شعر و غزل
423 subscribers
48.4K photos
6.99K videos
37 files
709 links
آشنایی جوانان با اشعار و فرهنگ ایران زمین


ارسال انتقاد و پیشنهاد👇

o

ارتباط

@king8272
مرسی از حضور همه ی دوستان عزیزم ⚘
Download Telegram
امشب غزل!مرا به هوایی دگر ببر
تا هر کجا که می بردت بال وپر ببر

تا نا کجا ببر که هنوزم نبرده ای
این بار-ام از زمین و زمان دورتر ببر

اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر

آرامشی دوباره مرا رنج می دهد
مگذار در عذابم و سوی خطر ببر

دارد دهان زخم دلم بسته می شود
باز-اش به میهمانی آن نیشتر ببر

خود را غزل!به بال تو دیگر سپرده ام
هر جا که دوست داری-ام امشب،ببر ببر

@sheroghazal124
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلـم، دل نمی‌شود

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

تکلیف پای عابرمان چیست؟ آیه‌ای
از آسمـان فاصــــله نازل نمی‌شود

خط می‌زنم غبـار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود

تا نیستی تمام غـزل‌ ها معلّق‌ اند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود

#نجمه_زارع

@sheroghazal124
راه کج بود نشد تا به ديارم برسم
فال من خوب نيامد که به يارم برسم

بي‌قراري رسيدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم

شهرياري پر از اندوه ثریا هستم
شايد آخر سر پيري به نگارم برسم

استخوان سوز سياهي زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم

عشق هر روز دلم را به کناري مي‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم

مرگ دل‌بستگي آخر دنياي من است
مي‌روم شايد روزي به مزارم برسم

@sheroghazal124
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما

آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است

فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست


@sheroghazal124
تنها نه با تو چشم ترم آشناتر است
با زخم خنجرت جگرم آشناتر است
.
بیگانه باش تا که دلم باورت کند
بیگانه از تو در نظرم آشناتر است
.
با من چرا تو سر به سیاست گذاشتی
با مردم دورو پدرم آشنا تر است
.
تا خانۀ پدر برسی گویدت به مکر:
«با مردم دورو پسرم آشناتر است»
.
او پرده دار خانه و من همچو ذوالفقار
با مردم دورو خطرم آشناتر است
.
تو کربلا ندیده سر خویش داده‌ای
حلاج.... من به دار سرم آشناتر است
.
شاید برای آنکه خدا را ندیده است
زیبایی و صفای حرم آشناتر است
.
گیرم که دوستان تو را دانه داده اند
با تو ... هوای بال و پرم آشناتر است
.
گفتی:''بمان'' ...چگونه بمانم کنار تو؟!
وقتی عبور... در سفرم آشناتر است
.

@sheroghazal124
تا در آغوش تو راهی داشتم،
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود

در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها

من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها!


@sheroghazal124
دل ز بی‌عشقی درون سینه‌ام افسرده شد


داغ این قندیل روشن در دل محراب ماند

#صائب_تبریـــزے

💙🌹
به درد عشق بمیرم، دوای خویش نپرسم

      که عاشقم من و عاشق صلاح کار نپرسد

               
#امیر_خسرو_دهلوی❤️
غزل در سینه‌ام یخ زد- شرار بوسه‌هایت ڪو؟
دلم سرد است، بی‌تابم، شباهنگ صدایت ڪو؟

اگر نامهربان بودے، ولے بودے و خوش بودم
تویے ڪه بے وفا هستے، شر و شور جفایت ڪو؟

تویے ڪه ڪافرم ڪردے، پس از تو بی‌خدا گشتم
الا یا ایها المشرک! خدایم ڪو؟ خدایت ڪو؟

ڪلامت وحے مُنزل بود و حجّت بود میثاقت
پس از آن بے وفایے، بی‌وفا! رنگ حنایت ڪو؟

غریبے می‌ڪنے امّا هر از گاهے صدایم ڪن
شفیق بهتر از مادر! صداے آشنایت ڪو؟

#مرتضی_شاڪری
چشم هایم چشم هایت را طلب دارد ز تو
گر نبینم دیده ات، یک عمر تب دارد ز تو

من همانند  اسیرے  ڪنج  یک  زندان  سرد
منتظر ماندم، یک  عمر ، بے تو  غم  دارم ز تو

راز آزادے همین است،تا ڪه مبحوست شوم
لیک شیرین است این حبس،من صنم دارم ز تو

هرچه دارم ارزنے ارزش ندارد چون ڪه این
داشتن بیهوده است،من یک تو ڪم دارم ز تو

این غزل را هم سرودم،تا ڪه آگاهت ڪنم
دلبرا من چشم هایت را طلب دارم ز تو

#محمدرضا_ڪلوت


می شود دردِ دلم  را بـه تـو ابـراز کنم
نفسم را به نفس های دلت ساز کنم؟

بکنی رُخ بـه رُخم بـازیِ شطرنج  ولی
شاهِ احسـاسِ تـورا طعمهٔ سرباز کنم؟

عـاشقِ اوجم و پـرواز نمی دانم حیف
می شود بال و پَرم باشی و پرواز کنم؟

می شود  زُل بـزنی مردمکِ چشمم را
شانه ات زیرِ سرم باشد و هی ناز کنم؟

بشوی همـدمِ دیـرینـه ی احساساتم
از سـرِ شـوق کنـارت کمـی آواز کنم!؟

می شود نقشهٔ قلبت بدهی در دستم
وسطش پنجره اۍسمتِ دلم باز کنم؟

تا که با خنده ی شیرینِ دلم رام شوی
و درآغوشِ خوشت، زنـدگی آغاز کنم


✧•┄══┅❁♥️❁┅══┄•
بوی عطری می رسد از دور، میگویم تویی
قاصدک می رقصد و پرشور، می گویم تویی

یک نسیمی می وزد بر گونه های خیس من
می رود پس پرده های تور،میگویم تـویـی

بغض های کهنه را سرمی کشم من بیت بیت
بوسه ها می گیرم از انگور، میگویـم تـویی

بـاد می افتد بـه گنـدم زار می لــرزد دلــم
چون پریشان گیسوان ، می گـویـم تـویـی

نیمه شب ها می کنم آغوش روی مــاه بـاز
می شود سر تا به پایش نور،می گویم تویی

شعر می خوانـم بـرای بـاغ سـبـز خـانـه ام
شاخه شاخه می شود مسرور،میگویم تویی

این غزل می ماند و شب های مهتابی و من
شور می ریزم در ایـن سنتور ، می گویم...

❤️💫
‍ نشود دیدن هر باره ے تو تڪرارے
تو ڪه زیباتر و جذاب تر از هر یاری

من به  دیدار تو از دور قناعت ڪردم
نڪند باز قدم از قدمت برداری

درد من دورے و دلتنگے و دلشوره ے توست
چاره اے ڪن ڪه براے تو ندارد ڪاری

با تو عاشق شدم و یاد خدا افتادم
واے از ان روز ڪه من را به خدا بسپاری

هر ڪسے جاے خودش را به دلم دارد و تو
چون خداوند درون دل من جا داری

عاشقم بر تو و از عشق تو دیوانه ترین
ان چنانم ڪه تو در خواب نبینے ،آری
شبی در عالم رویا لب پرچین  مرا خواندی
بغل واکردی و با بوسه ای شیرین مراخواندی

چنان با عشق  پیچیدی چو باد صبحدم برمن
که همچون عطر موهایت تو عطرآگین مرا خواندی!

بنازم بر تن همواره پیچانت چو پیچکها
تنیده بر تن و جانم که بیش از این مرا خواندی

به هر باری که جان دادم به گرمای تنت آن شب
تو هم با لحن آهنگین و با تسکین مرا خواندی

به دور گردنت بستم شبیه شال گیسو را
و تو در اوج طنّازی چنین شیرین مرا خواندی

تنت بوی بهار و بوسه هایت طعم ریحان داشت
فدایت مهربان جانم که مهر آئین  مرا خواندی

ز عطر یاس آغوشت شدم مست و غزلخوانت  
ولی ... من خواب می دیدم ... که با تحسین مرا خواندی !


سکینه-شیرپور
.
قلبم🫶🏻
مغلوب چشمانت شد....
و قالب شعرم را،،
از سپید،،،
به رنگِ آسمان ، تغییر داد....


#حسین_لنـــــــگری

🌙
.

قبله گاهِ قلــ🫶🏻ــب من،

رو کرده بر فتوای توووو....


#بهار_راد

🌙
.
گفتی: چه کسٖی رازقِ شعر است؟
نوشتم :
چــشــمانِ پـــر از ،،
شعــرِ تــو , دامــت بــَرَکاتُه .....


#مصطفی_عمانیان

🌙
.
عاشقی دیوانه می خواهم که زود،
بگذرد از جاه و مال و آبرو...

من صفای عشـ♡ـق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را....


#فروغ_فرخزاد

‌‌‌‎‌🌙
💚💛💚

نینیـرم دنیـانی گر ، دیدارِ جانـان اولمـاسا

جان نه لازیمدور اگر، جانانـه قربان اولماسا

آتشِ هجرانـه یانماخ ، مصلحتدور عاشیقه

قدرِ وصلی کیم بیلَر گر سوزِ هجران اولماسا
دعوایِ هیچ

عاشقی را جدی نگیر

آدمها هیچوقت

با کسی که دوستش دارند

دلِ دعوا ندارند

فقط گاهی

صدایشان بلند می شود

تا بلندتر از قبل بگویند:

تو برایم مهم هستی،

می فهمی.؟