شعر و غزل
358 subscribers
46.4K photos
5.87K videos
35 files
660 links
آشنایی جوانان با اشعار و فرهنگ ایران زمین


ارسال انتقاد و پیشنهاد👇

o

ارتباط

@king8272
مرسی از حضور همه ی دوستان عزیزم ⚘
Download Telegram
این شب مهتابے ام را با تو قسمت مے ڪنم
تا سحر بے خوابے ام را با تو قسمت مے ڪنم

تا تب و تاب مرا وقت سرودن حس ڪنی
یک غزل بے تابیم را با تو قسمت مے ڪنم

از دو نیمه نیمه ے دلمردگے سهم خودم
نیمه ے شادابے ام را با تو قسمت مے ڪنم

تو اگر یک جرعه توفانم دهے من موج موج
مستے گردابے ام را با تو قسمت مے ڪنم

بعد عمرے حاصلم این است و من امشب همین
خلوت سهرابے ام را با تو قسمت مے ڪنم

صبح فردا هم اگر پیشم بمانے امشبی
آسمان آبے ام را با تو قسمت مے ڪنم

@sheroghazal124
نرگسی های نگاهت روی شعرم تا نشست
شیشه احساس اشکم بر زمین خورد و شکست

در زمین دفترم تا واژه باریدن گرفت
بغض شیرینی رسید و راه را بر سینه بست


@sheroghazal124
مگر که با شبِ چشمانِ تو بگیرد خو
نگاه می‌کنی و ماه میرود از رو

نگاه می کنی و میزنند با هیجان
دوباره پیروِ پلک ات ستاره ها سوسو

برای اینکه شکوهِ تو را یَدَک بِکشند
همیشه آینه ها با تواند رو در رو

بتاب و جانِ دوباره به باغِ مُرده بده
بخند تا بشکوفد شکوفهٔ آلو

بخوان به لهجهٔ نابِ شمالی ات شعری
که یک شبه بکشد دست ، شهری از چاقو

سرِ تو خط و نشان می کشم برای جهان
کجاست هم قَدِ زیبایی ات زنی؟ کِی؟ کو؟

من انتخاب تو از عشق بودم، این یعنی
به اختیار خود اهلی شده ست یک آهو

چه قصه ها که نمی بافم از ملاقاتت
کنار رود، سرِ چشمه، باغ، در برِ جو

«بغل گرفتنی و لا اله الا الله»
هوای بوسه ای و لا اله الا هو

@sheroghazal124
«از هم آغوشی تو» در بغل خواب و خیال
تا مُجاور شدن ِ خاطره و فرض ِ محال

عشق وقتی بشود یک طرفه خواهی دید
تو و یک عمر ندامت، تو و یک عمر سوال

من همانم که به شوق تو به پرواز رسید
گرچه پرواز نمی شد بخدا بی پر و بال

می زدی سنگ به زخم ِ دل و یک کوه ِ غرور
سنگ بر زخم چه باشد؟ تَرَکی روی سُفال !

تا نمک سوز شود، زخم دلت می فهمی ....
تاب شلّاق ندارد، بدن ِ نرم ِ غزال !

دل من چیست برای تو؟ بگو، راحت باش!
آفتابی ست که آرام رَود رو به زوال؟

صبر کن! حق بده_دیوانه شدن_نیست بعید
وقتی از دوری عشقت، بشوی مالامال ...



#سارا_صابر
#روز_آخر

عاقبت اين روز آخر ، سوي من باز آمدي
چشم بد از قامتت دور ، غرقه در ناز آمدي

هورِ بي همتاي عالم ، تار مي بينم تو را
همچو آن شبهاي رويا ، محو در راز آمدي

شيشه بازيهاي هجران عاقبت چشمم گرفت
سوي چشمم پي سپر شد، بسكه با ناز آمدي

آمدي اما صد افسوس ، سخت ميايد نفس
تاب اگر بودي چو قربان ، جان به پرواز آمدي

وقت ماندن نيست ديگر ، گاه رفتن شد عزيز
شوقم آخر پُر ثمر شد ، چونكه تو باز آمدي

حَمد تو گويد حزين و سر گذارد در لحد
با احد گويم كه آخر ، سوي من باز آمدي

#حزين_سنندجي‌

💜☔️💜☔️💜☔️💜☔️💜
*قد وبالای تورا ماه ندارد گل من
اینقدر چانه نزن راه ندارد گل من*

من ندانم به کجا باز سفر خواهم کرد
بی تو اما سفر،اکراه ندارد گل من

قبل رفتن بسرایم غزلی باب دلت
غزلم غیر تو دلخواه ندارد گل من

من سبک بار سفر میکنم اما تو بدان
جاده ها بوی تورا آه ندارد گل من

یادگاری بده ازموی سیاهت گل من
موی مشکین تورا ماه ندارد گل من


🧚‍♀♥️⁩𝓼𝓱𝓮𝓹 𝓪𝓼𝓱𝓮𝓰𝓱𝓪𝓷‌♥️🧚‍♀
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام

شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام

جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام

بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو
بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام

@sheroghazal124
گاهی وفا و گاه جفا با دلم کنی
هم یار بوده ای و هم اغیار بوده ای


از راهِ مهر آمدی و سوختی مرا
آسان نموده اول و دشوار بوده اى


@sheroghazal124
به دیدارم نمی‌آیی چرا؟ دلتنگ دیدارم
همین بود اینکه می گفتی وفادارم وفادارم؟

تو آن لیّال که لیّال هم بیابانگرد عشقت شد
من آن مجنون که مجنون نیز حیران مانده در کارم

برای هر طبیبی قصه‌ام را شرح دادم گفت:
چه میخواهی؟ که من خود عاشقم، من خود گرفتارم !

از آن گیسو که در دست رقیبان رایگان می گشت
اگر یک تار مو هم می فروشی، من خریدارم !

زمانی سایه‌ام بر خاک و حال سایبانم خاک !
مرا در آسمان میجویی و من زیر آوارم ...
@sheroghazal124
دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟

من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟

@sheroghazal124
باز #شنبه شد
و من هنوز #دلتنگی
غروب جمعه را یدک میکشم
باز تکرار شعرم
رقص بوسه های قلم
حجم عظیم واژها
سطح احساسم
را می پوشاند
باز قلم موی خیالِ
آبی تو
دوست داشتنت را نقاشی
میکند
و بوم احساسم
پُر از رنگهای خواستنت
میشود

#سیامک_جعفری
#برای آنکس که خودشمیداند
در زد کسی از سمت خیابان، تو نبودی
برخاستم از خواب هراسان، تو نبودی

در هشتی تاریک، صدایی به زمین خورد
مانند ترک خوردن انسان، تو نبودی

پاشویه پر از برگ شد و ماه فرو رفت
در شاخه ی تاریک درختان ... تو نبودی

ای قصه ی شرقی ندمیدی و شبم ماند
در این شب تاریک هراسان، تو نبودی

ای رایحه ی سوره ی یوسف نوزیدی
ای عطر غزل های سلیمان، تو نبودی

ای عشق من ای غنچه ی نارس نشکفتی
ای روح من ای نیمه ی پنهان، تو نبودی...

#عبدالجبار_کاکایی
روسری سر کن و نگذار میان من و باد

سر آشفتگی موی تو دعوا بشود

هیچکس راهی میخانه نخواهد شد اگر

راز سکر آور چشمان تو افشا بشود

بلخ تا قونیه از چلچله پر خواهد شد

قدر یک ثانیه آغوشت اگر وا بشود

حیف ! یک کوه مذابی و کماکان باید

عشوه هایت فقط از دور تماشا بشود
تــــــــ❤️ــــو باشی و من و ساری و جنگل
سه‌تار و نغمهٔ مرغان و جنگل

دلم یک کلبه می‌خواهد، کمی شعر

اجاق و کتری و باران و جنگل

#شهراد_ميدری❤️🕊

#عصرتون دونفره💕
روزها نیلوفر و شبها تو شب بو میشوی
مثل گلهای بهاری بس که خوشبو میشوی

چشم و ابروی تو سرخط تمام شعرها
لنز رنگی می گذاری عین جادو میشوی

با نگاهت دلبری کن چشمهایت محشرند
دور آنها خط نکش مانند آهو میشوی

طعم شیرین عسل دارد لبت، اغراق نیست
اینکه با دندان و لبها مثل کندو میشوی

می پذیرم ترکمانچای و گلستان را اگر لب ترکنی
برتر از قفقاز و داغستان و باکو میشوی

موج موهای تو مثل تاج شاهنشاه روم
سرزمین قلب من را شاه بانو میشوی؟
🌺🌺💞💞🌺🌺
نقطه ی اوج منی غرق توهم شده ام
من توام یا تو منی در منِ من گم شده ام

این که در من همه شب می دود از شوق تویی ؟
یا دچار مرض سوءتفاهم شده ام

اولویت همه جا با تو و چشمان تو بود
من خودم باعث این حق تقدم شده ام

چون که در چشم همه عکس تو را می بینم
مورد سرزنش و نفرت مردم شده ام

به جهنم که مرا از همه جا می رانند
تو بهشت من و من خوشه ی گندم شده ام

#شهناز_امیرمجاهدی
👍👌👌🌷


دلفروشی مست هستم، قلب صادق می خری ؟
خسته از عشقم،بگو این قلب عاشق می خری؟

شاعری دریاییم، دل را به دریا می زنم
غرق دارم میشوم، پاروی قایق می خری؟

گل فروشی می کنم ،گلدانِ «گل با شاعری»
یک کلامم؛ «شاعری» را با شقایق می خری ؟

چون تلف شد زندگی ،ساعت نمی بندم به دست
سالها را می فروشم،با دقایق می خری؟

سادگی بسیار دارم ،می کنم ارزانیت
با صداقت میفروشم ،با حقایق می خری ؟

با غزل ها می شود هر درد را درمان کنی
مرهمش را می فروشم، طبع حاذق می خری؟

کوه غم را می شکافد دردهای شاعری
شاه بیتی می فروشم،طبع خالق می خری؟
#بهنازـــسمیعی_نژاد
ساکن بن بست های تلخ نابینایی ام
در به در، در جستجوی خانه ی تنهایی ام

با طناب عشق تا چاه تو پایین آمدم
کار دستم‌ می دهد اینقدر بی ‌پروایی ام!

تشت من از بام افتاده است! بردار و ببین !
کیست؟ یعنی ‌چیست‌ حالا باعث رسوایی ام؟

جرم‌ من زیبایی بی حدّ و حصر چشم توست!
دل نبندم باز وقتی عاشق زیبایی ام؟

آسمان تنها دلیل ماندنم را هم گرفت
باز می‌گردد به باران رازِ کم پیدایی ام

گاه غرق دلخوشی های قدیمی می شوم
گاه در اندیشه ی بحرانِ بی فردایی
ام

تا فراموشم شود اندوهِ بی پایان عشق
خواب کن چشم مرا، محتاج یک لالایی ام
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتی
بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری

من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان
روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری

قفل دل زنگ زد و هیچ دری باز نشد
کلبه ی الفت مان خالی و ساکت مانده

از همان خاطرهایی که کنارم داشتی
لیک یک شاخه گلی خشک برایم مانده

باز من منتظرم تا که ز در باز آیی
و ببینی که دلم پیش دلت جا مانده

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
کام دنیا بر لبم هرگز نشد اما گذشت
کس چه میداند چه ها بر ما گذشت

خنده بر لب بغض دنیا خورده ایم
خنده و بغض جهان یک جا گذشت

گوشه ای تسلیم تقدیری که بود
دیگر از من طرح این دعوا گذشت

گر چه آن زیبا گذشت از عشق من
درد عشق زیباست پس زیبا گذشت

سینه ام شهری سونامی دیده است
قایق از دریای طوفان زا گذشت

عکس سلفی های من با بغض خویش
شاعری از کوچه های بی کسی تنها گذشت

عینک خوشبینی ام در قاب سست اعتماد
کام دنیا بر لبم هرگز نشد اما گذشت
‍ ‍ آنچنان رفتی که دل از حسّ ویرانم گریست
کوچه های شهر ، با اشک فراوانم گریست

در میان درد و غم ، وقتی رهایم کرده ای
روزگارم ، ... روزگارم از غمِ جانم گریست

رفتنت درد بزرگی بود پشتم را شکست
تا غزل هم با قلم ، با چشم گریانم گریست

عشق نفرین گشته را با صد بغل حسّ دعا
پای محرابی کشاندم ، حدّ ایمانم گریست

چون که جرمم را نفهمیدم ، چرا تنها شدم
بخت هم بر حال زار ِدل پریشانم گریست

دردهایم را کنار نرده های بی کسی
بوته های یاس را گفتم به درمانم گریست