نمیگویی و میسوزی، نمیجویی و میخواهی
به باطن تشنهی عشق و به ظاهر غرق حاشایی
درون، سوز و برون آرا! زبان، خاموش و دل گویا
برون، خاکسترِ سرد و درون، آتش سراپایی
تو میخواهی مرا اما، ز دل بر لب نمیآری
تو میجویی مرا اما، به هر بزمی نمیآیی
ز چشم من اگر پرسی، که مجنونتر ز مجنونم
اگر زشت و اگر زیبا، تو لیلاتر ز لیلایی
سخن با من بگو تا من، بگویم از چه غمگینی
نظر بر من فکن تا خود، بدانی در چه رویایی
منم کاهی که با آهی، بلرزد دامن صبرم
تویی سنگ و به توفانها شکیبایی شکیبایی
@sheroghazal124
به باطن تشنهی عشق و به ظاهر غرق حاشایی
درون، سوز و برون آرا! زبان، خاموش و دل گویا
برون، خاکسترِ سرد و درون، آتش سراپایی
تو میخواهی مرا اما، ز دل بر لب نمیآری
تو میجویی مرا اما، به هر بزمی نمیآیی
ز چشم من اگر پرسی، که مجنونتر ز مجنونم
اگر زشت و اگر زیبا، تو لیلاتر ز لیلایی
سخن با من بگو تا من، بگویم از چه غمگینی
نظر بر من فکن تا خود، بدانی در چه رویایی
منم کاهی که با آهی، بلرزد دامن صبرم
تویی سنگ و به توفانها شکیبایی شکیبایی
@sheroghazal124
تو را دوست دارم، ولی رو نکردم
فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم
نگفتم، که روزی که گفتم بگویی :
کف دست خود را که من بو نکردم!
ضمیر مخاطب برایم تو بودی
به غیر از تو، من، قصدی از ''او ''نکردم
سرم با تو چرخید هر سو که رفتی
دلم را به غیر تو هم سو نکردم
به پیش حسودان تو اعتنایی
به یاوه سرایی بدگو نکردم
خودت را، خودت را... تو را دوست دارم
تو را دوست دارم، ولی رو نکردم
"شادروان قیصر امین پور"
@sheroghazal124
فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم
نگفتم، که روزی که گفتم بگویی :
کف دست خود را که من بو نکردم!
ضمیر مخاطب برایم تو بودی
به غیر از تو، من، قصدی از ''او ''نکردم
سرم با تو چرخید هر سو که رفتی
دلم را به غیر تو هم سو نکردم
به پیش حسودان تو اعتنایی
به یاوه سرایی بدگو نکردم
خودت را، خودت را... تو را دوست دارم
تو را دوست دارم، ولی رو نکردم
"شادروان قیصر امین پور"
@sheroghazal124
تو بگو دل ،که به آهنگ دلت سـاز کنم
تو بگو عشق ، که من عاشقـی آغاز کنم
تو بگو راز ،که من بشکنم این قفل سکوت
سرصحبت بـه تو ای محـرم دل باز کنم
تو بگو ماه ، که من مـاه بگیرم از شب
پیش تو ، دلبر من به آسمـان نـاز کنم
تو بگو آه ،که من خسته و از غصه پرم
از کدامـین غـم دل ، آگه این راز کنم
تو بگو بال ، که من دلخوش آغوش توام
تا سر قله ی قاف ، سوی تو پـرواز کنم
تو بگو بخت ،که من سخت ازآن دلگیرم
با تو شاید گـره از فـال سیه باز کنم
تو بگو صبر ،که نام اند مرا سنگ صبور
با تو حتما گل مـن زندگی آغاز کنم
@sheroghazal124
تو بگو عشق ، که من عاشقـی آغاز کنم
تو بگو راز ،که من بشکنم این قفل سکوت
سرصحبت بـه تو ای محـرم دل باز کنم
تو بگو ماه ، که من مـاه بگیرم از شب
پیش تو ، دلبر من به آسمـان نـاز کنم
تو بگو آه ،که من خسته و از غصه پرم
از کدامـین غـم دل ، آگه این راز کنم
تو بگو بال ، که من دلخوش آغوش توام
تا سر قله ی قاف ، سوی تو پـرواز کنم
تو بگو بخت ،که من سخت ازآن دلگیرم
با تو شاید گـره از فـال سیه باز کنم
تو بگو صبر ،که نام اند مرا سنگ صبور
با تو حتما گل مـن زندگی آغاز کنم
@sheroghazal124
.
دل ِ هر شعر که تنگ است ...!
" تو " را می خواهد ...!!!
پای ِ هر قافیه لنگ است ...!
" تو " را می خواهد ...!!!
چشمِ هر مصرع ِ بی " تو " ...!
نتوان غیر بدید ...!!!
قلب ِ هر بیت که سنگ است ...!
" تو " را می خواهد ...!!!
@sheroghazal124
دل ِ هر شعر که تنگ است ...!
" تو " را می خواهد ...!!!
پای ِ هر قافیه لنگ است ...!
" تو " را می خواهد ...!!!
چشمِ هر مصرع ِ بی " تو " ...!
نتوان غیر بدید ...!!!
قلب ِ هر بیت که سنگ است ...!
" تو " را می خواهد ...!!!
@sheroghazal124
بی سبب نیست که نام تو به هرجا جاری ست
و جواب همه ی مساله ها تکراری ست
کاش یک خاطره از حال به من میگفتی
حرف هایت همگی ماضی استمراری ست
آنکه از فقر مرا فخر جهان ساخته است
گفته با خلق خدا: "شاعر من درباری ست."
ای زلیخای جوان برده ی معشوق مخواه
بگذر از عشق که پیغمبر تو بازاری ست
ای که در آینه دنبال کسی می گردی
گاه دیدار کسی مایه خودآزاری ست
آه ای دوست ملامت گر آیینه مباش
من گنهکار توام هرچه کنم اجباری ست
تو چه میدانی از این مردم گوساله پرست
گاه بی رنگ شدن عین امانت داری ست
.
@sheroghazal124
و جواب همه ی مساله ها تکراری ست
کاش یک خاطره از حال به من میگفتی
حرف هایت همگی ماضی استمراری ست
آنکه از فقر مرا فخر جهان ساخته است
گفته با خلق خدا: "شاعر من درباری ست."
ای زلیخای جوان برده ی معشوق مخواه
بگذر از عشق که پیغمبر تو بازاری ست
ای که در آینه دنبال کسی می گردی
گاه دیدار کسی مایه خودآزاری ست
آه ای دوست ملامت گر آیینه مباش
من گنهکار توام هرچه کنم اجباری ست
تو چه میدانی از این مردم گوساله پرست
گاه بی رنگ شدن عین امانت داری ست
.
@sheroghazal124
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی
میر سپاه شاه صفآرا کنم تو را
جم دستگاه ناصردین شاه تاجور
کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را
شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت
زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را
@sheroghazal124
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی
میر سپاه شاه صفآرا کنم تو را
جم دستگاه ناصردین شاه تاجور
کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را
شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت
زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را
@sheroghazal124
غیر این دامن شب دل به دعایی نبرم
شکوه ام رابه خدا گویم وجایی نبرم
شب تاریک و دلم تنگ،خدایا سببی
دل بشکسته ی ما،تانگشایی نبرم
شنودگوش دلم ازتوصدایی همه شب
نبرم دل نبرم به هرصدایی نبرم
باتوام دردل خودخوب صفایی دارم
هرکجاباشم اگرجزتوصفایی نبرم
من گدایم به گدایی،دردل رازده ام
نروم ازدل خودتاکه شفایی نبرم
حاجتم دیدن رویت همه وقت وهمه جا
حاجتم کن توروا دل به جدایی نبرم
@sheroghazal124
شکوه ام رابه خدا گویم وجایی نبرم
شب تاریک و دلم تنگ،خدایا سببی
دل بشکسته ی ما،تانگشایی نبرم
شنودگوش دلم ازتوصدایی همه شب
نبرم دل نبرم به هرصدایی نبرم
باتوام دردل خودخوب صفایی دارم
هرکجاباشم اگرجزتوصفایی نبرم
من گدایم به گدایی،دردل رازده ام
نروم ازدل خودتاکه شفایی نبرم
حاجتم دیدن رویت همه وقت وهمه جا
حاجتم کن توروا دل به جدایی نبرم
@sheroghazal124
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟
چه شرابی به تو دادندکه مدهوش شدی؟
تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی؟
تو به صد نغمه ٬ زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی ؟
خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی ...!
#شهریار
@sheroghazal124
چه شرابی به تو دادندکه مدهوش شدی؟
تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی؟
تو به صد نغمه ٬ زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی ؟
خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی ...!
#شهریار
@sheroghazal124
باغ شعرم را بهار تو معطر مى کند
اين غزل را عشقبازى با تو محشر مى کند
چشم آبی، روسرى آبی، هوايى مى شوم
آسمان پوشيدنت دل را کبوتر مى کند
رحم کن، مويت که اينگونه پريشان مى شود
عشق را در سينهء بى تاب، خنجر مى کند
چهره را انگار در آب نمک خوابانده اند
يک نفر را اين ملاحتهاست ، دلبر مى کند
دلبر من! بوسه هاى تو سراسر برکت است
شاخهء لب را پر از شاتوت نوبر مى کند
"بر لبت لب مي گذارم..." شاعرانه تر بگو
اين خمارآلوده از آن باده لب تر مى کند
چشمهايت باغ فين و گونه ات سيب گلاب
شهر را عطر نفسهاى تو قمصر مى کند
حال من را يک غزل بوييدن تو خوب کرد
حال من را عطر آغوش تو بهتر مى کند
مى شود غمگين نباشى، آه، صائب خوب گفت
"يک دل غمگين جهانى را مکدر مى کند"
تو اگر مضمون شعرى، زود شاعر مى شوم
اين گدا را وصف لبخند تو "قيصر" مى کند.
@sheroghazal124
اين غزل را عشقبازى با تو محشر مى کند
چشم آبی، روسرى آبی، هوايى مى شوم
آسمان پوشيدنت دل را کبوتر مى کند
رحم کن، مويت که اينگونه پريشان مى شود
عشق را در سينهء بى تاب، خنجر مى کند
چهره را انگار در آب نمک خوابانده اند
يک نفر را اين ملاحتهاست ، دلبر مى کند
دلبر من! بوسه هاى تو سراسر برکت است
شاخهء لب را پر از شاتوت نوبر مى کند
"بر لبت لب مي گذارم..." شاعرانه تر بگو
اين خمارآلوده از آن باده لب تر مى کند
چشمهايت باغ فين و گونه ات سيب گلاب
شهر را عطر نفسهاى تو قمصر مى کند
حال من را يک غزل بوييدن تو خوب کرد
حال من را عطر آغوش تو بهتر مى کند
مى شود غمگين نباشى، آه، صائب خوب گفت
"يک دل غمگين جهانى را مکدر مى کند"
تو اگر مضمون شعرى، زود شاعر مى شوم
اين گدا را وصف لبخند تو "قيصر" مى کند.
@sheroghazal124
شب چو در بستم و مست از می نابش كردم
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
دیدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا؟
گر چه عمری به خطا دوست خطابش كردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم كه خرابش كردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش كردم
دل كه خونابه غم بود و جگر گوشه درد
بر سر آتش جور تو كبابش كردم
زندگی كردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان كند تنم عمر حسابش كردم
@sheroghazal124
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
دیدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا؟
گر چه عمری به خطا دوست خطابش كردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم كه خرابش كردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش كردم
دل كه خونابه غم بود و جگر گوشه درد
بر سر آتش جور تو كبابش كردم
زندگی كردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان كند تنم عمر حسابش كردم
@sheroghazal124
ای تو با روح من از روز ازل یارترین
کودک شعر مرا مهر تو غمخوارترین
گر یکی هست سزاوار پرستش به خدا
تو سزاوارترینی تو سزاوارترین
عطر نام تو که در پرده جان پیچیده ست
سینه را ساخته از یاد تو سرشارترین
ای تو روشنگر ایام مه آلوده عمر
بی تماشای تو روز و شب من تارترین
در گذرگاه نگاه تو گرفتارانند
من به سرپنجه مهر تو گرفتارترین
می توان با دل تو حرف غمی گفت و شنید
گر بود چون دل من راز نگهدارترین...
#فریدون_مشیری
@sheroghazal124
کودک شعر مرا مهر تو غمخوارترین
گر یکی هست سزاوار پرستش به خدا
تو سزاوارترینی تو سزاوارترین
عطر نام تو که در پرده جان پیچیده ست
سینه را ساخته از یاد تو سرشارترین
ای تو روشنگر ایام مه آلوده عمر
بی تماشای تو روز و شب من تارترین
در گذرگاه نگاه تو گرفتارانند
من به سرپنجه مهر تو گرفتارترین
می توان با دل تو حرف غمی گفت و شنید
گر بود چون دل من راز نگهدارترین...
#فریدون_مشیری
@sheroghazal124
شاہ چشمان تو،
چنان ڪیش و ماتم ڪرد
ڪہ قلعہ ے قلبم،
فرو ریخت و تسلیم تو شد ...
#فرشید_علیزاده
🦋💫
چنان ڪیش و ماتم ڪرد
ڪہ قلعہ ے قلبم،
فرو ریخت و تسلیم تو شد ...
#فرشید_علیزاده
🦋💫
💚
آهسته مے آیی...
شعرهاےم را میخوانی...
و مے روی...
به خیالت ڪه نمے فهمم !
نمی گویی...
رد پاے ِ نگاهت را...
دلم از بَر است....؟
#زهره_تبریزلی
آهسته مے آیی...
شعرهاےم را میخوانی...
و مے روی...
به خیالت ڪه نمے فهمم !
نمی گویی...
رد پاے ِ نگاهت را...
دلم از بَر است....؟
#زهره_تبریزلی