دچار باید بود
وگرنه زمزمهی حیرت
میان دو حرف
حرام خواهد شد
و عشق سفر به روشنیِ
اهتزازِ خلوت اشیاست
و عشق صدای فاصلههاست
صدای فاصلههایی که غرق ابهامند...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
وگرنه زمزمهی حیرت
میان دو حرف
حرام خواهد شد
و عشق سفر به روشنیِ
اهتزازِ خلوت اشیاست
و عشق صدای فاصلههاست
صدای فاصلههایی که غرق ابهامند...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قاصدک! شعر مرا از بر کن
بنشین روی نسیمی
که ز احساس برون می آید
برو آن گوشه باغ
سمت آن نرگس مست
که ز تنهایی خود دلتنگ است
و بخوان در گوشش
شعرم را
و بگو باور کن
یک نفر خواب تورا می بیند
یک نفر یاد تو را
دمی از دل نبرد
یک نفر شور دلش
عشق صمیمانه ی توست
قاصدک شعر مرا از بر کن
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
بنشین روی نسیمی
که ز احساس برون می آید
برو آن گوشه باغ
سمت آن نرگس مست
که ز تنهایی خود دلتنگ است
و بخوان در گوشش
شعرم را
و بگو باور کن
یک نفر خواب تورا می بیند
یک نفر یاد تو را
دمی از دل نبرد
یک نفر شور دلش
عشق صمیمانه ی توست
قاصدک شعر مرا از بر کن
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
دنگ ... دنگ
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز
مثل این
است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سرد زمان ماسیده است
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
دنگ ... دنگ
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز
مثل این
است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سرد زمان ماسیده است
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم می گویم
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم می گوید
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری
و خدا...
اول و آخر با توست .
و خداوند عشق است...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم می گوید
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری
و خدا...
اول و آخر با توست .
و خداوند عشق است...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
کیست می لغزاند امشب دود را بر چهره مرمر ؟
او خدای دشت نیلوفر
جام شب را میکند
لبریز آوایش
زیر برگ آیینه را پنهان کنید از چشم
مو پریشان های باد
با هزاران دامن پر بر گ
بیکران دشت ها را درنوردیده
می رسد آهنگشان از مرز خاموشی...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
او خدای دشت نیلوفر
جام شب را میکند
لبریز آوایش
زیر برگ آیینه را پنهان کنید از چشم
مو پریشان های باد
با هزاران دامن پر بر گ
بیکران دشت ها را درنوردیده
می رسد آهنگشان از مرز خاموشی...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بیپایان در نوسان بود:
میآمد، میرفت
میآمد، میرفت
و من روی شنهای روشن بیابان
تصویر خواب کوتاهم را میکشیدم
خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بیپایان در نوسان بود:
میآمد، میرفت
میآمد، میرفت
و من روی شنهای روشن بیابان
تصویر خواب کوتاهم را میکشیدم
خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
ظهر تابستان است
سايه ها می دانند، كه چه تابستانی است
سايه هايی بی لك،
گوشه يی روشن و پاك،
كودكان احساس! جای بازی اين جاست
زندگی خالی نيست
مهربانی هست، سيب هست، ايمان هست
آری
تا شقايق هست، زندگی بايد كرد
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح،
و چنان بی تابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دور ها آوایی است که مرا می خواند
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
سايه ها می دانند، كه چه تابستانی است
سايه هايی بی لك،
گوشه يی روشن و پاك،
كودكان احساس! جای بازی اين جاست
زندگی خالی نيست
مهربانی هست، سيب هست، ايمان هست
آری
تا شقايق هست، زندگی بايد كرد
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح،
و چنان بی تابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دور ها آوایی است که مرا می خواند
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
کوهساران مرا پر کن، ای طنین فراموشی!
نفرین به زیبایی- آب تاریک خروشان - که هست مرا
فرو پیچد و برد!
تو ناگهان زیبا هستی.
اندامت گردابی است.
موج تو اقلیم مرا گرفت.
ترا یافتم، آسمان ها را پی بردم.
ترا یافتم، درها را گشودم، شاخه را خواندم.
افتاده باد آن برگ، که به آهنگ وزش هایت نلرزد!
مژگان تو لرزید: رویا در هم شد.
تپیدی: شیره گل بگردش آمد.
بیدار شدی: جهان سر برداشت، جوی از جا جهید.
براه افتادی: سیم جاده غرق نوا شد.
در کف تست رشته دگرگونی.
از بیم زیبایی می گریزم، و چه بیهوده: فضا را گرفته ای.
یادت جهان را پر غم می کند، و فراموشی کیمیاست.
در غم گداختم، ای بزرگ، ای تابان!
سر برزن، شب زیست را در هم ریز، ستاره دیگر خاک!
جلوه ای، ای برون از دید!
از بیکران تو می ترسم ،
ای دوست! موج نوازشی.
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
نفرین به زیبایی- آب تاریک خروشان - که هست مرا
فرو پیچد و برد!
تو ناگهان زیبا هستی.
اندامت گردابی است.
موج تو اقلیم مرا گرفت.
ترا یافتم، آسمان ها را پی بردم.
ترا یافتم، درها را گشودم، شاخه را خواندم.
افتاده باد آن برگ، که به آهنگ وزش هایت نلرزد!
مژگان تو لرزید: رویا در هم شد.
تپیدی: شیره گل بگردش آمد.
بیدار شدی: جهان سر برداشت، جوی از جا جهید.
براه افتادی: سیم جاده غرق نوا شد.
در کف تست رشته دگرگونی.
از بیم زیبایی می گریزم، و چه بیهوده: فضا را گرفته ای.
یادت جهان را پر غم می کند، و فراموشی کیمیاست.
در غم گداختم، ای بزرگ، ای تابان!
سر برزن، شب زیست را در هم ریز، ستاره دیگر خاک!
جلوه ای، ای برون از دید!
از بیکران تو می ترسم ،
ای دوست! موج نوازشی.
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
صدای همهمه میآید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم!
و رودهای جهان
رمز پاک محو شدن را
به من میآموزند،
فقط به من!
و من
مفسر گنجشکهای درهٔ گنگم...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم!
و رودهای جهان
رمز پاک محو شدن را
به من میآموزند،
فقط به من!
و من
مفسر گنجشکهای درهٔ گنگم...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
من از خیلی چیزها میترسیدم
از مادیان سپید پدربزرگ
از مدیر مدرسه
از قیافه عبوس شنبه
چقدر از شنبهها بیزار بودم
خوشبختی من از صبح پنجشنبه آغاز میشد
عصر پنجشنبه تکهای از بهشت بود
شب که میشد در دورترین خوابهایم
طعم صبح جمعه را میچشیدم
#سهراب_سپهری
- اتاق آبی -
@sheroadabi
از مادیان سپید پدربزرگ
از مدیر مدرسه
از قیافه عبوس شنبه
چقدر از شنبهها بیزار بودم
خوشبختی من از صبح پنجشنبه آغاز میشد
عصر پنجشنبه تکهای از بهشت بود
شب که میشد در دورترین خوابهایم
طعم صبح جمعه را میچشیدم
#سهراب_سپهری
- اتاق آبی -
@sheroadabi
شعر و ادب پارس
امروز زادروز سهراب سپهری است. به یاد او یکی از معدود ویدئوهای مانده از او را ببینید @sheroadabi
بهسراغ من اگر میآیید
پشتِ هیچستانم...
پشت هیچستان رگهای هوا،
پر قاصدهایی است
که خبر میآرند
از گل واشدهء دورترین بوتهء خاک...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
پشتِ هیچستانم...
پشت هیچستان رگهای هوا،
پر قاصدهایی است
که خبر میآرند
از گل واشدهء دورترین بوتهء خاک...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
گاه گاهی که دلم می گیرد به خودم می گویم در دیاری که پر از دیوار است به کجا باید رفت به که باید پیوست به که باید دل بست..؟
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم چنان خواهم راند.
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
هم چنان خواهم راند.
هم چنان خواهم خواند:
“دور باید شد، دور.”
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم چنان خواهم راند.
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
هم چنان خواهم راند.
هم چنان خواهم خواند:
“دور باید شد، دور.”
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
.
_🌹_وچه زیبا گفت
سهراب سپهری عزیز...
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم ،
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا
به خدایی که خودم میدانم
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند .
به خدایی که خودم میدانم
به خدایی که دلش پروانه است
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید
و به باران گفته است باغها تشنه شدند
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا که ترک بردارد
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی
جانم..
یکم اردیبهشت
سالروز درگذشت شاعر رنگ ها و نقاش کلام عارف آب و آیینه و درخت و گل زنده یاد #سهراب_سپهری
یادش همواره جاوید🥀
@sheroadabi
_🌹_وچه زیبا گفت
سهراب سپهری عزیز...
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم ،
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا
به خدایی که خودم میدانم
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند .
به خدایی که خودم میدانم
به خدایی که دلش پروانه است
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید
و به باران گفته است باغها تشنه شدند
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا که ترک بردارد
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی
جانم..
یکم اردیبهشت
سالروز درگذشت شاعر رنگ ها و نقاش کلام عارف آب و آیینه و درخت و گل زنده یاد #سهراب_سپهری
یادش همواره جاوید🥀
@sheroadabi
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهیِ کوچک
دچارِ آبیِ دریای بیکران باشد...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهیِ کوچک
دچارِ آبیِ دریای بیکران باشد...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
چه فکر نازک غمناکی!
...
نه ، وصل ممکن نیست ،
همیشه فاصله ای هست
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که
غرق ابهامند.
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
...
نه ، وصل ممکن نیست ،
همیشه فاصله ای هست
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف
حرام خواهد شد
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که
غرق ابهامند.
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکهء دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی «مجذور» آینه است
زندگی گل به «توان» ابدیت
زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما
زندگی «هندسه» ساده و یکسان نفسهاست
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق...
@sheroadabi
#سهراب_سپهری
زندگی یافتن سکهء دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی «مجذور» آینه است
زندگی گل به «توان» ابدیت
زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما
زندگی «هندسه» ساده و یکسان نفسهاست
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق...
@sheroadabi
#سهراب_سپهری
صبح امروزکسی گفت به من:
تو چقدر تنهایی !
گفتمش در پاسخ : تو چقدر حساسی ؛
تن من گر تنهاست، دل من با دلهاست،
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من ، قلبشان منزل من…!
صافی آب مرا یادتو انداخت،رفیق!
تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ
تنت گرم
دعایت با من...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
صبح امروزکسی گفت به من:
تو چقدر تنهایی !
گفتمش در پاسخ : تو چقدر حساسی ؛
تن من گر تنهاست، دل من با دلهاست،
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من ، قلبشان منزل من…!
صافی آب مرا یادتو انداخت،رفیق!
تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ
تنت گرم
دعایت با من...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
دو صدا؛
نقشهایی خلوت آیینه را اکنون میآلایند
پرتوی بیرنگ میافتد به روی جادههای دور
روی انگشتان تُرد لحظهها
تابوتِ سردی
نرم میلغزد
وهمی آیا نقش خود را در آب میبیند؟
پرسشی هرگونه بیهوده است
غبار ترس دارد میرود از حفرهها بالا
در نهفتِ خاک
شاید
زندگی را
مردهای در خواب میبیند ...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi
نقشهایی خلوت آیینه را اکنون میآلایند
پرتوی بیرنگ میافتد به روی جادههای دور
روی انگشتان تُرد لحظهها
تابوتِ سردی
نرم میلغزد
وهمی آیا نقش خود را در آب میبیند؟
پرسشی هرگونه بیهوده است
غبار ترس دارد میرود از حفرهها بالا
در نهفتِ خاک
شاید
زندگی را
مردهای در خواب میبیند ...
#سهراب_سپهری
@sheroadabi