یک فنجان شعر pinned «📌 در حسرت وصل تو دل سوخته بگریست آبش چو کم آمد مددش خون جگر کرد ✌️ #سیف_فرغانی #یک_فنجان_شعر @shermaaa (:»
هر چه آید به سرم....
باز بڪَــویم ڪَــذرد...
واے ازین عمر ڪــــه با میڪَــذرد میڪَــذرد....!!
✌️
#فریدون_فرخزاد
@shermaaa(:
باز بڪَــویم ڪَــذرد...
واے ازین عمر ڪــــه با میڪَــذرد میڪَــذرد....!!
✌️
#فریدون_فرخزاد
@shermaaa(:
در این جادو شب ِ
پوشیده از برگِ گلِ کوکب...
دلم دیوانه بودن
با تو را میخواست!
✌️
#مهدی_اخوانثالث
@shermaaa (:
پوشیده از برگِ گلِ کوکب...
دلم دیوانه بودن
با تو را میخواست!
✌️
#مهدی_اخوانثالث
@shermaaa (:
🎈
کاش
چون برگِ خزان رقصِ مرا
نیمه شب "ماه" تماشا می کرد
در دلِ باغچه ی خانه ی تو
شورِ من،
ولوله برپا می کرد.
🦋✍🏻
#فروغ_فرخزاد
@shermaaa
کاش
چون برگِ خزان رقصِ مرا
نیمه شب "ماه" تماشا می کرد
در دلِ باغچه ی خانه ی تو
شورِ من،
ولوله برپا می کرد.
🦋✍🏻
#فروغ_فرخزاد
@shermaaa
مردمان گویند: هر چه از دیده رفت از دل برفت
نی، که بر جای است نقش یار و مشکل میرود
✌️
#اوحدی_مراغهای
@shermaaa (:
نی، که بر جای است نقش یار و مشکل میرود
✌️
#اوحدی_مراغهای
@shermaaa (:
.
با لبهام
روی چشمهات
علامت تعجب " بگذارم
که هر وقت علامت خطر دید
دلش بوسه "بخواهد ؟
میبوسمت
و ماه " میشوم
بر سينهی تو
آويخته به زنجيری که
دستهای من است
با خیالت"
زندگی میکنم
و با خودت"
عاشقی...
✌️
#عباس_معروفی
@shermaaa (:
با لبهام
روی چشمهات
علامت تعجب " بگذارم
که هر وقت علامت خطر دید
دلش بوسه "بخواهد ؟
میبوسمت
و ماه " میشوم
بر سينهی تو
آويخته به زنجيری که
دستهای من است
با خیالت"
زندگی میکنم
و با خودت"
عاشقی...
✌️
#عباس_معروفی
@shermaaa (:
.
من با توام
می خواهم آغشته عطر تو زندگی کنم
اين رد عطر توست
که از حيرت بادهای شمالی
شب را به بوی بابونگی برده است
تو کيستی که تاک تشنه
از طعم تو
به تبريک می آمده است
✌️
#سیدعلی_صالحی
@shermaaa (:
من با توام
می خواهم آغشته عطر تو زندگی کنم
اين رد عطر توست
که از حيرت بادهای شمالی
شب را به بوی بابونگی برده است
تو کيستی که تاک تشنه
از طعم تو
به تبريک می آمده است
✌️
#سیدعلی_صالحی
@shermaaa (:
تمام مردان این شهر شاعرند !
باور کن !!
حالا یکی شعر می نویسد ،
یکی نشانی تمام گل فروشی ها را می داند ،
یکی از سر کار زنگ می زند ،
و یکی هم
لابلای خرید های روزانه
یک کرم مرطوب کننده دست می خرد !
تمام مردان این شهر شاعرند ،
و می دانند
زیباترین شعری که تاکنون
یک مرد سروده است ،
خنده یک زن است ...
✌️
#مرتضی_شالی
@shermaaa (:
باور کن !!
حالا یکی شعر می نویسد ،
یکی نشانی تمام گل فروشی ها را می داند ،
یکی از سر کار زنگ می زند ،
و یکی هم
لابلای خرید های روزانه
یک کرم مرطوب کننده دست می خرد !
تمام مردان این شهر شاعرند ،
و می دانند
زیباترین شعری که تاکنون
یک مرد سروده است ،
خنده یک زن است ...
✌️
#مرتضی_شالی
@shermaaa (:
تو
شعر دوست داری
و من
تو را.
نمیدانم کدام عاشقانه تر است
شعری که تو دوست داری
یا تویی که من دوست دارمت
✌️
#علیرضا_گارگر
@shermaaa (:
شعر دوست داری
و من
تو را.
نمیدانم کدام عاشقانه تر است
شعری که تو دوست داری
یا تویی که من دوست دارمت
✌️
#علیرضا_گارگر
@shermaaa (:
بر سینه اگر چادرِ رویا زده بودم
در سایه ی دستان تو مأوا زده بودم
لب با تب اگر همدل و همقافیه می شد
در تشنگی فاصله دریا زده بودم
در خواب خوشم وصل به بازوی تو بودم
آتش به پریشانی دنیا زده بودم
آن دفتر شعری که تو ناخوانده گذشتی
دلتنگی خود را وسطش تا زده بودم
مهلت به سبُک تازی تردید ندادم
افسار به سر پوزه ی اما زده بودم
رد می شدی از کوچه ی باران زده ی ما
از پنجره ها پل به تماشا زده بودم
با عشق تو انگشت نمای همه ی خلق
بر سینه ی خود یک غم زیبا زده بودم
✌️🍭
#پروین_نوروزی
@shermaaa (:
در سایه ی دستان تو مأوا زده بودم
لب با تب اگر همدل و همقافیه می شد
در تشنگی فاصله دریا زده بودم
در خواب خوشم وصل به بازوی تو بودم
آتش به پریشانی دنیا زده بودم
آن دفتر شعری که تو ناخوانده گذشتی
دلتنگی خود را وسطش تا زده بودم
مهلت به سبُک تازی تردید ندادم
افسار به سر پوزه ی اما زده بودم
رد می شدی از کوچه ی باران زده ی ما
از پنجره ها پل به تماشا زده بودم
با عشق تو انگشت نمای همه ی خلق
بر سینه ی خود یک غم زیبا زده بودم
✌️🍭
#پروین_نوروزی
@shermaaa (:
من سکوت خويش را گم کرده ام
لاجرم در اين هياهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فرياد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
✌️
#فریدون_مشیری
@shermaaa(:
لاجرم در اين هياهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فرياد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
✌️
#فریدون_مشیری
@shermaaa(: