🎈
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیدۀ شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند...
🦋✍🏻
#فروغ_فرخزاد
@shermaaa
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیدۀ شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند...
🦋✍🏻
#فروغ_فرخزاد
@shermaaa
🎈✋🏼
و ما،
زمستان دیگرى را سپرى خواهیم کرد...
با عصیان بزرگى که درونمان هست
و تنها چیزى که گرممان مىدارد،
آتش مقدّس امیدواریست!
🦋✍🏻
#ناظم_حکمت
#امید
@shermaaa
و ما،
زمستان دیگرى را سپرى خواهیم کرد...
با عصیان بزرگى که درونمان هست
و تنها چیزى که گرممان مىدارد،
آتش مقدّس امیدواریست!
🦋✍🏻
#ناظم_حکمت
#امید
@shermaaa
🎈
سر مغرور من!
با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد
که با دیوانه می سازد ...!
🦋✍🏻
#فاضل_نظری
@shermaaa
سر مغرور من!
با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد
که با دیوانه می سازد ...!
🦋✍🏻
#فاضل_نظری
@shermaaa
🎈
دوست داشتنت را
از سالی به سال دیگری
جابهجا می کنم...
تو را دوست دارم
هرگز رهایت نمیکنم
بر برگهی تقویم آخرین روز سال
در آغوشم می گیرمت
و در چهار فصل میچرخانمت ...!
🦋✍🏻
#نزار_قبانی
@shermaaa
دوست داشتنت را
از سالی به سال دیگری
جابهجا می کنم...
تو را دوست دارم
هرگز رهایت نمیکنم
بر برگهی تقویم آخرین روز سال
در آغوشم می گیرمت
و در چهار فصل میچرخانمت ...!
🦋✍🏻
#نزار_قبانی
@shermaaa
در لیله الرغائب
هرشب به شور و شینم
محتاج یک برات از
دست خود حسینم
✌️❤️
#شب_جمعه
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین
@shermaaa
هرشب به شور و شینم
محتاج یک برات از
دست خود حسینم
✌️❤️
#شب_جمعه
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین
@shermaaa
دریا هم
تنگ می شود دلش !
مثل آدم ها
موج می کند دلتنگی اش را
می آورد پیش صخره ها
اما صخره ها
مغرور و بی تفاوت
پس می زنند او را
درست مثل عکست
که نداشتنت را
می شنود بارها از زبانم
اما نگاهش همچنان
به دیوار روبرو ست.
✌️
#بهنام_محبی_فر
@shermaaa
تنگ می شود دلش !
مثل آدم ها
موج می کند دلتنگی اش را
می آورد پیش صخره ها
اما صخره ها
مغرور و بی تفاوت
پس می زنند او را
درست مثل عکست
که نداشتنت را
می شنود بارها از زبانم
اما نگاهش همچنان
به دیوار روبرو ست.
✌️
#بهنام_محبی_فر
@shermaaa
جهان چیزی شبیه موهای توست،
سیاه و سرکش و پیچیده
خیال کن چه بیبختم من!
که به نسیمی حتی
جهانم آشوب میشود...!
✌️
#کامران_رسولزاده
@shermaaa
جهان چیزی شبیه موهای توست،
سیاه و سرکش و پیچیده
خیال کن چه بیبختم من!
که به نسیمی حتی
جهانم آشوب میشود...!
✌️
#کامران_رسولزاده
@shermaaa
به گنجشك مي گويم:
پرنده !
ديدي او را ياد من باش؛
بگو حالم خوب است
خوبم تا چشم سو دارد
و آسمان ماه......
✌️
#محمود_درويش
@shermaaa
پرنده !
ديدي او را ياد من باش؛
بگو حالم خوب است
خوبم تا چشم سو دارد
و آسمان ماه......
✌️
#محمود_درويش
@shermaaa
اولین بار که کسی را از دست دادم، فکر کردم قرار است بمیرم. فکر کردم سیاهی هرگز تمام نمیشود، و قرار است تمام چهارشنبهها در صحن امامزاده صالح گریه کنم و بلندبلند از خدایی که آن وقتها داشتم بپرسم چرا، چرا، چرا مرا نخواست؟ چرا کاری نکردی مرا بخواهد؟ چرا زمستان را به قلبم برگرداندی، ای مدعی رفاقت که در وصفت گفتهاند "رفیق من لا رفیق له..."
آخرین بار که کسی را از دست دادم اما، صبور و آرام ایستادم کنار بزرگراه و به رفتنش نگاه کردم، با قلبی خالی و چشمانی عبوس و لبانی بسته و سرمایی هولناک در قفسه سینهام، جایی که تا چند دقیقه قبل گرم میتپید. خدایی، یا امامزادهای، یا رفیقی برایم نمانده بود. در شهر راه رفتم، و گذاشتم رنگ طوسی تنهایی جهانم را تسخیر کند.
اولین بار یا آخرین بار یا هر علاقهی کوچک سادهای که میان این دو واقعه رخ داده، مرا به باختن عادت نداد، تنها آموختم دست از جنگیدن بردارم و به کسی چنان نزدیک نشوم که با دستهای تیغدار و روح عاصی و زبان تندم جانش را بیازارم. تنهایی را برگزیدم، دیواری از یادها و رویاها و کلمات دور خودم ساختم. به تماشای زنان زیبا کنار مردان خوشبخت بسنده کردم. آدم تماشا شدم، و این عصارهی رنجهاست.
جایی برای کسی نوشتهبودم رفیقانم مرا با نبودن تو به یاد میآورند. حالا دیگر رفیقانم مرا با نبودن خودم به یاد میآورند، یک کرگدن عبوس میانسال که فکر میکند برای زندگی دو خاطره کافیست، خاطرهای از کسی که او را گرم خنداندهای، و خاطرهای از کسی که نگذاشتی تا مرز گریه پیش بیاید.
تمام اینها یعنی - رفیق من که دلی برای دلدادگی داری- از اهمیت گندم خام تن تا تقدس شفابخش معجون آغوش و بوسه،
تمام عاشقانههای تاریخ درباره یک چیزند:
نور زیباست.
اما از من بشنو و باور کن
که تاریکی،
از توهم نور، زیباتر است...
همین.
✌️
#حمیدسلیمی
@shermaaa
آخرین بار که کسی را از دست دادم اما، صبور و آرام ایستادم کنار بزرگراه و به رفتنش نگاه کردم، با قلبی خالی و چشمانی عبوس و لبانی بسته و سرمایی هولناک در قفسه سینهام، جایی که تا چند دقیقه قبل گرم میتپید. خدایی، یا امامزادهای، یا رفیقی برایم نمانده بود. در شهر راه رفتم، و گذاشتم رنگ طوسی تنهایی جهانم را تسخیر کند.
اولین بار یا آخرین بار یا هر علاقهی کوچک سادهای که میان این دو واقعه رخ داده، مرا به باختن عادت نداد، تنها آموختم دست از جنگیدن بردارم و به کسی چنان نزدیک نشوم که با دستهای تیغدار و روح عاصی و زبان تندم جانش را بیازارم. تنهایی را برگزیدم، دیواری از یادها و رویاها و کلمات دور خودم ساختم. به تماشای زنان زیبا کنار مردان خوشبخت بسنده کردم. آدم تماشا شدم، و این عصارهی رنجهاست.
جایی برای کسی نوشتهبودم رفیقانم مرا با نبودن تو به یاد میآورند. حالا دیگر رفیقانم مرا با نبودن خودم به یاد میآورند، یک کرگدن عبوس میانسال که فکر میکند برای زندگی دو خاطره کافیست، خاطرهای از کسی که او را گرم خنداندهای، و خاطرهای از کسی که نگذاشتی تا مرز گریه پیش بیاید.
تمام اینها یعنی - رفیق من که دلی برای دلدادگی داری- از اهمیت گندم خام تن تا تقدس شفابخش معجون آغوش و بوسه،
تمام عاشقانههای تاریخ درباره یک چیزند:
نور زیباست.
اما از من بشنو و باور کن
که تاریکی،
از توهم نور، زیباتر است...
همین.
✌️
#حمیدسلیمی
@shermaaa
یک فنجان شعر
تو خواستـنیتـریـن دست نیــافتنی این شهـــر شلــوغی ✌️ #علی_قاضی_نظــام @shermaaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاه می اندیشم،
خبر مرگ مرا با تو چه كس می گوید ؟
آن زمان كه خبر مرگ مرا
از كسی می شنوی، روی تو را
كاشكی می دیدم .
شانه بالا زدنت را،
- بی قید -
و تكان دادن دستت كه،
- مهم نیست زیاد -
و تكان دادن سر را كه،
- عجیب ! عاقبت مرد ؟
- افسوس !
- كاشكی می دیدم !
من به خود می گویم :
« چه كسی باور كرد
« جنگل جان مرا
« آتش عشق تو خاكستر كرد ؟
✌️
#حمیـد_مصـدق
@shermaaa
خبر مرگ مرا با تو چه كس می گوید ؟
آن زمان كه خبر مرگ مرا
از كسی می شنوی، روی تو را
كاشكی می دیدم .
شانه بالا زدنت را،
- بی قید -
و تكان دادن دستت كه،
- مهم نیست زیاد -
و تكان دادن سر را كه،
- عجیب ! عاقبت مرد ؟
- افسوس !
- كاشكی می دیدم !
من به خود می گویم :
« چه كسی باور كرد
« جنگل جان مرا
« آتش عشق تو خاكستر كرد ؟
✌️
#حمیـد_مصـدق
@shermaaa