روز اول دو بغل دسته گل زرد آورد
چه بلایی که سرم آن گل نامرد آورد
"سین" و "لام" و "الف" و "میم" گره خورد به هم
به صد عشوه ز لبش آنچه که پرورد آورد
چیره شد عقل به احساس که ناگاه خدا
باد را در خم مویش به هماورد آورد
او که هرگز دو لب تیز خم ابرو را
جز به همراه غلافش نمی آورد، آورد!
تا سجودم به لبش کامل شرعی بشود
کرده ام نیت ده روز، کجا؟ وردآورد!!
... و من از خواب پریدم پدرم با لبخند
جرعه ای آب برای من شبگرد آورد...
#روح_اله_عسگری
@sheroghazal124
چه بلایی که سرم آن گل نامرد آورد
"سین" و "لام" و "الف" و "میم" گره خورد به هم
به صد عشوه ز لبش آنچه که پرورد آورد
چیره شد عقل به احساس که ناگاه خدا
باد را در خم مویش به هماورد آورد
او که هرگز دو لب تیز خم ابرو را
جز به همراه غلافش نمی آورد، آورد!
تا سجودم به لبش کامل شرعی بشود
کرده ام نیت ده روز، کجا؟ وردآورد!!
... و من از خواب پریدم پدرم با لبخند
جرعه ای آب برای من شبگرد آورد...
#روح_اله_عسگری
@sheroghazal124
.
گفتا تو از کجايی کاشفته مي نمايی ؟
گفتم منم غريبی از شهر آشنايی
گفتا کدام مرغی کز اين مقام خوانی ؟
گفتم که خوش نوايی از باغ بينوايی
گفتا ز قيد هستي رو مست شو که رستی
گفتم به مي پرستی جستم ز خود رهايی
گفتا جويی نيرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسايی
گفتا به دلربايی ما را چگونه ديدی ؟
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربايی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی ليکن به دست نايی
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی ؟
گفتم از آن که هستم سرگشته ای هوايی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بيند
گفتم حديث مستان سرّي بود خدايی
@sheroghazal124
گفتا تو از کجايی کاشفته مي نمايی ؟
گفتم منم غريبی از شهر آشنايی
گفتا کدام مرغی کز اين مقام خوانی ؟
گفتم که خوش نوايی از باغ بينوايی
گفتا ز قيد هستي رو مست شو که رستی
گفتم به مي پرستی جستم ز خود رهايی
گفتا جويی نيرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسايی
گفتا به دلربايی ما را چگونه ديدی ؟
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربايی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی ليکن به دست نايی
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی ؟
گفتم از آن که هستم سرگشته ای هوايی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بيند
گفتم حديث مستان سرّي بود خدايی
@sheroghazal124
در قيد غمم، خاطرِ آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوتِ فرياد کجایی؟
کو همنفسی تا نفسی شاد برآرم؟
مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟
ای ناوک تأثير که کردی سفر از دل!
ميخواست ترا ناله به امداد، کجایی؟
با آنکه ز ما هيچ زمان ياد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از ياد، کجایی؟
میخواستی آزرده ببينی دل ما را!
اکنون که غمت دادِ ستم داد، کجایی؟
در عشق به يک جلوه، حزين! کار تمام است
من برق به خرمن زدم، ای باد کجایی؟
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
تنگ است دلم، قوتِ فرياد کجایی؟
کو همنفسی تا نفسی شاد برآرم؟
مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟
ای ناوک تأثير که کردی سفر از دل!
ميخواست ترا ناله به امداد، کجایی؟
با آنکه ز ما هيچ زمان ياد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از ياد، کجایی؟
میخواستی آزرده ببينی دل ما را!
اکنون که غمت دادِ ستم داد، کجایی؟
در عشق به يک جلوه، حزين! کار تمام است
من برق به خرمن زدم، ای باد کجایی؟
#حزین_لاهیجی
@sheroghazal124
در پیچ و خم قصه اسیرم ،تو ولی نه
از این شب ماتم زده سیرم ،تو ولی نه
چالوس ترین راه خزر بودم و حالا
تب دار ترین شهر مسیرم،تو ولی نه
چشم تو خدا بود و منم آدم و دیدم
بین خودم و کفر تو گیرم، تو ولی نه
گفتم که در آغوش تو افسانه عشق است
بگذار در این قصه بمیرم،تو ولی نه
گفتی غزل زندگیم با تو سیاه است
من با تو مراعات النظیرم، تو ولی نه
من طعنه شنیدم ز رخ آینه او گفت
من خرقه در چشم حریرم ،تو ولی نه
گفتم به تو دیوانه ترینم من و بگذار
با هر نفست بوسه بگیرم، تو ولی نه
در وسعت تنهایی من زلزله پیداست
بم ناکترین شهر کویرم ،تو ولی نه
✍ #کامران_ایزدی
@sheroghazal124
از این شب ماتم زده سیرم ،تو ولی نه
چالوس ترین راه خزر بودم و حالا
تب دار ترین شهر مسیرم،تو ولی نه
چشم تو خدا بود و منم آدم و دیدم
بین خودم و کفر تو گیرم، تو ولی نه
گفتم که در آغوش تو افسانه عشق است
بگذار در این قصه بمیرم،تو ولی نه
گفتی غزل زندگیم با تو سیاه است
من با تو مراعات النظیرم، تو ولی نه
من طعنه شنیدم ز رخ آینه او گفت
من خرقه در چشم حریرم ،تو ولی نه
گفتم به تو دیوانه ترینم من و بگذار
با هر نفست بوسه بگیرم، تو ولی نه
در وسعت تنهایی من زلزله پیداست
بم ناکترین شهر کویرم ،تو ولی نه
✍ #کامران_ایزدی
@sheroghazal124
لیلی اگـر از حـالت مجـنون خـبری داشــت
از حـسرت دیدار رخش چشـم تری داشـت
در باده ی مسـتانه بجـز عـشق نمی ریخت
ساقی اگر از شیوه ی مستان نظری داشت
یک غنـچه از ایـن بـاغ به یغـما نمی رفـت
ایــن گلـشن اگر پـادشـه نامـوری داشـــت
بـرشاخه ی خشکیده دگر نغمـه نمیخواند
آن بلـبل غـمـدیـده اگـر بال وپـری داشـت
#علی_فعلهگری
@sheroghazal124
از حـسرت دیدار رخش چشـم تری داشـت
در باده ی مسـتانه بجـز عـشق نمی ریخت
ساقی اگر از شیوه ی مستان نظری داشت
یک غنـچه از ایـن بـاغ به یغـما نمی رفـت
ایــن گلـشن اگر پـادشـه نامـوری داشـــت
بـرشاخه ی خشکیده دگر نغمـه نمیخواند
آن بلـبل غـمـدیـده اگـر بال وپـری داشـت
#علی_فعلهگری
@sheroghazal124
سلام ای عشق دیروزی،منم آن رفته از یادی
که روزی چشمهایم را،به دنیایی نمیدادی
سلام ای رفته از دستی،که میدانم نمی آیی
و میدانم برای من،امیدی رفته بر بادی
به خاطر داریَم آیا؟!به خاطر دارمت آری!
سلام ای باور پاکی،که از چشمم نیفتادی
قلم آبستنِ بغضی،که میپیچد به خود هرشب
و میزاید تو را با درد،شبیهِ حس ِ میلادی
اسیر عشق من بودی،زمانی لحظه ای.روزی
رهایت کردم و گفتم:پرستویم تو آزادی!
نوشتی:بی تو میمیرم،خرابت میشوم عمری
کنون فردای دیروز است،ببین حالا چه آبادی..✌️❤️
#محرم_اسرار
@sheroghazal124
که روزی چشمهایم را،به دنیایی نمیدادی
سلام ای رفته از دستی،که میدانم نمی آیی
و میدانم برای من،امیدی رفته بر بادی
به خاطر داریَم آیا؟!به خاطر دارمت آری!
سلام ای باور پاکی،که از چشمم نیفتادی
قلم آبستنِ بغضی،که میپیچد به خود هرشب
و میزاید تو را با درد،شبیهِ حس ِ میلادی
اسیر عشق من بودی،زمانی لحظه ای.روزی
رهایت کردم و گفتم:پرستویم تو آزادی!
نوشتی:بی تو میمیرم،خرابت میشوم عمری
کنون فردای دیروز است،ببین حالا چه آبادی..✌️❤️
#محرم_اسرار
@sheroghazal124
"آمدی جانم به قربانت ولی حالا" برو
کفش خود را بَر کش و از ساحل دریا برو
حد تو اندازه ی یک بوته ی بابونه است
از کنار این درختِ خوش قد و بالا برو
من عقابی تک پرم در اوج تنهایی،تو هم
با کلاغانِ سیه روی خیابانها برو
شکل ققنوسم که می سوزم برای عشق خود
حیف این آتش برایت، لطفا از اینجا برو
مثل شیری در حریمت بودم و ایمن شدی
دیگر از این بیشه با هر روبهی تنها برو
بیش از این هم با لغات و واژه ها بازی نکن
گوش من پر گشته از این واژه ی "اما" برو
هان چه گفتی؟مهلتی خواهی برای هفته ای؟
خیر عزیزم مرحمت کن بی صدا فردا برو..!
به قلم:🖌
#علی_قهرمانی🌹
@sheroghazal124
کفش خود را بَر کش و از ساحل دریا برو
حد تو اندازه ی یک بوته ی بابونه است
از کنار این درختِ خوش قد و بالا برو
من عقابی تک پرم در اوج تنهایی،تو هم
با کلاغانِ سیه روی خیابانها برو
شکل ققنوسم که می سوزم برای عشق خود
حیف این آتش برایت، لطفا از اینجا برو
مثل شیری در حریمت بودم و ایمن شدی
دیگر از این بیشه با هر روبهی تنها برو
بیش از این هم با لغات و واژه ها بازی نکن
گوش من پر گشته از این واژه ی "اما" برو
هان چه گفتی؟مهلتی خواهی برای هفته ای؟
خیر عزیزم مرحمت کن بی صدا فردا برو..!
به قلم:🖌
#علی_قهرمانی🌹
@sheroghazal124
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♥️♥️:♥️♥️
تــڪرار نــشــدنــے تــریــن احــســاســِ مــنــ..
قــلــبــِ تــپــنــده ے زنــدگــے امــ...
آغــوشــِ امــنــِ روزهاے خــســتــگــے امــ..
رویــایــے تــریــن خــوابــِ عــاشــقــے امــ..
دوســت مــے دارمــتــ
ســاعــتــ_عــاشــقــیــ_بــه عــشــقــ❤️
🤞👌🌹🍃
تــڪرار نــشــدنــے تــریــن احــســاســِ مــنــ..
قــلــبــِ تــپــنــده ے زنــدگــے امــ...
آغــوشــِ امــنــِ روزهاے خــســتــگــے امــ..
رویــایــے تــریــن خــوابــِ عــاشــقــے امــ..
دوســت مــے دارمــتــ
ســاعــتــ_عــاشــقــیــ_بــه عــشــقــ❤️
🤞👌🌹🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الهی ✨
درسڪوت شب
تمام سختی روزمان را
بـه تـو می سپاریم
سـلامت را ارمغان
فردای من و دوستانم کن
و همزمان باطلوع
آفتاب فردایت
هدیه ای الهی ازنوع آرامش
خودت بـه زندگی
همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا 🌙💫💫
🤞👌🌹🍃
درسڪوت شب
تمام سختی روزمان را
بـه تـو می سپاریم
سـلامت را ارمغان
فردای من و دوستانم کن
و همزمان باطلوع
آفتاب فردایت
هدیه ای الهی ازنوع آرامش
خودت بـه زندگی
همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا 🌙💫💫
🤞👌🌹🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ڪــلــیــپ پــایــانــے شــبــ💫
شــبــتــون بــدور از دلــتــنــگــیــ💫💫
شــبــتــون بــدور از دلــتــنــگــیــ💫💫
با نگاهت می توانی مرده را احیا کنی
روح سرگردان من را در بدن ابقا کنی
این دقیقا فرق تو با مردم معمولی است
می توانی عین کار حضرت عیسا کنی
علم و ثروت سوژه ی تکراری آموزش است
می توانی چشم خود را تیتر یک انشا کنی
کار آتش بازی و آتش زدن در خون توست
همتی کن تا که غم را در دلم امحا کنی
زندگی مانند یک فیلم بلند جنگی است
می توانی نقش مثبت را در آن ایفا کنی
کاسه ی سازم شکسته ای عزیز دلنواز
چیره دستی، می توانی سمفونی اجرا کنی
این دل وامانده در وجه شما گشته صدور
چون شریکی، می توانی پای آن امضا کنی
✍ #علی_قهرمانی
@sheroghazal124
روح سرگردان من را در بدن ابقا کنی
این دقیقا فرق تو با مردم معمولی است
می توانی عین کار حضرت عیسا کنی
علم و ثروت سوژه ی تکراری آموزش است
می توانی چشم خود را تیتر یک انشا کنی
کار آتش بازی و آتش زدن در خون توست
همتی کن تا که غم را در دلم امحا کنی
زندگی مانند یک فیلم بلند جنگی است
می توانی نقش مثبت را در آن ایفا کنی
کاسه ی سازم شکسته ای عزیز دلنواز
چیره دستی، می توانی سمفونی اجرا کنی
این دل وامانده در وجه شما گشته صدور
چون شریکی، می توانی پای آن امضا کنی
✍ #علی_قهرمانی
@sheroghazal124
بعدِ مرگم همه را مست ڪنید از می ناب
باده نوشید فراوان همگی مست و خراب
بهر آمرزش من, میڪده خیرات ڪنید
بهر آرامش من غسل دهیدم به شراب
واعظ و قاری و مداح ورودش ممنوع
مرده شور همه ی مرده خوران را ببرند
همه اموال مرا میڪده ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ڪﻨﻴﺪ
آنقدر مست نماﻳﻴﺪ ڪه پرواز ڪﻨﻴﺪ
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص ڪند جمله شما ڪف بزنید
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفت
#وحشی_بافقی
.
@sheroghazal124
باده نوشید فراوان همگی مست و خراب
بهر آمرزش من, میڪده خیرات ڪنید
بهر آرامش من غسل دهیدم به شراب
واعظ و قاری و مداح ورودش ممنوع
مرده شور همه ی مرده خوران را ببرند
همه اموال مرا میڪده ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ڪﻨﻴﺪ
آنقدر مست نماﻳﻴﺪ ڪه پرواز ڪﻨﻴﺪ
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص ڪند جمله شما ڪف بزنید
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفت
#وحشی_بافقی
.
@sheroghazal124
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب، درون بستر سینه
هوای خواب ندارد، دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگر نه، برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی، هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود، پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
#حسین_منزوی
@sheroghazal124
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب، درون بستر سینه
هوای خواب ندارد، دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگر نه، برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت
چگونه می طلبی، هوشیاری از من سرمست
که رفته ایم ز خود، پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
#حسین_منزوی
@sheroghazal124
سایه ای از عشق تو بر جان ما افتاده است
آتشی از آسمان بر این سرا افتاده است
پیش ازین دوران دل کم طاقتی هم داشتم
که این زمان خود هم نمیدانم کجا افتاده است
خشک میگردد زبی مهری بادی در خزان
آن گلی را کز گلستانش جدا افتاده است
بعد عمری بی قراری عاقبت دانسته ام
گنج پنهانی که در ویرانه ها افتاده است
گفته بودند از دعا آسان شود این کارها
سالها از این زبان ورد دعا افتاده است
در کنارت بودم و مست از بهاری بی زوال
من ندانستم که بر جانم بلا افتاده است
در مسیری را که اکنون من قدم بگذاشتم
رد پای مردم شاه و گدا افتاده است
قطع امّید از جهان بی مروت می کند
هر کسی کارش به دستان شما افتاده است!
#مصطفی_دهقانی
@sheroghazal124
آتشی از آسمان بر این سرا افتاده است
پیش ازین دوران دل کم طاقتی هم داشتم
که این زمان خود هم نمیدانم کجا افتاده است
خشک میگردد زبی مهری بادی در خزان
آن گلی را کز گلستانش جدا افتاده است
بعد عمری بی قراری عاقبت دانسته ام
گنج پنهانی که در ویرانه ها افتاده است
گفته بودند از دعا آسان شود این کارها
سالها از این زبان ورد دعا افتاده است
در کنارت بودم و مست از بهاری بی زوال
من ندانستم که بر جانم بلا افتاده است
در مسیری را که اکنون من قدم بگذاشتم
رد پای مردم شاه و گدا افتاده است
قطع امّید از جهان بی مروت می کند
هر کسی کارش به دستان شما افتاده است!
#مصطفی_دهقانی
@sheroghazal124
آفتاب روی تو گر بر جهان تابد دمی
در جهان هر ذرّهای خورشید تابانی بُود
در همه عالم ندیدم جز جمال روی تو
گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود
گنج حُسنی و نپندارم که گنجی در جهان
وآنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود
آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا
اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود...
#عراقی
@sheroghazal124
در جهان هر ذرّهای خورشید تابانی بُود
در همه عالم ندیدم جز جمال روی تو
گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود
گنج حُسنی و نپندارم که گنجی در جهان
وآنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود
آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا
اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود...
#عراقی
@sheroghazal124
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
بکن هر آنچه توانی جفا به سایه ی بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
#هوشنگ_ابتهاج
@sheroghazal124
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
بکن هر آنچه توانی جفا به سایه ی بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
#هوشنگ_ابتهاج
@sheroghazal124