ای مـــــــــــاه جــــــــــهان
طاهر قریشی
🔹 اى ماه جهان
🎙️ طاهر قريشى
🍀
🎙️ طاهر قريشى
🍀
(حكايت)
🔹در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
🔹به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند.
💠شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
🔹ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد.
💠میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد.
🔹این است رسم رفاقت در غیاب هم.
✍🏻 هر دو بزرگوار از مفاخر اسلام و مذهب شيعه هستند، جناب شيخ بهائى رضوان الله تعالى عليه از مشايخ گرانقدر نيز ميباشند.
🍀
🔹در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
🔹به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند.
💠شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
🔹ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد.
💠میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد.
🔹این است رسم رفاقت در غیاب هم.
✍🏻 هر دو بزرگوار از مفاخر اسلام و مذهب شيعه هستند، جناب شيخ بهائى رضوان الله تعالى عليه از مشايخ گرانقدر نيز ميباشند.
🍀
شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید
غنیمت دان که بی ما و تو بس لیل و نهار آید
شتابت چیست ای جان از تنم خواهی برون رفتن
دمی از جسم من بیرون مرو شاید که یار آید
#هاتف_اصفهانی
🤞👌🌹🍃
غنیمت دان که بی ما و تو بس لیل و نهار آید
شتابت چیست ای جان از تنم خواهی برون رفتن
دمی از جسم من بیرون مرو شاید که یار آید
#هاتف_اصفهانی
🤞👌🌹🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما از دلگیریِ روزهایمان، به "شب" پناه می بردیم،
و از دلتنگیِ شب هایمان، به روز...
و اینگونه بود که تمامِ جوانیِ مان؛
در ناتمامِ یک انتظار، "تمام" شد ...
🤞👌🌹🍃
و از دلتنگیِ شب هایمان، به روز...
و اینگونه بود که تمامِ جوانیِ مان؛
در ناتمامِ یک انتظار، "تمام" شد ...
🤞👌🌹🍃
«ای دیدن تو دین من»
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
ای شاخها آبست تو ای باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن پیش از آنها ای آن من ای آن من
منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
اندیشهام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد
در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من
ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من
بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من
جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا
بیتو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
#مولانا
@sheroghazal124
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
ای شاخها آبست تو ای باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن پیش از آنها ای آن من ای آن من
منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
اندیشهام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد
در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من
ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من
بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من
جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا
بیتو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
#مولانا
@sheroghazal124
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت
که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما
گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است اینکه ما صد بار دیگر خوردهایم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت
که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما
گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است اینکه ما صد بار دیگر خوردهایم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
صنما به چشم شوخت که به چشم اشارتی کن
نفسی خراب خود را به نظر عمارتی کن
دل و جان شهید عشقت به درون گور قالب
سوی گور این شهیدان بگذر زیارتی کن
تو چو یوسفی رسیده همه مصر کف بریده
بنما جمال و بستان دل و جان تجارتی کن
و اگر قدم فشردی به جفا و نذر کردی
بشکن تو نذر خود را چه شود کفارتی کن
تو مگو کز این نثارم ز شما چه سود دارم
تو ز سود بینیازی بده و خسارتی کن
رخ همچو زعفران را چو گل و چو لاله گردان
سه چهار قطره خون را دل بابشارتی کن
چو غلام توست دولت نکشد ز امر تو سر
به میان ما و دولت ملکا سفارتی کن
چو به پیش کوه حلمت گنهان چو کاه آمد
به گناه چون که ما نظر حقارتی کن
تن ما دو قطره خون بد که نظیف و آدمی شد
صفت پلید را هم صفت طهارتی کن
ز جهان روح جانها چو اسیر آب و گل شد
تو ز دار حرب گلشان برهان و غارتی کن
چو ز حرف توبه کردم تو برای طالبان را
جز حرف پرمعانی علم و امارتی کن
ز برای گرم کردن بود این دم چو آتش
جز دم تو تابشی را سبب حرارتی کن
تو که شاه شمس دینی تبریز نازنین را
به ظهور نیر خود وطن بصارتی کن
#مولانا
@sheroghazal124
نفسی خراب خود را به نظر عمارتی کن
دل و جان شهید عشقت به درون گور قالب
سوی گور این شهیدان بگذر زیارتی کن
تو چو یوسفی رسیده همه مصر کف بریده
بنما جمال و بستان دل و جان تجارتی کن
و اگر قدم فشردی به جفا و نذر کردی
بشکن تو نذر خود را چه شود کفارتی کن
تو مگو کز این نثارم ز شما چه سود دارم
تو ز سود بینیازی بده و خسارتی کن
رخ همچو زعفران را چو گل و چو لاله گردان
سه چهار قطره خون را دل بابشارتی کن
چو غلام توست دولت نکشد ز امر تو سر
به میان ما و دولت ملکا سفارتی کن
چو به پیش کوه حلمت گنهان چو کاه آمد
به گناه چون که ما نظر حقارتی کن
تن ما دو قطره خون بد که نظیف و آدمی شد
صفت پلید را هم صفت طهارتی کن
ز جهان روح جانها چو اسیر آب و گل شد
تو ز دار حرب گلشان برهان و غارتی کن
چو ز حرف توبه کردم تو برای طالبان را
جز حرف پرمعانی علم و امارتی کن
ز برای گرم کردن بود این دم چو آتش
جز دم تو تابشی را سبب حرارتی کن
تو که شاه شمس دینی تبریز نازنین را
به ظهور نیر خود وطن بصارتی کن
#مولانا
@sheroghazal124
بیا تا قدرِ یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم؟
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مُردهپرست و خصمِ جانیم؟
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
همه عُمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مُردم، آشتی کن
که در تسلیم ما چون مُردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسهدادن
رُخم را بوسه ده کاکنون همانیم
#مولانا
@sheroghazal124
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم؟
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مُردهپرست و خصمِ جانیم؟
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
همه عُمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مُردم، آشتی کن
که در تسلیم ما چون مُردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسهدادن
رُخم را بوسه ده کاکنون همانیم
#مولانا
@sheroghazal124
دلم گرفته ، ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
زبودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد؟
که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من
ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من
#سیمین_بهبهانی
@sheroghazal124
گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
زبودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد؟
که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من
ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من
#سیمین_بهبهانی
@sheroghazal124
شوق دریا شدن و ... قطره ی شبنم بودن !
غیر اندوه چه دارد دلِ آدم بودن ؟
دست تقدیر ، تو را کاش به من پس بدهد
تا که باقیست کمی فرصت با هم بودن
بی تو ای میوه ی ممنوعه ! چه فرقی دارد
اهل فردوس برین یا که جهنّم بودن ؟!
دارم از بخشش تو اینهمه تنهایی را
حضرت عشق ! بس است اینهمه حاتم بودن
خار بودن ؛ به همه زخم زدن ، آسان است
ای خوشا زخم کسی را گلِ مرهم بودن ...
#موسوی
@sheroghazal124
غیر اندوه چه دارد دلِ آدم بودن ؟
دست تقدیر ، تو را کاش به من پس بدهد
تا که باقیست کمی فرصت با هم بودن
بی تو ای میوه ی ممنوعه ! چه فرقی دارد
اهل فردوس برین یا که جهنّم بودن ؟!
دارم از بخشش تو اینهمه تنهایی را
حضرت عشق ! بس است اینهمه حاتم بودن
خار بودن ؛ به همه زخم زدن ، آسان است
ای خوشا زخم کسی را گلِ مرهم بودن ...
#موسوی
@sheroghazal124
ناز کن نقاشیم بد نیست،نازت میکشم
مثل یک آهو که نه، مانند بازت میکشم
تار موهای تو کوک و ضرب قلبم کوک تر
بااجازه لحظه ای دستی به سازت میکشم
سر لبهای تو عالم را به زانو میکشد
باجسارت یک سرک هم من به رازت میکشم
قبله گاه کافران چشمان رنگین تو است
این جماعت را به صف وقت نمازت میکشم
نازداری نازنین نازت بنازم ناز کن
ناز کن من یک هنرمندم که نازت میکشم
@sheroghazal124
مثل یک آهو که نه، مانند بازت میکشم
تار موهای تو کوک و ضرب قلبم کوک تر
بااجازه لحظه ای دستی به سازت میکشم
سر لبهای تو عالم را به زانو میکشد
باجسارت یک سرک هم من به رازت میکشم
قبله گاه کافران چشمان رنگین تو است
این جماعت را به صف وقت نمازت میکشم
نازداری نازنین نازت بنازم ناز کن
ناز کن من یک هنرمندم که نازت میکشم
@sheroghazal124
ناله ام گرچه ندارد اثرى در دل تو
نكنم ناله اگر در دل شبها چه كنم ؟
در پى گمشده اى گرد جهان ميگردم
اى خدا گر نشد اين گمشده پيدا چه كنم ؟
مردمان قطرهء آبى بكف آرند و خوش اند
من كه مردم ز عطش بر لب دريا چه كنم ؟
چون طبيب دل بيمار من از من شده دور
نكنم گر به تو اى درد ! مدارا چه كنم ؟
گرچه امروز مرا نيست ز پى فردايى
گر نبندم دل از امروز به فردا چه كنم ؟
روى بر تافت ز من آنكه جهانم همه است
بعد از اين گر نكنم پشت به دنيا چه كنم؟
#رهی_معیری
.@sheroghazal124
نكنم ناله اگر در دل شبها چه كنم ؟
در پى گمشده اى گرد جهان ميگردم
اى خدا گر نشد اين گمشده پيدا چه كنم ؟
مردمان قطرهء آبى بكف آرند و خوش اند
من كه مردم ز عطش بر لب دريا چه كنم ؟
چون طبيب دل بيمار من از من شده دور
نكنم گر به تو اى درد ! مدارا چه كنم ؟
گرچه امروز مرا نيست ز پى فردايى
گر نبندم دل از امروز به فردا چه كنم ؟
روى بر تافت ز من آنكه جهانم همه است
بعد از اين گر نكنم پشت به دنيا چه كنم؟
#رهی_معیری
.@sheroghazal124
میزنم سازی بیا، امشب به سازم ساز کن
دلبری کن از من و ، امشب برایم ناز کن
مانده ام پشت در دروازه چشمان تو
رحم کن امشب بیا در را برویم باز کن
من به شوق توبه پرواز آمدم در آسمان
بال بگشا سوی من امشب تو هم پرواز کن
حرف دل بسیار باشد با تو هم صحبت شوم
سر بروی شانه ام بگذار و عشق اغاز کن
میشوم فرهاد تو شیرین من باشی اگر
لب بروی لب گذار و بوسه را احساس کن
دست در دستان هم در زیر باران هم قدم
باصدای دلنشین در گوش من اعجاز کن
#جوادالماسی❤️❤️
@sheroghazal124
دلبری کن از من و ، امشب برایم ناز کن
مانده ام پشت در دروازه چشمان تو
رحم کن امشب بیا در را برویم باز کن
من به شوق توبه پرواز آمدم در آسمان
بال بگشا سوی من امشب تو هم پرواز کن
حرف دل بسیار باشد با تو هم صحبت شوم
سر بروی شانه ام بگذار و عشق اغاز کن
میشوم فرهاد تو شیرین من باشی اگر
لب بروی لب گذار و بوسه را احساس کن
دست در دستان هم در زیر باران هم قدم
باصدای دلنشین در گوش من اعجاز کن
#جوادالماسی❤️❤️
@sheroghazal124
قد میکشم که باد شوی، پرپرم کنی
بوبو و برگ برگ فراوان ترم کنی
سو سو زدی و من به هوای تو آمدم
پس حقّم این نبود که خاکسترم کنی
خوش میگذشت شاخه؛ رسیدم، که رد شدی
تا یک دهن بچینیام و نوبرم کنی
از اوج سبزهای بلند آمدم که تو
با زردهای ریخته همبسترم کنی
تن دادهام که رقص سرانگشتهای تو
بندم کند عروسک بازیگرم کنی
تکرار کردم آنچه تو میخواستی و... آه
غافل شدم از اینکه کس دیگرم کنی
من یک حقیقتم اگر از من گذر کنی
من یک دروغ محضم اگر باورم کنی
چیزی نمانده از منِ آن روزهای من
گل دادهام که باد شوی پرپرم کنی
#مهدی_فرجی
@sheroghazal124
بوبو و برگ برگ فراوان ترم کنی
سو سو زدی و من به هوای تو آمدم
پس حقّم این نبود که خاکسترم کنی
خوش میگذشت شاخه؛ رسیدم، که رد شدی
تا یک دهن بچینیام و نوبرم کنی
از اوج سبزهای بلند آمدم که تو
با زردهای ریخته همبسترم کنی
تن دادهام که رقص سرانگشتهای تو
بندم کند عروسک بازیگرم کنی
تکرار کردم آنچه تو میخواستی و... آه
غافل شدم از اینکه کس دیگرم کنی
من یک حقیقتم اگر از من گذر کنی
من یک دروغ محضم اگر باورم کنی
چیزی نمانده از منِ آن روزهای من
گل دادهام که باد شوی پرپرم کنی
#مهدی_فرجی
@sheroghazal124
آن که نقشی ديگرش جایی مصور میشود
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود
عشق دانی چيست سلطانی که هر جا خيمه زد
بي خلاف آن مملکت بر وی مقرر میشود
ديگران را تلخ میآيد شراب جور عشق
ما ز دست دوست میگيريم و شکر میشود
دل ز جان برگير و در بر گير يار مهربان
گر بدين مقدارت آن دولت ميسر میشود
هرگزم در سر نبود انديشه سودا وليک
پيل اگر دربند میافتد مسخر میشود
عيشها دارم در اين آتش که بينی دم به دم
کاندرونم گر چه میسوزد منور میشود
تا نپنداری که با ديگر کسم خاطر خوشست
ظاهرم با جمع و خاطر جای ديگر میشود
غيرتم گويد نگويم با حريفان راز خويش
باز میبينم که در آفاق دفتر میشود
آب شوق از چشم سعدی میرود بر دست و خط
لاجرم چون شعر میآيد سخن تر میشود
قول مطبوع از درون سوزناک آيد که عود
چون همیسوزد جهان از وی معطر میشود
#سعدی
@sheroghazal124
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود
عشق دانی چيست سلطانی که هر جا خيمه زد
بي خلاف آن مملکت بر وی مقرر میشود
ديگران را تلخ میآيد شراب جور عشق
ما ز دست دوست میگيريم و شکر میشود
دل ز جان برگير و در بر گير يار مهربان
گر بدين مقدارت آن دولت ميسر میشود
هرگزم در سر نبود انديشه سودا وليک
پيل اگر دربند میافتد مسخر میشود
عيشها دارم در اين آتش که بينی دم به دم
کاندرونم گر چه میسوزد منور میشود
تا نپنداری که با ديگر کسم خاطر خوشست
ظاهرم با جمع و خاطر جای ديگر میشود
غيرتم گويد نگويم با حريفان راز خويش
باز میبينم که در آفاق دفتر میشود
آب شوق از چشم سعدی میرود بر دست و خط
لاجرم چون شعر میآيد سخن تر میشود
قول مطبوع از درون سوزناک آيد که عود
چون همیسوزد جهان از وی معطر میشود
#سعدی
@sheroghazal124
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت
که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما
گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است اینکه ما صد بار دیگر خوردهایم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت
که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما
گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است اینکه ما صد بار دیگر خوردهایم
#وحشی_بافقی
@sheroghazal124