بی تو خسته است ز جانم تن و جانم ز تنم
خسته ام من هم از این بار گرانی که منم
چه کنم دل چو هوای تو کند شب همه شب
سر اگر بی تو به دیوار غریبی نزنم ؟
هوس یوسفی ام بود و عزیزیم ، امّا
غمت افکنده به یعقوبی بیت الحزنم
در گذرگاه نسیمم همه شب چلّه نشین
کاورد هدیه مگر بویی از آن پیرهنم
تار مویی نسپردی به وداعت ، با من
کش به هنگامه ی وصل تو به آتش فکنم
یادگاری است مرا از تو ــ که یادت خوش باد ــ
این غریبی که شکسته است مرا ، در وطنم
چون دو خورشید بیاویز دو چشمت از راه
تا که روشن کنی ای دوست ، شب آمدنم
غزل دلکش من بی صله می ماند ، اگر
بوسه ای چند حوالت نکنی زان دهنم
@sheroghazal124
خسته ام من هم از این بار گرانی که منم
چه کنم دل چو هوای تو کند شب همه شب
سر اگر بی تو به دیوار غریبی نزنم ؟
هوس یوسفی ام بود و عزیزیم ، امّا
غمت افکنده به یعقوبی بیت الحزنم
در گذرگاه نسیمم همه شب چلّه نشین
کاورد هدیه مگر بویی از آن پیرهنم
تار مویی نسپردی به وداعت ، با من
کش به هنگامه ی وصل تو به آتش فکنم
یادگاری است مرا از تو ــ که یادت خوش باد ــ
این غریبی که شکسته است مرا ، در وطنم
چون دو خورشید بیاویز دو چشمت از راه
تا که روشن کنی ای دوست ، شب آمدنم
غزل دلکش من بی صله می ماند ، اگر
بوسه ای چند حوالت نکنی زان دهنم
@sheroghazal124
میشه منو بزاری لای رگای قلبـت
اونجا زندگی کنم؟! :)
اونجا زندگی کنم؟! :)
وصف ڪردم عشق را باواژه هاے بهترے
از دلت گفتم غزل با شور و حال دیگری
با ڪلامت مے ڪنے اعجاز در دنیاے عشق
در میان جاهلان عشق ،تو پیغمبری
فرق دارد جنس احساس تو در دلدادگے
از نگاهت خوانده ام درس وفا را از بری
خانه اے از عشق مے سازم برایت دلبرم
تا ڪه بنشینے به عاشق پیشگے و دلبرے
ڪنج آغوشت بمیرم یا بسوزم در تنت
انتخابش با خودت هر جا خودت راحت تری
عشق رویایے ڪه در شعرم شده پنهان تویے
از تو مے گویم غزل ها را گلم، مستحضری؟
خنده ات مضمون صدها شعر و احساست غزل
با همین چشمان شهلا از همه شاعرتری
از دلت گفتم غزل با شور و حال دیگری
با ڪلامت مے ڪنے اعجاز در دنیاے عشق
در میان جاهلان عشق ،تو پیغمبری
فرق دارد جنس احساس تو در دلدادگے
از نگاهت خوانده ام درس وفا را از بری
خانه اے از عشق مے سازم برایت دلبرم
تا ڪه بنشینے به عاشق پیشگے و دلبرے
ڪنج آغوشت بمیرم یا بسوزم در تنت
انتخابش با خودت هر جا خودت راحت تری
عشق رویایے ڪه در شعرم شده پنهان تویے
از تو مے گویم غزل ها را گلم، مستحضری؟
خنده ات مضمون صدها شعر و احساست غزل
با همین چشمان شهلا از همه شاعرتری
با من ڪه به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفے بزن اے قلب مرا برده به تاراج
اے موے پریشان تو دریاے خروشان
بگذار مرا غرق ڪند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایے نرسیدیم
یک آه ڪشیدیم و رسیدیم به معراج
اے ڪشته سوزانده بر باد سپرده
جز عشق نیاموختے از قصه حلاج
یک بار دگر ڪاش به ساحل برسانی
صندوقچهاے را ڪه رها گشته در امواج
حرفے بزن اے قلب مرا برده به تاراج
اے موے پریشان تو دریاے خروشان
بگذار مرا غرق ڪند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایے نرسیدیم
یک آه ڪشیدیم و رسیدیم به معراج
اے ڪشته سوزانده بر باد سپرده
جز عشق نیاموختے از قصه حلاج
یک بار دگر ڪاش به ساحل برسانی
صندوقچهاے را ڪه رها گشته در امواج
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
@sheroghazal124
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
@sheroghazal124
من تشنه ی دیدار تو هستم تو چه هستی
آیینه ی دیوار تو هستم تو چه هستی
ای همهمه ی مبهم همراه درختان
چون باد هوادار تو هستم تو چه هستی
عمریست من گمشده در خانه ی تردید
دیوار به دیوار تو هستم تو چه هستی
ای میوه ی ممنوعه به هر طعم که باشی
چون شاخه نگهدار تو هستم تو چه هستی
در چاه حسد برده و در مصر عزیزی
من نیز خریدار تو هستم تو چه هستی
هر جا بروم بیرق دستان تو پیداست
یک شهر بدهکار تو هستم تو چه هستی
@sheroghazal124
آیینه ی دیوار تو هستم تو چه هستی
ای همهمه ی مبهم همراه درختان
چون باد هوادار تو هستم تو چه هستی
عمریست من گمشده در خانه ی تردید
دیوار به دیوار تو هستم تو چه هستی
ای میوه ی ممنوعه به هر طعم که باشی
چون شاخه نگهدار تو هستم تو چه هستی
در چاه حسد برده و در مصر عزیزی
من نیز خریدار تو هستم تو چه هستی
هر جا بروم بیرق دستان تو پیداست
یک شهر بدهکار تو هستم تو چه هستی
@sheroghazal124
.
.
خسته ام بعد تو از این همه شب بیداری
دم به دم یاد تو و درد و غم و بیداری
برو هر جا بنشین پشت سرم حرف بزن
این چنین نیست ولی رسم امانت داری
قهوه ی تلخ رقیبان که مرا خواهد کشت
سهم من از تو شد این رسم بد قاجاری
دل من خواست که یک بار دگر برگردی
دیگر از جانب من نیست ولی اصراری
همه گفتند که تو خنده کنان می رفتی
خسته ام از تو و این ماضی استمراری
.@sheroghazal124
.
خسته ام بعد تو از این همه شب بیداری
دم به دم یاد تو و درد و غم و بیداری
برو هر جا بنشین پشت سرم حرف بزن
این چنین نیست ولی رسم امانت داری
قهوه ی تلخ رقیبان که مرا خواهد کشت
سهم من از تو شد این رسم بد قاجاری
دل من خواست که یک بار دگر برگردی
دیگر از جانب من نیست ولی اصراری
همه گفتند که تو خنده کنان می رفتی
خسته ام از تو و این ماضی استمراری
.@sheroghazal124
به انتظار نبودی، ز انتظار چه دانی؟
تو بیقراریِ دلهای بیقرار چه دانی؟
نه عاشقی که بسوزی، نه بيدلی که بسازی
تو مست بادهی نازی، از اين دو کار چه دانی؟
هنوز غنچهی نشکفتهای به باغِ وجودی
تو روزگارِ گلی را که گشته خوار چه دانی؟
تو چون شکوفهی خندان و من چو ابر بهاران
تو از گريستنِ ابر نوبهار چه دانی؟
چو روزگار به کام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادیِ عشّاقِ روزگار چه دانی؟
درون سينه نهانت کنم ز ديدهی مردم
تو قدر اين صدف -ای دُرّ شاهوار!- چه دانی؟
تو سربلند غروریّ و من خميدهقد از غم
ز بيدِ اين چمن -ای سرو باوقار!- چه دانی؟
تو خود عنانکشِ عقلیّ و دل به کس نسپاری
ز من که نيست ز خود هيچم اختيار چه دانی..
.؟@sheroghazal124
تو بیقراریِ دلهای بیقرار چه دانی؟
نه عاشقی که بسوزی، نه بيدلی که بسازی
تو مست بادهی نازی، از اين دو کار چه دانی؟
هنوز غنچهی نشکفتهای به باغِ وجودی
تو روزگارِ گلی را که گشته خوار چه دانی؟
تو چون شکوفهی خندان و من چو ابر بهاران
تو از گريستنِ ابر نوبهار چه دانی؟
چو روزگار به کام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادیِ عشّاقِ روزگار چه دانی؟
درون سينه نهانت کنم ز ديدهی مردم
تو قدر اين صدف -ای دُرّ شاهوار!- چه دانی؟
تو سربلند غروریّ و من خميدهقد از غم
ز بيدِ اين چمن -ای سرو باوقار!- چه دانی؟
تو خود عنانکشِ عقلیّ و دل به کس نسپاری
ز من که نيست ز خود هيچم اختيار چه دانی..
.؟@sheroghazal124
ظالمان از قلب مردم ، عشق را دزدیده اند
خنده را از لب گرفته ، گریه را بخشیده اند
گفته بودند ، خنده بر هر درد بی درمان دواست
این دوا از ما گرفته ، درد را بخشیده اند
آن چنان در غم گرفتاریم و از هم بی خبر
چون که رسم عاشقی را از جهان برچیده اند
در زمان ما محبت پیشه ای پرسود نیست
هر که شد کارش محبت دیگران خندیده اند
تکه ای از سنگ شد یک گوهر کمیاب و ناب
سنگ را قیمت نهاده ، جای دل بخشیده اند
@sheroghazal124
خنده را از لب گرفته ، گریه را بخشیده اند
گفته بودند ، خنده بر هر درد بی درمان دواست
این دوا از ما گرفته ، درد را بخشیده اند
آن چنان در غم گرفتاریم و از هم بی خبر
چون که رسم عاشقی را از جهان برچیده اند
در زمان ما محبت پیشه ای پرسود نیست
هر که شد کارش محبت دیگران خندیده اند
تکه ای از سنگ شد یک گوهر کمیاب و ناب
سنگ را قیمت نهاده ، جای دل بخشیده اند
@sheroghazal124
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز دست من و دل نمی رود
گر بی تو سوی کعبه رود کاروان ما
پیداست آن که جز ره باطل نمی رود
در جست وجوی روی تو هرگز نگاه من
بی کاروان اشک ز منزل نمی رود
خاموش نیستم که چه طوطی و آینه
آن روی روشنم ز مقابل نمی رود
@sheroghazal124
این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ
کاری که خود ز دست من و دل نمی رود
گر بی تو سوی کعبه رود کاروان ما
پیداست آن که جز ره باطل نمی رود
در جست وجوی روی تو هرگز نگاه من
بی کاروان اشک ز منزل نمی رود
خاموش نیستم که چه طوطی و آینه
آن روی روشنم ز مقابل نمی رود
@sheroghazal124
گرچه می دانم کــه گاهی بی قرارم نیستی
بی قـــــرارت می شوم وقتی کنارم نیستی
با همین حــالی که دارم با خیالت دلخوشم
در کـــــــنارم هستی و در اختیـارم نیستی
در کجـــایِ زندگی پیــدا کنم جــای تــو را
همچنان در کـــوچه هـــای انتظارم نیستی
مانده ای از بخت واقبالم مگر در پشت ابر
لااقـــل یک لحظه در شبهای تـارم نیستی
با نگاهی باورم شد کـــــــز نـژاد بــــــرتـری
گــرچه می دانم کـــه ذاتاً هم تبـارم نیستی
ارغنونم را سرِ شبهــــا به عشقت می زنـم
مرتعش از نغمــه های چنگ و تارم نیستی
ای خــدای دلربایان با تــو می گویم سخن
بی گمان گاهی به فکـــر روزگـــارم نیستی
از غم عشقت عسل بانو بپوسم زیر خاک
مثل گلهــــای شقــایق بــر مـــزارم نیستی
.
@sheroghazal124
بی قـــــرارت می شوم وقتی کنارم نیستی
با همین حــالی که دارم با خیالت دلخوشم
در کـــــــنارم هستی و در اختیـارم نیستی
در کجـــایِ زندگی پیــدا کنم جــای تــو را
همچنان در کـــوچه هـــای انتظارم نیستی
مانده ای از بخت واقبالم مگر در پشت ابر
لااقـــل یک لحظه در شبهای تـارم نیستی
با نگاهی باورم شد کـــــــز نـژاد بــــــرتـری
گــرچه می دانم کـــه ذاتاً هم تبـارم نیستی
ارغنونم را سرِ شبهــــا به عشقت می زنـم
مرتعش از نغمــه های چنگ و تارم نیستی
ای خــدای دلربایان با تــو می گویم سخن
بی گمان گاهی به فکـــر روزگـــارم نیستی
از غم عشقت عسل بانو بپوسم زیر خاک
مثل گلهــــای شقــایق بــر مـــزارم نیستی
.
@sheroghazal124
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨یــڪ ظــهر بــے نــظــیــر
✨یــڪ لــبــخــنــدازتــه دلــ
✨یــڪ شــادے بــے بــدلــیــلــ
✨یــڪ خــداے همــیــشــه همــراه
✨بــاهزارآرزوے زیــبــا
✨تــقــدیــم لــحــظــه هاتــونــ
✨ظــهرتــون بــے نــظــیــر
🤞👌🌹🍃
✨یــڪ لــبــخــنــدازتــه دلــ
✨یــڪ شــادے بــے بــدلــیــلــ
✨یــڪ خــداے همــیــشــه همــراه
✨بــاهزارآرزوے زیــبــا
✨تــقــدیــم لــحــظــه هاتــونــ
✨ظــهرتــون بــے نــظــیــر
🤞👌🌹🍃