جانانم
امروز به خاطر شعر،
فردا،
به خاطر عشق،
و روزهای دیگر
به هربهانه ای باید تورا خواست...
✌️
#حمید_رها
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
امروز به خاطر شعر،
فردا،
به خاطر عشق،
و روزهای دیگر
به هربهانه ای باید تورا خواست...
✌️
#حمید_رها
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
بگذار در آغوش بگیرم...
همه احساس تو را...
شاید تب آغوش تو...
آرام کند روح مرا...
✌️🍭
#نگار_حسینی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
همه احساس تو را...
شاید تب آغوش تو...
آرام کند روح مرا...
✌️🍭
#نگار_حسینی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
بهانه ی تــوُ را مےڪَیرد
پنج شنبه های دلتنگم
✌️
#عـــــــرفان_یـــــزدانـی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
پنج شنبه های دلتنگم
✌️
#عـــــــرفان_یـــــزدانـی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
من،
انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را
به یاد دارم که در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستم.
ما نه آواره بودیم، نه غریب
اما
این بعدازظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت
میگفتند از کودکی به ما
که زمان باز نمیگردد
اما نمیدانم چرا
این بعدازظهرهای جمعه باز میگشتند!
✌️
#احمدرضا_احمدی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
من،
انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را
به یاد دارم که در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستم.
ما نه آواره بودیم، نه غریب
اما
این بعدازظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت
میگفتند از کودکی به ما
که زمان باز نمیگردد
اما نمیدانم چرا
این بعدازظهرهای جمعه باز میگشتند!
✌️
#احمدرضا_احمدی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
عصر جمعه
یک قرن است
روی دست های غروب
که مهتاب را
به "شام آخر" دعوت می کند
✌️
#اسفندیار_زیلائی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
یک قرن است
روی دست های غروب
که مهتاب را
به "شام آخر" دعوت می کند
✌️
#اسفندیار_زیلائی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
گاهی او را خنداندهام.
میخواهم بگویم تمام عمرم هم هدر نرفته است.
✌️
#حمید_سلیمی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
میخواهم بگویم تمام عمرم هم هدر نرفته است.
✌️
#حمید_سلیمی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
غرقِ نفرت بر نگاهت ، چشم می دوزم هنوز
می زنی آتش وجودم را ، که می سوزم هنوز
اهل نفرین نیستم ، خوش باش اما با ستم
می بری تا برزخی مطلق شب و روزم هنوز
✌️
#صمدمحمدی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
می زنی آتش وجودم را ، که می سوزم هنوز
اهل نفرین نیستم ، خوش باش اما با ستم
می بری تا برزخی مطلق شب و روزم هنوز
✌️
#صمدمحمدی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
تو را دوست دارم ولی رو نکردم
فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم
نگفتم، که روزی که گفتم بگویی:«
کفِ دست خود را که من بو نکردم!»
ضمیر مخاطب برایم «تو» بودی
به غیر از تو، من قصدی از «او» نکردم
سرم با تو چرخید هر سو که رفتی
دلم را به غیر تو همسو نکردم
به پیش حسودانِ تو اعتنایی
به یاوهسراییِ بدگو نکردم
خودت را، خودت را... تو را دوست دارم
تو را دوست دارم، ولی رو نکردم
✌️
#قیصر_امین_پور
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم
نگفتم، که روزی که گفتم بگویی:«
کفِ دست خود را که من بو نکردم!»
ضمیر مخاطب برایم «تو» بودی
به غیر از تو، من قصدی از «او» نکردم
سرم با تو چرخید هر سو که رفتی
دلم را به غیر تو همسو نکردم
به پیش حسودانِ تو اعتنایی
به یاوهسراییِ بدگو نکردم
خودت را، خودت را... تو را دوست دارم
تو را دوست دارم، ولی رو نکردم
✌️
#قیصر_امین_پور
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
این که می گویند
دلگیر نباش
خدا بزرگ است
دلتنگی را بزرگ کرده اند
غصه ها
یکی پس از دیگری می آیند
با موهایت وَر می روند
نبض ات را می گیرند
و درست مابینِ آمد و شدِ خون به مویرگ
جایی برای خود باز می کنند
می خواهم جایی بیشتر برایت باز کنم
کنارِ خودی ترین شکلم
کنارِ تَرَک های دستم
وقتی غصه می خورم
وقتی مشغولِ کارم
تو بزرگترین مشکلِ منی
وقتی می خواهم به بودن ات فکر کنم
در من بزرگ شده ای
مثلِ خرافه ای در روستا
مثلِ شایعه ای در شرق,
فقر در افریقا
در من بزرگ تر شده ای
مثلِ دختری که تازه سینه در آورده است
و مادرش پر از دلشوره ست!
نمی دانم با چشم هایت چه کنم
با دست هایت
و موهایی که
بادهای گرسنه ی شرق و غرب را
تا پنجره ی خانه ام
کشانده است
✌️
#بهرنگ_قاسمی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
دلگیر نباش
خدا بزرگ است
دلتنگی را بزرگ کرده اند
غصه ها
یکی پس از دیگری می آیند
با موهایت وَر می روند
نبض ات را می گیرند
و درست مابینِ آمد و شدِ خون به مویرگ
جایی برای خود باز می کنند
می خواهم جایی بیشتر برایت باز کنم
کنارِ خودی ترین شکلم
کنارِ تَرَک های دستم
وقتی غصه می خورم
وقتی مشغولِ کارم
تو بزرگترین مشکلِ منی
وقتی می خواهم به بودن ات فکر کنم
در من بزرگ شده ای
مثلِ خرافه ای در روستا
مثلِ شایعه ای در شرق,
فقر در افریقا
در من بزرگ تر شده ای
مثلِ دختری که تازه سینه در آورده است
و مادرش پر از دلشوره ست!
نمی دانم با چشم هایت چه کنم
با دست هایت
و موهایی که
بادهای گرسنه ی شرق و غرب را
تا پنجره ی خانه ام
کشانده است
✌️
#بهرنگ_قاسمی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
دوست دارمش ...
مثل دانه ای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرنده ای که اوج را
دوست دارمش ...
✌️🍭
#فروغ_فرخزاد
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
مثل دانه ای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرنده ای که اوج را
دوست دارمش ...
✌️🍭
#فروغ_فرخزاد
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
.
زیرا گریه صدای بیگناهان بود
که نوشته نمیشود با نت
مگر با زخمهها و زخمی بر استخوان خاطرات من.
✌️
#بیژن_نجدی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
زیرا گریه صدای بیگناهان بود
که نوشته نمیشود با نت
مگر با زخمهها و زخمی بر استخوان خاطرات من.
✌️
#بیژن_نجدی
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
شبِ زیبایی بود
هیچکس
بینِ درختانِ زیتون نبود
هیچکس
ندید که چگونه تو را میخواهم
چگونه عاشقِ تو هستم
امروز
درختانِ زیتون در خواباند
و من بیدار
هیچکس در این دنیا نمیتواند
زخمی که غرورِ تو برجای گذاشت
را التیام بخشد
چگونه با آن همه عشق
توانستی
مرا برنجانی ؟
✌️
#فرانسیسکو_خاویر_لوپز
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
هیچکس
بینِ درختانِ زیتون نبود
هیچکس
ندید که چگونه تو را میخواهم
چگونه عاشقِ تو هستم
امروز
درختانِ زیتون در خواباند
و من بیدار
هیچکس در این دنیا نمیتواند
زخمی که غرورِ تو برجای گذاشت
را التیام بخشد
چگونه با آن همه عشق
توانستی
مرا برنجانی ؟
✌️
#فرانسیسکو_خاویر_لوپز
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
🎈
چه گریزیست ز من؟
چه شتابیست به راه؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه؟
🦋✍🏻
#ظلمت
#فروغ_فرخزاد
@shermaaa
چه گریزیست ز من؟
چه شتابیست به راه؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه؟
🦋✍🏻
#ظلمت
#فروغ_فرخزاد
@shermaaa
اونجا که
#علی_لنگرودی میگه:
مو از تو، بافتن با من
خنده از تو، جان دادن با من
تکیه دادن از تو، شانه شدن هم با من
یک تو از تو؛
مجنون شدن با من...
✌️
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
#علی_لنگرودی میگه:
مو از تو، بافتن با من
خنده از تو، جان دادن با من
تکیه دادن از تو، شانه شدن هم با من
یک تو از تو؛
مجنون شدن با من...
✌️
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa (:
این حرف
#محمود_درویش
عجیب غمگینم میکنه:
گمان میکردم آنکه دوستم دارد،
حتی اگر غرقِ در تاریکیام باشم دوستم خواهد داشت،
حتی اگر پر از زخمهای روانی باشم،
حتی اگر قادر به دوست داشتن خودم نباشم،
او با وجود همه ی اینها دوستم خواهد داشت.
اما نه!
هیچکس خود را به مخاطره نمیاندازد و دستش را داخل چاه نمیبرد.
تاریکی تنها برای ماست...
✌️
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa:(
#محمود_درویش
عجیب غمگینم میکنه:
گمان میکردم آنکه دوستم دارد،
حتی اگر غرقِ در تاریکیام باشم دوستم خواهد داشت،
حتی اگر پر از زخمهای روانی باشم،
حتی اگر قادر به دوست داشتن خودم نباشم،
او با وجود همه ی اینها دوستم خواهد داشت.
اما نه!
هیچکس خود را به مخاطره نمیاندازد و دستش را داخل چاه نمیبرد.
تاریکی تنها برای ماست...
✌️
#یک_فنجان_شعر
@shermaaa:(