مگر شد از غم او پاره پاره خون جگر من
که قطره قطره چکد دَمبهدَم ز چشمِ تر من؟
شوم چو باخبر از خود، ز خویش بیخبر افتم
اگر به رهگذر او، گَهی فتد گذر من
چه لطف بود و عنایت، چه دولت و چه سعادت
که سایه بر سرم انداخت سروِ سیمبر من
مگو که پیر شدی، توبه کن ز عشق جوانان
چگونه توبه کنم چون چنین بُود هنر من؟
سرم به راه وفای تو خاک شد، قدمی نِه
ز سرکشی مکش -ای سروناز- ناز سر من
به هرچه مینگرم، صورت تو در نظر آید
به غیر صورت خوب تو نیست در نظر من
به عشوه، نقدِ دل و جان ربود از کف «جانی»
نگار لالهرخی، دلربای عشوهگر من...
✌️
#جانی_خراسانی
@shermaaa (:
که قطره قطره چکد دَمبهدَم ز چشمِ تر من؟
شوم چو باخبر از خود، ز خویش بیخبر افتم
اگر به رهگذر او، گَهی فتد گذر من
چه لطف بود و عنایت، چه دولت و چه سعادت
که سایه بر سرم انداخت سروِ سیمبر من
مگو که پیر شدی، توبه کن ز عشق جوانان
چگونه توبه کنم چون چنین بُود هنر من؟
سرم به راه وفای تو خاک شد، قدمی نِه
ز سرکشی مکش -ای سروناز- ناز سر من
به هرچه مینگرم، صورت تو در نظر آید
به غیر صورت خوب تو نیست در نظر من
به عشوه، نقدِ دل و جان ربود از کف «جانی»
نگار لالهرخی، دلربای عشوهگر من...
✌️
#جانی_خراسانی
@shermaaa (: