شعر و غزل
460 subscribers
48.9K photos
7.16K videos
37 files
728 links
آشنایی جوانان با اشعار و فرهنگ ایران زمین


ارسال انتقاد و پیشنهاد👇

o

ارتباط

@king8272
مرسی از حضور همه ی دوستان عزیزم ⚘
Download Telegram
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا
یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!

از چه دریا آمدم با ابر بی پایان غم
کآسمان عمری‌ست تا یکریز می‌بارد مرا

آخرین پیمانه‌ی شبگیر این خمخانه ام
تا کدامین مستِ درد آشام بگسارد مرا

گنج بی‌قدرم به دست روزگار مرده‌دوست
آن گهم داند که خود در خاک بسپارد مرا

گرچه مرگم پیشتر از فرصت دیدار توست
همچنان شوق وصالت زنده می دارد مرا

سینه‌ی صافی گفتم پیش چشم روزگار
تا درین آیینه هر کسی خود چه انگارد مرا

سایه گر خود در هوایت خاک گردد باک نیست
عاقبت روزی به کویت باد می آرد مرا!

یاد آن فرزانه‌ی آزرده‌خاطر خوش که گفت
خامشی جستم که حاسد مرده پندارد مرا

#هوشنگ_ابتهاج

@sheroghazal124
يک بوسه به من بده که فردا رمضان است
قطاب لبان تو در اين ماه گران است

بايد ز سحر از لب شيرين تو من چشم بپوشم
زينگونه "عزيز" است؟ که ماه سرطان است!

گيريم که تا شام، لب از لب نگشودم
با دل چه کنم چون که بسوی تو روان است؟

گفتند: به بيمار در اين ماه هرج نيست
بيمارى من دوری از آن لعل لبان است

کفاره‌ی هر بوسه بگو تا بدهم "جان عزيزم"
عهد لب تو با دل من بر سر جان است...

@sheroghazal124
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش

برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود
تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش

دوباره زنده کن این خسته‌ی خزان زده را
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش

کویر تشنه‌ی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش

دوباره سبز کن این شاخه‌ی خزان زده را
دوباره در تن من روح نوبهاران باش

بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین
به باغ خسته‌ی عشقم، هزاردستان باش

@sheroghazal124
دنیایِ این روزای من هم قد تن‌پوشم شده 
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده

دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می‌کنیم دنیا عجب جایی شده

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می‌کنم
آینده این خونه رو با شمع روشن می‌کنم

در حسرت فردای تو تقویممو پر می‌کنم 
هر روز این تنهایی رو فردا تصور می‌کنم 

هم‌سنگ این روزای من حتی شبم تاریک نیست 
اینجا بجز دوریِ تو چیزی به من نزدیک نیست

دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می‌کنیم دنیا عجب جایی شده  

@sheroghazal124
سر گیسوی تو در مشت گره خوردهٔ باد
خبر از خانهٔ ویران شده در مه می داد

من همان نامهٔ نفرین شده بودم که مرا
بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد

داس بر ساقهٔ گندم زدی و بی خبری
آهِ یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد

هرچه فریاد زدم ، کوه جوابم می کرد
غار در کوه چه باشد ؟ دهنی بی‌فریاد

داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم
که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد!

بغض من گریه شد و راه تماشا را بست
از تو جز منظره ای تار ندارم در یاد ...

#احسان_افشاری

@sheroghazal124
حیف از نقش خیالی که توهم شده است
فرش تا عرش لگد خورده ی مردم شده است

زندگی عالی عالی ست،ولی در این بین
حال من مثل درختی ست که هیزم شده است !

در خودم حل شدم و کم شدم و دم نزدم
تا نگویند که محتاج ترحم شده است

عشق، انگشتر اعجاز سلیمان نبی ست
که در این زندگی بی هیجان گم شده است !


@sheroghazal124
یک نفر هست که لب وا بکند می میرم
خنده ی معجزه آسا بکند می میرم

در کنارش بخدا حس عجیبی دارم
بوسه موکول به فردا بکند می میرم
 
جان من بسته به هر موی سیاهش شده است
تاری از زلف ، هویدا بکند می میرم

دلخوشم از همه  عالم به نگاهش اما
 اگر این مسئله حاشا بکند میمیرم

مثل آن شعله که از بارش باران مرده
صورتم را اگر او ، ها بکند می میرم

 رفتنش آخر دنیاست خودش میداند
با کسی غیر خودم تا بکند میمیرم

دوست دارم همه ی عمر کنارم باشد
" کفش رفتن اگر او پا بكند ميميرم "


@sheroghazal124
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است


حافظ
@sheroghazal124
‌ هر لحظه بدون تو نفس، مفت گرانست
این حالت بی حوصلگی شاهد آنست

همدم شده ام با در و با سایه ی دیوار
این بغض گلوگیر من از فصل خزانست

برگرد که در باغ دو چشم تو بچینم
آن راز که بر گوشه ی لبهات نهانست

در عمر من در به در عاصی مجنون
هر سوی بیابان جنون از تو نشانست

هرشب من وآغوش تو و خواب سحرگاه
آغوش تو آرام ترین جای جهان است

هرشب من وتعبیر همان خواب شب پیش
یک لحظه بدون تو نفس، مفت گرانست

دیوانگی و عشق و جنون و همه با هم
گرد آمده در این دل و بر روی زبانست

من یاد توام لحظه به لحظه همه عمرم
این سوز عیان را چه نیازی به بیانست

@sheroghazal124
به خدا بعدِ تو یک لحظه نخندید دلم
دائما از تو و از حال تو پرسید دلم

هرچه گفتند ز خیرش بِگُذر قسمت نیست
هرگز از بندِ تو آزاد نگردید دلم

سینه ای دارم از اندوه پر و چشمِ پر آب
صد غزل درد ز بعد تو سرایید دلم

روزگارم چو خیال است و امیدم به سراب
مانده در برزخ و آوارۀ تبعید دلم

از خدا هم گله دارم اگر این تقدیر است
دوست، بیگانه، خودی، از همه رنجید دلم

هرچه گفتند ز من بشنو ولی باور نه
از تو و عشق نشد، خانۀ تردید دلم

گرچه با حربۀ تقدیر، جدایت کردند
نشد از وصل تو یک ثانیه نومید دلم

آخر قصه چه دستم برسد بر تو چه نه
شک نکن از تو و این عشق نلغزید دلم...

@sheroghazal124
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او

با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او

دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او

حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او

من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او

آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او

یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او

شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او


#شهریار

@sheroghazal124
🌹عــــــشــــــق بــــــودے و بــــــه انــــــدیــــــشــــــه ســــــرایــــــت ڪــردیــــــ
قــــــلــــــب بــــــا دیــــــدن تــــــو شــــــور تــــــپــــــیــــــدن دارد

وصــــــل تــــــو خــــــواب و خــــــیــــــال اســــــت ولــــــے بــــــاور ڪــنــــــ
عــــــاشــــــقــــــے بــــــیــــــ

ســــــر و پــــــا عــــــزم رســــــیــــــدن دارد

🤞👌🌹🍃
در ره مــــعــــشــــوق مــــا تــــرســــنــــدگــــان را ڪــار نــــیــــســــتــــ
جــــمــــلــــه شــــاهانــــنــــد آن جــــا بــــنــــدگــــان را بــــار نــــیــــســــتــــ

گــــر تــــو نــــازے مــــیــــ‌ڪــنــــے یــــعــــنــــے ڪــه مــــن فــــرخــــنــــده‌امــــ
نــــزد ایــــن اقــــبــــال مــــا فــــرخــــنــــدگــــے جــــز عــــار نــــیــــســــتــــ

🤞👌🌹🍃
اے بــــر درِ ســــرایــــت غــــوغــــاے عــــشــــقــــبــــازانــــ
همــــچــــون بــــر آب شــــیــــریــــن آشــــوب ڪــاروانــــیــــ

تــــو فــــارغــــے و عــــشــــقــــت بــــازیــــچــــه مــــیــــ‌نــــمــــایــــد
تــــا خــــرمــــنــــت نــــســــوزد تــــشــــویــــش مــــا نــــدانــــیــــ

👌🤞🌹🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یــــــڪ ظــــــهر پــــــر از آرامــــــشــــــ
یــــــڪ دل شــــــاد و بــــــے غــــــصــــــه

یــــــڪ زنــــــدگــــــے آرومــــــ‌و عــــــاشــــــقــــــانــــــه
و یــــــڪ دعــــــاے خــــــیــــــر از تــــــه دلــــــ

نــــــصــــــیــــــب لــــــحــــــظــــــه هاتــــــونــــــ...

ظــــــهرتــــــون بــــــخــــــیــــــر دوســــــتــــــان گــــــلــــــمــــــ

🤞👌🌹🍃
مــا درایــن شــهر غــریــبــیــم و درایــن مــلــڪ فــقــیــر
بــه ڪــمــنــد تــو گــرفــتــار و بــه دام تــو اســیــر

در دلــم بــود ڪــه جـــان بــر تــو فـــشــانــم روزیــ
بـــاز در خــاطــرم آمــد ڪــه مــتــاعــیــســت حــقــیــر

عــجــب از عـــقــلــِ ڪـــســانــے ڪــه مـــرا پــنــد دهنــد
بــرو اے خـــواجــه ڪــه عــاشــق نــَبــُوَد پــنــد پـــذیــر

🤞👌🌹🍃
‍ ‍ یک نفر را دوست دارم، شعر می گویم برایش...
آمده در زیر شعر من نوشته : " عاشقین؟ !"

این همه از دردهایم گفته ام باز آمده
می نویسد : خوش به حال دلبر تو! آفرین!

من که شاعر نیستم تا عاشق شعرم شوی
من فقط یک عاشقم بگذار تا شعرم شوی...

با من از ماندن بگو، رفتن تباهم می کند
خوب می دانی غمت خانه خرابم می کند

من به لبخند دو چشمان تو عادت کرده ام
ترک عادت هم که می دانی چه کارم می کند؟

قدر یک دم دست هایت را ز دستانم مگیر
فکر یک دم بی تو،بر مردن مجابم می کن

@sheroghazal124
یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او

با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او

دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد از او

حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او

من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او

آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او

یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او

شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او


#شهریار


@sheroghazal124
خالی‌ام چون باغ بودا، خالی از نیلوفر‌انش
خالی‌ام چون آسمان شب‌زده بی‌اخترانش

خلق، بی‌جان، شهر گورستان و ما در غار پنهان
یأس و تنهایی و من، مانند لوط و دخترانش !

پاره پاره مغربم، با من نه خورشیدی نه صبحی
نیمی از آفاقم اما، نیمه‌ی بی‌خاورانش …

سرزمین مرگم اینک، برکه‌هایش دیدگانم
وین دل طوفانی‌ام دریای خون بی‌کرانش

پیش چشمم شهر را بر سر سیه‌چادر کشیده
روسری‌های عزا از داغدیده، مادرانش

عیب از آنان نیست من دل‌مرده‌ام کز هیچ سویی
درنمی‌گیرد مرا افسون شهر و دلبرانش …

جنگ‌جوی خسته‌ام بعد از نبردی نابرابر
پیش رویش پشته‌ای از کشته‌ی هم‌سنگرانش

دعوی‌ام عشق است و مُعجز، شعر و پاسخ طعن و تهمت
راست چون پیغمبری رو در روی ناباورانش


@sheroghazal124
با تواَم عشق قسم خورده ي پنهاني ِمن
با تواَم بي خبر از حال و پريشاني ِ من

با تواَم لعنتيِ خالي از احساس بفهم
بي قرارت شده ام شاعره ي خاص بفهم

لعنتي خسته ام از دوري و بي تاب شدن
پاي دلگيرترين خاطره ها آب شدن

لعنتی خسته ام از حال بدم، زخم نزن
بی تو محکوم به حبس ابدم، زخم نزن

باورم كن كه به چشمان تو معتاد منم
پادشاهي كه به جنگ آمد و افتاد منم

قافيه باختم و شعر سرودم يعني
به هر آن كس كه تو را ديد، حسودم يعني...

نفسم بندِ تو و درد مرا مي خواند
بعدِ تو حسرت دنیا به دلم مي ماند...
😢

@sheroghazal124