🎈
زنی از دوردست شب آمد
زنی از انتهای فصلی سرد
آمدو بابغل بغل احساس
شهر ما را پر از تغزل کرد
او که بود اوکه در شبی ابری
خاطراتی ز جنس باران داشت
او که در قحط سالی خورشید
یک سبد آفتاب گردان داشت
او که بود او که ارمغان آورد
عشق را باتولدی دیگر
و به منظومه زمان بخشید
با طلوعش عطاردی دیگر
ای کبوتر که لانه ساخته ای
بین انگشت های جوهری اش
او که بانوی شعر های من است
می رود با دل کبوتری اش
بعد از او بار این دل تنگم
روی دوش غروب سنگین است
بعد از او هیچکس نمی خواند
شعری از آن پری که غمگین است
برو از روستای خلوت ما
سوی شهری شلوغ ای خوشبخت
برف آرام و نرم می بارد
شب بخیر ای فروغ ای خوشبخت...
🦋✍🏻
#سعید_بیابانکی
#برای_فروغ
@shermaaap
زنی از دوردست شب آمد
زنی از انتهای فصلی سرد
آمدو بابغل بغل احساس
شهر ما را پر از تغزل کرد
او که بود اوکه در شبی ابری
خاطراتی ز جنس باران داشت
او که در قحط سالی خورشید
یک سبد آفتاب گردان داشت
او که بود او که ارمغان آورد
عشق را باتولدی دیگر
و به منظومه زمان بخشید
با طلوعش عطاردی دیگر
ای کبوتر که لانه ساخته ای
بین انگشت های جوهری اش
او که بانوی شعر های من است
می رود با دل کبوتری اش
بعد از او بار این دل تنگم
روی دوش غروب سنگین است
بعد از او هیچکس نمی خواند
شعری از آن پری که غمگین است
برو از روستای خلوت ما
سوی شهری شلوغ ای خوشبخت
برف آرام و نرم می بارد
شب بخیر ای فروغ ای خوشبخت...
🦋✍🏻
#سعید_بیابانکی
#برای_فروغ
@shermaaap