This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌼عارفی را پرسیدند:
🌺زندگی به جبر است یا به اختیار؟
🌼گفت: امروز به اختیار است تا چه بکاریم
🌺اما فردا جبر است چرا که به اجبار
🌼باید درو کنیم هر آنچه را که
🌺دیروز به اختیار کاشته ایم
🌺زندگی به جبر است یا به اختیار؟
🌼گفت: امروز به اختیار است تا چه بکاریم
🌺اما فردا جبر است چرا که به اجبار
🌼باید درو کنیم هر آنچه را که
🌺دیروز به اختیار کاشته ایم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی بوی 🌸
خوش نسترن است🌸
بـوی یاسی است که گـل🌸
کرده به دیوار نگاهِ من و تو🌸
زندگی خاطره است
زندگی خنده یک شاپرک است🌸
بر گل ناز زندگی رقص
دل انگیز خطوط لب تـوست 🌸
زندگی شیرین است...
خوش نسترن است🌸
بـوی یاسی است که گـل🌸
کرده به دیوار نگاهِ من و تو🌸
زندگی خاطره است
زندگی خنده یک شاپرک است🌸
بر گل ناز زندگی رقص
دل انگیز خطوط لب تـوست 🌸
زندگی شیرین است...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨آرزو دارم
✨عصرتون پراز زیبایی
✨پراز آرامش
✨پراز لبخند از ته دل
✨و پراز محبت باشه
✨عصرتون
✨سرشاراز عشق و شادی
✨طعم زندگیتون شیرین
✨ایام به کام
✨عصرتون زیبا
✨طاعات و عباداتتون قبول
👌🤞🌹🍃
✨عصرتون پراز زیبایی
✨پراز آرامش
✨پراز لبخند از ته دل
✨و پراز محبت باشه
✨عصرتون
✨سرشاراز عشق و شادی
✨طعم زندگیتون شیرین
✨ایام به کام
✨عصرتون زیبا
✨طاعات و عباداتتون قبول
👌🤞🌹🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌷موزیک ویدیو بسیارزیباااا
🤞👌🌹🍃
🤞👌🌹🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Tʀᴜsᴛ ᴡʜᴀᴛ ʏᴏᴜ ғᴇᴇʟ Nᴏᴛ ᴡʜᴀᴛ ʏᴏᴜ ʜᴇᴀʀ
به اون چیزے ڪه احساس میڪنے اعتماد ڪن، نه چیزے ڪه میشنوی🌺❣🍃
به اون چیزے ڪه احساس میڪنے اعتماد ڪن، نه چیزے ڪه میشنوی🌺❣🍃
قربان لبت دلبر لبخند اناری
سرچشمه اشعار من از چشم تو جاری!
ای آنکه دهانت دهن تنگ شراب است
لب باز بکن کشت مرا درد خماری
در حسرت آغوش تو پاییز ترینم
ای تاک که سر مست در آغوش بهاری
هرکس به نگاهت نظری کرد دلش رفت
دو مهره مار اند دو چشمی که تو داری
گل هستی و گلدان من از عطر تو خالی ست
حیف است به هر خارو خسی دل بسپاری
درسینه دلم میتپد انگار که از رنج
کوبیده خودش را به قفس باز قناری
سخت است که تنها شوی آنقدر که حتا
بر شانه هر رهگذری سر بگذاری
رفتی و پس از تو نفسم رفت دلم رفت
هر بار که از ریل گذر کرد قطاری
سرچشمه اشعار من از چشم تو جاری!
ای آنکه دهانت دهن تنگ شراب است
لب باز بکن کشت مرا درد خماری
در حسرت آغوش تو پاییز ترینم
ای تاک که سر مست در آغوش بهاری
هرکس به نگاهت نظری کرد دلش رفت
دو مهره مار اند دو چشمی که تو داری
گل هستی و گلدان من از عطر تو خالی ست
حیف است به هر خارو خسی دل بسپاری
درسینه دلم میتپد انگار که از رنج
کوبیده خودش را به قفس باز قناری
سخت است که تنها شوی آنقدر که حتا
بر شانه هر رهگذری سر بگذاری
رفتی و پس از تو نفسم رفت دلم رفت
هر بار که از ریل گذر کرد قطاری
صدایم کن چو لب وا مےکنے عشق است
خودت را در دلم جا مےکنے عشق است
تو با شرم قشنگ عمق چشمانت
مرا وقتے تماشا مےکنے عشق است
سکوتے خفتہ در حجم نفس هایت
محبت را کہ حاشا مےکنے عشق است
چہ شد آن وقت دیدارت نمےدانم
همین امروز و فردا مےکنے عشق است
تو کز پشت حصار پنجره هر روز
فضاے شیشہ را ها مےکنے عشق است
میان کوچہ مےپاشے نجابت را
دلم را اینچنین تا مےکنے عشق است
😍❤️
خودت را در دلم جا مےکنے عشق است
تو با شرم قشنگ عمق چشمانت
مرا وقتے تماشا مےکنے عشق است
سکوتے خفتہ در حجم نفس هایت
محبت را کہ حاشا مےکنے عشق است
چہ شد آن وقت دیدارت نمےدانم
همین امروز و فردا مےکنے عشق است
تو کز پشت حصار پنجره هر روز
فضاے شیشہ را ها مےکنے عشق است
میان کوچہ مےپاشے نجابت را
دلم را اینچنین تا مےکنے عشق است
😍❤️
ساقیا امشب ز درد عشق حالی دیگرم
نغمه ای دیگر بگو من در نوایی دیگرم
از صدای چنگ و نی دیگر نمی آیم به شوق
مطربان در ساز کوبند و هوایی دیگرم
عشق را هر عاشقی دیوانگی خواند ولی
عشق دیدار تو و در سر جنونی دیگرم
درد بی درمان عاشق را نگارش باشد و
من پی بی درد درمان و طبیبی دیگرم
حالیا هرکس رود راهی ومن گمگشته ام
در سرم سودای یار و در نشانی دیگرم
مولانا
نغمه ای دیگر بگو من در نوایی دیگرم
از صدای چنگ و نی دیگر نمی آیم به شوق
مطربان در ساز کوبند و هوایی دیگرم
عشق را هر عاشقی دیوانگی خواند ولی
عشق دیدار تو و در سر جنونی دیگرم
درد بی درمان عاشق را نگارش باشد و
من پی بی درد درمان و طبیبی دیگرم
حالیا هرکس رود راهی ومن گمگشته ام
در سرم سودای یار و در نشانی دیگرم
مولانا
قلب مجنــــــون تا ابد ، دنبال لیلا میرود
بعد مُــــردن هم کماکان دل به یغما میرود
آنچه که عاقل از آن دائم گـــریزان میشود
عاشق امّاسمت وسویش بیمهابامیرود
قصهٔ فرهاد وشیرین حاوی این نکته بود
عشق با تیشه میان صخره هم جا میرود
زندگی مجموعه ای ازتلخ های واقعیست
قسمت شیرین آن ، درخواب و رؤیا میرود
بعد مُــــردن هم کماکان دل به یغما میرود
آنچه که عاقل از آن دائم گـــریزان میشود
عاشق امّاسمت وسویش بیمهابامیرود
قصهٔ فرهاد وشیرین حاوی این نکته بود
عشق با تیشه میان صخره هم جا میرود
زندگی مجموعه ای ازتلخ های واقعیست
قسمت شیرین آن ، درخواب و رؤیا میرود