨ «بسمه تعالی»✨
اینجانب که خلبان #پایگاه_هوانیروز #کرمانشاه میباشم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت کردهام، منظوری جز پیروزی #اسلام نداشته و به دستور #رهبر_عزیزم به جنگ آمده ام. لذا تقاضا دارم #درجه_تشویقی که به اینجانب داده شده، پس گرفته و مرا به درجه ستوان یار سومی که قبلاً داشتهام، برگردانید. در صورت امکان، امر به رسیدگی این درخواست بفرمایید.
کشوری همانطور که ایستاده بود، از فراز شانه او نامه را خواند.
– سرت به باد ادست پسر.
شیرودی کاغذ را تا کرد، در پاکت گذاشت و در آن را بست.
– برعکس، سرم بلند است. یا علی...
📚 خاطره ای از شهید محمدعلی شیرودی، به نقل از چلچراغ صص ۶۰-۶۱.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
#درجه_تشویقی
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
✨ #شهیدانه
⚠️ من دانشگاه برو نیستم!
yon.ir/FPRlj
بچه درس خوان و باهوشی بود. با رتبه خوبی در #دانشگاه_علوم_پزشکی ایران قبول شد. ما خوشحال بودیم و افتخار میکردیم به برادرمان. چند روز بعد از اعلام نتایج کنکور، یک روز عصر که با هم نشسته بودیم، به او گفتم: « داداش! ان شاءالله کی میروی #تهران برای ثبت نام؟»
او در حال نوشتن چیزی بود. سرش را بالا گرفت و نگاهم کرد. لبخند زد و چیزی نگفت. برای من عجیب بود. لبخندش از رضایت نبود.
دست بردم و یکی از نوشتههایش را برداشتم و گفتم: «با اجازه!»
🔸 چند بیت شعر بود. نگاهم به شعر بود. زیر چشمی به او نگاه کردم و گفتم: «جوابم را ندادی؟»
گفت: « جواب چه چیزی را؟»
👈 دوباره گفتم: «ثبت نام #دانشگاه را میخواهی چه کار کنی؟»
💠 آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: «حمید جان! من دانشگاه برو نیستم.»
با ناراحتی گفتم: « همه آرزویشان است رشته پزشکی قبول بشوند، آن وقت تو؟»
جواب داد: « چطور میتوانم بروم دانشگاه، در حالی که #اسلحه داداش رشید روی زمین مانده؟»
📚 خاطره ای از #شهید_مجید_جعفری، پسران گل بانو صص ۱۳۳- ۱۳۴.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
⚠️ من دانشگاه برو نیستم!
yon.ir/FPRlj
بچه درس خوان و باهوشی بود. با رتبه خوبی در #دانشگاه_علوم_پزشکی ایران قبول شد. ما خوشحال بودیم و افتخار میکردیم به برادرمان. چند روز بعد از اعلام نتایج کنکور، یک روز عصر که با هم نشسته بودیم، به او گفتم: « داداش! ان شاءالله کی میروی #تهران برای ثبت نام؟»
او در حال نوشتن چیزی بود. سرش را بالا گرفت و نگاهم کرد. لبخند زد و چیزی نگفت. برای من عجیب بود. لبخندش از رضایت نبود.
دست بردم و یکی از نوشتههایش را برداشتم و گفتم: «با اجازه!»
🔸 چند بیت شعر بود. نگاهم به شعر بود. زیر چشمی به او نگاه کردم و گفتم: «جوابم را ندادی؟»
گفت: « جواب چه چیزی را؟»
👈 دوباره گفتم: «ثبت نام #دانشگاه را میخواهی چه کار کنی؟»
💠 آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: «حمید جان! من دانشگاه برو نیستم.»
با ناراحتی گفتم: « همه آرزویشان است رشته پزشکی قبول بشوند، آن وقت تو؟»
جواب داد: « چطور میتوانم بروم دانشگاه، در حالی که #اسلحه داداش رشید روی زمین مانده؟»
📚 خاطره ای از #شهید_مجید_جعفری، پسران گل بانو صص ۱۳۳- ۱۳۴.
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
✨ #شهیدانه
💢 آن روز خدا به فریاد ما برسد...
yon.ir/vOEfM
قبل از #عملیات_کربلای_۵ در سال ۹۵، لشکر قدس در #شوشتر منتظر بود. کم کم داشتیم برای عملیات آماده میشدیم. آن روز بحث #پذیرش_قطعنامه داغ شده بود.
شب از نیمه میگذشت که از آقا مهدی در مورد پایان جنگ و #آمریکا پرسیدم و این که سرانجام کار چه خواهد شد؟
🔸 نگاهی معنادار به من کرد. در تاریکی شب حس کردم دارد گریه میکند. بغض مانع حرف زدنش میشد. با همان حال خاصش گفت: فلانی! خدا نکند بعد از جنگ #امام عزیز در بین ما نباشد و #آمریکا که به قول حضرت امام – هیچ غلطی نمیتواند بکند- و از طریق #سیاسی و #نظامی و #اقتصادی نتوانست کاری انجام دهد، خدا نکند آن روز دست به #تهاجم_فرهنگی بزند.
👈 آن وقت #انقلاب_آندلسی تکرار خواهد شد، با عکسها و نوارهای مبتذل و … جوانهای ما را از #خدا دور کند. آن روز خدا به فریاد ما برسد. حتی این عزیزان که میبینی #نماز_شب میخوانند، خدای نکرده گرفتار میشوند؛ خدا به فریاد برسد. همچنان حالت گریه داشت و اصلا حواسش نبود. بدون این که خداحافظی کند، از جمع ما در تاریکی دور شد.
📚 خاطره ای از #شهید_مهدی_خوش_سیرت، پا به پای شهدا، صص ۵۳ و ۵۴٫ به نقل از: فاتح ماووت، صص ۸۸ و ۸۹٫
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ
💢 آن روز خدا به فریاد ما برسد...
yon.ir/vOEfM
قبل از #عملیات_کربلای_۵ در سال ۹۵، لشکر قدس در #شوشتر منتظر بود. کم کم داشتیم برای عملیات آماده میشدیم. آن روز بحث #پذیرش_قطعنامه داغ شده بود.
شب از نیمه میگذشت که از آقا مهدی در مورد پایان جنگ و #آمریکا پرسیدم و این که سرانجام کار چه خواهد شد؟
🔸 نگاهی معنادار به من کرد. در تاریکی شب حس کردم دارد گریه میکند. بغض مانع حرف زدنش میشد. با همان حال خاصش گفت: فلانی! خدا نکند بعد از جنگ #امام عزیز در بین ما نباشد و #آمریکا که به قول حضرت امام – هیچ غلطی نمیتواند بکند- و از طریق #سیاسی و #نظامی و #اقتصادی نتوانست کاری انجام دهد، خدا نکند آن روز دست به #تهاجم_فرهنگی بزند.
👈 آن وقت #انقلاب_آندلسی تکرار خواهد شد، با عکسها و نوارهای مبتذل و … جوانهای ما را از #خدا دور کند. آن روز خدا به فریاد ما برسد. حتی این عزیزان که میبینی #نماز_شب میخوانند، خدای نکرده گرفتار میشوند؛ خدا به فریاد برسد. همچنان حالت گریه داشت و اصلا حواسش نبود. بدون این که خداحافظی کند، از جمع ما در تاریکی دور شد.
📚 خاطره ای از #شهید_مهدی_خوش_سیرت، پا به پای شهدا، صص ۵۳ و ۵۴٫ به نقل از: فاتح ماووت، صص ۸۸ و ۸۹٫
@soada_ir
🔻🔻🔻
🖇 ویژه نامه #خاطرات_شهدا
🌐 پایگاه اینترنتی سُعَداء
⏩ https://t.me/joinchat/AAAAAEB7HxnQiLu4uXRNNQ