زندگے گاهے قفس گاهے قنارے میشود...
سهم ماهیها زمانے ؛ بیقرارے میشود...
گاه دوشادوش ابرے ؛ گاه هم بالین خاڪ
زندگے یک وقتهایے ؛ آبشارے میشود.
مثل تقدیر زلیخا ؛ تا عزیزے میرسد ...
عشق گاهے هم دچار بدبیارے میشود
با نگاهت ؛ ڪم ؛ نمک بر زخم تنهایے بپاش
زخم ڪهنه ؛ سر اگر واڪرد ؛ ڪارے میشود
عاقبت بار نگاه تو به بندم میڪشد ...
عشق گاهے زاده بے بند و بارے میشود.
#موسوی
@sheroghazal124
سهم ماهیها زمانے ؛ بیقرارے میشود...
گاه دوشادوش ابرے ؛ گاه هم بالین خاڪ
زندگے یک وقتهایے ؛ آبشارے میشود.
مثل تقدیر زلیخا ؛ تا عزیزے میرسد ...
عشق گاهے هم دچار بدبیارے میشود
با نگاهت ؛ ڪم ؛ نمک بر زخم تنهایے بپاش
زخم ڪهنه ؛ سر اگر واڪرد ؛ ڪارے میشود
عاقبت بار نگاه تو به بندم میڪشد ...
عشق گاهے زاده بے بند و بارے میشود.
#موسوی
@sheroghazal124
چشم در چشمت شدم دیدی ولی نشناختی
بغض من را خوب فهمیدی ولی نشناختی
مثل ابر بارداری رد شدی از روی دشت
با نگاهت سخت باریدی ولی نشناختی
من گل سرخی کنار لاله ای بودم که تو
آمدی و لاله را چیدی ولی نشناختی
حال و روزم را که دیدی چشم دزدیدی و بعد
بر من آواره خندیدی ولی نشناختی
بعد از اینکه رد شدی بغض نفس گیرم شکست
با صدای گریه چرخیدی ولی نشناختی...
@sheroghazal124
بغض من را خوب فهمیدی ولی نشناختی
مثل ابر بارداری رد شدی از روی دشت
با نگاهت سخت باریدی ولی نشناختی
من گل سرخی کنار لاله ای بودم که تو
آمدی و لاله را چیدی ولی نشناختی
حال و روزم را که دیدی چشم دزدیدی و بعد
بر من آواره خندیدی ولی نشناختی
بعد از اینکه رد شدی بغض نفس گیرم شکست
با صدای گریه چرخیدی ولی نشناختی...
@sheroghazal124
آمــدم عـرض ادب بـر قـدمِ یار کنم
دل و جان را به فدایِ گلِ بی خار کنم
آمدم تاکه شوم بر درِ توحلقه به گوش
دل دهم برتو و خودرا به تو دلدار کنم
کرده بودند رقیبان همه روزم شب تار
همــهٔ روز رقیبــان چـو شبِ تار کنم
گر تو خواهی که بیایی ز دلم یاد کنی
گل بپاشم بـه رهت، شهر خبردار کنم
یا که خواهی تو بیایی به رقیبم برسی
ســرِ راه تـو بگیـرم ز تــو دیـدار کنم
ای خلیل ازغم عشقِ چه کسی مینالی؟
گــو کـه دل را بدهـم شهرهٔ بازار کنم.
@sheroghazal124
دل و جان را به فدایِ گلِ بی خار کنم
آمدم تاکه شوم بر درِ توحلقه به گوش
دل دهم برتو و خودرا به تو دلدار کنم
کرده بودند رقیبان همه روزم شب تار
همــهٔ روز رقیبــان چـو شبِ تار کنم
گر تو خواهی که بیایی ز دلم یاد کنی
گل بپاشم بـه رهت، شهر خبردار کنم
یا که خواهی تو بیایی به رقیبم برسی
ســرِ راه تـو بگیـرم ز تــو دیـدار کنم
ای خلیل ازغم عشقِ چه کسی مینالی؟
گــو کـه دل را بدهـم شهرهٔ بازار کنم.
@sheroghazal124
میخواستم ز عشق تو شیدا شوم نشد
در آسمان قلب تو پیدا شوم، نشد
گفتم اگر بخاطر من تیرگان شدی
من هم بخاطر تو یلدا شوم، نشد
توشاملو شوی منِ عاشق ز شوقِ تو
چون آیدا برای تو هم پا شوم، نشد
با نیتِ هدایتِ کشتیِ سرنوشت
یک ناخدای خِبره به دریا شوم، نشد
میخواستم برای تو با هر تَنَفُسَم
ذکر خوشِ خدا و خدایا شوم، نشد
می شد تو فاتح دلِ بیچاره ام شوی
من هم اسیر وعده ی فردا شوم، نشد
@sheroghazal124
در آسمان قلب تو پیدا شوم، نشد
گفتم اگر بخاطر من تیرگان شدی
من هم بخاطر تو یلدا شوم، نشد
توشاملو شوی منِ عاشق ز شوقِ تو
چون آیدا برای تو هم پا شوم، نشد
با نیتِ هدایتِ کشتیِ سرنوشت
یک ناخدای خِبره به دریا شوم، نشد
میخواستم برای تو با هر تَنَفُسَم
ذکر خوشِ خدا و خدایا شوم، نشد
می شد تو فاتح دلِ بیچاره ام شوی
من هم اسیر وعده ی فردا شوم، نشد
@sheroghazal124
ازبس که پشیمان زخود وکرده ی خویشم
تا اخر دنیا به دل افسرده ی خویشم
زان روز که من رانده شدم از درِ آن باغ
آدم نشدم چون که رکب خورده ی خویشم
مسجود ملایک شده بودم زهمان روز
من شیفته وعاشق ودلبرده ی خویشم
مطرود خدایم شدم و رانده ز درگاه
زین روی شدم خسته و افسرده ی خویشم
هرگز نشدم رام منِ وحشی نااهل
تا باد چنین زخمی ودلمرده ی خویشم
این حاصل اعمال خودم بود که اینسان
رنجور وملول از همه ،آزرده ی خویشم
@sheroghazal124
تا اخر دنیا به دل افسرده ی خویشم
زان روز که من رانده شدم از درِ آن باغ
آدم نشدم چون که رکب خورده ی خویشم
مسجود ملایک شده بودم زهمان روز
من شیفته وعاشق ودلبرده ی خویشم
مطرود خدایم شدم و رانده ز درگاه
زین روی شدم خسته و افسرده ی خویشم
هرگز نشدم رام منِ وحشی نااهل
تا باد چنین زخمی ودلمرده ی خویشم
این حاصل اعمال خودم بود که اینسان
رنجور وملول از همه ،آزرده ی خویشم
@sheroghazal124
دلتنگِ توأم چاره بجز صبر ندارم
من عاشقم وطاقت این زجر ندارم
لطفے بنما شاهرگم را بزن اے دوست
بیچاره شدم طاقت این قهرندارم
هم خانه شدن با تو دراین شهرچه زیباست
افسوس که یڪ خانه دراین شهرندارم
بے رویِ تو آرام ندارد دلِ تنگم
اے کاش بیایے که جز این نذر ندارم
اے ابرِزمستان تودگربگذروبگذار
من عاشقم و بر سر خود چتر ندارم
@sheroghazal124
من عاشقم وطاقت این زجر ندارم
لطفے بنما شاهرگم را بزن اے دوست
بیچاره شدم طاقت این قهرندارم
هم خانه شدن با تو دراین شهرچه زیباست
افسوس که یڪ خانه دراین شهرندارم
بے رویِ تو آرام ندارد دلِ تنگم
اے کاش بیایے که جز این نذر ندارم
اے ابرِزمستان تودگربگذروبگذار
من عاشقم و بر سر خود چتر ندارم
@sheroghazal124
دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانه مسلک بودن خود را
اگر تقدیر تن دادن به فرمان زلیخا بود
همان بهتر که دست گرگ می دیدم تن خود را
تو را ای عشق، از بین هوس ها یافتم آخر
شبیه آنکه در انبار کاهی سوزن خود را
اگر این بار رو در رو شدم در آینه با خود
به آهی محو خواهم کرد تنها دشمن خود را
بگو با آسمان بغض دار پیرهن از ابر
برای گریه کردن پاره کن پیراهن خود را
به امیدی که شاید بگذری از کوچه ام یک شب
به در آویختم فانوس هر شب روشن خود را
@sheroghazal124
مگر ثابت کنم پروانه مسلک بودن خود را
اگر تقدیر تن دادن به فرمان زلیخا بود
همان بهتر که دست گرگ می دیدم تن خود را
تو را ای عشق، از بین هوس ها یافتم آخر
شبیه آنکه در انبار کاهی سوزن خود را
اگر این بار رو در رو شدم در آینه با خود
به آهی محو خواهم کرد تنها دشمن خود را
بگو با آسمان بغض دار پیرهن از ابر
برای گریه کردن پاره کن پیراهن خود را
به امیدی که شاید بگذری از کوچه ام یک شب
به در آویختم فانوس هر شب روشن خود را
@sheroghazal124
ای عشق ٬ شکسته ایم٬ مشکن ما را
این گونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی میبینیم
ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
ای عشق ٬ پناهگاه پنداشتمت٬
ای چاه نهفته! راه پنداشتمت٬
ای چشم سیاه٬ آه ای چشم سیاه٬
آتش بودی٬ نگاه پنداشتمت
ای عشق ٬ غم تو سوخت بسیار مرا٬
آویخت مسیح وار بر دار مرا٬
چندان که دلت سوخت بیازار مرا!
مگذار مرا ز دست٬ مگذار مرا !
ای عشق در آتش تو فریاد خوش است
هر کس که در آتش تو افتاد خوش است
بیداد خوش است از تو٬ وز هستی ما
خاکسترکی سپرده بر باد خوش است!
ای دل به کمال عشق اراستمت
وز هر چه به غیر عشق پیراستمت
یک عمر اگر سوختم و کاشتمت
امروز چنان شدی که می خواستمت
@sheroghazal124
این گونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی میبینیم
ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
ای عشق ٬ پناهگاه پنداشتمت٬
ای چاه نهفته! راه پنداشتمت٬
ای چشم سیاه٬ آه ای چشم سیاه٬
آتش بودی٬ نگاه پنداشتمت
ای عشق ٬ غم تو سوخت بسیار مرا٬
آویخت مسیح وار بر دار مرا٬
چندان که دلت سوخت بیازار مرا!
مگذار مرا ز دست٬ مگذار مرا !
ای عشق در آتش تو فریاد خوش است
هر کس که در آتش تو افتاد خوش است
بیداد خوش است از تو٬ وز هستی ما
خاکسترکی سپرده بر باد خوش است!
ای دل به کمال عشق اراستمت
وز هر چه به غیر عشق پیراستمت
یک عمر اگر سوختم و کاشتمت
امروز چنان شدی که می خواستمت
@sheroghazal124
با تو هستم ای غنیمت برده هست و نیستم
با وجودِ خاطراتت هیچ تنها نیستم
گرچه من را بردهای از یاد اما خوبِ من
پایِ عشقت همچنان تا پایِ جان میایستم
کاش عمری داشتم چون حضرتِ نوحِ نبی
تا که قدری بیشتر با دردِ تو میزیستم
عدهای دیوانه نامیدند و بعضی گوشهگیر
بعد تو دیگر نمیدانم کدامم..؟! چیستم؟!
عشق آغاز فراموشیست میپرسی چطور؟
اینکه تا عاشق شدم از یاد بردم کیستم!
#مرتضی_درویشی
@sheroghazal124
با وجودِ خاطراتت هیچ تنها نیستم
گرچه من را بردهای از یاد اما خوبِ من
پایِ عشقت همچنان تا پایِ جان میایستم
کاش عمری داشتم چون حضرتِ نوحِ نبی
تا که قدری بیشتر با دردِ تو میزیستم
عدهای دیوانه نامیدند و بعضی گوشهگیر
بعد تو دیگر نمیدانم کدامم..؟! چیستم؟!
عشق آغاز فراموشیست میپرسی چطور؟
اینکه تا عاشق شدم از یاد بردم کیستم!
#مرتضی_درویشی
@sheroghazal124
مِهر از همه خلق برگرفتم
جُز یادِ تو در تصوّرم نیست
گویند بکوش تا بیابی
میکوشم و بخت یاورم نیست
فکرم به همه جهان بگردید
وز گوشه ی صبر بهترم نیست
با بخت جدَل نمیتوان کرد
اکنون که طریقِ دیگرم نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کارِ خویش گیرم
#سعدی
@sheroghazal124
جُز یادِ تو در تصوّرم نیست
گویند بکوش تا بیابی
میکوشم و بخت یاورم نیست
فکرم به همه جهان بگردید
وز گوشه ی صبر بهترم نیست
با بخت جدَل نمیتوان کرد
اکنون که طریقِ دیگرم نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کارِ خویش گیرم
#سعدی
@sheroghazal124
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من؟
زنده ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن
بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
وای بر من که در این بازی بی سود و زیان
پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهد شکن
باز با گریه به آغوش تو بر می گردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من؟
زنده ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن
بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
وای بر من که در این بازی بی سود و زیان
پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهد شکن
باز با گریه به آغوش تو بر می گردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
خوشم که گوهرِ اشکی در آستین دارم
هنوز بیدلم و نالهی حزین دارم!
به دودمانِ رقیبانِ نیمهجان سوگند
درون سینهی خود آهِ آتشین دارم!
کسی به خوبیِ من مشق عشق را ننوشت
ببین به دیدهی انصاف! آفرین دارم
در آستانهی تقوا به سنگ خورد سرم
شبیهِ زاهد اگر پینه بر جبین دارم
اگرچه پشت و پناه توام، ولی بیشک
به این که بی تو زمین میخورم، یقین دارم
#حسین_دهلوی
@sheroghazal124
هنوز بیدلم و نالهی حزین دارم!
به دودمانِ رقیبانِ نیمهجان سوگند
درون سینهی خود آهِ آتشین دارم!
کسی به خوبیِ من مشق عشق را ننوشت
ببین به دیدهی انصاف! آفرین دارم
در آستانهی تقوا به سنگ خورد سرم
شبیهِ زاهد اگر پینه بر جبین دارم
اگرچه پشت و پناه توام، ولی بیشک
به این که بی تو زمین میخورم، یقین دارم
#حسین_دهلوی
@sheroghazal124
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر سوی نشانی است
ز مخلوق به خالق
قانع نشود عاشق بیدل به نشانی
♥️🌻
ز مخلوق به خالق
قانع نشود عاشق بیدل به نشانی
♥️🌻
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهر ماهی ارام و متین
خوش سلیقه و شیک پوََش
و عاقل و با احساس
مهر ماهیای گروه تولدتون مبارک🥳🎊
🎉🎂🎁🎂🎉🎂🎉🎁
خوش سلیقه و شیک پوََش
و عاقل و با احساس
مهر ماهیای گروه تولدتون مبارک🥳🎊
🎉🎂🎁🎂🎉🎂🎉🎁
ای فکر تو عصیانگر تنهایی یک مرد
معجون شراب ِهوس و دست و دل ِسرد
بادیدن تو رنگ غزلهاش پریده
شرمنده ترین کوله ی آواره ی شبگرد
شیرین نشواِنقدر نمک دان ِشکرخند ...
بر حوصله ی زخمی این صورتک ِزرد
یکشنبه که نحس است نلرزان دل من را
نگذار بگویند خداییش بدآورد
تکلیف مرا یکسره کن پیش دوچشمم
نگذار به دوش دل ِ دیوانه ی نامرد
دلتنگی ِمن قدر طنابی است که محکم
برگردنم انداخته مجموعه ای از درد
فرصت بده در حدّ ِ فقط آه کشیدن ....
از دور به اندازه ی یک ثانیه برگرد ...
@sheroghazal124
معجون شراب ِهوس و دست و دل ِسرد
بادیدن تو رنگ غزلهاش پریده
شرمنده ترین کوله ی آواره ی شبگرد
شیرین نشواِنقدر نمک دان ِشکرخند ...
بر حوصله ی زخمی این صورتک ِزرد
یکشنبه که نحس است نلرزان دل من را
نگذار بگویند خداییش بدآورد
تکلیف مرا یکسره کن پیش دوچشمم
نگذار به دوش دل ِ دیوانه ی نامرد
دلتنگی ِمن قدر طنابی است که محکم
برگردنم انداخته مجموعه ای از درد
فرصت بده در حدّ ِ فقط آه کشیدن ....
از دور به اندازه ی یک ثانیه برگرد ...
@sheroghazal124
شاعرم کردی و رفتی، درد از این بیشتر ؟
کوهِ غصه رویِ دوشِ مرد ، از این بیشتر ؟
همدمِ تنهایی از دوریِ طولانیِ تو
هم نشینی با غمِ نامرد ، از این بیشتر ؟
شادیِ مصنوعیِ لبخندهایی سوخته
شاعری با بیت هایی سرد ، از این بیشتر ؟
در وجودم سبز بودن حالتی افسانه ای است
در نگاهم موجِ رنگِ زرد ، از این بیشتر ؟
اعترافِ اینکه عشقت سوژه های ناب را
با خودش در خاطرم آورد ، از این بیشتر ؟
سخت مغروری ولی در شعرهایم جمله ی
“پیش من بانویِ من برگرد”، از این بیشتر ؟؟
@sheroghazal124
کوهِ غصه رویِ دوشِ مرد ، از این بیشتر ؟
همدمِ تنهایی از دوریِ طولانیِ تو
هم نشینی با غمِ نامرد ، از این بیشتر ؟
شادیِ مصنوعیِ لبخندهایی سوخته
شاعری با بیت هایی سرد ، از این بیشتر ؟
در وجودم سبز بودن حالتی افسانه ای است
در نگاهم موجِ رنگِ زرد ، از این بیشتر ؟
اعترافِ اینکه عشقت سوژه های ناب را
با خودش در خاطرم آورد ، از این بیشتر ؟
سخت مغروری ولی در شعرهایم جمله ی
“پیش من بانویِ من برگرد”، از این بیشتر ؟؟
@sheroghazal124
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن!آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن!روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه!دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت:هر خواستنی عین توانایی نیست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
دل بکن!آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن!روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه!دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت:هر خواستنی عین توانایی نیست
#فاضل_نظری
@sheroghazal124
باختم درعشق ..!
" اما باختن تقدیرنیست "
ساختم ،با دردتنهایی مگرتقدیرچیست؟
خسته ام ؛ از این زندان ،
که" نامش زندگیست "
پس قشنگی های ، دنیا دست کیست؟
@sheroghazal124
🍃💐🍃
" اما باختن تقدیرنیست "
ساختم ،با دردتنهایی مگرتقدیرچیست؟
خسته ام ؛ از این زندان ،
که" نامش زندگیست "
پس قشنگی های ، دنیا دست کیست؟
@sheroghazal124
🍃💐🍃
چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا
می دهد سر در بیابان کوه تمکین مرا
گردش چشمی که من دیدم ازان وحشی غزال
در فلاخن می گذارد خواب سنگین مرا
پای گل را می گرفت از اشک خجلت در نگار
باغبان می دید اگر دست نگارین مرا
می شدی زنار خونین جوی شیرش بر کمر
بیستون گر می کشیدی ناز شیرین مرا
بعد مردن نیست حیرت گر ز سر گیرم حیات
گر کنند از خشت خم احباب بالین مرا
گر چه خون را مشک می سازم، سپهر تنگ چشم
خون به منت می دهد آهوی مشکین مرا
کرد تحسین رسایی های فهم خویشتن
آن که تحسین کرد صائب فکر رنگین مرا
🍃🥀
@sheroghazal124
می دهد سر در بیابان کوه تمکین مرا
گردش چشمی که من دیدم ازان وحشی غزال
در فلاخن می گذارد خواب سنگین مرا
پای گل را می گرفت از اشک خجلت در نگار
باغبان می دید اگر دست نگارین مرا
می شدی زنار خونین جوی شیرش بر کمر
بیستون گر می کشیدی ناز شیرین مرا
بعد مردن نیست حیرت گر ز سر گیرم حیات
گر کنند از خشت خم احباب بالین مرا
گر چه خون را مشک می سازم، سپهر تنگ چشم
خون به منت می دهد آهوی مشکین مرا
کرد تحسین رسایی های فهم خویشتن
آن که تحسین کرد صائب فکر رنگین مرا
🍃🥀
@sheroghazal124
به گمانم نگهم دل به کسی بست که نیست
و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست
همه شهر به دلدادگی ام می خندند
که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست
"تو به من گفتی از این عشق حذر کن" آری
و تو گفتی که ره عشق تو سخت ست، که نیست
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم
که دلم بند نفس های کسی هست که نیست
#فریدون_مشیری
@sheroghazal124
و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست
همه شهر به دلدادگی ام می خندند
که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست
"تو به من گفتی از این عشق حذر کن" آری
و تو گفتی که ره عشق تو سخت ست، که نیست
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم
که دلم بند نفس های کسی هست که نیست
#فریدون_مشیری
@sheroghazal124