یک فنجان شعر
223 subscribers
14.7K photos
304 videos
26 files
357 links
✌️🍭
ما گر زسر بریده می ترسیدیـــم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
☕️📖
وبلاگم
http://shermaaa.blogfa.com/
Download Telegram
در روشنای کمرنگ نان نمی شود

در ستایش خورشید چیزی نوشت

من نتوانستم

اجدادم نیز نتوانسته بودند

ما در ظلمت رنج ها زندگی می کنیم

هیچ‌کس نمی تواند

با الفبای تاریکی

در وصف روشنی بنویسد!
🦋✍🏻
#رسول_یونان
@shermaaa
دیوانه نبودم که دل از خلق بریدم
یک عمر نفهمید کسی حرف دلم را
🦋✍🏻
#احسان_انصاری
📚بی نظمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پـسـت_آخـر

رمزیست ز پاسِ ادبِ عشق که مرغان



شب نوبتِ پرواز به پروانه گذارند..!!
✌️
#صائب_تبریزی

@shermaaa

بودنت زیباست مثل تابیدن آفتاب،
عشق من، بودنت زیباست
مثل پر شستن قو
مثل چرخیدن پروانه
مثل پرواز بر تلاطم دریا ...
✌️
#عباس_معروفے
@shermaaa
در
امتداد دستانت...
بندری‌ست براے آرامش...
✌️
#نزار_قبانی
@shermaaa
«بے تو بودن
آسان نیست
ڪجاست دست هایت
ڪه روز عاشق را روشن مے ڪرد...؟»
✌️
#محمد_صالح_علاء
@shermaaa
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که درخلوت نشستند
مرا دیوانه اي بد نام گفتند
🦋✍🏻
#فروغ_فرخزاد

@shermaaa
نه دل آزرده، نه دلتنگ، نه دلسوخته‌ام
یعنی از عمر گران هیچ نیندوخته‌ام

پاسخ ساده‌ی من سخت‌تر از پرسش توست
عشق درسی‌ست که من نیز نیاموخته‌ام

روسیاه محک عشق شدن نزدیک است
سکه‌ی قلب زیانی‌ست که نفروخته‌ام

برکه‌ای گفت به خود، ماه به من خیره شده‌ست
ماه خندید که من چشم به "خود" دوخته‌ام

شده‌ام ابر که با گریه فرو بنشانم
آتش صاعقه‌ای را که خود افروخته‌ام
🦋✍🏻
#فاضل_نظری
@shermaaa
ناگهان در کوچه دیدم بی‌وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست‌و‌پای خویش را
گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته‌های خویش را

🦋✍🏻
#مهدی_اخوان‌ثالث

@shermaaa
دلتنگے لجباز ترین حس دنیاست...
هر چه برایش توضیح دهے، بیشتر پاهایش را به فرش دلت می‌ڪوبد...
گرےه می‌ڪند...
بهانه می‌گیرد...
نق می‌زند....
خسته می‌شود
و خوابش می‌برد...
امان از لحظه اے ڪه بیدار شود....
داغ دلش تازه تر می‌شود....
بیچاره دلم...

✌️🍭

#یڪتا_رفیعی

@shermaaa
رنجیده ام
دستم را در دستِ لحظه ات بگذار
که آغوشِ این شهر افق ندارد
که خواهش بزرگی‌ ‌ست
دلتنگ نبودن در کوچ
و آرزو یِ زیبائی ست
باز گشت

✌️🍭
#نيكى_فيروزكوهى

@shermaaa
عاشق شدن اشتباه نیست اما اصرار براے عاشق ماندن وقتے دیگر شواهدے از صمیمیت وجود ندارد، اشتباهے خود خواسته است. در اولے هیچ چیز دست ما نیست و در دومے انتخاب با ماست.
✌️🍭
#پونه_مقیمی
@shermaaa
پیشانی ات را
به پیشانی ام بچسبان
و در چشم هایم خیره شو
خسته ام از سکوت
این بار می خواهم
دوست داشتن را
روی لب هایت فریاد بکشم
✌️🍭

#سارا_قبادی

‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌

@shermaaa
ما را ز شب وصل چه حاصل؟
که تو از ناز
تا باز کنی بندِ قبا،
صبح دمیده‌ست...!

🦋✍🏻
#صائب‌_تبریزی

@shermaaa
هراس نیست مرا
تا تو در کنار منی
🦋✍🏻
#حسین_منزوی
@shermaaa
و تو هم روزی پیر می‌شوی
اما مـن
پیرتر از ایـن نخواهم شد
در لحظه‌ای از عمرم متوقف شدم
منتظرم بیایی
و از برابرِ مـن بگذری
زیبا ، پیر شده
آراسته، به نوری که از تاریکیِ من
دریغ کرده‌ای...
🦋✍🏻
#شمس_لنگرودی

@shermaaa
حتی فکرِ عطـرِ نَفَـس هایِ
" #آغـوشِ_تــو
حالِ دلـم را عجیب
و لبخندم را عمیق می کند.!

✌️🍭

#فرزانه_طالبی_پور

@shermaaa
هرچه بیشتر فکر می‌کنم
کمتر به یاد می‌آورم
خودم را
پیش از عاشقت بودن...!
الان دقیقا کیستم؟!
ته مانده‌ای از خودم و یا
تمام تو...؟
🦋✍🏻
#یغما_گلرویی
@shermaaa
من هم مثل عده‌اے از آدميانِ همين ڪوچه هنوز
از ڪج و پيچ ڪردنِ ڪلماتِ عادیِ آسمان بَدَم می‌آيد.
بی‌راهه چرا؟
تمام اين سالها
حرام از يک شبِ دُرُست
حرام از يک روز خوش
حرام از يک ... از خوابِ يک لحظه، يک لبخند!

بی‌انصاف، زندگے
هے همين معنے ارزانِ از ما گرفته‌ے مجبور
تو ڪه ما را ڪُشتے!

حالا ڪه چمدانم را اين همه سنگين و
بی‌ڪليد بسته‌ام
تازه می‌پرسے ڪجا، چرا، از چه سبب ...!؟
يعنے تو داستانِ دلبستگی‌هاے مرا
به همين چيزهاے معمولے ندانسته‌اے، نمی‌دانی؟
لااقل يک بفرمایِ ساده، يک سڪوت!

انگار زود است هنوز هواے سَفَر
ڪوڪِ بُريده‌ے باد و عطسه‌ے بی‌هنگام حباب هم
همين را می‌گويند.

دلم به جا نيست
پايم به راه نمی‌آيد
هنوز چيزهاے بسيارے هست
ڪه دوستشان می‌دارم.

من بعد از هزار سالِ تمام
باز مُرده‌ام به خانه برخواهد گشت،
برمی‌گردم
نمی‌گذارم شب‌هاے ساڪتِ پاييزے
تو از هول و ولایِ لرزانِ باد بترسی...بابا!
هر ڪجا ڪه باشم
باز ڪَفَن بر شانه از فرصتِ مرگ می‌گذرم، می‌آيم
مشق‌هاے عقب‌مانده‌ے هُدا را می‌نويسم
پتوے چهارخانه‌ے خودم را
تا زيرِ چانه‌ات بالا می‌ڪشم، می‌بويَمَت
و بعد ... يک طورے پرده را ڪنار می‌ڪشم
ڪه باد از شمارش مُردگانِ بی‌گورش
نفهمد ڪه يڪے ڪَم دارد!

✌️
#سیدعلی_صالحی
@shermaaa