.


دوست داشتنت را گاه نگاه می کنم
و حبه حبه قند
در دلم آب می شود
دوست داشتنت را گاه می شنوم
و غزل غزل عشق
در گوشم شعر می شود
دوست داشتنت را گاه بغل می گیرم
و نفس نفس خواستنت
را ترانه می خوانم...

"دوستت دارم آبی آرامم ...ای عشق"

حسین پناهی چقدر قشنگ میگه که:
«در زندگی گاهی باخته ام!
گاهی با کسی ساخته ام!
گاهی گریه کرده ام!
گاهی بخشیده ام!
گاهی فریب خورده ام!
گاهی افتاده ام!
گاهی در تنهایی مرده ام!
اما حال زمانش رسیده که بگویم:
من از تمام اینها درآموخته ام:
«اکنون خوشحالم که خودم هستم؛شاید ساده باشم! اما صادقم و من برای همیشه خودم هستم..!»
|بیست ودو|

   ☘️

عشق جانم ...
من دنیاے ڪوچڪے دارم
ڪه تو با بودنت بے انتهایش میڪنی
حس داشتنت پناهگاهے میشود
همیشگے در اوج سختے هایم ...
و مرا غرق غرورم مے ڪند...
،

#رها

.

#دوستش‌می‌دارم و
#دوستش‌می‌دارم..
لبخندش را فریبی نه ، ڪـه هدیه ا‌ے
می‌انڪَارم..
من همه‌ے سنڪَهایش را پرستیده ام و
آتش و آب و خاڪش را...
من آفتابش را پوشیده ام و
عصاره‌ے ماهتابش را ،
پیاله پیاله نوشیده ام....
دوستش می‌دارم
زمینی ڪـه #تـღـو روے آن راه می روے..!!

#رویا_زرین
࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─

.

ڪَـَـر
همه عمر نداده‌ است
ڪسی دل به خیال..
چون بیاید به سر ڪوے تو،
بی‌دل برود...!!

#شاطرعباس_صبوحی
࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─

.

هر بدے
بر ما ڪَذشت
از آشنا و دوست بود..
ڪـاش دشمن بود از اول آن كه با ما دوست بود...!!

#مختار_طاهريان
࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─

.

نیستی
و چشمانم
خیره به امتداد شبی‌ست
ڪــه در انتظار آمدن تو صبح می شود..
ماه نڪَـاه تو
در آسمان دلتنڪَـی هایم می درخشد...
و بی تاب تر از همیشه ؏شـق در قلبم
ضربان می ڪَـیرد
صدایم کن آرامش جانم...!!
بڪَذار تا با نواے دل انڪَیز تو غم از این دل درمانده برود...
دلم می خواهد همراه تنهایی ام باشی
تا یڪـ دل سیر
شیدایی ڪنم در
هواے بودن #تـღـو...!!

#باران_مقدم
࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─

.

یڪـ #تـღـو
‌‌ می ڪَـویم
و دلم تا ؏شـق
تا بی نهایت تا خدا می رود....
به راستی ؏شـق من..!
در اسمت چه بال پروازیست...؟
ڪـه دلم را تا بی نهایتها می برے...!!

#امید_آذر
࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─

.
یا رب
این نوڪَل خندان ڪہ سپردے بہ منش
می‌سپارم بہ تو از چشم حسود چمنش

ڪَر چہ
ازڪوے وفا ڪَشت بہ صد مرحلہ دور
دور باد آفت دور فلڪ از جـان و تنش

#حضرت_حافظ
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─

.
يارا؛ يارا
ڪَاهی دل ما را
بہ چراغ نڪَاهی
روشن ڪن

چشم تار دݪ را
چــو مسيحا
بہ دميدن آهی روشن ڪن...!!

#قیصرامین‌پور
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─

.

صبح برایم
مقدس خواهد شد
وقتی نڪَاهِ تو بر وجودم آیه آیه
نازل شود...
وقتی صبح بخیرهاےِ #توووو
اولین ڪـلامِ
صبحڪَاهم باشد....!!

#فریناز_الف
࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─

به هر دری زدم تا بهت بگم:«دلتنگتم....»
به هر دری زدم تا بهت بگم:«چشم به راهتم....!»
به هر دری زدم تا به تو بفهمانم پای دوست داشتنت که در میان باشه نه تنها قلبم که حتی جانم را حاضرم تقدیمت کنم....
به هر دری زدم که بهت بگم فاصله ها هیچ اثری در دوست
داشتنت نداشته...نشد که نشد!
نتونستم که نتونستم...
اما باور کن تا همیشه چشم «انتظارتم...»
چشم انتظار اینکه بیایی و دستان گرم و با محبتت را در دستانم بگیرم و با نگاه در چشمان زیبایت فریاد بزنم:«دوستت دارم....!»
من تا همیشه چشم انتظارتم تا بیایی و مرا از لذت حضورت لبریز کنی....
تا همیشه چشم انتظارتم

ميان خورشيدهای هميشه ،
زيبايی تو ، لنگری ست ؛
خورشيدی که
از سپيده دم همه ستارگان ،
بی نيازم می کند.
نگاهت ،
شکست ستم گري ست ؛
نگاهي که عريانی روح مرا ،
از مهر ،
جامه اي کرد ؛
بدان سان که کنونم ،
شب بی روزن هرگز ،
چنان نمايد که کنايتی طنز آلود بوده است ؛
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز ديگري ست .
آنک چشمانی که خميرمايه مهر است
وينک مهر تو :
نبردافزاري ،
تا با تقدير خويش پنجه در پنجه کنم .
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم ،
به جز عزيمت نابه هنگامم گريزی نبود ،
چنين انگاشته بودم.
آيدا فسخ عزيمت جاودانه بود.
ميان آفتاب های هميشه
زيبايی تو
لنگري ست.
نگاهت
شکست ستم گری ست.
و چشمانت
با من گفتند
که فردا
روز ديگری ست.

احمد_شاملو

از چهره مهتاب، لکش قسمت ماشد

از عشق، غم مشترکش قسمت ما شد

هی فال گرفتیم در آیینه تقدیر

زنگار گرفت و ترکش، قسمت ما شد

وقتی که فلک، حکم به تنهایی ما داد

بر خورد ورق ها و تکش  قسمت ما شد

عمریست که آشفته این بود و نبودیم

از مساله ساده، شکش قسمت ما شد

گفتند که ایام جوانی چه قشنگ است

غم ها و شب و شاپرکش، قسمت ما شد

نامرد رفیقان، به خدا بشکند این دست

وقتی که فقط بی نمکش، قسمت ما شد…

حالِ خوبی است که در چشمِ تو نازی باشد
به تماشایِ تو احساسِ نیازی باشد

آبشارانه و پر جاذبه بر قامتِ تو
تا کمر مویِ رها گشته یِ بازی باشد

رویِ لب هایِ تو لبخند و غزل خوانیِ من
قصه از دلبریِ دور و درازی باشد

شانه ام بالشِ موهایِ پریشان شده ات
شبی و عاشقی و شعریِ و رازی باشد

چای خوشرنگی و آهنگی و یک حسِ لطیف
شجریانی و آوازی و سازی باشد

بوسه ای خواهم و با حجب و حیایی مخصوص
نازِ چشمانِ تو مانندِ جوازی باشد

قلبم آرام شود با تو اگر در آن شب
از کتابِ هنرِ عشق فرازی باشد

من بشم فدات 😍❤️‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

اي به قربان نگاهت، دوست ميدارم ترا،،،
جان شيرينم فدايت،دوست ميدارم ترا،،
اندكي بنشين ،شتابت بهر چيست ؟'،،
قصه ها دارم برايت، دوست ميدارم ترا،،،

يك نظر بر دل نظر كن ماه من،،،،
تابشي از آسمانت ،دوست ميدارم ترا،،
خوب رويم ،سنگ دل گشتي چرا،،،
رحم بر شوريده حالت ، دوست ميدارم ترا،،

ناز كن زيبا نگارم ، تا خريدارت منم،،،
دل ببازم در قمارت، دوست ميدارم ترا،،،

چشم زيبايت قرار از دل ربود،،،،
رو مگير از بيقرارت، دوست ميدارم ترا،،

عطر گيسوي تو زيبا ،هوش از سر ميبرد،،
گشته ام اي مه خمارت، دوست ميدارم ترا،،

بزم عشقست و عطا كن بوسه ايي،،،
جرعه ايي مي از لبانت، دوست ميدارم ترا

تو را تا ناکجا آبادِ دل، دنبال خواهم کرد
و عشقت را درون خاطراتم چال خواهم کرد

تو را با سرگذشت تلخ خود آزار خواهم داد
و این آزردگی را سنّت هر سال خواهم کرد

دل سودابه سان و سخت تر از سنگ و سردت را
من از سوگ سیاوش، سخت مالامال خواهم کرد

همین حالا برایت می نویسم نامه ای از زخم
و آن را از طریق واژه ها ارسال خواهم کرد

مرا چنگیز یا تیمور فاتح فرض کن، زیرا
به زودی شهر احساس تو را اشغال خواهم کرد

گمان کردی که با یک پاسخ«نه»، شیرخواهی شد؟
تو را با یک غزل، بی یال و کوپال خواهم کرد