به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن
تعظیم آنان
همانند خم شدن دو سر کمان است
که هر چه بهم نزدیکتر شوند
تیرش کشنده تر است
✌️
#جلال_آل_احمد
@shermaaa
تعظیم آنان
همانند خم شدن دو سر کمان است
که هر چه بهم نزدیکتر شوند
تیرش کشنده تر است
✌️
#جلال_آل_احمد
@shermaaa
-و اینگونه بود که فریادم از درون برخواست :
مگر دوام خلقت بر زمینه ی لق حسرت های تو است ، احمق!
خیال کرده ای!...
-سنگی بر گوری
✌️
#جلال_آل_احمد
@shermaaa
مگر دوام خلقت بر زمینه ی لق حسرت های تو است ، احمق!
خیال کرده ای!...
-سنگی بر گوری
✌️
#جلال_آل_احمد
@shermaaa
با هر کس حرف میزنم ،
اولین کاری که میکنم
این است که
حلقه ام را طوری به رُخش بکشم
که او از من بپرسد
که ازدواج کرده ای
و من حرفم را به تو بکشانم
و بعد عکس تو را نشان بدهم
✌️
#جلال_آل_احمد
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
اولین کاری که میکنم
این است که
حلقه ام را طوری به رُخش بکشم
که او از من بپرسد
که ازدواج کرده ای
و من حرفم را به تو بکشانم
و بعد عکس تو را نشان بدهم
✌️
#جلال_آل_احمد
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. یک کمندعلی بک بود یک باغ داشت. تو باغش هم دوازده تا کندوی عسل داشت. کندوها را سینه کش آفتاب، وسط سبزه ها و گلها ، زیر درخت های سیب و زردآلو ، روی سکو کار گذاشته بود و زمستان ک میشد جلوی انباری اطاق بالاش را خالی میکرد و کندوها را تو درگاهیش می چید و سالی پنجاه من عسل می فروخت. دیگر نه غصه ای داشت نه دلهره ای و نه
پ ن : کمندعلی بک که عقل از سرش داشت می پرید یکجا خشکش زده بود و هرچه زنش داد میزد "علی بک ! خونه خراب! آخه یه غلطی بکن !" از جا تکان نمی خورد و انگشت به دهان و حیران مانده بود زنبورها که مثل دوازده لکه ی کوچک در آسمان سیاهی می زدند و به طرف خانه و زندگی اصلی خودشان می رفتند ، وقتی از آسمان روستا گذشتند همه ی دهاتیها آنها را دیدند و با انگشت به هم نشان دادند.
✌️🏻📖
#جلال_آل_احمد
#سرگذشت_کندوها📚
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
پ ن : کمندعلی بک که عقل از سرش داشت می پرید یکجا خشکش زده بود و هرچه زنش داد میزد "علی بک ! خونه خراب! آخه یه غلطی بکن !" از جا تکان نمی خورد و انگشت به دهان و حیران مانده بود زنبورها که مثل دوازده لکه ی کوچک در آسمان سیاهی می زدند و به طرف خانه و زندگی اصلی خودشان می رفتند ، وقتی از آسمان روستا گذشتند همه ی دهاتیها آنها را دیدند و با انگشت به هم نشان دادند.
✌️🏻📖
#جلال_آل_احمد
#سرگذشت_کندوها📚
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
سرگذشت کندوها.pdf
3 MB
قصه «سرگذشت کندوها» در مورد چند کندوی عسل است.
داستان از سه بخش تشکیل شده ، بخش نخست درباره صاحب کندوها ، بخش دوم در باره زنبورها (که توصیفی زیبا از فعالیت و کار و دشواریهاشان و کوچ شان انجام داده) می باشد و بخش سوم در مورد صاحب زنبورهاست که با رفتن زنبورها خانه خراب شده است.
✌️🏻📖
#جلال_آل_احمد
#سرگذشت_کندوها📚
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
داستان از سه بخش تشکیل شده ، بخش نخست درباره صاحب کندوها ، بخش دوم در باره زنبورها (که توصیفی زیبا از فعالیت و کار و دشواریهاشان و کوچ شان انجام داده) می باشد و بخش سوم در مورد صاحب زنبورهاست که با رفتن زنبورها خانه خراب شده است.
✌️🏻📖
#جلال_آل_احمد
#سرگذشت_کندوها📚
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (: