This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خستہ ام...
از اين زندان ڪہ نامش زندگيست
پس قشنگی های دنيا مال ڪيست؟!
باختيم در عشق اما باختن تقدير نيست...
ساختيم با درد تنهايی مگر تقدير چيست؟!
خدایا…!
اندکی نفهمی عطا کن که راحت
زندگی کنیم !
مردیم از بس فهمیدیم و
به روی خودمون نیاوردیم…!
از اين زندان ڪہ نامش زندگيست
پس قشنگی های دنيا مال ڪيست؟!
باختيم در عشق اما باختن تقدير نيست...
ساختيم با درد تنهايی مگر تقدير چيست؟!
خدایا…!
اندکی نفهمی عطا کن که راحت
زندگی کنیم !
مردیم از بس فهمیدیم و
به روی خودمون نیاوردیم…!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر ظهر خندان تر باش!
آرام_تر؛
مهربان_تـر؛
بخشنده_تر؛
صبور_تر
باگذشت_تر
حواست نگاه خدا باشد،
که چشمش به زیباتر شدن
لایق تر شدن توست
ظهرتون_پراز_مهرالهی
آرام_تر؛
مهربان_تـر؛
بخشنده_تر؛
صبور_تر
باگذشت_تر
حواست نگاه خدا باشد،
که چشمش به زیباتر شدن
لایق تر شدن توست
ظهرتون_پراز_مهرالهی
بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود
بر تو می شد زخم ها زد، بر من اما ننگ بود
با خودم گفتم بگـیرم دسـت ، یا جان تو را؟
اختلاف حرف دل ، با عقل صد فرسنگ بود
گـرچـه دستت را گرفتم ، باز هـم قانـع نشد
تا نبخشیدم تـو را ، دل همچنـان دلتنگ بود
چون در آغوشتگرفتم خنجرت معلوم کرد
بـر زمین افتـادن شمشیـر ، خـود نیرنگ بود
مـن پشیمـان نیستـم ، امـا نمـی دانـم هنـوز
دل چرا در بـازی نیـرنـگ هـا ، یـکـرنـگ بود؟
در دلم آیینـه ای دارم ، کـه مـی گـویـد به آه
در جهان سنگـدل ها کاش می شد سنگ بود
@sheroghazal124
بر تو می شد زخم ها زد، بر من اما ننگ بود
با خودم گفتم بگـیرم دسـت ، یا جان تو را؟
اختلاف حرف دل ، با عقل صد فرسنگ بود
گـرچـه دستت را گرفتم ، باز هـم قانـع نشد
تا نبخشیدم تـو را ، دل همچنـان دلتنگ بود
چون در آغوشتگرفتم خنجرت معلوم کرد
بـر زمین افتـادن شمشیـر ، خـود نیرنگ بود
مـن پشیمـان نیستـم ، امـا نمـی دانـم هنـوز
دل چرا در بـازی نیـرنـگ هـا ، یـکـرنـگ بود؟
در دلم آیینـه ای دارم ، کـه مـی گـویـد به آه
در جهان سنگـدل ها کاش می شد سنگ بود
@sheroghazal124
میـانِ غـربـت و ماتـم ، تـو آشنـای منـی
نفس به سینه گـرفته تو آن هوای منـی
بـه بحـرِ دردِ تـوأم در درونِ کِـشتیِ غـم
تــو بـادبـانِ مـنـی و ، تـو نـاخـدای منـی
دچـارِ آهِ شبـم ، در سـکـوتِ جـانـفــرسـا
بـه بستـرم تـو بیـا مـاهِ مـن، دوای منـی
ببین کـه نـامِ تـو ، ذکـرِ تمامِ روز و شبـم
زِ بعـدِ خـالـقِ ارض و سمـا ، خـدای منـی
ببینکه بعدِتو حتۍهوایصحبت نیست
تـو در سـکـوتِ گـلـویم ، نـوایِ نـایِ منـی
به جاده هـای غـریبـی، و درد و ماتمِ من
تویی کـه همـره و همـراهِ من، برای منـی
@sheroghazal124
نفس به سینه گـرفته تو آن هوای منـی
بـه بحـرِ دردِ تـوأم در درونِ کِـشتیِ غـم
تــو بـادبـانِ مـنـی و ، تـو نـاخـدای منـی
دچـارِ آهِ شبـم ، در سـکـوتِ جـانـفــرسـا
بـه بستـرم تـو بیـا مـاهِ مـن، دوای منـی
ببین کـه نـامِ تـو ، ذکـرِ تمامِ روز و شبـم
زِ بعـدِ خـالـقِ ارض و سمـا ، خـدای منـی
ببینکه بعدِتو حتۍهوایصحبت نیست
تـو در سـکـوتِ گـلـویم ، نـوایِ نـایِ منـی
به جاده هـای غـریبـی، و درد و ماتمِ من
تویی کـه همـره و همـراهِ من، برای منـی
@sheroghazal124
رفتم ڪہ بفهمي قفست هم عددي نيست
پرواز نڪردن، سببش نابلدي نيست
من ساحل دل مردہ ، تو درياي خروشان
درچشم تو اين فاصلہ ها چيز بدي نيست
هرشب بہ تو تابيدمو احساس نڪردي
افسوس ڪہ درياي دلت ،جزرومدي نيست
سيلي خور امواج،ولي ترس نبودت
مي گفت ڪہ طوفان صدايش ابدي نيست
هرچند ڪہ بيزارم از اين عشق و تصاحب
اين نفرت از آن سيلي آخر ڪہ زدي نيست
رفتم ڪہ بفهمي اگر اين ترس نباشد
دل ڪندن و دل سنگ شدن ڪار بدي نيست❤️
@sheroghazal124
پرواز نڪردن، سببش نابلدي نيست
من ساحل دل مردہ ، تو درياي خروشان
درچشم تو اين فاصلہ ها چيز بدي نيست
هرشب بہ تو تابيدمو احساس نڪردي
افسوس ڪہ درياي دلت ،جزرومدي نيست
سيلي خور امواج،ولي ترس نبودت
مي گفت ڪہ طوفان صدايش ابدي نيست
هرچند ڪہ بيزارم از اين عشق و تصاحب
اين نفرت از آن سيلي آخر ڪہ زدي نيست
رفتم ڪہ بفهمي اگر اين ترس نباشد
دل ڪندن و دل سنگ شدن ڪار بدي نيست❤️
@sheroghazal124
من نشستم ڪہ بیایے و نگاهم بہ در است
همهٔ شهر از این بیخبرے باخبر است
گلهمندان و مصیبتزدگان! آماده
شعرهایم همہ سوزندہ و نابودگر است
من شڪستم ولے اشڪال ندارد خوبم
شیشہ چون بشڪند از قبل خطرناڪتر است...
دل من حسرت یڪ همدم ثابت دارد
هر ڪسے میرسد از راہ چرا رهگذر است؟
گاہ پنداشتم آن ماہ ڪہ بالاست تویی
گاہ پنداشتم این چهرهٔ روشن، قمر است
چیزے از عشق نشد قسمت من اِلّا غم
سودم از عشق همین بود ڪہ این هم ضرر است!❤️
#سجاد_نجاری
@sheroghazal124
همهٔ شهر از این بیخبرے باخبر است
گلهمندان و مصیبتزدگان! آماده
شعرهایم همہ سوزندہ و نابودگر است
من شڪستم ولے اشڪال ندارد خوبم
شیشہ چون بشڪند از قبل خطرناڪتر است...
دل من حسرت یڪ همدم ثابت دارد
هر ڪسے میرسد از راہ چرا رهگذر است؟
گاہ پنداشتم آن ماہ ڪہ بالاست تویی
گاہ پنداشتم این چهرهٔ روشن، قمر است
چیزے از عشق نشد قسمت من اِلّا غم
سودم از عشق همین بود ڪہ این هم ضرر است!❤️
#سجاد_نجاری
@sheroghazal124
تمام دل خوشیام شور عاشقانهی توست
دو چشم منتظرم تا همیشه خانهی توست
تو صبر گفتی و، من خسته از شکیبایی
تمام زندگیام، غرق در بهانهی توست
بهانهی همهی شعرهای من، برگرد
بیا که خانهی قلبم، پر از ترانهی توست
دل گرفتهی من، همچو مرغ در قفسی
تمام هوش و حواسش، به آشیانهی توست
به کنج خلوت خود، همچو ابر میبارم
سرم درون خیالم به روی، شانهی توست
تو رفتهای و من اینجا، میان خاطرهها
به هرطرف که نظر میکنم، نشانهی توست
دل شکستهی من، از تو عشق میگیرد
کبوترم که امیدم، به آب و دانهی توست
@sheroghazal124
دو چشم منتظرم تا همیشه خانهی توست
تو صبر گفتی و، من خسته از شکیبایی
تمام زندگیام، غرق در بهانهی توست
بهانهی همهی شعرهای من، برگرد
بیا که خانهی قلبم، پر از ترانهی توست
دل گرفتهی من، همچو مرغ در قفسی
تمام هوش و حواسش، به آشیانهی توست
به کنج خلوت خود، همچو ابر میبارم
سرم درون خیالم به روی، شانهی توست
تو رفتهای و من اینجا، میان خاطرهها
به هرطرف که نظر میکنم، نشانهی توست
دل شکستهی من، از تو عشق میگیرد
کبوترم که امیدم، به آب و دانهی توست
@sheroghazal124
ببین جانا مرا دیگر چنان شیدا نمی بینی
به عشقم شک نکن قلبِ مرا رسوا نمی بینی
چنین والهِ چنان مجنون دگر جایی نمی جویی
من این معصوم جان افزا غمم جانا نمی بینی
منم غالب به عشقت رسم بدعهدی نمی سازم
تویی مغلوب مهرم قلب چون خارا نمی بینی
چرا می بینمت سردرگمی حیران شدی آیا..
دلم دیگر نمیخواهی مرا اینجا نمی بینی
خیال رفتنت هست و شدی هم بال کفترها
هوایِ کوچ هم داری ولی رویا نمیبینی
قلم در دست من خشکیده از فرطِ جنونت،،دل
چرا تو دوستش داری چرا او را نمی بینی
کنار خاطراتش خوش نشین ای بیدل ای شاعر
همین کافی است غم را دیگر این پروا نمیبینی
@sheroghazal124
به عشقم شک نکن قلبِ مرا رسوا نمی بینی
چنین والهِ چنان مجنون دگر جایی نمی جویی
من این معصوم جان افزا غمم جانا نمی بینی
منم غالب به عشقت رسم بدعهدی نمی سازم
تویی مغلوب مهرم قلب چون خارا نمی بینی
چرا می بینمت سردرگمی حیران شدی آیا..
دلم دیگر نمیخواهی مرا اینجا نمی بینی
خیال رفتنت هست و شدی هم بال کفترها
هوایِ کوچ هم داری ولی رویا نمیبینی
قلم در دست من خشکیده از فرطِ جنونت،،دل
چرا تو دوستش داری چرا او را نمی بینی
کنار خاطراتش خوش نشین ای بیدل ای شاعر
همین کافی است غم را دیگر این پروا نمیبینی
@sheroghazal124
گویا که جهان بعد تو زیباشدنی نیست
حتّی گرهِ اخم خدا واشدنی نیست
از حاصلضرب من و تو، عشق بهپا شد
از خاطرهام عشق تو منها شدنی نیست
من با تو -همیشه، همهجا- ما شدنی بود
من با تو شدن، ایندفعه گویا، شدنی نیست
آغوش من و عشق تو و لحظهی دیدار
رؤیای قشنگیست و امّا شدنی نیست
از دوری هم، هردو چه بیمار و خرابیم
اندازهی این عشق که معناشدنی نیست
پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر
با وصله و اصرار و دعا... ما شدنی نیست...
@sheroghazal124
حتّی گرهِ اخم خدا واشدنی نیست
از حاصلضرب من و تو، عشق بهپا شد
از خاطرهام عشق تو منها شدنی نیست
من با تو -همیشه، همهجا- ما شدنی بود
من با تو شدن، ایندفعه گویا، شدنی نیست
آغوش من و عشق تو و لحظهی دیدار
رؤیای قشنگیست و امّا شدنی نیست
از دوری هم، هردو چه بیمار و خرابیم
اندازهی این عشق که معناشدنی نیست
پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر
با وصله و اصرار و دعا... ما شدنی نیست...
@sheroghazal124
🌹
لطف پنهانی او در حق من بسیار است
گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
دل من در هوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است
یار ساقی شد و صد توبه به یک حیله شکست
حیله انگیزی آن عهد شکن بسیار است
وحشی از من مطلب صبر بسی در غم دوست
اندکی گر بودم صبر ز من بسیار است
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
لطف پنهانی او در حق من بسیار است
گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
دل من در هوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است
یار ساقی شد و صد توبه به یک حیله شکست
حیله انگیزی آن عهد شکن بسیار است
وحشی از من مطلب صبر بسی در غم دوست
اندکی گر بودم صبر ز من بسیار است
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
دلـم گـرفتـه از ایـن ، روزهـای تکـراری
دلـم گـرفتـه تـر از ایـن نمـی شود آری
تمام روز کپی میشـوم به روی خودم
و خـواب هـم کـه نـدارد، خیالِ بیداری
کنـارِ چشمـهی ایـن روزهـای خشکـیده
چه سالها که نشستم ولـی نشد جاری
همیشـه یـک نفـر از هیـچ جـا نمـیآیـد
و زخـم فـاصلـه هـا آه ! می شـود کاری
و بسکه عقربهها دور خویش میچرخند
گرفتهبغض ساعت ازین لحظههایپرگاری
قــطـارِ ِ یـک نـفـره ، بـاز مـی رسـد از راه
و بـاز روز ِ دگــر ، راه و ریـل ِ تکراری
منم همانکه درآغوش خویش میمیرد
و ضربه ضربه کاریست، آه ضربه کاری
کاووس کمالی نژاد
@sheroghazal124
دلـم گـرفتـه تـر از ایـن نمـی شود آری
تمام روز کپی میشـوم به روی خودم
و خـواب هـم کـه نـدارد، خیالِ بیداری
کنـارِ چشمـهی ایـن روزهـای خشکـیده
چه سالها که نشستم ولـی نشد جاری
همیشـه یـک نفـر از هیـچ جـا نمـیآیـد
و زخـم فـاصلـه هـا آه ! می شـود کاری
و بسکه عقربهها دور خویش میچرخند
گرفتهبغض ساعت ازین لحظههایپرگاری
قــطـارِ ِ یـک نـفـره ، بـاز مـی رسـد از راه
و بـاز روز ِ دگــر ، راه و ریـل ِ تکراری
منم همانکه درآغوش خویش میمیرد
و ضربه ضربه کاریست، آه ضربه کاری
کاووس کمالی نژاد
@sheroghazal124
دل به دلْبر دادم و دلدار، دلْ را، دلْ ندید
دلْ به دلبر دلْ سپرد، دلْدار، پا از دلْ کشید
دلْ به دنبال دلشْ، دلْ دلْ کنان، دلْخونِ دل
دلْ ز دلبر خواستم، دلبر، دلْ از این دلْ برید
دلْ شکست و، تیره روزی شد، نصیب دلْ، دلا
دلْ در آتش سوخت، دلبر، بی مهابا شد، پرید
حالْ، دلْ ماند و، غمِ دلْدار و، اینْ دلْداده، آهْ
داده دلْ، این دلْ، دلِ دلْدار، مُفتْ این دلْ خرید
دل شکست، دلبر بُریدْ و، دِلْ ز دلبر سوخت، دلْ
دلْ بماند و، یاد دلدار و، دل بی دلْ، شهید
فیض کاشانی
@sheroghazal124
دلْ به دلبر دلْ سپرد، دلْدار، پا از دلْ کشید
دلْ به دنبال دلشْ، دلْ دلْ کنان، دلْخونِ دل
دلْ ز دلبر خواستم، دلبر، دلْ از این دلْ برید
دلْ شکست و، تیره روزی شد، نصیب دلْ، دلا
دلْ در آتش سوخت، دلبر، بی مهابا شد، پرید
حالْ، دلْ ماند و، غمِ دلْدار و، اینْ دلْداده، آهْ
داده دلْ، این دلْ، دلِ دلْدار، مُفتْ این دلْ خرید
دل شکست، دلبر بُریدْ و، دِلْ ز دلبر سوخت، دلْ
دلْ بماند و، یاد دلدار و، دل بی دلْ، شهید
فیض کاشانی
@sheroghazal124
در هفت آسمان چو نداری ستاره ای
ای دل کجا روی که بود راه چـاره ای
ای ابـر غـم ببار و دل از گـریه باز کن
ماییم و سرگذشت شب بی ستاره ای
#هوشنگ_ابتهاج
🤞👌🌹🍃
در هفت آسمان چو نداری ستاره ای
ای دل کجا روی که بود راه چـاره ای
ای ابـر غـم ببار و دل از گـریه باز کن
ماییم و سرگذشت شب بی ستاره ای
#هوشنگ_ابتهاج
🤞👌🌹🍃
جــان شــیــریــن فــداے صــحــبــت یــار
شــرم دارم ڪــه نــیــڪ مــخــتــصــر اســتــ
#ســعــدیــ
🤞👌🌹🍃
شــرم دارم ڪــه نــیــڪ مــخــتــصــر اســتــ
#ســعــدیــ
🤞👌🌹🍃
گــر در مــیــان نــبــاشــد پــاے وصــال جــانــانــ
مــردن چــه فــرق دارد بــا زنــدگــانــے مــا
تــرڪ حــیــات گــفــتــیــم ڪــام از لــبــش گــرفــتــیــمــ
الــحــق ڪــه جــاے رشــڪ اســت بــر ڪــامــرانــے مــا
#فــروغــیــ_بــســطــامــیــ
🤞👌🌹🍃
مــردن چــه فــرق دارد بــا زنــدگــانــے مــا
تــرڪ حــیــات گــفــتــیــم ڪــام از لــبــش گــرفــتــیــمــ
الــحــق ڪــه جــاے رشــڪ اســت بــر ڪــامــرانــے مــا
#فــروغــیــ_بــســطــامــیــ
🤞👌🌹🍃
تو تنها سببی هستی
که به خاطر آن
روزهای بیشتر
شبهای بیشتر
و سهم بیشتری
از زندگی میخواهم.
👤 جبران خلیل جبران
که به خاطر آن
روزهای بیشتر
شبهای بیشتر
و سهم بیشتری
از زندگی میخواهم.
👤 جبران خلیل جبران
من تو را، من دوستت دارم، بفهم!
پس مشو اربابِ آزارم، بفهم!
من تو را تا عرشِ اعلا میبَرم
در وجودت عشق میکارم، بفهم!
ای کویریتر زِ صحراهایِ مصر
همچو باران بر تو میبارم، بفهم!
مرگِ من، عاشقتر از من دیدهای؟!
من دوصد مجنون به دل دارم، بفهم!
ای حضورت مایهیِ رقص وُ سرور
بی تو دائم من عزادارم، بفهم!
بی تو اهوازم که خاکم بر سر است
بی هوایت، زار و بیمارم، بفهم!
پا درونِ قلبِ من بگذار تا...
تا ببینی دوستت دارم، بفهم!
@sheroghazal124
پس مشو اربابِ آزارم، بفهم!
من تو را تا عرشِ اعلا میبَرم
در وجودت عشق میکارم، بفهم!
ای کویریتر زِ صحراهایِ مصر
همچو باران بر تو میبارم، بفهم!
مرگِ من، عاشقتر از من دیدهای؟!
من دوصد مجنون به دل دارم، بفهم!
ای حضورت مایهیِ رقص وُ سرور
بی تو دائم من عزادارم، بفهم!
بی تو اهوازم که خاکم بر سر است
بی هوایت، زار و بیمارم، بفهم!
پا درونِ قلبِ من بگذار تا...
تا ببینی دوستت دارم، بفهم!
@sheroghazal124
حوا شدم که آدم دوران شوی؛ شدی؟
عاشق ترین نوادهء انسان شوی؛ شدی؟
عمری تو را میان غزل آفریده ام
تا این که نبض سرکش دیوان شوی؛ شدی؟
گیسو به دست باد سپردم که از حسد
یکبار هم شده ست پریشان شوی؛ شدی؟
دیوانه گی ست اینکه بخواهم در این میان
تنها برای من سر و سامان شوی؛ شدی؟!!
چندین شب است با تب تو گُر گرفته ام
ای مرد سخت...میشود آسان شوی؟ شدی!؟
من؛ در من از تو پر شده ام ..."من" نمانده است
میخواستی که در من ِ من، جان شوی... شدی
دارند واژهها به تو ایمان میآورند
خوش باش خواستم که غزلخوان شوی!! شدی!!
@sheroghazal124
عاشق ترین نوادهء انسان شوی؛ شدی؟
عمری تو را میان غزل آفریده ام
تا این که نبض سرکش دیوان شوی؛ شدی؟
گیسو به دست باد سپردم که از حسد
یکبار هم شده ست پریشان شوی؛ شدی؟
دیوانه گی ست اینکه بخواهم در این میان
تنها برای من سر و سامان شوی؛ شدی؟!!
چندین شب است با تب تو گُر گرفته ام
ای مرد سخت...میشود آسان شوی؟ شدی!؟
من؛ در من از تو پر شده ام ..."من" نمانده است
میخواستی که در من ِ من، جان شوی... شدی
دارند واژهها به تو ایمان میآورند
خوش باش خواستم که غزلخوان شوی!! شدی!!
@sheroghazal124