This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
نذر کردم گر ازین غم به در آیم روزی
تا درِ میکده شادان و غزلخوان بروم
نذر کردم گر ازین غم به در آیم روزی
تا درِ میکده شادان و غزلخوان بروم
Forwarded from Deleted Account
صبح یعنی
یـک سـلام ناب ناب
صبح یعنی
دست دادن با آفتاب...
صبــح یعنی
"عطر خوب رازقی"
صبح یعنی
حس خوب عاشقی..
سلام دوستان عزیز ♥️ ♥️ صبح آدینه تون بخیر و شادی 🌺🌺
روزتون پر از شور و نور و اگاهی
یـک سـلام ناب ناب
صبح یعنی
دست دادن با آفتاب...
صبــح یعنی
"عطر خوب رازقی"
صبح یعنی
حس خوب عاشقی..
سلام دوستان عزیز ♥️ ♥️ صبح آدینه تون بخیر و شادی 🌺🌺
روزتون پر از شور و نور و اگاهی
.
چشم از پی آن دارم تا روی تــو میبینم
دل را همه میل جان با سوی تـو میبینم
عطار_نیشابوری
چشم از پی آن دارم تا روی تــو میبینم
دل را همه میل جان با سوی تـو میبینم
عطار_نیشابوری
گر فلڪ نشناخت قدرما ،رهی عیـــبش مڪن..
ابله ، ارزان مے فـــروشد گوهر نـایـاب را
رهی_معیــرے...
ابله ، ارزان مے فـــروشد گوهر نـایـاب را
رهی_معیــرے...
.
ای جان جان جانم...
تو_جان_جان_جانی...
بیرون ز جان جان چیست...
آنی_و_بیش_از_آنی...
عطار_نیشابوری🌷
.
ای جان جان جانم...
تو_جان_جان_جانی...
بیرون ز جان جان چیست...
آنی_و_بیش_از_آنی...
عطار_نیشابوری🌷
.
ما ز رُسوایی بلند آوازهایم
ناموَر شد هر که شد رُسوایِ دل
رهی_معیری
ناموَر شد هر که شد رُسوایِ دل
رهی_معیری
دوش دَر خواب ،
لب ِ نوش ِ تو را بوسیدم
خـ.ـواب ِ ما ؛
بِہ بُوَد از عالم ِ بیداری ِ ما
#فروغی_بسطامی
لب ِ نوش ِ تو را بوسیدم
خـ.ـواب ِ ما ؛
بِہ بُوَد از عالم ِ بیداری ِ ما
#فروغی_بسطامی
.
عطرها بی رحم ترین عناصر زمینند !
بی آنکه بخواهی...
می برندت تا قعر خاطراتی که برای فراموشیشان تا پای غرور جنگیدی!
🥀❤️🩹
عطرها بی رحم ترین عناصر زمینند !
بی آنکه بخواهی...
می برندت تا قعر خاطراتی که برای فراموشیشان تا پای غرور جنگیدی!
🥀❤️🩹
امشـب دلـم گـرفتــه ، از درد
مینویسم
ایـن زنـدگی چـه بـر سر ،آورد مینویسم
دیوانه بـودم از عشق ، قلبِ مرا شکستند
آری ز مــردمــانِ ، خـونسـرد مینویسم
در کوچـه های غربت، ماننـدِ من فراوان
مـاننـدِ خـود هـزاران شبـگرد مینویسم
بـادِ خـزان کـه آمـد ، غـارت شد آرزویم
رنـگِ گُـلِ شقــایـق ،را زرد می نـویسم
بیگانه خنجرم زد زخمِ زبان تو ای دوست
نـامِ تـورا بـه نـاچـار ، نـامـرد مینویسم
دلتنگِ خنده ها و آن گریه هایم ای عمر
بـر کـودکی بـه صد آه ، برگرد مینویسم
دراوجِ غم نشستم سنگِ صبورِمن نیست
از بغضِ بی صدای ، یک مَـرد می نویسم
@sheroghazal124
مینویسم
ایـن زنـدگی چـه بـر سر ،آورد مینویسم
دیوانه بـودم از عشق ، قلبِ مرا شکستند
آری ز مــردمــانِ ، خـونسـرد مینویسم
در کوچـه های غربت، ماننـدِ من فراوان
مـاننـدِ خـود هـزاران شبـگرد مینویسم
بـادِ خـزان کـه آمـد ، غـارت شد آرزویم
رنـگِ گُـلِ شقــایـق ،را زرد می نـویسم
بیگانه خنجرم زد زخمِ زبان تو ای دوست
نـامِ تـورا بـه نـاچـار ، نـامـرد مینویسم
دلتنگِ خنده ها و آن گریه هایم ای عمر
بـر کـودکی بـه صد آه ، برگرد مینویسم
دراوجِ غم نشستم سنگِ صبورِمن نیست
از بغضِ بی صدای ، یک مَـرد می نویسم
@sheroghazal124
اهل گردم، دل دیوانه اگر بگذارد
نخورم مِی، غم جانانه اگر بگذارد
گوشهای گیرم و فارغ ز شر و شور شَوم
حسرت گوشهی میخانه اگر بگذارد
عهد کردم نشوم همدم پیمانشکنان
هوسِ گردش پیمانه اگر بگذارد
معتقد گردم و پابند و ز حیرت بِرَهم
حیرت اینهمه افسانه اگر بگذارد
شمع میخواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانهی دیوانه اگر بگذارد
دگر از اهل شدن کار تو بگذشت "عماد"!
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد...؟
#عماد_خراسانی
@sheroghazal124
نخورم مِی، غم جانانه اگر بگذارد
گوشهای گیرم و فارغ ز شر و شور شَوم
حسرت گوشهی میخانه اگر بگذارد
عهد کردم نشوم همدم پیمانشکنان
هوسِ گردش پیمانه اگر بگذارد
معتقد گردم و پابند و ز حیرت بِرَهم
حیرت اینهمه افسانه اگر بگذارد
شمع میخواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانهی دیوانه اگر بگذارد
دگر از اهل شدن کار تو بگذشت "عماد"!
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد...؟
#عماد_خراسانی
@sheroghazal124
دلم بیعشق میمیرد در این بازارِ تنهایی
ڪنارم باش ، میمیرم ڪه تو شوقِ تمنّایی
نگاهم ڪن ڪه طولانے شود دل ڪندنم از تو
دمادم جانِ من باشے ،براےِ من مسیحایی
شمیمِ یاس میآید ، شڪوفا میشوے اے گل
ندیدم از تو زیباتر ، شدے زیبا ، تماشایی
نگاه عاشقے دارے ڪه دل را میبرے آسان
مسیرت هر ڪجا باشد ، اسیرِ عشقِ لیلایی
شراب از عشق مینوشے ، دلت را خالے از غم ڪن
برایِ عاشقے ڪردن ، تو میآیے ، مهیّایی
شبے با عشق سر ڪردن ، جهان را زیر و رو سازد
شبیهِ دخترِ باران ، تو پیشِ عشق رسوایی
انار ِ سرخِ لبهایِ تو را پاییز میفهمد
نمیبخشم تو را هرگز ، به دستِ بیسر و پایی
ڪمے با من مدارا ڪن ، ڪه بیعشقِ تو میمیرم
عزیزِ مصر هم باشے ، تو درگیرِ زلیخایی
@sheroghazal124
ڪنارم باش ، میمیرم ڪه تو شوقِ تمنّایی
نگاهم ڪن ڪه طولانے شود دل ڪندنم از تو
دمادم جانِ من باشے ،براےِ من مسیحایی
شمیمِ یاس میآید ، شڪوفا میشوے اے گل
ندیدم از تو زیباتر ، شدے زیبا ، تماشایی
نگاه عاشقے دارے ڪه دل را میبرے آسان
مسیرت هر ڪجا باشد ، اسیرِ عشقِ لیلایی
شراب از عشق مینوشے ، دلت را خالے از غم ڪن
برایِ عاشقے ڪردن ، تو میآیے ، مهیّایی
شبے با عشق سر ڪردن ، جهان را زیر و رو سازد
شبیهِ دخترِ باران ، تو پیشِ عشق رسوایی
انار ِ سرخِ لبهایِ تو را پاییز میفهمد
نمیبخشم تو را هرگز ، به دستِ بیسر و پایی
ڪمے با من مدارا ڪن ، ڪه بیعشقِ تو میمیرم
عزیزِ مصر هم باشے ، تو درگیرِ زلیخایی
@sheroghazal124
عڪس زیباے تو را بر در و دیوار زدم
یادگارم شدے و بر همه ڪس جار زدم
نام زیباے توچون حک شده بر این دل من
دل دریایے خود تڪیه به هنجار زدم..
تو به تن پوش قشنگے ڪه معطر ڪردی
ناز معصومیتت پنجه به گیتار زدم....
یاد آن روز ڪه چشمان پر از حادثه ات
گرمے عشق شد و یڪسره من تار زدم
هرغزل از تو شنیدم همه تڪرارمن است
نام زیباے تو را در غزلم یار زدم.....
من به یمن قدم مهر تو اے ڪوڪب دل..
آسمان دل خود وصله به دلدار زدم...
@sheroghazal124
یادگارم شدے و بر همه ڪس جار زدم
نام زیباے توچون حک شده بر این دل من
دل دریایے خود تڪیه به هنجار زدم..
تو به تن پوش قشنگے ڪه معطر ڪردی
ناز معصومیتت پنجه به گیتار زدم....
یاد آن روز ڪه چشمان پر از حادثه ات
گرمے عشق شد و یڪسره من تار زدم
هرغزل از تو شنیدم همه تڪرارمن است
نام زیباے تو را در غزلم یار زدم.....
من به یمن قدم مهر تو اے ڪوڪب دل..
آسمان دل خود وصله به دلدار زدم...
@sheroghazal124
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد!
سخت است پیمبر شده باشیّ و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد!
آویخته از گردن من شاهکلیدی
این کاخِ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمیام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد...!
#حسین_جنتی
@sheroghazal124
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد!
سخت است پیمبر شده باشیّ و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد!
آویخته از گردن من شاهکلیدی
این کاخِ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمیام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد...!
#حسین_جنتی
@sheroghazal124
چه می داند کسی داغ دل و راز نـهـانـم را
کدامین باده ی مستی ستانده شهد جانم را
هوای بی قراری ها چنان اتش بـه جانـم زد
نمی خوانی توازچشمم غم ودرد نهانم را ؟
،
دلم درگیر رازی است که آنرا عشق مینامم
چـنان در گیر وجدانم که می بندد زبانم را
تو ای آموزگاری که زمن از عشق می پرسی
یـقین دارم نـمی دانید جـواب امـتحانـم را
به مکتب خانه عشقت تمام شب سحر کردم
بـه امیدی که دریـابـم تن و روح وروانم را
چنـان سرگرم رویا شـد دل سـودا زده باتـو
که از خاطر برون رفـته هـمه نام ونشانم را
پریشان کرده ای امشب کمند ناز گیـسویت
به یغـما برده ای جانا همـه تاب و تـوانـم را
#علی_فعلهگری
@sheroghazal124
کدامین باده ی مستی ستانده شهد جانم را
هوای بی قراری ها چنان اتش بـه جانـم زد
نمی خوانی توازچشمم غم ودرد نهانم را ؟
،
دلم درگیر رازی است که آنرا عشق مینامم
چـنان در گیر وجدانم که می بندد زبانم را
تو ای آموزگاری که زمن از عشق می پرسی
یـقین دارم نـمی دانید جـواب امـتحانـم را
به مکتب خانه عشقت تمام شب سحر کردم
بـه امیدی که دریـابـم تن و روح وروانم را
چنـان سرگرم رویا شـد دل سـودا زده باتـو
که از خاطر برون رفـته هـمه نام ونشانم را
پریشان کرده ای امشب کمند ناز گیـسویت
به یغـما برده ای جانا همـه تاب و تـوانـم را
#علی_فعلهگری
@sheroghazal124
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان! دستی؛ که کار از دست رفت
ای عجب گر من رِسم در کام دل
کِی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رأی و زور و زر بودم، دریغ
کاندر این غم هر چهار از دست رفت
عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت
گر من از پای اندر آیم، گو درآی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
بیمِ جان کاینبار خونم میخورد
ور نه این دل چند بار از دست رفت
مرکبِ سودا جهانیدن چه سود؟
چون زمام اختیار از دست رفت
"سعدیا"! با یار، عشق آسان بُود
عشق باز، اکنون که یار از دست رفت...
#سعدی
@sheroghazal124
دوستان! دستی؛ که کار از دست رفت
ای عجب گر من رِسم در کام دل
کِی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رأی و زور و زر بودم، دریغ
کاندر این غم هر چهار از دست رفت
عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت
گر من از پای اندر آیم، گو درآی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
بیمِ جان کاینبار خونم میخورد
ور نه این دل چند بار از دست رفت
مرکبِ سودا جهانیدن چه سود؟
چون زمام اختیار از دست رفت
"سعدیا"! با یار، عشق آسان بُود
عشق باز، اکنون که یار از دست رفت...
#سعدی
@sheroghazal124
ﺑﯿﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﯼ ﯾﮏ ﺗﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻼﯾﻖ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﮐِﯽ ﻓﮑﺮ ﺑُﺮﺩ؟
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﻔﺤﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ "ﺍﻭ" ﺑﺎ ﮔﺮﻩ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺷﺪ
ﻣﻌﺼﯿﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ، ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ !
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﭘﺎﮐﯽ ﺍﻡ ﺩﻡ ﺯﺩ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺁﻣﺪﻡ ﺣﻔﻈﺶ ﮐﻨﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ…
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻋﺸﻘﻢ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﺭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻟﻄﻒ ﺍﻟﻬﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست
ﻣﺎ ﺻﺮﺍﻁ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﯽ ﺗﻘﺎﻃﻊ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ
ﮔﻔﺘﻪ: «ﻻ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﻓﯽ ﺍﻟﺪﯾﻦ»، ﭘﺲ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست!
#کاظم_بهمنی
@sheroghazal124
ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻼﯾﻖ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﮐِﯽ ﻓﮑﺮ ﺑُﺮﺩ؟
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺻﻔﺤﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ
ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ "ﺍﻭ" ﺑﺎ ﮔﺮﻩ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺷﺪ
ﻣﻌﺼﯿﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ، ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ !
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﭘﺎﮐﯽ ﺍﻡ ﺩﻡ ﺯﺩ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺁﻣﺪﻡ ﺣﻔﻈﺶ ﮐﻨﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ…
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻋﺸﻘﻢ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﺭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻟﻄﻒ ﺍﻟﻬﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست
ﻣﺎ ﺻﺮﺍﻁ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﯽ ﺗﻘﺎﻃﻊ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ
ﮔﻔﺘﻪ: «ﻻ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﻓﯽ ﺍﻟﺪﯾﻦ»، ﭘﺲ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍست!
#کاظم_بهمنی
@sheroghazal124
ای که عطرِ رُخِ تو، در همه جا پیچیده است
خوش تر از اینْ دلِ من، رایحه ای نشنیده است
آسمان بر اثرِ پرتوِ چشمت نیلی است
آب هم رنگِ دو چشمانِ تو را دزدیده است
عشقْ از باغِ دلم، گل زده بر گیسویت
بادْ یک دسته ی گل، وقتِ نوازش چیده است
صورتت ریخته در، جامِ شرابم انگار
وَه! چه قوسِ قَزحی، بر سرِ آن تابیده است
غنچه ی سرخِ لبت، مثلِ گلی نشکفته
به نظر دلبرَکی در بغلی خوابیده است
عذر تقصیر اگر، نیمه شبی ناهنگام
دلِ من آمده و رویِ تو را بوسیده است
کارِ دل نیست مگر، عاشقی و وصفِ یار
این میان عقلْ کجا، حالِ کسی فهمیده است
شرحِ اوصافِ تو را کی بتوانم گفتن
رادمانْ جرعه ای از جامِ تو را نوشیده است
#محمد_رادمان
@sheroghazal124
خوش تر از اینْ دلِ من، رایحه ای نشنیده است
آسمان بر اثرِ پرتوِ چشمت نیلی است
آب هم رنگِ دو چشمانِ تو را دزدیده است
عشقْ از باغِ دلم، گل زده بر گیسویت
بادْ یک دسته ی گل، وقتِ نوازش چیده است
صورتت ریخته در، جامِ شرابم انگار
وَه! چه قوسِ قَزحی، بر سرِ آن تابیده است
غنچه ی سرخِ لبت، مثلِ گلی نشکفته
به نظر دلبرَکی در بغلی خوابیده است
عذر تقصیر اگر، نیمه شبی ناهنگام
دلِ من آمده و رویِ تو را بوسیده است
کارِ دل نیست مگر، عاشقی و وصفِ یار
این میان عقلْ کجا، حالِ کسی فهمیده است
شرحِ اوصافِ تو را کی بتوانم گفتن
رادمانْ جرعه ای از جامِ تو را نوشیده است
#محمد_رادمان
@sheroghazal124