به پرواز می شود ،
نام زیبای...
تو بر فرازِ آسمانِ ،
شعرم!!
چه زیبا می شِکُفد ،
غنچهء چشمان تو ،
حوالی باغچهء احساسم.
شعرم دگرگون می شود ،
غزل میمیرد.
واژه ها رنگ می بازند.
تمامی پنجره های شهر ،
آبی می شوند!
وقتی دریای بودنت!
ساحل جانم را ،
به چالش می کشد.
گویی زمستان میمیرد!
جنگل سبزِ...
دوست داشتنِ تو ،
خزانِ جانم را...
به باد می سپارد.
گونه های شعرم به انتظارِ ،
دست های اطلسی تو !
می رقصند!!
پروانه ها به مهمانی ،
ماه میروند.!
قاصدکِ زیبای من ،
دست در دستِ ،
خیالِ ارغوانی تو..
حوالی بودنت جان می دهد.
بیا ای گُل آتش...
که اینجا من و شعرم ،
سوختیم به هوای ،
عاشقانه های تو.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
نام زیبای...
تو بر فرازِ آسمانِ ،
شعرم!!
چه زیبا می شِکُفد ،
غنچهء چشمان تو ،
حوالی باغچهء احساسم.
شعرم دگرگون می شود ،
غزل میمیرد.
واژه ها رنگ می بازند.
تمامی پنجره های شهر ،
آبی می شوند!
وقتی دریای بودنت!
ساحل جانم را ،
به چالش می کشد.
گویی زمستان میمیرد!
جنگل سبزِ...
دوست داشتنِ تو ،
خزانِ جانم را...
به باد می سپارد.
گونه های شعرم به انتظارِ ،
دست های اطلسی تو !
می رقصند!!
پروانه ها به مهمانی ،
ماه میروند.!
قاصدکِ زیبای من ،
دست در دستِ ،
خیالِ ارغوانی تو..
حوالی بودنت جان می دهد.
بیا ای گُل آتش...
که اینجا من و شعرم ،
سوختیم به هوای ،
عاشقانه های تو.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
شعر و غزل و نوای مستانه بس است
جامِ می و رقصِ دورِ پروانه بس است
سوگند به بزمِ عشق و شمعِ سحرم
در فصلِ خزانِ باغ ، یک لانه بس است
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
جامِ می و رقصِ دورِ پروانه بس است
سوگند به بزمِ عشق و شمعِ سحرم
در فصلِ خزانِ باغ ، یک لانه بس است
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
•
می نویسم :
شعری از جنس ،
دلتنگی های پاره پاره...!
بر دفتر حریر شانه هایت؛
در امتداد این شب خون فشان.
حس ناب بودنت ،
بر بلندای دیوار شب ،
پشت پیچک گُل انتظار،
در فراسوی گریه ی خیالم.!
سوختن شمع جانم ،
به هوای صدای پای خیالت ،
بر اِیوان آغوش سردم.
بیا...
مرزهای اقلیم آغوشت را ،
به سپاه دوست داشتن من
بسپار.
بگذار فتح کنم سرزمین بودنت را.!!
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
می نویسم :
شعری از جنس ،
دلتنگی های پاره پاره...!
بر دفتر حریر شانه هایت؛
در امتداد این شب خون فشان.
حس ناب بودنت ،
بر بلندای دیوار شب ،
پشت پیچک گُل انتظار،
در فراسوی گریه ی خیالم.!
سوختن شمع جانم ،
به هوای صدای پای خیالت ،
بر اِیوان آغوش سردم.
بیا...
مرزهای اقلیم آغوشت را ،
به سپاه دوست داشتن من
بسپار.
بگذار فتح کنم سرزمین بودنت را.!!
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#پنجشنبه ها...
بساط دلتنگیم را ،
حوالی کوچهء "انتظار"
پهن می کنم.
سبدِ شعرم را ،
پُر از خیالِ یاسی تو میکنم.!
چشمانم را میدوزم...
ته کوچهء آمدنت.
شاید بیایی...شاید بیایی...
من و شعرم ته کوچهء آبان ،
تکیه به دیوار دلتنگی...
روزگار میگذرانیم.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
بساط دلتنگیم را ،
حوالی کوچهء "انتظار"
پهن می کنم.
سبدِ شعرم را ،
پُر از خیالِ یاسی تو میکنم.!
چشمانم را میدوزم...
ته کوچهء آمدنت.
شاید بیایی...شاید بیایی...
من و شعرم ته کوچهء آبان ،
تکیه به دیوار دلتنگی...
روزگار میگذرانیم.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❤️❤️🌺🌺❤️❤️
#پنجشنبه ها...
احساسم را در طبقِ ،
ارادتم می گذارم.!
حوالی چشمانت ،
گُم می شوم.
بیا ، بیا...
حمدی بخوان :
بر مرگِ احساسم.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#پنجشنبه ها...
احساسم را در طبقِ ،
ارادتم می گذارم.!
حوالی چشمانت ،
گُم می شوم.
بیا ، بیا...
حمدی بخوان :
بر مرگِ احساسم.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
چه شب هایی که با یادِ تو سر کردم
به یادت با غزل شب را سحر کردم
خیالت را نهادم گوشه ی قلبم
بر این ویرانه ی دل هی نظر کردم
بگفتم با نسیمِ شب ز دردِ خویش
ز دردِ خود خدا را با خبر کردم
نبودی آهِ شعرم تا ثُریّا رفت
به سیلِ اشکِ غم سویت سفر کردم
ز شادی دم نزن چیزی نگو از عشق
که باغِ زندگی را بی ثمر کردم
به شوقِ وصلِ عشقت شب نیاسودم
دریغا صبحِ روشن را هدر کردم
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
به یادت با غزل شب را سحر کردم
خیالت را نهادم گوشه ی قلبم
بر این ویرانه ی دل هی نظر کردم
بگفتم با نسیمِ شب ز دردِ خویش
ز دردِ خود خدا را با خبر کردم
نبودی آهِ شعرم تا ثُریّا رفت
به سیلِ اشکِ غم سویت سفر کردم
ز شادی دم نزن چیزی نگو از عشق
که باغِ زندگی را بی ثمر کردم
به شوقِ وصلِ عشقت شب نیاسودم
دریغا صبحِ روشن را هدر کردم
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
آیه به آیهء...
سورهء #جمعهء ،
چشمانِ تو ،
نازل شد بر احساسم.!
حرامم باشد اگر ،
این سورهء نگاه تو را ،
به قبلهء دیگری تلاوت کنم..!
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
سورهء #جمعهء ،
چشمانِ تو ،
نازل شد بر احساسم.!
حرامم باشد اگر ،
این سورهء نگاه تو را ،
به قبلهء دیگری تلاوت کنم..!
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
می نشانم...
شعری از جنسِ #دلتنگی
گل های شقایقِ ،
همیشه عاشق ،
روی موهای طلای
خیالِ شبِ تو...
#بیا...
ای خیالِ شبِ نقره ای من.
موهایت را پریشان کن...
بر قابِ چشمان پاییزی من.!
می خواهم #امشب...
از شاخهء خیالِ موهای تو
غزل بچینم و با شراب کهنهء
چشمانِ تو مست شوم.
منِ خسته...
هر #شب مهمان میخانهء ،
بی جام تو می شوم.
#بیا...
لب هایت را جام من کن.
#بیا...
مستی شبِ من باش...
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
شعری از جنسِ #دلتنگی
گل های شقایقِ ،
همیشه عاشق ،
روی موهای طلای
خیالِ شبِ تو...
#بیا...
ای خیالِ شبِ نقره ای من.
موهایت را پریشان کن...
بر قابِ چشمان پاییزی من.!
می خواهم #امشب...
از شاخهء خیالِ موهای تو
غزل بچینم و با شراب کهنهء
چشمانِ تو مست شوم.
منِ خسته...
هر #شب مهمان میخانهء ،
بی جام تو می شوم.
#بیا...
لب هایت را جام من کن.
#بیا...
مستی شبِ من باش...
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
تا که چشمانت غزل خوان میشود با هر نگاه
میبرد از کلِ ابیاتم تمامے بغض و آه
مینشینم کنجِ شب در انتظارِ دیدنت
گر چه آغوشِ تو باشد بهر آیینم گناه
مے کنم راز و نیازے با خدا در خلوتم
هم چو یوسف بے کس و تنها اسیرِ قعرِ چاه
اے که داغِ بوسه ات جا مانده بر پیشانیم
مے سرایم شعرِ عشقت عاشقانه تا پگاه
جز صدایت نیست آهنگے چنین مهر آفرین
میشوم با نغمه های تو عزیزم روبراه
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
میبرد از کلِ ابیاتم تمامے بغض و آه
مینشینم کنجِ شب در انتظارِ دیدنت
گر چه آغوشِ تو باشد بهر آیینم گناه
مے کنم راز و نیازے با خدا در خلوتم
هم چو یوسف بے کس و تنها اسیرِ قعرِ چاه
اے که داغِ بوسه ات جا مانده بر پیشانیم
مے سرایم شعرِ عشقت عاشقانه تا پگاه
جز صدایت نیست آهنگے چنین مهر آفرین
میشوم با نغمه های تو عزیزم روبراه
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
گویا دگر در قلبِ تو جایے ندارم
هر چند جز وصلت تمنایے ندارم
خواهم بمانے با دلم تا جان بگیرم
در سر بجز عشقِ تو سودایی ندارم
در گیر و دارِ عاشقے فرهادِ عشقم
جز شعر چشمان تو آوایے ندارم
من از خزان گفتم دلم از عاشقے گفت
در عاشقے ترسے ز رسوایے ندارم
درماندہ ام چون شعرِ خود در وصفِ حالم
ترکم نکن چون بے تو فردایے ندارم
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
هر چند جز وصلت تمنایے ندارم
خواهم بمانے با دلم تا جان بگیرم
در سر بجز عشقِ تو سودایی ندارم
در گیر و دارِ عاشقے فرهادِ عشقم
جز شعر چشمان تو آوایے ندارم
من از خزان گفتم دلم از عاشقے گفت
در عاشقے ترسے ز رسوایے ندارم
درماندہ ام چون شعرِ خود در وصفِ حالم
ترکم نکن چون بے تو فردایے ندارم
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
شعر و غزل و نوای مستانه بس است
جامِ می و رقصِ دورِ پروانه بس است
سوگند به بزمِ عشق و شمعِ سحرم
در فصلِ خزانِ باغ ، یک لانه بس است
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#رباعی
جامِ می و رقصِ دورِ پروانه بس است
سوگند به بزمِ عشق و شمعِ سحرم
در فصلِ خزانِ باغ ، یک لانه بس است
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#رباعی
مرگ...
شب رسید...
#صبحی دیگر از دِل شب
زاده شد!!
خورشید فَرح بخش رقص کنان
آمد.
جانی دوباره به پهنه گیتی داد .
امّا...
#صبح من تویی!!
طلوع کن از پس کوه های
احساسم.
تَن مردانه ام را نوازش کن.
اهنگ #صبح بخیر را با ،
مضراب موهایت
بنواز..!
#صبحم را شقایقی کن.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
شب رسید...
#صبحی دیگر از دِل شب
زاده شد!!
خورشید فَرح بخش رقص کنان
آمد.
جانی دوباره به پهنه گیتی داد .
امّا...
#صبح من تویی!!
طلوع کن از پس کوه های
احساسم.
تَن مردانه ام را نوازش کن.
اهنگ #صبح بخیر را با ،
مضراب موهایت
بنواز..!
#صبحم را شقایقی کن.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
گیتی آبستن...
#صبح دیگری شد!
پگاهی دیگر متولد شد ،
و من همچنان...
درگیر خیال توام.
در این...
#صبحِ مهر گستر ،
سراغ تو را...
از #صبح میگیرم،
و باز انتظاری تلخ...
در کمین!!
قانع ام به همین...
حریر یادت!
که شده تمامی...
من.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#صبح دیگری شد!
پگاهی دیگر متولد شد ،
و من همچنان...
درگیر خیال توام.
در این...
#صبحِ مهر گستر ،
سراغ تو را...
از #صبح میگیرم،
و باز انتظاری تلخ...
در کمین!!
قانع ام به همین...
حریر یادت!
که شده تمامی...
من.
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
یخ بسته شبنمِ دلتنگی...!
بر گلبرگ احساسم...
کاش ، کاش...
خورشیدِ چشمانت از ،
پس هجوم ابرهای تیره ،
آشکار میشد.
کاش ، کاش...
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
بر گلبرگ احساسم...
کاش ، کاش...
خورشیدِ چشمانت از ،
پس هجوم ابرهای تیره ،
آشکار میشد.
کاش ، کاش...
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
در خلوت شب جز الفِ قامت رعناے تو نیست
در مطلَعِ اشعار بہ جز چشمِ چو شهلاے تو نیست
عمریست ڪہ درگیر در این عشقِ پر از درد و غمم
دلگیرم از این عشق ڪہ در آن غم فرداے تو نیست
جان دادم از این خیلِ غم و دردِ فراقت صنما
وقتے ڪہ دگر در غزلم خندہ و آواے تو نیست
ڪردم گلہ با چرخ و فلڪ از سرِ شب تا بہ سحر
نالیدم از این ڪوڪبِ بختم ڪہ دل آراے تو نیست
در بزم گل و شعر و غزل پیر خرابات منم
سوگند ڪہ چون من اَحدے عاشق و شیداے تو نیست
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀✦•┈❁🍃🌸🍃❁┈•✦❀
در مطلَعِ اشعار بہ جز چشمِ چو شهلاے تو نیست
عمریست ڪہ درگیر در این عشقِ پر از درد و غمم
دلگیرم از این عشق ڪہ در آن غم فرداے تو نیست
جان دادم از این خیلِ غم و دردِ فراقت صنما
وقتے ڪہ دگر در غزلم خندہ و آواے تو نیست
ڪردم گلہ با چرخ و فلڪ از سرِ شب تا بہ سحر
نالیدم از این ڪوڪبِ بختم ڪہ دل آراے تو نیست
در بزم گل و شعر و غزل پیر خرابات منم
سوگند ڪہ چون من اَحدے عاشق و شیداے تو نیست
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀✦•┈❁🍃🌸🍃❁┈•✦❀
من آن کوه سرافرازم که سر بر آسمان دارم
که از جورِ زمان دردے درون استخوان دارم
صدایم مے کند هر دم غمے در هاله اے از درد
نمے داند درونِ سینه ام آتشفشان دارم
براید آتشے از سینه ام بر پهنهء جانم
که اندر شعله ے آتش دلے پر از فغان دارم
به توفانِ نگاهت اے نگارم بیدِ لرزانم
ولے در سینه عشقِ خود برایت ارمغان دارم
بر آمد از بلنداے جهانِ سینه ام عشقت
که در جمع شقایقها دلے بس خون فشان دارم
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
که از جورِ زمان دردے درون استخوان دارم
صدایم مے کند هر دم غمے در هاله اے از درد
نمے داند درونِ سینه ام آتشفشان دارم
براید آتشے از سینه ام بر پهنهء جانم
که اندر شعله ے آتش دلے پر از فغان دارم
به توفانِ نگاهت اے نگارم بیدِ لرزانم
ولے در سینه عشقِ خود برایت ارمغان دارم
بر آمد از بلنداے جهانِ سینه ام عشقت
که در جمع شقایقها دلے بس خون فشان دارم
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
عشقِ تو در جان و دلم چون می ناب است
برقِ نگاهِ تو به جان ، جامِ شراب است
لعلِ لبت همچو گُلِ سرخِ اَنار است
بر لبِ من بوسه زنی عینِ ثواب است
گشته دلم عاشِقِ چشمانِ سیاهت
حالِ دلم بی تو ندانی چه خراب است
میگذرد عمرِ گران در پی دلدار
نغمه ی محزونِ دلم همچو رباب است
مرحمتی کن به دلِ خسته ی رنجور
قلبِ من از هجرِ تو در رنج و عذاب است
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
برقِ نگاهِ تو به جان ، جامِ شراب است
لعلِ لبت همچو گُلِ سرخِ اَنار است
بر لبِ من بوسه زنی عینِ ثواب است
گشته دلم عاشِقِ چشمانِ سیاهت
حالِ دلم بی تو ندانی چه خراب است
میگذرد عمرِ گران در پی دلدار
نغمه ی محزونِ دلم همچو رباب است
مرحمتی کن به دلِ خسته ی رنجور
قلبِ من از هجرِ تو در رنج و عذاب است
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
هر شب به قلبم درد مهمان می شود
در قلب من با ناز پنهان می شود
لب از شراب تلخ غم دم می زند
دل گوشه ای با درد حیران می شود
در بزم ما غم خود نمایی می کند
با شعر شب هم راهِ رندان می شود
طرحی ز غم بر چهره ی ما می کشد
در جمع ما هم ، ماه گریان می شود
بر ما غمی چشمک پرانی می کند
گویی که غم در سینه زندان می شود
از قلبِ ما خون می چکد بر شعرِ شب
آوارِ شب بر ما چه رقصان می شود
می آید از پهنای شب طوفانِ غم
با سنگِ غم این خانه ویران می شود
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
✪➤🍃🌸🍃➤✪
در قلب من با ناز پنهان می شود
لب از شراب تلخ غم دم می زند
دل گوشه ای با درد حیران می شود
در بزم ما غم خود نمایی می کند
با شعر شب هم راهِ رندان می شود
طرحی ز غم بر چهره ی ما می کشد
در جمع ما هم ، ماه گریان می شود
بر ما غمی چشمک پرانی می کند
گویی که غم در سینه زندان می شود
از قلبِ ما خون می چکد بر شعرِ شب
آوارِ شب بر ما چه رقصان می شود
می آید از پهنای شب طوفانِ غم
با سنگِ غم این خانه ویران می شود
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
✪➤🍃🌸🍃➤✪
چه شب هایی که با یادِ تو سر کردم
به یادت با غزل شب را سحر کردم
خیالت را نهادم گوشه ی قلبم
بر این ویرانه ی دل هی نظر کردم
بگفتم با نسیمِ شب ز دردِ خویش
ز دردِ خود خدا را با خبر کردم
نبودی آهِ شعرم تا ثُریّا رفت
به سیلِ اشکِ غم سویت سفر کردم
ز شادی دم نزن چیزی نگو از عشق
که باغِ زندگی را بی ثمر کردم
به شوقِ وصلِ عشقت شب نیاسودم
دریغا صبحِ روشن را هدر کردم
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
به یادت با غزل شب را سحر کردم
خیالت را نهادم گوشه ی قلبم
بر این ویرانه ی دل هی نظر کردم
بگفتم با نسیمِ شب ز دردِ خویش
ز دردِ خود خدا را با خبر کردم
نبودی آهِ شعرم تا ثُریّا رفت
به سیلِ اشکِ غم سویت سفر کردم
ز شادی دم نزن چیزی نگو از عشق
که باغِ زندگی را بی ثمر کردم
به شوقِ وصلِ عشقت شب نیاسودم
دریغا صبحِ روشن را هدر کردم
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
دوست دارم...
دستانم را میان شالیزار های ،
موهایت پنهان کنم.
دوست دارم...
نگهبان مرزهای چشمانت
باشم.!
دوست دارم...
گُم شوم میان حریر ،
سبزِ تَنَت.
دوست دارم...
آبی بپوشی...
هم رنگ دریا.
دوست دارم ، دوست دارم...
افسوس...
دستِ دلتنگی ورق میزند ،
شعرم را.
کلاف خیالت تنهائیم را ،
در هم می پیچد.
جانِ احساسم می میرد.
ایوانِ شعرم پُر می شود ،
از بوی یاس های وحشی
خیالِ تو.!!
من اینجا پُرم از تو...!
حوالی کوچهء چشمانت ،
منتظر میمانم.
تَنَم پُر می شود....
از زخم "انتظار"
درد میکند جای زخمِ...
"انتظار"
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
دستانم را میان شالیزار های ،
موهایت پنهان کنم.
دوست دارم...
نگهبان مرزهای چشمانت
باشم.!
دوست دارم...
گُم شوم میان حریر ،
سبزِ تَنَت.
دوست دارم...
آبی بپوشی...
هم رنگ دریا.
دوست دارم ، دوست دارم...
افسوس...
دستِ دلتنگی ورق میزند ،
شعرم را.
کلاف خیالت تنهائیم را ،
در هم می پیچد.
جانِ احساسم می میرد.
ایوانِ شعرم پُر می شود ،
از بوی یاس های وحشی
خیالِ تو.!!
من اینجا پُرم از تو...!
حوالی کوچهء چشمانت ،
منتظر میمانم.
تَنَم پُر می شود....
از زخم "انتظار"
درد میکند جای زخمِ...
"انتظار"
#سیامڪ_جعفرے(#غریب_شیرازی)
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند