نمودار خلاصه منبر:
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه نهم: عدم بصیرت
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه نهم: عدم بصیرت
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
ويژگي هاي مشترك دشمنان حسيني با دشمنان مهدوي 9-بي بصيرتي
حجت الاسلام راجي
فایل صوتی منبر:
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه نهم: عدم بصیرت
#مسجد_حسینی
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه نهم: عدم بصیرت
#مسجد_حسینی
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
فایل های صوتی شب عاشورا و روز تاسوعا:
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
و
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
👇👇👇
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
و
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
👇👇👇
فضيلتهاي در حال فراموشي 10 ؛ جهاد2
حجت الاسلام راجي
فایل صوتی منبر:
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
جلسه ظهر تاسوعا: با موضوع جهاد (بخش دوم)
#حرم_سیدعلاءالدین_حسین_ع
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
جلسه ظهر تاسوعا: با موضوع جهاد (بخش دوم)
#حرم_سیدعلاءالدین_حسین_ع
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
فضيلتهاي در حال فراموشي 11 ؛ اخلاص
حجت الاسلام راجي
فایل صوتی منبر:
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
جلسه شب عاشورا: با موضوع اخلاص
#حرم_سیدعلاءالدین_حسین_ع
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
جلسه شب عاشورا: با موضوع اخلاص
#حرم_سیدعلاءالدین_حسین_ع
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
فضيلتهاي در حال فراموشي 12 ؛ احسان به والدين
حجت الاسلام راجي
فایل صوتی منبر:
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
جلسه شب شام غریبان: با موضوع احسان به والدین
#حرم_سیدعلاءالدین_حسین_ع
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
جلسه شب شام غریبان: با موضوع احسان به والدین
#حرم_سیدعلاءالدین_حسین_ع
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
سخنرانی دهه اول محرم - جلسه دهم
با موضوع:
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
#عدم_استقامت
مسجد حسینی شیراز
(هر شب ساعت: 21:30)
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
با موضوع:
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
#عدم_استقامت
مسجد حسینی شیراز
(هر شب ساعت: 21:30)
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج) - جلسه دهم
منبر دهه اول محرم:
مسجد حسینی - شیراز
—----------------------------------
🔷 موضوع شب دهم: عدم استقامت🔷
👈 عدم صبر و استقامت
چیزی که ما الان بیش از پیش به آن نیاز داریم صبر و استقامت در اصول است. موردی که دشمنان امام حسین(ع) از آن بی بهره بودند، همین استقامت بود.
🔸کوفیان اهل نماز، روزه، واجبات، ترک محرمات بودند اما اهل استقامت روی اصولشان نبودند. اهل این نبودند که بخواهند برای دینشان هزینه کنند.
🔸صبر و استقامت با هم تفاوت دارد؛ صبر در امور اخلاقی است اما استقامت در امور اجتماعی و اعتقادی است. ما به صبر در خانه و جامعه نیاز داریم. ما باید سعه صدر مان را بیشتر کنیم. میزان تحملمان را بیشتر کنیم. صبر یعنی انسان نباید زود عصبانی بشود.
🔸مرحوم حضرت آية اللّه العظمى آقاى بروجردى مرجع وقت جهان تشيع در آن زمانى كه در شهرستان بروجرد بودند نذر كردند كه اگر خشم و عصبانيت خود را كنترل نكنند و به افراد تندى نمايند يكسال روزه بگيرند. يك روز هنگام مباحثه علمى با يكى از شاگردان خود بخاطر اينكه آن شاگرد مطالب غيرمنطقى و بى ارتباط با موضوع بحث مى گفت طاقت نياوردند و نسبت به او تندى نمودند. و در اينجا بود كه نذر آقاى بروجردى شكسته شد. بعد يكسال روزه گرفتند تا نذر خود را اداء كنند.
🔸آن چیزی که امروزه خانواده ها را از هم متلاشی می کند همین بی صبری است. مثلا خانم عصبانی است یک جمله می گوید، به جای اینکه آقا صبر کند دو تا جمله می گوید. این صبر در زندگی است.
🔸اما مرتبه ای که بالاتر از این است استقامت است.
🔸 استقامت، پیامبر(ص) را پیر می کند. هنگامی که یاران پیامبر(ص) به ایشان عرضه داشتند آثار پیری زودرس در چهره شما نمایان شده، فرمود:🌺 «شیبتنی هود و المرسلات و عم یتسائلون و الواقعة». سوره هود و مرسلات و عم یتسائلون و واقعه مرا پیر کرد! سوره های المرسلات و عم یتسائلون و الواقعة آیات عذاب هستند. و سوره هود به دلیل آیه 🌺 «استقم کما امرت و من تاب معک ...». استقامت کن آنچنان که دستور یافته ای و همچنین کسانی که با تو هستند.
🔸استقامت مسئله راحتی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد.
👈 انواع استقامت:
🔹1. استقامت در برابر تمسخر دیگران: استقامت در مسائل مختلف اتفاق می افتد. یک استقامت، استقامت در تمسخر دیگران است. انسان را به خاطر دینداری اش مسخره می کنند اما به خاطر اسلام و دین در برابر آن صبر می کند با اینکه می تواند راحت جواب آنها را بدهد.
🔸نقل شده روزی نامه ای به دست خواجه نصير الدين طوسي؛ این عالم بزرگ رسید كه با كلمات زشت از او بدگوئی شده بود، از جمله این سخن زشت را خطاب به او نوشته بودند یا كلب : ای سگ پسر سگ . خواجه نصیر، جواب آن نامه را با كمال متانت نوشت ، از جمله نوشت اینكه به من سگ گفته ای صحیح نیست ، زیرا سگ با چهار دست و پا راه می رود و ناخن های دراز دارد، ولی من قامت راست دارم و روی دو پا راه می روم و ناخون هایم پهن است ، ناطق هستم و خنده بر لب دارم ، پوست بدنم آشكار است ، ولی پوست بدن سگ به واسطه پشم بدنش پوشیده شده است ، بنابراین ، این نشانه ها بیانگر آن است كه من با سگ فرق بسیار دارم به همین منوال بقیه ناسزاگوئی ها را پاسخ داد، بی آنكه یك كلمه زشتی به كار برد.
این استقامت به خاطر دین است چون اگر جواب بدی بدهد به دین بر می خورد. اگر شما مذهبی ها را مسخره می کنند مواظب جواب دادن باشید گاهی وقت ها جوابی می دهیم که آن شخص را از امام حسین(ع) زده می کنیم.
🔸آیت الله صفایی حائری می فرمایند: روزى در خيابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترك، اشاره اى كردند كه فهميدم مى خواهند زير عمامه ام بزنند. براى همين به پياده رو رفتم. وقتى به كنارم رسيدند، از كارشان مأيوس شدند. توقف كوتاهى كردند و يكى از آن دو حرفى گفت كه مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود. دستى به عمامه ام كشيده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ايستادند و موتور را روى جك گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پايين گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو كنيد. كلام مظلومانه و از سر خيرخواهى چنين اثر مى گذارد. با آن دو صحبت هايى شد... . بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: يكى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و يكى به جبهه رفت و ميان بر زد. چه نفسى و چه نفوذ كلامى كه از فحاشان، طلبه و شهيد بيرون مى كشيد.
ایشان می توانست جواب آنها را بدهد و بگوید دلم خنک شد. اما بنا نیست در دین دل ما خنک شود ما قرار است برای این جبهه نیروسازی کنیم. ما باید برای امام زمان(عج) سرباز بسازیم. امام (ع) روز عاشورا می توانست خیلی از کارها را انجام دهد اما انجام نداد.
ادامه 👇👇👇
منبر دهه اول محرم:
مسجد حسینی - شیراز
—----------------------------------
🔷 موضوع شب دهم: عدم استقامت🔷
👈 عدم صبر و استقامت
چیزی که ما الان بیش از پیش به آن نیاز داریم صبر و استقامت در اصول است. موردی که دشمنان امام حسین(ع) از آن بی بهره بودند، همین استقامت بود.
🔸کوفیان اهل نماز، روزه، واجبات، ترک محرمات بودند اما اهل استقامت روی اصولشان نبودند. اهل این نبودند که بخواهند برای دینشان هزینه کنند.
🔸صبر و استقامت با هم تفاوت دارد؛ صبر در امور اخلاقی است اما استقامت در امور اجتماعی و اعتقادی است. ما به صبر در خانه و جامعه نیاز داریم. ما باید سعه صدر مان را بیشتر کنیم. میزان تحملمان را بیشتر کنیم. صبر یعنی انسان نباید زود عصبانی بشود.
🔸مرحوم حضرت آية اللّه العظمى آقاى بروجردى مرجع وقت جهان تشيع در آن زمانى كه در شهرستان بروجرد بودند نذر كردند كه اگر خشم و عصبانيت خود را كنترل نكنند و به افراد تندى نمايند يكسال روزه بگيرند. يك روز هنگام مباحثه علمى با يكى از شاگردان خود بخاطر اينكه آن شاگرد مطالب غيرمنطقى و بى ارتباط با موضوع بحث مى گفت طاقت نياوردند و نسبت به او تندى نمودند. و در اينجا بود كه نذر آقاى بروجردى شكسته شد. بعد يكسال روزه گرفتند تا نذر خود را اداء كنند.
🔸آن چیزی که امروزه خانواده ها را از هم متلاشی می کند همین بی صبری است. مثلا خانم عصبانی است یک جمله می گوید، به جای اینکه آقا صبر کند دو تا جمله می گوید. این صبر در زندگی است.
🔸اما مرتبه ای که بالاتر از این است استقامت است.
🔸 استقامت، پیامبر(ص) را پیر می کند. هنگامی که یاران پیامبر(ص) به ایشان عرضه داشتند آثار پیری زودرس در چهره شما نمایان شده، فرمود:🌺 «شیبتنی هود و المرسلات و عم یتسائلون و الواقعة». سوره هود و مرسلات و عم یتسائلون و واقعه مرا پیر کرد! سوره های المرسلات و عم یتسائلون و الواقعة آیات عذاب هستند. و سوره هود به دلیل آیه 🌺 «استقم کما امرت و من تاب معک ...». استقامت کن آنچنان که دستور یافته ای و همچنین کسانی که با تو هستند.
🔸استقامت مسئله راحتی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد.
👈 انواع استقامت:
🔹1. استقامت در برابر تمسخر دیگران: استقامت در مسائل مختلف اتفاق می افتد. یک استقامت، استقامت در تمسخر دیگران است. انسان را به خاطر دینداری اش مسخره می کنند اما به خاطر اسلام و دین در برابر آن صبر می کند با اینکه می تواند راحت جواب آنها را بدهد.
🔸نقل شده روزی نامه ای به دست خواجه نصير الدين طوسي؛ این عالم بزرگ رسید كه با كلمات زشت از او بدگوئی شده بود، از جمله این سخن زشت را خطاب به او نوشته بودند یا كلب : ای سگ پسر سگ . خواجه نصیر، جواب آن نامه را با كمال متانت نوشت ، از جمله نوشت اینكه به من سگ گفته ای صحیح نیست ، زیرا سگ با چهار دست و پا راه می رود و ناخن های دراز دارد، ولی من قامت راست دارم و روی دو پا راه می روم و ناخون هایم پهن است ، ناطق هستم و خنده بر لب دارم ، پوست بدنم آشكار است ، ولی پوست بدن سگ به واسطه پشم بدنش پوشیده شده است ، بنابراین ، این نشانه ها بیانگر آن است كه من با سگ فرق بسیار دارم به همین منوال بقیه ناسزاگوئی ها را پاسخ داد، بی آنكه یك كلمه زشتی به كار برد.
این استقامت به خاطر دین است چون اگر جواب بدی بدهد به دین بر می خورد. اگر شما مذهبی ها را مسخره می کنند مواظب جواب دادن باشید گاهی وقت ها جوابی می دهیم که آن شخص را از امام حسین(ع) زده می کنیم.
🔸آیت الله صفایی حائری می فرمایند: روزى در خيابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترك، اشاره اى كردند كه فهميدم مى خواهند زير عمامه ام بزنند. براى همين به پياده رو رفتم. وقتى به كنارم رسيدند، از كارشان مأيوس شدند. توقف كوتاهى كردند و يكى از آن دو حرفى گفت كه مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود. دستى به عمامه ام كشيده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ايستادند و موتور را روى جك گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پايين گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو كنيد. كلام مظلومانه و از سر خيرخواهى چنين اثر مى گذارد. با آن دو صحبت هايى شد... . بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: يكى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و يكى به جبهه رفت و ميان بر زد. چه نفسى و چه نفوذ كلامى كه از فحاشان، طلبه و شهيد بيرون مى كشيد.
ایشان می توانست جواب آنها را بدهد و بگوید دلم خنک شد. اما بنا نیست در دین دل ما خنک شود ما قرار است برای این جبهه نیروسازی کنیم. ما باید برای امام زمان(عج) سرباز بسازیم. امام (ع) روز عاشورا می توانست خیلی از کارها را انجام دهد اما انجام نداد.
ادامه 👇👇👇
🔸گویند که روزی شخصی در مدائن به سلمان فارسی که حاکم آنجا بود گفت : ای سلمان ! ریش تو با ارزشتر است یا موی دم سگ من!!! سلمان اندکی تأمل کرد و فرمود: اگر ریش من از پل صراط رد شد، ریش من و گرنه موی دم سگ تو !
🔹2. استقامت در برابر ناملایمات زندگی: گاهی وقت ها انسان فقیر می شود، ورشکست می شود، باید استقامت کند. مثلا تا ورشکست می شود می گوید من دیگر نماز نمی خوانم. یا تا فقیر می شود می گوید با امام حسین(ع) قهر کردم.
🔸حضرت ایوب در برابر مشکلات بسیار صبور بود، اعم مشکلات مادی، بیماری، مرگ فرزندانش. تا جایی که دیگر تحملش تمام شد و آن به خاطر غیرتش بود. روزی دید موهای همسرش برای خرید قرص نانی کوتاه شده است. آن وقت بود که به خاطر غیرت به خدا شکایت کرد و گفت: خدایا دیگر این را بر من مپسند. من هر مشکلی را تحمل می کنم اما دیگر این را نمی توانم.
🔸امام حسین(ع) هم در روز عاشورا همینطور بودند. شهادت خودشان و نزدیکانشان را حاضر بودند تحمل کنند اما اسارت زن و فرزندها برایشان خیلی سخت بود.
🔹3. استقامت در مصیبت: مثلا یکی از نزدیکان انسان فوت می کند. «صبرا جمیلا». قشنگ صبر کند. فوت مادر، پدر، نزدیکان و ... .
🔸ابو طلحه انصارى يكى از ياران رسول خداست، زنى با ايمان داشت به نام «ام سليم»، اين زن و شوهر، پسرى داشتند كه مورد علاقه هر دو بود، ابو طلحه پسر را سخت دوست مىداشت، پسر بيمار شد، بيماريش شدت يافت، به مرحلهاى رسيد كه ام سليم دانست كه كار پسر تمام است. ام سليم براى اين كه شوهرش در مرگ فرزندش بي تابى نكند او را به بهانهاى به خدمت 🌺 رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرستاد و پس از چند لحظه طفل جان به جان آفرين تسليم كرد. ام سليم جنازه بچه را در پارچهاى پيچيد و در يك اطاق مخفى كرد، به همه اهل خانه سپرد كه حق نداريد ابو طلحه را از مرگ فرزند آگاه سازيد. سپس رفت و غذايى آماده كرد و خود را نيز آراست و خوشبو نمود. ساعتى بعد كه ابو طلحه آمد و وضع خانه را دگرگون يافت، پرسيد: بچه چه شد؟ ام سليم گفت: بچه آرام گرفت. ابو طلحه گرسنه بود، غذا خواست، ام سليم غذايى كه قبلا آماده كرده بود حاضر كرد و دو نفرى غذا خوردند و هم بستر شدند، ابو طلحه آرام گرفت، ام سليم گفت: مطلبى مىخواهم از تو بپرسم، گفت: بپرس گفت: آيا اگر به تو اطلاع دهم كه امانتى نزد ما بود و ما آن را به صاحبش رد كردهايم ناراحت مىشوى؟ ابو طلحه گفت: نه هرگز، ناراحتى ندارد، امانت مردم را بايد پس داد. ام سليم گفت: سبحان اللَّه، بايد به تو بگويم كه خداوند فرزند ما را كه امانت او بود از ما گرفت و برد. ابو طلحه از بيان اين زن تكان سختى خورد و گفت: به خدا قسم من از تو كه مادر هستى سزاوارترم كه در سوگ فرزندمان صابر باشم. از جا بلند شد، غسل كرد، دو ركعت نماز به جا آورد، به حضور 🌺 رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله رفت و ماجرا را از اول تا آخر براى آن حضرت شرح داد. رسول اكرم فرمودند: خداوند ديشب شما را قرين بركت قرار داد و نسل پاكيزهاى نصيب شما گرداند. خدا را سپاس مىگزارم كه در امت من مانند صابره بنى اسرائيل قرار داد. [منبع: يكصد موضوع 500 داستان، جلد 1، صفحه 51]
👇👇👇
🔹2. استقامت در برابر ناملایمات زندگی: گاهی وقت ها انسان فقیر می شود، ورشکست می شود، باید استقامت کند. مثلا تا ورشکست می شود می گوید من دیگر نماز نمی خوانم. یا تا فقیر می شود می گوید با امام حسین(ع) قهر کردم.
🔸حضرت ایوب در برابر مشکلات بسیار صبور بود، اعم مشکلات مادی، بیماری، مرگ فرزندانش. تا جایی که دیگر تحملش تمام شد و آن به خاطر غیرتش بود. روزی دید موهای همسرش برای خرید قرص نانی کوتاه شده است. آن وقت بود که به خاطر غیرت به خدا شکایت کرد و گفت: خدایا دیگر این را بر من مپسند. من هر مشکلی را تحمل می کنم اما دیگر این را نمی توانم.
🔸امام حسین(ع) هم در روز عاشورا همینطور بودند. شهادت خودشان و نزدیکانشان را حاضر بودند تحمل کنند اما اسارت زن و فرزندها برایشان خیلی سخت بود.
🔹3. استقامت در مصیبت: مثلا یکی از نزدیکان انسان فوت می کند. «صبرا جمیلا». قشنگ صبر کند. فوت مادر، پدر، نزدیکان و ... .
🔸ابو طلحه انصارى يكى از ياران رسول خداست، زنى با ايمان داشت به نام «ام سليم»، اين زن و شوهر، پسرى داشتند كه مورد علاقه هر دو بود، ابو طلحه پسر را سخت دوست مىداشت، پسر بيمار شد، بيماريش شدت يافت، به مرحلهاى رسيد كه ام سليم دانست كه كار پسر تمام است. ام سليم براى اين كه شوهرش در مرگ فرزندش بي تابى نكند او را به بهانهاى به خدمت 🌺 رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرستاد و پس از چند لحظه طفل جان به جان آفرين تسليم كرد. ام سليم جنازه بچه را در پارچهاى پيچيد و در يك اطاق مخفى كرد، به همه اهل خانه سپرد كه حق نداريد ابو طلحه را از مرگ فرزند آگاه سازيد. سپس رفت و غذايى آماده كرد و خود را نيز آراست و خوشبو نمود. ساعتى بعد كه ابو طلحه آمد و وضع خانه را دگرگون يافت، پرسيد: بچه چه شد؟ ام سليم گفت: بچه آرام گرفت. ابو طلحه گرسنه بود، غذا خواست، ام سليم غذايى كه قبلا آماده كرده بود حاضر كرد و دو نفرى غذا خوردند و هم بستر شدند، ابو طلحه آرام گرفت، ام سليم گفت: مطلبى مىخواهم از تو بپرسم، گفت: بپرس گفت: آيا اگر به تو اطلاع دهم كه امانتى نزد ما بود و ما آن را به صاحبش رد كردهايم ناراحت مىشوى؟ ابو طلحه گفت: نه هرگز، ناراحتى ندارد، امانت مردم را بايد پس داد. ام سليم گفت: سبحان اللَّه، بايد به تو بگويم كه خداوند فرزند ما را كه امانت او بود از ما گرفت و برد. ابو طلحه از بيان اين زن تكان سختى خورد و گفت: به خدا قسم من از تو كه مادر هستى سزاوارترم كه در سوگ فرزندمان صابر باشم. از جا بلند شد، غسل كرد، دو ركعت نماز به جا آورد، به حضور 🌺 رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله رفت و ماجرا را از اول تا آخر براى آن حضرت شرح داد. رسول اكرم فرمودند: خداوند ديشب شما را قرين بركت قرار داد و نسل پاكيزهاى نصيب شما گرداند. خدا را سپاس مىگزارم كه در امت من مانند صابره بنى اسرائيل قرار داد. [منبع: يكصد موضوع 500 داستان، جلد 1، صفحه 51]
👇👇👇
🔹4. استقامت در برابر معصیت: اینکه انسان بتواند گناهی انجام بدهد ولی انجام ندهد. بتواند رشوه بگیرد اما نگیرد. بتواند به جایی نگاه کند اما نکند. بتواند به جایی دست درازی کند اما نکند. این خیلی سخت است. مهم ترین الگو هم حضرت یوسف(ع) است.
🔸 طلبه جوانی به نام محمد باقر شب در حجره ي خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد. از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ... . محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... . لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند. شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملاصدار اشاره نمود.
🔹5. استقامت در اطاعت از خداوند: اطاعت از خداوند سخت است. مثلا در ماه مبارک رمضان با هوای گرم و روزهای طولانی آب نمی خورید. این اطاعت از خدا می شود. یا یک پنجم پولی را که کار کرده اید را به عنوان خمس می دهید. یا خانم فطرتا دوست دارد زیبایی اش را آشکار کند اما به خاطر خدا حجاب دارد.
🔹6. استقامت در برابر فشارها و تهدیدات دشمن: 🌺 «فَاصْبِرْ کما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل». پس همان گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند، صبر کن. (احقاف: ۳۵)
🔸در شعب ابی طالب تحریم به قدری سنگین و ناجوانمردانه بود که حتی پارچه برای ستر عورت پیدا نمی شد. پیامبر(ص) به خانم ها گفتند: برای خواند نماز جماعت پشت سر آقایان نایستند یا اگر می ایستند صبر کنند ابتدا مردها از سجده بلند شوند. یا یک هسته خرما را تا نه نفر در دهانشان می چرخاندند. اما پیامبر(ص) و مومنین به اندازه سر سوزنی از اصول پایین نیامدند و حاضر نشدند با ابولهب و ابوسفیان و ابوجهل برای لقمه نانی سر میز مذاکره بنشینند.
🔸شاگرد آیت الله بروجردی برای تبلیغ به روستایی رفتند که فساد در آنجا اعم از شراب خواری و بی حجابی و ... زیاد بود. پس از ورود ایشان به شهر کم کم مردم این کارها را کنار گذاشتند. برخی افراد که می دیدند مردم دیگر به آنها بی توجه اند شروع به تهمت زدن به این عالم کردند. گفتند این عالم شراب می خورد، اهل عمل منافی عفت است، دروغ می گوید و ... . ایشان روزی همه مردم را در مسجد جمع کرد و گفت: مردم اگر شنیدید من زنا می کنم باور کنید، اگر شنیدید شراب می خورم باور کنید، اگر شنیدید دزدی کردم باور کنید اما مردم یک چیز را باور نکنید و آن این که من از این روستا رفته ام!
این می شود استقامت؛ نه اینکه تا با ما یک بداخلاقی در مسجد شد مسجد را ترک کنیم، یا بسیج و هیئت را. استقامت در مقابل دشمن بسیار سخت است. وقتی کار برای حضرت موسی(ع) سخت شد، به خداوند فرمود: «رب اشرح لی صدری و یسر لی امری». خدایا سینه ام را گشاده قرار بده.
👇👇👇
🔸 طلبه جوانی به نام محمد باقر شب در حجره ي خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد. از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ... . محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... . لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند. شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملاصدار اشاره نمود.
🔹5. استقامت در اطاعت از خداوند: اطاعت از خداوند سخت است. مثلا در ماه مبارک رمضان با هوای گرم و روزهای طولانی آب نمی خورید. این اطاعت از خدا می شود. یا یک پنجم پولی را که کار کرده اید را به عنوان خمس می دهید. یا خانم فطرتا دوست دارد زیبایی اش را آشکار کند اما به خاطر خدا حجاب دارد.
🔹6. استقامت در برابر فشارها و تهدیدات دشمن: 🌺 «فَاصْبِرْ کما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل». پس همان گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند، صبر کن. (احقاف: ۳۵)
🔸در شعب ابی طالب تحریم به قدری سنگین و ناجوانمردانه بود که حتی پارچه برای ستر عورت پیدا نمی شد. پیامبر(ص) به خانم ها گفتند: برای خواند نماز جماعت پشت سر آقایان نایستند یا اگر می ایستند صبر کنند ابتدا مردها از سجده بلند شوند. یا یک هسته خرما را تا نه نفر در دهانشان می چرخاندند. اما پیامبر(ص) و مومنین به اندازه سر سوزنی از اصول پایین نیامدند و حاضر نشدند با ابولهب و ابوسفیان و ابوجهل برای لقمه نانی سر میز مذاکره بنشینند.
🔸شاگرد آیت الله بروجردی برای تبلیغ به روستایی رفتند که فساد در آنجا اعم از شراب خواری و بی حجابی و ... زیاد بود. پس از ورود ایشان به شهر کم کم مردم این کارها را کنار گذاشتند. برخی افراد که می دیدند مردم دیگر به آنها بی توجه اند شروع به تهمت زدن به این عالم کردند. گفتند این عالم شراب می خورد، اهل عمل منافی عفت است، دروغ می گوید و ... . ایشان روزی همه مردم را در مسجد جمع کرد و گفت: مردم اگر شنیدید من زنا می کنم باور کنید، اگر شنیدید شراب می خورم باور کنید، اگر شنیدید دزدی کردم باور کنید اما مردم یک چیز را باور نکنید و آن این که من از این روستا رفته ام!
این می شود استقامت؛ نه اینکه تا با ما یک بداخلاقی در مسجد شد مسجد را ترک کنیم، یا بسیج و هیئت را. استقامت در مقابل دشمن بسیار سخت است. وقتی کار برای حضرت موسی(ع) سخت شد، به خداوند فرمود: «رب اشرح لی صدری و یسر لی امری». خدایا سینه ام را گشاده قرار بده.
👇👇👇
👈 استقامت شهدا
نمونه های بارز استقامت را می توانیم در شهدا ببینیم.
سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو
🔸در تاريخ 4 / 4 / 1344 در سنندج دختري به دنيا آمد كه نامش را ناهيد گذاشتند. سالها گذشت ، انقلاب پيروز شد و جنگ آغاز... . ناهيد كه حالا نوجواني شده ، در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت. اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند! بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می کشیم. چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی! او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد. از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. بعضي ها مي گفتند : اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام ، او را زنده به گور کرده بودند. وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهکها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید. مادر نيز از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزید، امروز زنان موحد، الگویی نزدیکتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمل شکنجههای طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمان ها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید، و او کسی نیست جز سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو.
🔸ساواک برای اینکه شهید برونسی اسامی دوستانش را بگوید تمام دندان های ایشان را کشید اما ایشان نگفتند. یا جمجمه شهید آیت االله سعیدی را با مته سوراخ کردند.
بعضی از این افرادی که از انقلاب ناجوانمردانه انتقاد می کنند عموما به خاطر این انقلاب حتی یک سیلی هم نخورده اند. همین چند دقیقه پیش حرم حضرت رقیه(س) را با خمپاره زدند. ساعت 8 شب در کابل عزاداران را به خاک و خون کشیدند. امنیتی که ما در اینجا داریم مدیون این افراد است بعد بعضی ها که ادعای مهین پرستی و ایران پرستی دارند برای شهدای مدافع حرم حرف می زنند. اگر داعش به اینجا حمله کند شما جزو اولین کسانی هستید که به آنتالیا و ... فرار می کنید.
🔸اگر ما قمر بنی هاشم را ندیده ایم، اگر استقامت حسینی را ندیده ایم استقامت فرزندان خمینی را زیاد دیده ایم. ماجرای شهادت فرزندان خمینی به دست منافین شاهدی است بر استقامت سربازان اسلام وهمچنین شاهدی بر ددمنشی منافقین. که حال کار به جایی رسیده است که جمهوری اسلامی را به خاطر اعدام این جنایتکاران مؤاخذه می کنند.
👇👇👇
نمونه های بارز استقامت را می توانیم در شهدا ببینیم.
سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو
🔸در تاريخ 4 / 4 / 1344 در سنندج دختري به دنيا آمد كه نامش را ناهيد گذاشتند. سالها گذشت ، انقلاب پيروز شد و جنگ آغاز... . ناهيد كه حالا نوجواني شده ، در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت. اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند! بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می کشیم. چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی! او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد. از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. بعضي ها مي گفتند : اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام ، او را زنده به گور کرده بودند. وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهکها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید. مادر نيز از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزید، امروز زنان موحد، الگویی نزدیکتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمل شکنجههای طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمان ها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید، و او کسی نیست جز سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو.
🔸ساواک برای اینکه شهید برونسی اسامی دوستانش را بگوید تمام دندان های ایشان را کشید اما ایشان نگفتند. یا جمجمه شهید آیت االله سعیدی را با مته سوراخ کردند.
بعضی از این افرادی که از انقلاب ناجوانمردانه انتقاد می کنند عموما به خاطر این انقلاب حتی یک سیلی هم نخورده اند. همین چند دقیقه پیش حرم حضرت رقیه(س) را با خمپاره زدند. ساعت 8 شب در کابل عزاداران را به خاک و خون کشیدند. امنیتی که ما در اینجا داریم مدیون این افراد است بعد بعضی ها که ادعای مهین پرستی و ایران پرستی دارند برای شهدای مدافع حرم حرف می زنند. اگر داعش به اینجا حمله کند شما جزو اولین کسانی هستید که به آنتالیا و ... فرار می کنید.
🔸اگر ما قمر بنی هاشم را ندیده ایم، اگر استقامت حسینی را ندیده ایم استقامت فرزندان خمینی را زیاد دیده ایم. ماجرای شهادت فرزندان خمینی به دست منافین شاهدی است بر استقامت سربازان اسلام وهمچنین شاهدی بر ددمنشی منافقین. که حال کار به جایی رسیده است که جمهوری اسلامی را به خاطر اعدام این جنایتکاران مؤاخذه می کنند.
👇👇👇
🔸شکنجه و شهادت سه تن از پاسداران انقلاب اسلامی به دست مجاهدین خلق
سرکردگان سازمان مجاهدین خلق در کنار شیوه های نظامی از جمله ترور، به آتش کشیدن منازل و ... شکنجه نیروهای انقلابی را در دستورکار اعضای سازمان قرار دادند تا به این روش ناکامی های خود در برابر نیروهای انقلاب را جبران کرده و از طرفی به نحوه کشف خانه های تیمی توسط حکومت پی ببرند.
یکی از شکنجه گران منافق -مهران اصدقی- در اعترافات خود گفته است: «به کلیه خانه های تیمی این خط را داده بودند که اگر در اطراف خانه افراد مشکوکی را دیدید، سریع آن ها را بدزدید و به خانه تیمی ببرید و شکنجه کنید و اطلاعات بگیرید.»
بعد از این دستور تعداد زیادی حکم های جعلی کمیته و سپاه به ما داده شد و از طرف مسؤولم مسعود قربانی (با نام مستعار تقی) به ما گفته شد که به دلیل اهمیت موضوع [شکنجه ها]، حسین ابریشمچی (با نام مستعار رحمت) خانه اش را برای این کار اختصاص داده است. آدرس خانه به مصطفی معدن پیشه (رحمان) داده شد تا به همراه شهرام روشن پناه و محمدرضا به خانه فوق رفته و طبق دستورالعملهای رسیده، خانه و وسایل لازم برای شکنجه را آماده کنند.
مسئول حفاظت خانه تیمی خیابان کارون جواد محمدی(نام مستعار طاهر) بود. طاهر یک روز در هنگام دیده بانی به فردی درون خیابان مشکوک می شود. به خیابان می رود و از او سوال می کند که مغازه لوازم یدکی اتومبیل کجاست و از آدرسی که می شنود فکر می کندکه او اهل همان منطقه است. لذا به خانه تیمی برمی گردد.
روز بعد طاهر همان فرد را به همراه یک جوان دیگر در خیابان مشاهده می کند. با دستور مقامات بالای حاضر درون خانه، طاهر به همراه دو نفر دیگر، با ماشین به جلو دو جوان رفته و با معرفی خود به عنوان نیروهای کمیته، که به آن ها مشکوک شده اند، با زور و تهدید دو جوان را سوار خودرو کرده و به خانه مذکور می برند و شکنجه را آغاز می کنند.
مهران اصدقی در اعترافات خود، نحوه شکنجه دو برادر پاسدار طالب طاهری و محسن میرجلیلی را گفته است:
جواد محمدی، رضا هاشملو و نبی ضیایی برادران پاسدار را با ماشین در حالیکه آنها را به پایین صندلی ماشین دولا کرده بودند وارد خانه کردند. چون به برادران پاسدار گفته بودند ما کمیته ای هستیم و به شما مشکوکیم، درخانه نیز می خواستند با همین وضع با آنها برخورد کنند ولی وقتی آنها را داخل اتاق وارد می کنند برادران پاسدار عکس موسی خیابانی که به دیوار چسبیده بوده را می بینند و متوجه می شوند که به وسیله چه کسانی ربوده شده اند. به همین خاطر از همان ابتدا سکوت می کنند و جواد به همراه افرادی که در خانه بودند همان ابتدا سکوت کرده و دست به شکنجه می زنند. برادران پاسدار را روی صندلی نشانده و با طناب دست ها و پاهای آنها را می بندند و با کابل به کف پا و سر و صورت و بدن پاسداران می زنند.
در همین روز مسعود قربانی خبر دستگیری این پاسداران را به من داد و به من گفت: «مسؤولیت بازجویی از اینها به عهده توست. امشب سوالاتی در زمینه شیوه های شناسایی خانه های تیمی به تو می دهیم.» من صبح به آن خانه رفتم و با زدن پارچه ای روی صورتم به دیدن پاسداران رفتم.
ابتدا وارد حمام شدم. یکی از پاسداران به نام محسن میر جلیلی در حمام بود. در حالیکه با زنجیر دستها و پاهایش بسته شده بود و پاهایش تاول هایی زده بود که خون داخل آنها مرده بود. او حدودا 26- 25 ساله و لاغر و قد بلند بود.
بعد از آن وارد اتاق شدم تا پاسدار دیگر را که طالب طاهری نام داشت ببینم. او نیز دست ها و پاهایش با زنجیر بسته شده بود و پاهایش متورم و کبود و تاول زده بود. قد نسبتا کوتاهی داشت و حدود 17 ساله بود.
از اتاق بیرون آمدم. من به همراه مصطفی و شهرام و محمدرضا کار شکنجه را شروع کردیم. ابتدا آنها را روی صندلی بستیم و سپس صندلی را خواباندیم من کابل می زدم و مصطفی معدن پیشه دهانشان را با پارچه گرفته بود تا صدا بیرون نرود. آنها مرتب مطالب راتکذیب می کردند و هنگامی که خیلی از فشار ضربات دردشان می آمد الله اکبر می گفتند.
در اثرضربات کابل، از تاول های پایشان، خون کف حمام راه افتاده بود. به مصطفی گفتم پاهایش را باند پیچی کن تا بتوانیم مجدد آنها را بزنیم.. وقتی شکنجه محسن تمام می شد او را بیرون می آوردیم و طالب را داخل حمام می بردیم. تا عصر ما شکنجه را ادامه دادیم. وقتی خودمان خسته می شدیم آنها را از روی صندلی باز می کردیم و دست ها و پاهایشان را با زنجیر به میز داخل اطاق می بستیم.
👇👇👇
سرکردگان سازمان مجاهدین خلق در کنار شیوه های نظامی از جمله ترور، به آتش کشیدن منازل و ... شکنجه نیروهای انقلابی را در دستورکار اعضای سازمان قرار دادند تا به این روش ناکامی های خود در برابر نیروهای انقلاب را جبران کرده و از طرفی به نحوه کشف خانه های تیمی توسط حکومت پی ببرند.
یکی از شکنجه گران منافق -مهران اصدقی- در اعترافات خود گفته است: «به کلیه خانه های تیمی این خط را داده بودند که اگر در اطراف خانه افراد مشکوکی را دیدید، سریع آن ها را بدزدید و به خانه تیمی ببرید و شکنجه کنید و اطلاعات بگیرید.»
بعد از این دستور تعداد زیادی حکم های جعلی کمیته و سپاه به ما داده شد و از طرف مسؤولم مسعود قربانی (با نام مستعار تقی) به ما گفته شد که به دلیل اهمیت موضوع [شکنجه ها]، حسین ابریشمچی (با نام مستعار رحمت) خانه اش را برای این کار اختصاص داده است. آدرس خانه به مصطفی معدن پیشه (رحمان) داده شد تا به همراه شهرام روشن پناه و محمدرضا به خانه فوق رفته و طبق دستورالعملهای رسیده، خانه و وسایل لازم برای شکنجه را آماده کنند.
مسئول حفاظت خانه تیمی خیابان کارون جواد محمدی(نام مستعار طاهر) بود. طاهر یک روز در هنگام دیده بانی به فردی درون خیابان مشکوک می شود. به خیابان می رود و از او سوال می کند که مغازه لوازم یدکی اتومبیل کجاست و از آدرسی که می شنود فکر می کندکه او اهل همان منطقه است. لذا به خانه تیمی برمی گردد.
روز بعد طاهر همان فرد را به همراه یک جوان دیگر در خیابان مشاهده می کند. با دستور مقامات بالای حاضر درون خانه، طاهر به همراه دو نفر دیگر، با ماشین به جلو دو جوان رفته و با معرفی خود به عنوان نیروهای کمیته، که به آن ها مشکوک شده اند، با زور و تهدید دو جوان را سوار خودرو کرده و به خانه مذکور می برند و شکنجه را آغاز می کنند.
مهران اصدقی در اعترافات خود، نحوه شکنجه دو برادر پاسدار طالب طاهری و محسن میرجلیلی را گفته است:
جواد محمدی، رضا هاشملو و نبی ضیایی برادران پاسدار را با ماشین در حالیکه آنها را به پایین صندلی ماشین دولا کرده بودند وارد خانه کردند. چون به برادران پاسدار گفته بودند ما کمیته ای هستیم و به شما مشکوکیم، درخانه نیز می خواستند با همین وضع با آنها برخورد کنند ولی وقتی آنها را داخل اتاق وارد می کنند برادران پاسدار عکس موسی خیابانی که به دیوار چسبیده بوده را می بینند و متوجه می شوند که به وسیله چه کسانی ربوده شده اند. به همین خاطر از همان ابتدا سکوت می کنند و جواد به همراه افرادی که در خانه بودند همان ابتدا سکوت کرده و دست به شکنجه می زنند. برادران پاسدار را روی صندلی نشانده و با طناب دست ها و پاهای آنها را می بندند و با کابل به کف پا و سر و صورت و بدن پاسداران می زنند.
در همین روز مسعود قربانی خبر دستگیری این پاسداران را به من داد و به من گفت: «مسؤولیت بازجویی از اینها به عهده توست. امشب سوالاتی در زمینه شیوه های شناسایی خانه های تیمی به تو می دهیم.» من صبح به آن خانه رفتم و با زدن پارچه ای روی صورتم به دیدن پاسداران رفتم.
ابتدا وارد حمام شدم. یکی از پاسداران به نام محسن میر جلیلی در حمام بود. در حالیکه با زنجیر دستها و پاهایش بسته شده بود و پاهایش تاول هایی زده بود که خون داخل آنها مرده بود. او حدودا 26- 25 ساله و لاغر و قد بلند بود.
بعد از آن وارد اتاق شدم تا پاسدار دیگر را که طالب طاهری نام داشت ببینم. او نیز دست ها و پاهایش با زنجیر بسته شده بود و پاهایش متورم و کبود و تاول زده بود. قد نسبتا کوتاهی داشت و حدود 17 ساله بود.
از اتاق بیرون آمدم. من به همراه مصطفی و شهرام و محمدرضا کار شکنجه را شروع کردیم. ابتدا آنها را روی صندلی بستیم و سپس صندلی را خواباندیم من کابل می زدم و مصطفی معدن پیشه دهانشان را با پارچه گرفته بود تا صدا بیرون نرود. آنها مرتب مطالب راتکذیب می کردند و هنگامی که خیلی از فشار ضربات دردشان می آمد الله اکبر می گفتند.
در اثرضربات کابل، از تاول های پایشان، خون کف حمام راه افتاده بود. به مصطفی گفتم پاهایش را باند پیچی کن تا بتوانیم مجدد آنها را بزنیم.. وقتی شکنجه محسن تمام می شد او را بیرون می آوردیم و طالب را داخل حمام می بردیم. تا عصر ما شکنجه را ادامه دادیم. وقتی خودمان خسته می شدیم آنها را از روی صندلی باز می کردیم و دست ها و پاهایشان را با زنجیر به میز داخل اطاق می بستیم.
👇👇👇
روز بعد باز دست به کار شدیم. در حمام من و مسعود قربانی نزد محسن میر جلیلی که روی صندلی بسته شده بود رفتیم. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت: شنیده ام تو اطلاعات نمی دهی. می دانی ما با دشمنانمان چطور رفتار می کنیم؟ اگر اطلاعات ندهی تو را می پزیم. سپس به من گفت اتو بیاور من اتو آوردم. مسعود اتو را به برق زد و آن را در حالی که داغ می شد، از فاصله بین تکیه گاه صندلی و محل نشستن به کمر محسن نزدیک کرد طوریکه او احساس می کرد که اتو داغ است و فقط به من خیره شده بود و هیچ حرفی نمی زد مسعود قربانی مجددا سوال کرد حرف می زنی یا نه؟ که به دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر محسن میر جلیلی چسباند و او از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد و سپس از هوش رفت.
سپس مسعود به محمدرضا گفت آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید. من از حمام بیرون رفتم و وارد اتاقی که جواد محمدی و مصطفی معدن پیشه در آن بودند شدم. جواد خطاب به طالب می گفت زندگی و نجاتت دست خودت است یا باید اطلاعات بدهی یا پوستت را می کنم. سپس به مصطفی گفت: برو چاقو بیاور. چاقو را گرفت و دو بار چاقو را روی بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. می خواست چیزی بگوید که جواد گفت: خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند باز جواد گفت خفه شو و با مشت توی دهان طالب کوبید. طوریکه دندان هایش شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الآن حالیت می کنم و سپس میله ای سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه و دندان های او زد مصطفی نیز با میله سربی دیگر که در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب می زد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از ناحیه دنده هایش احساس درد شدید می کرد.
سپس به حمام رفتم دیدم محسن به هوش آمده است. مسعود گفت: باید با آب داغ حال اینها را جا آورد. من آب داغ آوردم و گفت: آب داغ را یواش یواش بریز تا بیشتر زجر بکشد. تمام تاول های پایش ترکید و حال خیلی وحشتناکی پیدا کرد. از جای باندها خون آبه راه افتاده بود و پوست پاها از بدن جدا می شد. محسن بیهوش شد. وقتی به هوش آمد مسعود آب داغ را روی دست های محسن ریخت که دستهایش پف کرد و چروک شد و حالت پختگی گرفت.
من که عرق کرده بودم از حمام خارج شدم و به اتاقی که جواد و مصطفی بودند رفتم با صحنه دلخراشی مواجه شدم: پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود. وقتی طالب به هوش آمد مصطفی سر او را محکم گرفت و جواد با عصبانیت گوش و بینی طالب را برید. طالب بیهوش شد. جواد محمدی چاقو را کنار چشم طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون ریخت. وقتی که طالب دوباره به هوش آمد مصطفی با کابل به سینه و پاهای طالب می زد.
به حمام رفتم و با کابل شروع به زدن محسن کردم. محمدرضا هم دهان محسن را گرفته بود. بعد از آن محسن را که دیگر رمقی در بدن نداشت باز کردیم و داخل اتاق دیگر بردیم و با زنجیر به میز بستیم.
من مجددا به اتاقی که طالب در آن شکنجه می شد رفتم. طالب بیهوش، در حالیکه خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود روی صندلی همچنان در حال شکنجه شدن بود و جواد محمدی در حالیکه انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندان های طالب بود. طالب که به هوش آمد جواد از او اطلاعات می خواست و در مورد یکسری کارت و مدارک پاسداری که از جیب طالب به دست آورده بود سوال می کرد و می گفت: آدرس دوستانت را به ما بده. اما طالب جوابی نمی داد. جواد گفت: اینطوری نمی شود؛ باید این را کبابش کرد. مصطفی به آشپزخانه رفت و یک گاز پیک نیک و یک سیخ به همراه خودش آورد و به جواد داد.
شب آمپول سیانور به بدنشان تزریق کردیم که بعد از تزریق سیانور صدای خر خر از گلوی آنها خارج می شد و ما آنها را که هنوز زنده اما در حال جان دادن بودند طوری طناب پیچ کردیم که داخل صندوق عقب ماشین جا شوند. حین طناب پیچ کردن دیدم داخل لباس های طالب خرده شیشه است. به طرف خیابان نظام آباد به راه افتادیم تا ماشین را تحویل خروزندی و محمد جعفر هادیان برای دفن بدهیم.
پاسدار سومی هم به نام شاهرخ طهماسبی توسط محمد شعبانی (با نام مستعار نادر) و حمید از مسوولان نظامی واحدهای دیگر ربوده شد و در یکی از خانه های تیمی مورد شکنجه واقع شد که پس از مقاومت زیادی که در قبال شکنجه می کند به شهادت می رسد. سپس بدن او را هم در محلی دفن می کنند
پاسداران در مقابل اقدامات ما هیچگونه اطلاعاتی ندادند و مقاومت کردند و در مقابل شکنجه های ما مدام الله اکبر می گفتند و هر چه قدر به آنها فشار می آوردیم تا آدرس دوستانشان و نحوه کشف خانه ها را به ما بدهند جواب نمی دادند و اظهار بی اطلاعی می کردند.
👇👇👇
سپس مسعود به محمدرضا گفت آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید. من از حمام بیرون رفتم و وارد اتاقی که جواد محمدی و مصطفی معدن پیشه در آن بودند شدم. جواد خطاب به طالب می گفت زندگی و نجاتت دست خودت است یا باید اطلاعات بدهی یا پوستت را می کنم. سپس به مصطفی گفت: برو چاقو بیاور. چاقو را گرفت و دو بار چاقو را روی بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. می خواست چیزی بگوید که جواد گفت: خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند باز جواد گفت خفه شو و با مشت توی دهان طالب کوبید. طوریکه دندان هایش شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الآن حالیت می کنم و سپس میله ای سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه و دندان های او زد مصطفی نیز با میله سربی دیگر که در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب می زد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از ناحیه دنده هایش احساس درد شدید می کرد.
سپس به حمام رفتم دیدم محسن به هوش آمده است. مسعود گفت: باید با آب داغ حال اینها را جا آورد. من آب داغ آوردم و گفت: آب داغ را یواش یواش بریز تا بیشتر زجر بکشد. تمام تاول های پایش ترکید و حال خیلی وحشتناکی پیدا کرد. از جای باندها خون آبه راه افتاده بود و پوست پاها از بدن جدا می شد. محسن بیهوش شد. وقتی به هوش آمد مسعود آب داغ را روی دست های محسن ریخت که دستهایش پف کرد و چروک شد و حالت پختگی گرفت.
من که عرق کرده بودم از حمام خارج شدم و به اتاقی که جواد و مصطفی بودند رفتم با صحنه دلخراشی مواجه شدم: پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود. وقتی طالب به هوش آمد مصطفی سر او را محکم گرفت و جواد با عصبانیت گوش و بینی طالب را برید. طالب بیهوش شد. جواد محمدی چاقو را کنار چشم طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون ریخت. وقتی که طالب دوباره به هوش آمد مصطفی با کابل به سینه و پاهای طالب می زد.
به حمام رفتم و با کابل شروع به زدن محسن کردم. محمدرضا هم دهان محسن را گرفته بود. بعد از آن محسن را که دیگر رمقی در بدن نداشت باز کردیم و داخل اتاق دیگر بردیم و با زنجیر به میز بستیم.
من مجددا به اتاقی که طالب در آن شکنجه می شد رفتم. طالب بیهوش، در حالیکه خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود روی صندلی همچنان در حال شکنجه شدن بود و جواد محمدی در حالیکه انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندان های طالب بود. طالب که به هوش آمد جواد از او اطلاعات می خواست و در مورد یکسری کارت و مدارک پاسداری که از جیب طالب به دست آورده بود سوال می کرد و می گفت: آدرس دوستانت را به ما بده. اما طالب جوابی نمی داد. جواد گفت: اینطوری نمی شود؛ باید این را کبابش کرد. مصطفی به آشپزخانه رفت و یک گاز پیک نیک و یک سیخ به همراه خودش آورد و به جواد داد.
شب آمپول سیانور به بدنشان تزریق کردیم که بعد از تزریق سیانور صدای خر خر از گلوی آنها خارج می شد و ما آنها را که هنوز زنده اما در حال جان دادن بودند طوری طناب پیچ کردیم که داخل صندوق عقب ماشین جا شوند. حین طناب پیچ کردن دیدم داخل لباس های طالب خرده شیشه است. به طرف خیابان نظام آباد به راه افتادیم تا ماشین را تحویل خروزندی و محمد جعفر هادیان برای دفن بدهیم.
پاسدار سومی هم به نام شاهرخ طهماسبی توسط محمد شعبانی (با نام مستعار نادر) و حمید از مسوولان نظامی واحدهای دیگر ربوده شد و در یکی از خانه های تیمی مورد شکنجه واقع شد که پس از مقاومت زیادی که در قبال شکنجه می کند به شهادت می رسد. سپس بدن او را هم در محلی دفن می کنند
پاسداران در مقابل اقدامات ما هیچگونه اطلاعاتی ندادند و مقاومت کردند و در مقابل شکنجه های ما مدام الله اکبر می گفتند و هر چه قدر به آنها فشار می آوردیم تا آدرس دوستانشان و نحوه کشف خانه ها را به ما بدهند جواب نمی دادند و اظهار بی اطلاعی می کردند.
👇👇👇
با این حساب هیچ نتیجه ای از شکنجه ها نصیب ما نشد. و روز به روز بر ضرباتی که از رژیم دریافت می کردیم افزوده می شد. لذا سازمان تصمیم به خارج کردن آخرین بازمانده های تشکیلات خود که ضربه نخورده بودند را گرفت و برای این که بتواند براحتی این کار را انجام دهد. خطر انجام روزی 30 عملیات به واحدهای عملیاتی داده شد تا جو شهر را متشنج کنند. از طرف دیگر افشای جریان شکنجه ها بین اعضای سازمان نیز دردسر ساز شده بود و ما چون هیچ توجیهی برای این کارها نداشتیم و نتیجه ای هم نگرفته بودیم می گفتیم کار ما نیست!
بعد از مدتی که در جریان عملیات ها خسرو زندی دستگیر شد و محل دفن اجساد شکنجه شده و قضیه شکنجه گری سازمان لو رفت، سازمان تصور نمی کرد که فاش شدن این جریان اینقدر برایش گران تمام شود. وقتی با انبوه شرکت کنندگان در تشیع جنازه این پاسداران در 25 مرداد روبرو شد و دید که تمامی اذهان عمومی بر علیه اش بسیج شده اند مجبور به موضع گیری شد و به ما که در این عمل دست داشتیم گفتند چیزی به افراد تشکیلات نباید بگویید و اگر سوالی کردند بگویید کار خود رژیم است!
#منبر_دهه_اول_محرم
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
شب نهم: عدم بصیرت
#مسجد_حسینی
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
بعد از مدتی که در جریان عملیات ها خسرو زندی دستگیر شد و محل دفن اجساد شکنجه شده و قضیه شکنجه گری سازمان لو رفت، سازمان تصور نمی کرد که فاش شدن این جریان اینقدر برایش گران تمام شود. وقتی با انبوه شرکت کنندگان در تشیع جنازه این پاسداران در 25 مرداد روبرو شد و دید که تمامی اذهان عمومی بر علیه اش بسیج شده اند مجبور به موضع گیری شد و به ما که در این عمل دست داشتیم گفتند چیزی به افراد تشکیلات نباید بگویید و اگر سوالی کردند بگویید کار خود رژیم است!
#منبر_دهه_اول_محرم
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
شب نهم: عدم بصیرت
#مسجد_حسینی
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
نمودار خلاصه منبر:
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه دهم: عدم استقامت
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه دهم: عدم استقامت
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
ويژگيهاي_مشترك_دشمنان_حسيني_با_دشمنان_مه.pdf
365.1 KB
فایل پی دی اف خلاصه منبر:
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه دهم: عدم استقامت
#مسجد_حسینی
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه دهم: عدم استقامت
#مسجد_حسینی
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
Forwarded from سعداء/ حجتالاسلام راجی
ويژگي هاي مشترك دشمنان حسيني با دشمنان مهدوي 10-عدم استقامت
حجت الاسلام راجي
فایل صوتی منبر:
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه دهم
#مسجد_حسینی
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#ویژگی_های_مشترک_دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج)
جلسه دهم
#مسجد_حسینی
شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
سخنرانی دهه اول محرم - جلسه نهم
با موضوع:
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
#جهاد - بخش اول
حرم مطهر و ملکوتی امام زاده سید علاءالدین حسین بن موسی (ع) - شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
با موضوع:
#فضیلتهای_درحال_فراموشی
#جهاد - بخش اول
حرم مطهر و ملکوتی امام زاده سید علاءالدین حسین بن موسی (ع) - شیراز
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی
@rajii_ir
#فضیلتهای_درحال_فراموشی - جلسه نهم
منبر دهه اول محرم:
🌺حرم مطهر و ملکوتی امام زاده سید علاءالدین حسین بن موسی (علیه السلام)🌺 - شیراز
—----------------------------------
🔷 موضوع شب نهم: جهاد(بخش اول)🔷
👈 جهاد و مبارزه
در قرآن بیش از 20 بار امر به جهاد شده است، در حالی که به نماز با این همه فضیلت، 13 بار امر شده است. (آیه در فضیلت نماز زیاد است، منظور امر به نماز است). در زیارت نامه اکثر ائمه، بحث جهاد نظامی یا جهاد غیر نظامی مطرح شده است.
🔸در زیارت جامعه کبیره که برای تمام اهل بیت است، امام هادی(ع) فرمودند که: «جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ». ما شهادت می دهیم که شما اهل بیت در راه خدا جهاد کردید و حق جهاد را بجا آوردید.
🔸در منظومه فکری رهبری جهاد یعنی تلاش همراه با ایثار در برابر دشمن.
👈 ابعاد جهاد:
🔹1. جهاد نظامی: الگوهای حقیقی این جهاد، تمام شهدا از ابتدای تاریخ تا انتهای تاریخ هستند؛ مثل شهدای مدافع حرم، حاج قاسم سلیمانی ها، شهید چمران ها.
🔸شهید چمران در تمام ابعاد جهاد الگو بودند، عرفان و اخلاص و عبادت ایشان به کنار، از نظر نظامی هم نمونه بودند، و در دوران جنگ اختراعات زیادی داشتند که سابقه نداشته و باعث پیشبرد جنگ شد، مثلا زیردریایی معروفی که برای جاسوسی از عراقی ها ساختند و یا کانال چمران که آب را به سمت سنگرهای دشمن روانه ساخت و سنگرهای آنها از بین رفت و همچنین پل یونیلیتی که حتی اگر خمپاره به آن برخورد می کرد، باز هم حالت معلق بودنش را از دست نمی داد و یا ماشینی که ایشان ساختند که می توانست روی رمل حرکت کند و نیروها را جابجا کند. ایشان اجر این جهاد را با شهادت گرفتند.
🔹2. جهاد سیاسی: علمای شیراز در این جهاد خیلی پیش گام بودند.
🔸میرزای شیرازی که صاحب تحریم تنباکو هستند و با حکم حکومتی خودشان، جلوی یکی از ننگین ترین قراردادهایی که قرار بود ببندند را گرفتند که حتی در حرم سرای ناصرالدین شاه قلیان ها را شکستند و وقتی پرسید چرا قلیان ها را شکستید؟ گفتند کسی که فتوا داد ما به هم محرم بشویم، الان فتوا داده تنباکو حرام است.
🔸سید نور الدین هاشمی حسینی، دبیر ایرانی الاصل کنسول گری انگلستان را که مست جلوی شاه چراغ آمده بود و اربده می کشید را در دوران رضاشاه که همه چیز دست دشمن و انگلستان بود، دستور دستگیری آن شخص را داد و خودش جلوی شاهچراغ او را شلاق زد.
🔸در عصر ما، مقام معظم رهبری و امام خمینی(ره) در حال انجام بالاترین درجه از جهاد سیاسی هستند.
🔸شهید مدرس، الگوی واقعی برای جهاد سیاسی بود. در زمان رضاشاه، اسکناس 1000تومانی ارزش بسیار زیادی داشت و فقط در دستگاه شاه پیدا می شد. شخصی تعریف می کند که خدمت شهید مدرس رسیدم و دیدم تعداد زیادی اسکناس 1000تومانی جلوی ایشان است، پرسیدم آقا این ها از کجا امده است؟ فرمودند رضا شاه فرستاده، گفتم چرا بر نمی دارید؟ گفتند الان صاحبش میاد بر می داره! پرسیدم قضیه چیه؟ گفتند که رضاشاه یک نفر را همراه این پول ها فرستاد و گفت از ما زیاد انتقاد نکنید، و من گفتم اگر این پول را بگیرم در مسیر نابودی رضاشاه مصرف می کنم! بعد از مدتی آن شخص برگشت و با عصبانیت پول ها را برداشت و رفت.
🔹3. جهاد علمی:
باب این جهاد باز است؛ دانشجویانی که در رشته هایی که برای کشور مفید است درس می خوانند، و طلابی که برای گسترش شیعه در جهان درس می خوانند، در حال جهاد علمی هستند. الگوی مهم این جهاد، مراجع تقلید، شهید مطهری، شهید کاظمی آشتیانی و شهید شهریاری ها هستند.
🔸#شهید_شهریاری نماز شبش به گفته خانمش ترک نمی شد و مثل ایشان در ایران نخواهد بود که توانست کشور را به سوخت 20 درصد برساند و ایشان با این سطح علمی، برای تمام شهادت ها، حتی شهادت عبدالعظیم حسنی پیراهن سیاه می پوشید. یک دانشجو سوالی در کتاب فیزیک دیده بود که هیچ کدام از اساتید دانشگاه جوابی برای آن نداشتند و می گفتند اشتباه است ولی شهید شهریاری این سوال را حین وضو گرفتن بودند که حین شستن صورتشان، یک سوم اول جواب را گفتند. حین شستن دست راست، یک سوم دوم را گفتند و حین شستن دست چپ، جواب را کامل کردند.
🔸شهید مطهری هرجا شبهه ای مطرح بود، جواب می دادند. اجر جهاد از هر نوعش، شهادت است و شهادت هم فقط با تیر و ترکش نیست، بلکه ممکن است در بستر از دنیا برود ولی اجرش اجر شهید است.
🔹4. جهاد فرهنگی: هر کس که کار فرهنگی بکند، در حال جهاد فرهنگی است؛ مثلا مغازه داری که به خانم های محجبه تخفیف بیشتری بدهد.
🔸شهید مدافع حرم صدر زاده، که در جلسه خواستگاری از خانمش می خواهد که ایشان را از کار فرهنگی باز ندارد؛ و شب اول بعد از شهادتش، به خانمش می گوید که بعد از من کار فرهنگی انجام بده و ایشان در مراسم تشییع همسرشان، شروع به سخنرانی می کنند.
کار فرهنگی می تواند در قالب امر به معروف و نهی از منکر باشد.
ادامه 👇👇👇
منبر دهه اول محرم:
🌺حرم مطهر و ملکوتی امام زاده سید علاءالدین حسین بن موسی (علیه السلام)🌺 - شیراز
—----------------------------------
🔷 موضوع شب نهم: جهاد(بخش اول)🔷
👈 جهاد و مبارزه
در قرآن بیش از 20 بار امر به جهاد شده است، در حالی که به نماز با این همه فضیلت، 13 بار امر شده است. (آیه در فضیلت نماز زیاد است، منظور امر به نماز است). در زیارت نامه اکثر ائمه، بحث جهاد نظامی یا جهاد غیر نظامی مطرح شده است.
🔸در زیارت جامعه کبیره که برای تمام اهل بیت است، امام هادی(ع) فرمودند که: «جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ». ما شهادت می دهیم که شما اهل بیت در راه خدا جهاد کردید و حق جهاد را بجا آوردید.
🔸در منظومه فکری رهبری جهاد یعنی تلاش همراه با ایثار در برابر دشمن.
👈 ابعاد جهاد:
🔹1. جهاد نظامی: الگوهای حقیقی این جهاد، تمام شهدا از ابتدای تاریخ تا انتهای تاریخ هستند؛ مثل شهدای مدافع حرم، حاج قاسم سلیمانی ها، شهید چمران ها.
🔸شهید چمران در تمام ابعاد جهاد الگو بودند، عرفان و اخلاص و عبادت ایشان به کنار، از نظر نظامی هم نمونه بودند، و در دوران جنگ اختراعات زیادی داشتند که سابقه نداشته و باعث پیشبرد جنگ شد، مثلا زیردریایی معروفی که برای جاسوسی از عراقی ها ساختند و یا کانال چمران که آب را به سمت سنگرهای دشمن روانه ساخت و سنگرهای آنها از بین رفت و همچنین پل یونیلیتی که حتی اگر خمپاره به آن برخورد می کرد، باز هم حالت معلق بودنش را از دست نمی داد و یا ماشینی که ایشان ساختند که می توانست روی رمل حرکت کند و نیروها را جابجا کند. ایشان اجر این جهاد را با شهادت گرفتند.
🔹2. جهاد سیاسی: علمای شیراز در این جهاد خیلی پیش گام بودند.
🔸میرزای شیرازی که صاحب تحریم تنباکو هستند و با حکم حکومتی خودشان، جلوی یکی از ننگین ترین قراردادهایی که قرار بود ببندند را گرفتند که حتی در حرم سرای ناصرالدین شاه قلیان ها را شکستند و وقتی پرسید چرا قلیان ها را شکستید؟ گفتند کسی که فتوا داد ما به هم محرم بشویم، الان فتوا داده تنباکو حرام است.
🔸سید نور الدین هاشمی حسینی، دبیر ایرانی الاصل کنسول گری انگلستان را که مست جلوی شاه چراغ آمده بود و اربده می کشید را در دوران رضاشاه که همه چیز دست دشمن و انگلستان بود، دستور دستگیری آن شخص را داد و خودش جلوی شاهچراغ او را شلاق زد.
🔸در عصر ما، مقام معظم رهبری و امام خمینی(ره) در حال انجام بالاترین درجه از جهاد سیاسی هستند.
🔸شهید مدرس، الگوی واقعی برای جهاد سیاسی بود. در زمان رضاشاه، اسکناس 1000تومانی ارزش بسیار زیادی داشت و فقط در دستگاه شاه پیدا می شد. شخصی تعریف می کند که خدمت شهید مدرس رسیدم و دیدم تعداد زیادی اسکناس 1000تومانی جلوی ایشان است، پرسیدم آقا این ها از کجا امده است؟ فرمودند رضا شاه فرستاده، گفتم چرا بر نمی دارید؟ گفتند الان صاحبش میاد بر می داره! پرسیدم قضیه چیه؟ گفتند که رضاشاه یک نفر را همراه این پول ها فرستاد و گفت از ما زیاد انتقاد نکنید، و من گفتم اگر این پول را بگیرم در مسیر نابودی رضاشاه مصرف می کنم! بعد از مدتی آن شخص برگشت و با عصبانیت پول ها را برداشت و رفت.
🔹3. جهاد علمی:
باب این جهاد باز است؛ دانشجویانی که در رشته هایی که برای کشور مفید است درس می خوانند، و طلابی که برای گسترش شیعه در جهان درس می خوانند، در حال جهاد علمی هستند. الگوی مهم این جهاد، مراجع تقلید، شهید مطهری، شهید کاظمی آشتیانی و شهید شهریاری ها هستند.
🔸#شهید_شهریاری نماز شبش به گفته خانمش ترک نمی شد و مثل ایشان در ایران نخواهد بود که توانست کشور را به سوخت 20 درصد برساند و ایشان با این سطح علمی، برای تمام شهادت ها، حتی شهادت عبدالعظیم حسنی پیراهن سیاه می پوشید. یک دانشجو سوالی در کتاب فیزیک دیده بود که هیچ کدام از اساتید دانشگاه جوابی برای آن نداشتند و می گفتند اشتباه است ولی شهید شهریاری این سوال را حین وضو گرفتن بودند که حین شستن صورتشان، یک سوم اول جواب را گفتند. حین شستن دست راست، یک سوم دوم را گفتند و حین شستن دست چپ، جواب را کامل کردند.
🔸شهید مطهری هرجا شبهه ای مطرح بود، جواب می دادند. اجر جهاد از هر نوعش، شهادت است و شهادت هم فقط با تیر و ترکش نیست، بلکه ممکن است در بستر از دنیا برود ولی اجرش اجر شهید است.
🔹4. جهاد فرهنگی: هر کس که کار فرهنگی بکند، در حال جهاد فرهنگی است؛ مثلا مغازه داری که به خانم های محجبه تخفیف بیشتری بدهد.
🔸شهید مدافع حرم صدر زاده، که در جلسه خواستگاری از خانمش می خواهد که ایشان را از کار فرهنگی باز ندارد؛ و شب اول بعد از شهادتش، به خانمش می گوید که بعد از من کار فرهنگی انجام بده و ایشان در مراسم تشییع همسرشان، شروع به سخنرانی می کنند.
کار فرهنگی می تواند در قالب امر به معروف و نهی از منکر باشد.
ادامه 👇👇👇