لام تا کام خفه شدم
سین سلام را خوردم
به جایی رسیدم
که نگاه پنجره
از ذهنم پرید
یک کلاغ
حرفهایم را شنید
وبه این روز افتادم
حالا دیگر
تمام چهارشنبه هایم
به خطرافتاده است
وکسی نمی پرسد
این صدا
که لام تا کام
حرف نمی زند
چگونه همسفر
کفشهایش شده است
#رضا_آقاحسینی
✌️
از مجموعه شعر #پشت_باجه_های_خاموشی
@shermaaa
سین سلام را خوردم
به جایی رسیدم
که نگاه پنجره
از ذهنم پرید
یک کلاغ
حرفهایم را شنید
وبه این روز افتادم
حالا دیگر
تمام چهارشنبه هایم
به خطرافتاده است
وکسی نمی پرسد
این صدا
که لام تا کام
حرف نمی زند
چگونه همسفر
کفشهایش شده است
#رضا_آقاحسینی
✌️
از مجموعه شعر #پشت_باجه_های_خاموشی
@shermaaa
#پـسـت_آخـر
در سینه ام
هر شب #خیالت را که مهمان میکنم
آن لحظه
دارم با #غمت تجدید پیمان میکنم
باخنده
می گویم سخن با یاد #تو هر شب ولی
من گریه
را در #پشت قابِ خنده پنهان میکنم...
✌️🍭
#مهنازنجفی
#شبتـون_بدور_از_دلتنگی
@shermaaa
در سینه ام
هر شب #خیالت را که مهمان میکنم
آن لحظه
دارم با #غمت تجدید پیمان میکنم
باخنده
می گویم سخن با یاد #تو هر شب ولی
من گریه
را در #پشت قابِ خنده پنهان میکنم...
✌️🍭
#مهنازنجفی
#شبتـون_بدور_از_دلتنگی
@shermaaa
ڪاش میشد
به دنیـا #پشت ڪـرد ...
پرده ۍ احسـاس را ڪشید ...
درهاۍ قلـب را قفـل زد ...
نه بـه آمدن ڪسی دلخوش بـود...
نه از رفتن ڪسی دلگـیر شد...
و بر صـندلـۍ بـۍ تفـاوتۍ نشسـت..
ڪاش میشد ...
✌️🏻🍭
#شیوا_میثاقی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
به دنیـا #پشت ڪـرد ...
پرده ۍ احسـاس را ڪشید ...
درهاۍ قلـب را قفـل زد ...
نه بـه آمدن ڪسی دلخوش بـود...
نه از رفتن ڪسی دلگـیر شد...
و بر صـندلـۍ بـۍ تفـاوتۍ نشسـت..
ڪاش میشد ...
✌️🏻🍭
#شیوا_میثاقی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
#دست هايم را سپر كردم ولى از #پشت سر
#زخم هاى بيشمار از عشق بر #پيكر نشست
✌️
#سید_هادے_بهشتے
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
#زخم هاى بيشمار از عشق بر #پيكر نشست
✌️
#سید_هادے_بهشتے
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (: