جایے ندارم،
آغوشت
گرمترین ترین نقطه ے انجماد من است..
مَرا با وعده هاے مستانه
به قطب عریانے ات
بسپار،،،،،
#ملیح_شفیعی
آغوشت
گرمترین ترین نقطه ے انجماد من است..
مَرا با وعده هاے مستانه
به قطب عریانے ات
بسپار،،،،،
#ملیح_شفیعی
بہ رسم همیشہ
شبمان را
با شعرے
خاطرهاے
یادِ لبخندے
یا
بوسیدنِ عڪسے
بخیر میڪنیم 🌙✨
#مقربی_لیـــلا
بہ رسم همیشہ
شبمان را
با شعرے
خاطرهاے
یادِ لبخندے
یا
بوسیدنِ عڪسے
بخیر میڪنیم 🌙✨
#مقربی_لیـــلا
به یادتم
هر جا که هستم
آغوشت
اندک جایی است
برای زیستن
برای مردن
از پنجره ى اتاق خوابم
بر من بتاب
بسترم در انتظار حضور توست
ای ماهتاب
#ژیلافراهانی
هر جا که هستم
آغوشت
اندک جایی است
برای زیستن
برای مردن
از پنجره ى اتاق خوابم
بر من بتاب
بسترم در انتظار حضور توست
ای ماهتاب
#ژیلافراهانی
.
شبها...
یڪــ #او
آن جا آرام می ڪَیرد....
و
یڪــ #من
این جا آرام می میرد..!!!
و فاصله اے بین ما است ڪه شاید به اندازهٔ چند حرف سادهٔ الفبا باشد ،
اما هر چه که باشد
فاصله ، فاصله است...!!
#عرفان_محمودیان
شبها...
یڪــ #او
آن جا آرام می ڪَیرد....
و
یڪــ #من
این جا آرام می میرد..!!!
و فاصله اے بین ما است ڪه شاید به اندازهٔ چند حرف سادهٔ الفبا باشد ،
اما هر چه که باشد
فاصله ، فاصله است...!!
#عرفان_محمودیان
.
ڪـاش...
طنینِ صدایت
می پیچیددر این سڪـوتِ شب...
ڪـاش سهمم می شدی در اوجِ ناباورےها...
جنجالی ست در دلم...
خودم را در شـ؏ــر پیچاندهام...
دستانم تهیست از ڪَرمیِ دستانت...
درونم بُغضِ بیرحمیست...
خورشیدِ آروزےِ من
اڪَـر بدانی
چقدر #دوستتدارم...!!
#باران_قیصری
ڪـاش...
طنینِ صدایت
می پیچیددر این سڪـوتِ شب...
ڪـاش سهمم می شدی در اوجِ ناباورےها...
جنجالی ست در دلم...
خودم را در شـ؏ــر پیچاندهام...
دستانم تهیست از ڪَرمیِ دستانت...
درونم بُغضِ بیرحمیست...
خورشیدِ آروزےِ من
اڪَـر بدانی
چقدر #دوستتدارم...!!
#باران_قیصری
.
پر نورترین سـتارهے؏شـق تویی...
بشڪوهترین نڪَارهے ؏شـق تویی...
افراشتـه شد پرچم #تـღـو در دل من
آن بـرتر جشنوارهے ؏شـق تـویی...!!
#حسین_شادمهر
پر نورترین سـتارهے؏شـق تویی...
بشڪوهترین نڪَارهے ؏شـق تویی...
افراشتـه شد پرچم #تـღـو در دل من
آن بـرتر جشنوارهے ؏شـق تـویی...!!
#حسین_شادمهر
✍✍✍
همیشه آخرِ هـر قصه ای، رسیدن نیست
تمـامِ لذتِ در بـاغ ، میـوه چیدن نیست
رسیدن و نرسیدن چه فرق خواهد داشت
که عشق حادثه ای غیرِ دل تپیدن نیست
چقـدر در پـیِ مقصد...؟ مسیر را دریـاب
مسافری و سفر غیـرِ خـوب دیدن نیست
پـرنـده بـاش خودت را بـه بـادها بسپار
بـرو بـه اوج نگو حالِ پَـر کشیدن نیست
تو عاشقی و دوامت، به عالمی ثبت است
تمامِ معنی بـودن نفـس کشیدن نیست
و عشق مثلِ کتابی ست خوب و بی پایان
کـه در نگارشِ آن، واژه ی رسیدن نیست
#نـازنیـن_مـرادی
࿇─┅══•♤♡♤•══┅─࿇
همیشه آخرِ هـر قصه ای، رسیدن نیست
تمـامِ لذتِ در بـاغ ، میـوه چیدن نیست
رسیدن و نرسیدن چه فرق خواهد داشت
که عشق حادثه ای غیرِ دل تپیدن نیست
چقـدر در پـیِ مقصد...؟ مسیر را دریـاب
مسافری و سفر غیـرِ خـوب دیدن نیست
پـرنـده بـاش خودت را بـه بـادها بسپار
بـرو بـه اوج نگو حالِ پَـر کشیدن نیست
تو عاشقی و دوامت، به عالمی ثبت است
تمامِ معنی بـودن نفـس کشیدن نیست
و عشق مثلِ کتابی ست خوب و بی پایان
کـه در نگارشِ آن، واژه ی رسیدن نیست
#نـازنیـن_مـرادی
࿇─┅══•♤♡♤•══┅─࿇
نشستـه ام کـه بـرای تـو، از زمانه بگویم
منی کـه زاده شـدم، شعرِ عاشقانه بگویم
عـزا گرفتـه ام از اینکـه، بایـد آخرِ شعـرم
از آن دَمی که تو هم میشوی روانه بگویم
به غم نشسته چنـان باورم کـه بعد از این
به خنده هاۍخودم بغضِ شادمانه بگویم
برای بیکسی ام بس همینکه حرفِ دلم را
نشـد بـرای کسی جـز اثاثِ خـانه بگویم
#محمد_رفیعی
منی کـه زاده شـدم، شعرِ عاشقانه بگویم
عـزا گرفتـه ام از اینکـه، بایـد آخرِ شعـرم
از آن دَمی که تو هم میشوی روانه بگویم
به غم نشسته چنـان باورم کـه بعد از این
به خنده هاۍخودم بغضِ شادمانه بگویم
برای بیکسی ام بس همینکه حرفِ دلم را
نشـد بـرای کسی جـز اثاثِ خـانه بگویم
#محمد_رفیعی
قلبت را آرام کن..
یک وقتهایی بنشین و
خلوت کن با تمام سکوت هایت
نگاه کن به اطرافت
به خوشبختى هایت
به کسانی که میدانی
دوستت دارند
به وجود هایی که
برایت اهمیت دارند
باران را بی چتر بشناس
خوشحالی را فریاد بزن
و بدان که تو بهترینی.....
دلنوشته....
ㅤㅤㅤ
🌺
یک وقتهایی بنشین و
خلوت کن با تمام سکوت هایت
نگاه کن به اطرافت
به خوشبختى هایت
به کسانی که میدانی
دوستت دارند
به وجود هایی که
برایت اهمیت دارند
باران را بی چتر بشناس
خوشحالی را فریاد بزن
و بدان که تو بهترینی.....
دلنوشته....
ㅤㅤㅤ
🌺
آنچنان رفتی که دل از حسّ ویرانم گریست
کوچه های شهر ، با اشک فراوانم گریست
در میان درد و غم ، وقتی رهایم کرده ای
روزگارم ، ... روزگارم از غمِ جانم گریست
رفتنت درد بزرگی بود پشتم را شکست
تا غزل هم با قلم ، با چشم گریانم گریست
عشق نفرین گشته را با صد بغل حسّ دعا
پای محرابی کشاندم ، حدّ ایمانم گریست
چون که جرمم را نفهمیدم ، چرا تنها شدم
بخت هم بر حال زار ِدل پریشانم گریست
دردهایم را کنار نرده های بی کسی
بوته های یاس را گفتم به درمانم گریست
#خراسانی
کوچه های شهر ، با اشک فراوانم گریست
در میان درد و غم ، وقتی رهایم کرده ای
روزگارم ، ... روزگارم از غمِ جانم گریست
رفتنت درد بزرگی بود پشتم را شکست
تا غزل هم با قلم ، با چشم گریانم گریست
عشق نفرین گشته را با صد بغل حسّ دعا
پای محرابی کشاندم ، حدّ ایمانم گریست
چون که جرمم را نفهمیدم ، چرا تنها شدم
بخت هم بر حال زار ِدل پریشانم گریست
دردهایم را کنار نرده های بی کسی
بوته های یاس را گفتم به درمانم گریست
#خراسانی
انگار
دنیا را در تابوت مرگ گذاشته اند
که از پاهای خیابان
خون می چکد
وقتی که فریاد در لابه لای رگ های
بی غیریتان
از درد می گوید
قلم
صبوری نمی کند
واز اشک شبانه ی دیوار می نالد
کدام کار
کدام رنگ
کدام پرده
مرا به کهکشانها می برد
تا ساز عشق را کوک بدارم
تا در پرده ابهام نمیرد.
#یاس_اورعی
دنیا را در تابوت مرگ گذاشته اند
که از پاهای خیابان
خون می چکد
وقتی که فریاد در لابه لای رگ های
بی غیریتان
از درد می گوید
قلم
صبوری نمی کند
واز اشک شبانه ی دیوار می نالد
کدام کار
کدام رنگ
کدام پرده
مرا به کهکشانها می برد
تا ساز عشق را کوک بدارم
تا در پرده ابهام نمیرد.
#یاس_اورعی
بزن پلکی بهم بانو شراب ناااب می خواهم
لباالب کن مرا که مستی نااایاب می خواهم
به من رو کن هیاهو کن پریشان بافه مو کن
تو را در قصر آیینه، شب مهتاب می خواهم
به بیدا بید مجنونت، به رقصا رقص افسونت
تو را با قد موزونت، به پیچ و تاب میخواهم
به زیر "سایه" طوبا ، صدای شرشر جو با
دو چشم سبز لیمو با لب عناب می خواهم
به ابرویت اشارت کن، مرا مستانه غارت کن
تو را همواره بیرحم و چنین جذاب میخواهم
حریر بالش نرمت ، بغل وا کردن گرمت
به روی سینه ات جایی برای خواب میخواهم
مرا دیدی و خندیدی و چرخیدی و رقصیدی
چه خوب ازاینکه فهمیدی تورا بیتاب میخواهم
به خوابم آمدی دیشب ، نهادی لب به روی لب
به من گفتی عطش دارم ، دلت را آب میخواهم
سحرگاهان سرت بر سینه ام گفتم مرا دریاب
به عشوه پلک وا کردی که شعر ناب میخواهم
#میدری
شبت به عشق و عشوه و ناز جانااا❤️
لباالب کن مرا که مستی نااایاب می خواهم
به من رو کن هیاهو کن پریشان بافه مو کن
تو را در قصر آیینه، شب مهتاب می خواهم
به بیدا بید مجنونت، به رقصا رقص افسونت
تو را با قد موزونت، به پیچ و تاب میخواهم
به زیر "سایه" طوبا ، صدای شرشر جو با
دو چشم سبز لیمو با لب عناب می خواهم
به ابرویت اشارت کن، مرا مستانه غارت کن
تو را همواره بیرحم و چنین جذاب میخواهم
حریر بالش نرمت ، بغل وا کردن گرمت
به روی سینه ات جایی برای خواب میخواهم
مرا دیدی و خندیدی و چرخیدی و رقصیدی
چه خوب ازاینکه فهمیدی تورا بیتاب میخواهم
به خوابم آمدی دیشب ، نهادی لب به روی لب
به من گفتی عطش دارم ، دلت را آب میخواهم
سحرگاهان سرت بر سینه ام گفتم مرا دریاب
به عشوه پلک وا کردی که شعر ناب میخواهم
#میدری
شبت به عشق و عشوه و ناز جانااا❤️
بگذار دلتنگت شوم گاه به گاهی
بگذار از یادت بسازم تکیه گاهی
بگذار خوابت را ببینم گه گداری
یا لااقل عکست بماند یادگاری
بگذار با رویای تو بیدار باشم
بگذار از احساس تو سرشار باشم
بگذار هر جا عطر یادت هست باشم
بگذار از عطر خیالت مست باشم
بگذار در راه عبورت خاک باشم
بگذار از عشق تو، سینه چاک باشم
بگذار باشم تا ابد چشم انتظارت
تا می تپد قلبم ، بمانم بی قرارت.
@sheroghazal124
بگذار از یادت بسازم تکیه گاهی
بگذار خوابت را ببینم گه گداری
یا لااقل عکست بماند یادگاری
بگذار با رویای تو بیدار باشم
بگذار از احساس تو سرشار باشم
بگذار هر جا عطر یادت هست باشم
بگذار از عطر خیالت مست باشم
بگذار در راه عبورت خاک باشم
بگذار از عشق تو، سینه چاک باشم
بگذار باشم تا ابد چشم انتظارت
تا می تپد قلبم ، بمانم بی قرارت.
@sheroghazal124
باز امشب ، شهرزاد قصه گویم می شوی ؟
مایه ی آرامش بغض گلویم می شوی ؟
با طلوع خنده هایت ، در شب رویایی ام
آذرخش شعله های آرزویم می شوی ؟
ساغری از یک غزل ، دلدادگی آورده ام
لابلای غمزه ات ، مست سبویم می شوی ؟
پا نهادم با تو امشب ، بر فراز لحظه ها
در غزلهای نگاهت ، مهرجویم می شوی ؟
گاه در تنهایی ام ، در خلوتم ، پا می نهی؟
خیره بر آن قاب عکس روبرویم می شوی ؟
چشمهایم ، پر شده از التهاب خاطرات
گاه با جادوی چشمت ، پیشگویم می شوی ؟
وای... اینجاها دلم ، تنگ نگاهت می شود
درغروب لحظه هایم، های و هویم می شوی ؟
مثل اشعار پر از غربت ، پر از عاشق شدن
می وزم در یاد تو ؟ مشتاق رویم می شوی ؟
در "خیال " کوچه ها پیچیده عطر " یاس " تو
نازنینم ، باز امشب ، قصه گویم می شوی ؟
مایه ی آرامش بغض گلویم می شوی ؟
با طلوع خنده هایت ، در شب رویایی ام
آذرخش شعله های آرزویم می شوی ؟
ساغری از یک غزل ، دلدادگی آورده ام
لابلای غمزه ات ، مست سبویم می شوی ؟
پا نهادم با تو امشب ، بر فراز لحظه ها
در غزلهای نگاهت ، مهرجویم می شوی ؟
گاه در تنهایی ام ، در خلوتم ، پا می نهی؟
خیره بر آن قاب عکس روبرویم می شوی ؟
چشمهایم ، پر شده از التهاب خاطرات
گاه با جادوی چشمت ، پیشگویم می شوی ؟
وای... اینجاها دلم ، تنگ نگاهت می شود
درغروب لحظه هایم، های و هویم می شوی ؟
مثل اشعار پر از غربت ، پر از عاشق شدن
می وزم در یاد تو ؟ مشتاق رویم می شوی ؟
در "خیال " کوچه ها پیچیده عطر " یاس " تو
نازنینم ، باز امشب ، قصه گویم می شوی ؟
تنم خسته دلم تشنه دگرساقی نمیخواهم
ز پا افتاده ام اما'دگر باقی نمیخواهم
زبان خشکیده درکامم'تن رنجور آمالم
ازین دنیای وانفسا دگر حقی نمیخواهم
اگرسینه زند فریاد به عشقت میشود آرام
که من راز نهانم را زهر فرقی نمیخواهم
کنون بنگر نگارمن که ازچشمم تو میخوانی
به غیرازدیدن یارم دگر ذوقی نمیخواهم
وصال دیدنت جانا اگر جان درمیان باشد
به شوق دیدن یارم دگر جانی نمیخواهم
ز پا افتاده ام اما'دگر باقی نمیخواهم
زبان خشکیده درکامم'تن رنجور آمالم
ازین دنیای وانفسا دگر حقی نمیخواهم
اگرسینه زند فریاد به عشقت میشود آرام
که من راز نهانم را زهر فرقی نمیخواهم
کنون بنگر نگارمن که ازچشمم تو میخوانی
به غیرازدیدن یارم دگر ذوقی نمیخواهم
وصال دیدنت جانا اگر جان درمیان باشد
به شوق دیدن یارم دگر جانی نمیخواهم
نامت رامی نویسم
برتمامی برگه های دفترم ،وحکاکی
می کنم برروی قلبم...
اگرروزی دفترم تمام شد، وقلمم به
پایان رسید، چشمانم ازسوافتاد!
ودستم سست گردید، بازهم می
نویسم…
چه عشق بازی هادارم من بایادت…
بانامت…بامهربانی هایت…
هنوزهم می نویسم گل من
نام زیبایت را…
💔
برتمامی برگه های دفترم ،وحکاکی
می کنم برروی قلبم...
اگرروزی دفترم تمام شد، وقلمم به
پایان رسید، چشمانم ازسوافتاد!
ودستم سست گردید، بازهم می
نویسم…
چه عشق بازی هادارم من بایادت…
بانامت…بامهربانی هایت…
هنوزهم می نویسم گل من
نام زیبایت را…
💔
زخم پرواز اگر در غزلِ لال من است
كولهباری ز غمِ پنجره بر بال من است
خيره تا دورترين نقطهی آينده شدم
چه كسی ضامن آيندهی امسال من است؟
ديدهام گاه غريبانه كسی را ببَرند
غافل از اينكه همين حادثه در فال من است
سرنوشتی كه كمين كرده به دامش برسم
مثل يک سايه كه بیفاصله دنبال من است
برويد ای همهی هستی من! دور شويد
عاقبت يک وجب از خاک زمين مال من است..
@sheroghazal124
كولهباری ز غمِ پنجره بر بال من است
خيره تا دورترين نقطهی آينده شدم
چه كسی ضامن آيندهی امسال من است؟
ديدهام گاه غريبانه كسی را ببَرند
غافل از اينكه همين حادثه در فال من است
سرنوشتی كه كمين كرده به دامش برسم
مثل يک سايه كه بیفاصله دنبال من است
برويد ای همهی هستی من! دور شويد
عاقبت يک وجب از خاک زمين مال من است..
@sheroghazal124
قسم به حضرت چشمت گناه خواهم کرد
حریم قلب تو را قبله گاه خواهم کرد
اگر چه بنده ی دل بودنم خطاست ولی
به حکم عشق تو را پادشاه خواهم کرد
هزار پاره جگر را.. غروب یوم الحشر
برای گونه ی سرخت گواه خواهم کرد
اگر خطاست..و یا اشتباه..بوسه ی من
تمام زندگی ام اشتباه خواهم کرد
دوباره هجرت خورشید اگر فرا برسد
به لطف صبر شبم را پگاه خواهم کرد
نمیکنم گله از هیچ کس..ولی یک شب
حسود را به خدا روسیاه خواهم کرد
هزار بار به دوزخ اگر برند مرا
دوباره میکده را روبراه خواهم کرد
حریم قلب تو را قبله گاه خواهم کرد
اگر چه بنده ی دل بودنم خطاست ولی
به حکم عشق تو را پادشاه خواهم کرد
هزار پاره جگر را.. غروب یوم الحشر
برای گونه ی سرخت گواه خواهم کرد
اگر خطاست..و یا اشتباه..بوسه ی من
تمام زندگی ام اشتباه خواهم کرد
دوباره هجرت خورشید اگر فرا برسد
به لطف صبر شبم را پگاه خواهم کرد
نمیکنم گله از هیچ کس..ولی یک شب
حسود را به خدا روسیاه خواهم کرد
هزار بار به دوزخ اگر برند مرا
دوباره میکده را روبراه خواهم کرد
در دلم احساس باران خورده دارم ،میخری؟
یک گلستان من گل پژمرده دارم ،میخری؟
در فراقش سوخت احساس نجیبم ای رفیق
توی سینه یک دل افسرده دارم،میخری؟
آری هر روز و شبم درگیر جنگ و ماتم است
صد شهید نوجوان برگرده دارم ، میخری؟
نه نگفتم عاشقم ،ای دوست من وابسته ام
من هزاران شعر پیکان خورده دارم،میخری؟
کودکی از سر گذشته، بی خیال خاطرات
یک قلم، یک دفتر دل مرده دارم،میخری؟
گفتم از یاران هزاران زخم دارم یادگار
یک زمستان بغض سرما خورده دارم،میخری؟
عمر کوتاه است آری درحد و اندازه نیست
من هزاران حسرت نشمرده دارم میخری؟
یک گلستان من گل پژمرده دارم ،میخری؟
در فراقش سوخت احساس نجیبم ای رفیق
توی سینه یک دل افسرده دارم،میخری؟
آری هر روز و شبم درگیر جنگ و ماتم است
صد شهید نوجوان برگرده دارم ، میخری؟
نه نگفتم عاشقم ،ای دوست من وابسته ام
من هزاران شعر پیکان خورده دارم،میخری؟
کودکی از سر گذشته، بی خیال خاطرات
یک قلم، یک دفتر دل مرده دارم،میخری؟
گفتم از یاران هزاران زخم دارم یادگار
یک زمستان بغض سرما خورده دارم،میخری؟
عمر کوتاه است آری درحد و اندازه نیست
من هزاران حسرت نشمرده دارم میخری؟