ای که هوای منی بی تو نفس ادعاست
ذکر کمالات تو تذکرﺓ الاولیا ست
مثنوی معنوی ست قصه ی ما که در آن
آخر هر ماجرا اول یک ماجراست
در صف قند و شکر زندگی ام تلخ شد
قند من افتاده است پس صف بوسه کجاست
بوسه ی گرمی بده تا لبم اذعان کند
بین دو قطب رخت خط لبت استواست
باز هم افتاده در پیچ و خم قامتت
شکر خدا که دلم گمشده در راه راست
ای نه چنین نه چنان در دل من همچنان
عشق زمینی بمان عشق هوایی هواست
🍒
ذکر کمالات تو تذکرﺓ الاولیا ست
مثنوی معنوی ست قصه ی ما که در آن
آخر هر ماجرا اول یک ماجراست
در صف قند و شکر زندگی ام تلخ شد
قند من افتاده است پس صف بوسه کجاست
بوسه ی گرمی بده تا لبم اذعان کند
بین دو قطب رخت خط لبت استواست
باز هم افتاده در پیچ و خم قامتت
شکر خدا که دلم گمشده در راه راست
ای نه چنین نه چنان در دل من همچنان
عشق زمینی بمان عشق هوایی هواست
🍒
༅࿇༅═════════┅─
دلم گرفته،هوای بهار کرده دلم
هوای گریهٔ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لبِ بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شبِ دنباله دار کرده دلم
بیا!بیا! که برای سرودن بیتی
هزار واژهٔ خونین قطار کرده دلم
به هر تپش که نفس تازه میکند باری
مرا به زیستن امیدوار کرده دلم
کنون که آخر پیری!نمانده دندانی
غزالِ خوش خط و خالی شکار کرده دلم
بخند! ای لبِ خونین! لبِ ترک خورده!
دلم شکسته،هوای انار کرده دلم...
#سعید_بیابانکی
دلم گرفته،هوای بهار کرده دلم
هوای گریهٔ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لبِ بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شبِ دنباله دار کرده دلم
بیا!بیا! که برای سرودن بیتی
هزار واژهٔ خونین قطار کرده دلم
به هر تپش که نفس تازه میکند باری
مرا به زیستن امیدوار کرده دلم
کنون که آخر پیری!نمانده دندانی
غزالِ خوش خط و خالی شکار کرده دلم
بخند! ای لبِ خونین! لبِ ترک خورده!
دلم شکسته،هوای انار کرده دلم...
#سعید_بیابانکی
༅࿇༅═════════┅─
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد
تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟
خون من ریزی و چشم تو روا میدارد
بوسهای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟
شهریان را به غریبان نظری باشد و من
دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟
من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟
دیگران را همه نزدیک تو را هست و قبول
اوحدی را ز میان راه وفا نیست چرا؟
#اوحدی
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد
تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟
خون من ریزی و چشم تو روا میدارد
بوسهای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟
شهریان را به غریبان نظری باشد و من
دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟
من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟
دیگران را همه نزدیک تو را هست و قبول
اوحدی را ز میان راه وفا نیست چرا؟
#اوحدی
༅࿇༅═════════┅─
آرزویی که بنا نیست محقّق بشود
میتواند که همان، حسرتِ مطلق بشود
بینِ رفتن و نرفتن، که بماند دلِ ما
همچو برگیست که بر شاخه معلّق بشود
کمترین حقِّ من ازعشق تو هستی و مباد
حقِّ من؛ سهمِ کسی، آه به ناحق بشود
گرچه چشمان تو از خواستنَم میگویند
بر لب آور خبرش را که موثّق بشود
این تنِ یخ زده از بیکسی و تنهایی
کِی قرار است به آغوش تو ملحق بشود!؟
دل قسم خورده فدای تو کند جانم را
کاش و ایکاش در این راه موفّق بشود
#حسین_فروتن
آرزویی که بنا نیست محقّق بشود
میتواند که همان، حسرتِ مطلق بشود
بینِ رفتن و نرفتن، که بماند دلِ ما
همچو برگیست که بر شاخه معلّق بشود
کمترین حقِّ من ازعشق تو هستی و مباد
حقِّ من؛ سهمِ کسی، آه به ناحق بشود
گرچه چشمان تو از خواستنَم میگویند
بر لب آور خبرش را که موثّق بشود
این تنِ یخ زده از بیکسی و تنهایی
کِی قرار است به آغوش تو ملحق بشود!؟
دل قسم خورده فدای تو کند جانم را
کاش و ایکاش در این راه موفّق بشود
#حسین_فروتن
کوتاه ترین شعر مرا زود نفهميد
آنقدر که در فکرخودش بود نفهميد
ماهی من آنقدر که آهسته گذشته
حالا لب دریاست ولی رود نفهميد
یک فرش قراراست که بی شانه شود چون
یک تار پس از تار شدن پود نفهميد
این کنده شبيه است به سرمازده وقتی
فرق من وآتشکده را دود نفهميد
نزدیک تر از هر رگ گردن شدم اما
او حرف مرا از لب معبود نفهميد
...
او ساده ترین شعر مرا زود نفهميد
آنقدر که در فکرخودش بود نفهميد
🍒
آنقدر که در فکرخودش بود نفهميد
ماهی من آنقدر که آهسته گذشته
حالا لب دریاست ولی رود نفهميد
یک فرش قراراست که بی شانه شود چون
یک تار پس از تار شدن پود نفهميد
این کنده شبيه است به سرمازده وقتی
فرق من وآتشکده را دود نفهميد
نزدیک تر از هر رگ گردن شدم اما
او حرف مرا از لب معبود نفهميد
...
او ساده ترین شعر مرا زود نفهميد
آنقدر که در فکرخودش بود نفهميد
🍒
دارد برای فتح دلت دیر می شود
وقتی زبان به وسوسه درگیرمی شود
هی خواستم بگویم از اینجا نرو.. نشد
این خواسته دوباره نمک گیر می شود
بانوی موسیاه ... کسی موسپید شد
شخصی از این نبودنتان پیر می شود
من گریه میکنم و خدا جمع میکند
آیا که اشک عاشقی اکسیرمی شود؟
تا دیدمت زبان دلم لال شد ... ولی
درآینه برای دلم ...شیر می شود
پای پیاده پشت قطار و دوان دوان
آیینه ای به سنگ زمینگیر می شود
🍒
وقتی زبان به وسوسه درگیرمی شود
هی خواستم بگویم از اینجا نرو.. نشد
این خواسته دوباره نمک گیر می شود
بانوی موسیاه ... کسی موسپید شد
شخصی از این نبودنتان پیر می شود
من گریه میکنم و خدا جمع میکند
آیا که اشک عاشقی اکسیرمی شود؟
تا دیدمت زبان دلم لال شد ... ولی
درآینه برای دلم ...شیر می شود
پای پیاده پشت قطار و دوان دوان
آیینه ای به سنگ زمینگیر می شود
🍒
بیا ای جان، بیا ای جان، بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد، نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشقِ تو نه بس باشد، ز هجرانِ تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
غمِ عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمهی نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصلِ لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آبِ چشمهی حیوان حیاتی "انوری" را ده
که اندر آتشِ عشقت بکشتی زین هوس ما را
انوری
چو ما را یک نفس باشد، نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشقِ تو نه بس باشد، ز هجرانِ تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
غمِ عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمهی نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصلِ لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آبِ چشمهی حیوان حیاتی "انوری" را ده
که اندر آتشِ عشقت بکشتی زین هوس ما را
انوری
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
من آن زلال پرستم٬ درآب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر٬ اما:
دلم خوش است که در غربت وطن بودم
🍒
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم
من آن زلال پرستم٬ درآب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر٬ اما:
دلم خوش است که در غربت وطن بودم
🍒
به تیغم گر کشد دستش نگیرم
وگر تیرم زند منت پذیرم
کمان ابرویت را گو بزن تیر
که پیش دست و بازویت بمیرم
غم گیتی گر از پایم درآرد
بجز ساغر که باشد دستگیرم
به گیسوی تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوز این خرقه تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیر
وگر تیرم زند منت پذیرم
کمان ابرویت را گو بزن تیر
که پیش دست و بازویت بمیرم
غم گیتی گر از پایم درآرد
بجز ساغر که باشد دستگیرم
به گیسوی تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوز این خرقه تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیر
@oldlove_97
چــشــم خــوشــگــلــم
چــشــم خــوشــگــلــم❤️❤️❤️😍😍😍
دلتنگی هایم را
شعر نمیفهمد
بغض است و بغض
گفتم دلتنگیم را بر باد بنویسم
اما ترسیدم باد رویم را زمین بیندازد
گفتم دلتنگیم را به شمع بگویم
در هراس شدم که شاید شمع
دلتنگیم را بسوزاند
گفتم دلتنگیم را در گوش شب
نجوا کنم
اما نه شبِِ بی رحم آخر
دلتنگیم را به گوش صبح می رساند
گفتم به ماه بگویم که دلتنگم
اما افسوس ماه هم مسافر است
چاره ای نیست
دلتنگیم را شعر میکنم
گوشه به گوشهء شعرم را
پُر از چشمان آبی تو میکنم
تو دریای شعر منی
بیا تا دریای شعرم را
پیوند بزنم به ساحل
نگاهِ ارغوانیت
من و شعرم اینجا
پشتِ حصار سنگی فاصله
ته کوچهء خیال تو
در رویای سبز با تو بودن
روزگار میگذرانیم
#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
شعر نمیفهمد
بغض است و بغض
گفتم دلتنگیم را بر باد بنویسم
اما ترسیدم باد رویم را زمین بیندازد
گفتم دلتنگیم را به شمع بگویم
در هراس شدم که شاید شمع
دلتنگیم را بسوزاند
گفتم دلتنگیم را در گوش شب
نجوا کنم
اما نه شبِِ بی رحم آخر
دلتنگیم را به گوش صبح می رساند
گفتم به ماه بگویم که دلتنگم
اما افسوس ماه هم مسافر است
چاره ای نیست
دلتنگیم را شعر میکنم
گوشه به گوشهء شعرم را
پُر از چشمان آبی تو میکنم
تو دریای شعر منی
بیا تا دریای شعرم را
پیوند بزنم به ساحل
نگاهِ ارغوانیت
من و شعرم اینجا
پشتِ حصار سنگی فاصله
ته کوچهء خیال تو
در رویای سبز با تو بودن
روزگار میگذرانیم
#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
بیا چکاوک های عاشق را
به خانه برگردانیم
هم آفتاب می خندد
هم نسیم
بیا میان رستگاری احساس
عشق را
به جشن باران
به رقص شاپرکها
دعوت کنیم
بگذار نوبرانه ی این فصل
عشق باشد و بس ...
#مهناز_حسینی
به خانه برگردانیم
هم آفتاب می خندد
هم نسیم
بیا میان رستگاری احساس
عشق را
به جشن باران
به رقص شاپرکها
دعوت کنیم
بگذار نوبرانه ی این فصل
عشق باشد و بس ...
#مهناز_حسینی
جهان بی تو،
ترانه ی بارانی است
ترنّم اشکی ست بر گونه ام!
دلم گرفته!
می گویم؛ " دوستت دارم "
ابرها سایه یِ مِهی پُرغبار می شوند
بر تارِ مژگانم!
باران شمار روزها و شب هایی،
که بر ضربان نبضم می کوبد ...
#عرفان_یزدانی
ترانه ی بارانی است
ترنّم اشکی ست بر گونه ام!
دلم گرفته!
می گویم؛ " دوستت دارم "
ابرها سایه یِ مِهی پُرغبار می شوند
بر تارِ مژگانم!
باران شمار روزها و شب هایی،
که بر ضربان نبضم می کوبد ...
#عرفان_یزدانی
من همیشه
غرق در خیال توام
یعنی تو
مالک جسم و روح منی
و عشق
همیشه از دریچه چشمان تو
به من لبخند می زند
تو چشم می گشایی
من عاشق می شوم
تو لبخند می زنی من جان می گیرم
و چون در آغوشم می کشی
از شوق این همه خوشبختی
می میرم
#امیر_عباس_خالق_وردی❤️
غرق در خیال توام
یعنی تو
مالک جسم و روح منی
و عشق
همیشه از دریچه چشمان تو
به من لبخند می زند
تو چشم می گشایی
من عاشق می شوم
تو لبخند می زنی من جان می گیرم
و چون در آغوشم می کشی
از شوق این همه خوشبختی
می میرم
#امیر_عباس_خالق_وردی❤️
آفتاب تماشایم
به افق چشمان تو طلوع می کند
و من
هر روز در محراب نگاهت
نماز شکر به جا می ارم
چرا که تو را دارم
سلام ای عشق
ای طلوع چشم هایت
آغاز صبح خوشبختی
سلام ای عشق
#امیر_عباس_خالق_وردی❤️
به افق چشمان تو طلوع می کند
و من
هر روز در محراب نگاهت
نماز شکر به جا می ارم
چرا که تو را دارم
سلام ای عشق
ای طلوع چشم هایت
آغاز صبح خوشبختی
سلام ای عشق
#امیر_عباس_خالق_وردی❤️
تو وقتی پیش من باشی
دلم از عشق لبریزه
چشام از عشق پرنوره
دیگه اشکام نمی ریزه
تو وقتی پیش من باشی
چقد حال دلم خوبه
دل من توی این سینه
برات با عشق می کوبه
تو رو وقتی که من دارم
همش با شوق می خندم
همش از عشق سرشارم
همش لبریز لبخندم
برام آبی تر از آبی
برام شیرین تر از رویا
تو رو خیلی دوستت دارم
تو رو ای حضرت زیبا
ازت من خیلی ممنونم
که پیش قلبم اینجایی
تو رو من خیلی دوست دارم
تو رو ای عشق رویایی
بمون با من که دنیامی
کنارت حال من خوبه
دل من توی این سینه
داره با عشق می کوبه
#امیر_عباس_خالق_وردی❤️
دلم از عشق لبریزه
چشام از عشق پرنوره
دیگه اشکام نمی ریزه
تو وقتی پیش من باشی
چقد حال دلم خوبه
دل من توی این سینه
برات با عشق می کوبه
تو رو وقتی که من دارم
همش با شوق می خندم
همش از عشق سرشارم
همش لبریز لبخندم
برام آبی تر از آبی
برام شیرین تر از رویا
تو رو خیلی دوستت دارم
تو رو ای حضرت زیبا
ازت من خیلی ممنونم
که پیش قلبم اینجایی
تو رو من خیلی دوست دارم
تو رو ای عشق رویایی
بمون با من که دنیامی
کنارت حال من خوبه
دل من توی این سینه
داره با عشق می کوبه
#امیر_عباس_خالق_وردی❤️
ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻧﺸﺪﯼ ﺗﺎ ﺑﺸﻮﻡ ﻟﯿﻼ ﻣﻦ
ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﻏﺮﻕ ﺳﺨﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﮕﺎﻥ، ﺍﻻ ﻣﻦ!
ﺣﺘﻤﺎً ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ :ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺸﻮﯾﻢ
ﻭﺭ ﻧﻪ ﮐﻮ ﻓﺎﺻﻠﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﻟﺐ ﺳﺮﺧﺖ ﺗﺎ ﻣﻦ؟
ﻋﻄﺮ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪﯼ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺗﻮ ﮐﺸﺖ ﻣﺮﺍ
ﻟﺮﺯﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺳﺮﺍﭘﺎﻡ ﻭ ﺷﺪﻡ ﺭﺳﻮﺍ ﻣﻦ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺑﺸﺮﯼ ﺑﯿﺶﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺖ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺳﺖ ﺩﮔﺮ، ﺣﺎﻻ ﻣﻦ...
ﮐﻢ ﮐﻦ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺭﺍ، ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﻧﮑﻦ!
ﺗﺮﺱ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﮔُﻠﻢ، ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﺩﺳﺘﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﻡ ﺑﮑﺶ
ﺁﺩﻣﯽ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﻧﺎﺯ ﺍﺳﺖ، ﺑﺒﯿﻦ! ﺣﺘﯽ ﻣﻦ!
ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽ؟ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮ
ﺗﻦ ﺗﻮ ﻋﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ، ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ!
ﺣﺪّ ﺷﺮﻋﯽ ﻧﺸﻮﺩ ﻣﺎﻧﻊ ﻣﺎ، ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺵ!
ﻣﺤﺮﻣﯿّﺖ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺧﻄﺒﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻟﺰﺍﻣﺎً
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺭﺍﻡ ﺷﺪﯼ، ﺍﺯ ﻧﻔﺴﺖ ﺳﯿﺮ ﺷﺪﻡ
ﻣﺮﺣﺒﺎ ﺑﺮ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﯾﺎ ﻣﻦ؟
@sheroghazal124
ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﻏﺮﻕ ﺳﺨﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﮕﺎﻥ، ﺍﻻ ﻣﻦ!
ﺣﺘﻤﺎً ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ :ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺸﻮﯾﻢ
ﻭﺭ ﻧﻪ ﮐﻮ ﻓﺎﺻﻠﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﻟﺐ ﺳﺮﺧﺖ ﺗﺎ ﻣﻦ؟
ﻋﻄﺮ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪﯼ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺗﻮ ﮐﺸﺖ ﻣﺮﺍ
ﻟﺮﺯﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺳﺮﺍﭘﺎﻡ ﻭ ﺷﺪﻡ ﺭﺳﻮﺍ ﻣﻦ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺑﺸﺮﯼ ﺑﯿﺶﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺖ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺳﺖ ﺩﮔﺮ، ﺣﺎﻻ ﻣﻦ...
ﮐﻢ ﮐﻦ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺭﺍ، ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﻧﮑﻦ!
ﺗﺮﺱ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﮔُﻠﻢ، ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﺩﺳﺘﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﻡ ﺑﮑﺶ
ﺁﺩﻣﯽ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﻧﺎﺯ ﺍﺳﺖ، ﺑﺒﯿﻦ! ﺣﺘﯽ ﻣﻦ!
ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽ؟ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮ
ﺗﻦ ﺗﻮ ﻋﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ، ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ!
ﺣﺪّ ﺷﺮﻋﯽ ﻧﺸﻮﺩ ﻣﺎﻧﻊ ﻣﺎ، ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺵ!
ﻣﺤﺮﻣﯿّﺖ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺧﻄﺒﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻟﺰﺍﻣﺎً
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺭﺍﻡ ﺷﺪﯼ، ﺍﺯ ﻧﻔﺴﺖ ﺳﯿﺮ ﺷﺪﻡ
ﻣﺮﺣﺒﺎ ﺑﺮ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﯾﺎ ﻣﻦ؟
@sheroghazal124
من تا حالا یه بار شکست عشقی خوردم ...
2 بارم مساوی کردم😐
33 بارم بردم😐
قول قهرمانی نمیدم😐
اما سعی خودمو میکنم که سهمیه آسیارو بگیرم 😂😂
2 بارم مساوی کردم😐
33 بارم بردم😐
قول قهرمانی نمیدم😐
اما سعی خودمو میکنم که سهمیه آسیارو بگیرم 😂😂
شب گذشته من و او، چه خواب خوبی بود
در آن سیاهی شب آفتاب خوبی بود
همیشه موقع دیدار او دلم می ریخت
اگرچه ترس نبود، اضطراب خوبی بود
گناه نیمه شب ما کلام حافظ شد
گناه نیمه شب ما ثواب خوبی بود
تفاُلی نزد و یک غزل برایم خواند
ولی عجب غزلی! انتخاب خوبی بود
"چه مستی است ندانم که رو به ما آورد"
جهان به رقص در آمد... شراب خوبی بود
سوال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش
سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود
تمام شب تن او را ورق ورق خواندم
غزل، سپید، ترانه، کتاب خوبی بود
اگرچه شاعر آیینی ام دلش می خواست
که عاشقانه بگویم، عذاب خوبی بود
@sheroghazal124
در آن سیاهی شب آفتاب خوبی بود
همیشه موقع دیدار او دلم می ریخت
اگرچه ترس نبود، اضطراب خوبی بود
گناه نیمه شب ما کلام حافظ شد
گناه نیمه شب ما ثواب خوبی بود
تفاُلی نزد و یک غزل برایم خواند
ولی عجب غزلی! انتخاب خوبی بود
"چه مستی است ندانم که رو به ما آورد"
جهان به رقص در آمد... شراب خوبی بود
سوال کردم از او عشق چیست؟ چشمانش
سکوت ریخت برایم، جواب خوبی بود
تمام شب تن او را ورق ورق خواندم
غزل، سپید، ترانه، کتاب خوبی بود
اگرچه شاعر آیینی ام دلش می خواست
که عاشقانه بگویم، عذاب خوبی بود
@sheroghazal124
ﺑﯿﺎ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭ ﻟﺐ ِ ﺧﻮﺵ ﮔﻮﺍﺭ ِﺑﻮﺳﻪ ﻧﺸﺎﻥ
ﺗﻨﻔﺴﻢ ﺑﺪﻩ، ﺑﺎ ﻣﻌﺠـﺰ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ
ﺧﻤﺎﺭﭼﺸﻢ ﺗﻮﺍﻡ،ﭘﯿﮏ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺧﺮﺍﺏ ِ ﯾﺎﺩ ِﺗﻮﺍﻡ،ﻧﻮﺵ ﺩﺍﺭﻭ ﯾﯽ ﺑﺮﺳﺎﻥ !
ﺑﺨﻨﺪ، ﺗﺎ ﺑﺸﻜﻮ ﻓﻢ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻏﻮﺵ ﺍﺕ
ﻛﻪ ﭘُــﺮ ﺷﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﻱ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺍﺯ ﻫﻴﺠﺎﻥ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻱ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﻣﻲ ﺁﻳﻢ
ﻏﺒﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﮔﻲ ِ ﺭﺍﻩ ، ﺍﺯ ﺗﻦ ﺍﻡ ﺑﺘﻜﺎﻥ
ﻗﻠﻢ ﺑﻪ ﺟﻮﻫﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﺩ، ﺑﻪ ﻧﺎ ﻡ ِ ﻧﺎﻣﻲ ِ ﻋﺸﻖ
ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻃﺮﺡ ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﻛﺸﻴﺪ" ﻓﺮﺷﭽﻴﺎﻥ "
ﻭ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﻛﻪ ﺷﻬﺪ ﻟﺐ ِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻤﻜﻨﺪ
ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺳﺘﻪ ﻱ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺯ ﺳﺒﻼﻥ
@sheroghazal124
️
ﺗﻨﻔﺴﻢ ﺑﺪﻩ، ﺑﺎ ﻣﻌﺠـﺰ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ
ﺧﻤﺎﺭﭼﺸﻢ ﺗﻮﺍﻡ،ﭘﯿﮏ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺧﺮﺍﺏ ِ ﯾﺎﺩ ِﺗﻮﺍﻡ،ﻧﻮﺵ ﺩﺍﺭﻭ ﯾﯽ ﺑﺮﺳﺎﻥ !
ﺑﺨﻨﺪ، ﺗﺎ ﺑﺸﻜﻮ ﻓﻢ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻏﻮﺵ ﺍﺕ
ﻛﻪ ﭘُــﺮ ﺷﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﻱ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺍﺯ ﻫﻴﺠﺎﻥ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻱ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﻣﻲ ﺁﻳﻢ
ﻏﺒﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﮔﻲ ِ ﺭﺍﻩ ، ﺍﺯ ﺗﻦ ﺍﻡ ﺑﺘﻜﺎﻥ
ﻗﻠﻢ ﺑﻪ ﺟﻮﻫﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﺩ، ﺑﻪ ﻧﺎ ﻡ ِ ﻧﺎﻣﻲ ِ ﻋﺸﻖ
ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻃﺮﺡ ﺗﻨﺖ ﺭﺍ ﻛﺸﻴﺪ" ﻓﺮﺷﭽﻴﺎﻥ "
ﻭ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﻛﻪ ﺷﻬﺪ ﻟﺐ ِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻤﻜﻨﺪ
ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺳﺘﻪ ﻱ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺯ ﺳﺒﻼﻥ
@sheroghazal124
️