یک فنجان شعر
225 subscribers
14.8K photos
305 videos
26 files
357 links
✌️🍭
ما گر زسر بریده می ترسیدیـــم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
☕️📖
وبلاگم
http://shermaaa.blogfa.com/
Download Telegram
تو همه جذبه هیچ های دنیایی
عزیز توی کمد، ایده هیولایی

به بوی گند ورم کرده جنازه تو
به شیر گاز که بازست با اجازه تو

به آخرین نفرات سقوط آزادم
به هرچه کردم و هرچه به بادها دادم

که بلع گاز مرا تا کمد هدایت کرد
از آن جهت که نی از مثنوی حکایت کرد👌

✌️🍭

#اندیشه_فولادوند

@shermaaa
یک فنجان شعر pinned «نشد که چاره شود جای زخم فقدانت فدای قبح رهت ای فدای هجرانت نشد که چاره بیابم، نشد که چاره شوند نشد که به سمت دقیق عدم اشاره شوند قرار شد بجرانم جریده خود را در آیه جا دهم هرچه سوره شد را👌 ✌️🍭 #اندیشه_فولادوند @shermaaa»
تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده من…
چه جنونی
چه نیازی
چه غمی ست؟
✌️
#مهدی_اخوان_ثالث
@shermaaa
باتوام دختر مغرور پرآوازه ی شهر


میشود شاعر چشمان غزل خیز تو بود ؟

✌️

#حسین_مرادی
@shermaaa
°

شعر نوشتن بلد نیستی
شعر خواندن نمی دانی
کمی راه برو
بخند
مو پریشان کن
شعر شدن که بلدی...

✌️
#مجید_وادی


@shermaaa
ساعت خوابیده حواسش به چیست؟
مردن تدریجی اگر زندگیست
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام...

✌️
#علیرضا_آذر
@shermaaa
بی اختیار
دستهایش راگرفتم!
ضربانم تندتر از همیشه میزد
جور دیگری نگاهم کرد
به گمانم، به دنیا آمده بود
که ویران کند
بنیان مرا...
✌️
#فرشید_عسکری
@shermaaa
فتاده‌ام به رهت چشم و گوش گشته سراپا
بیا که گوش به آواز پا و چشم به راهم
✌️
#وحشی_بافقی
@shermaaa
بی تو
دیده ی جان را
بسته ام ز بینایی....
✌️🍭
#سیمین_بهبهانی

@shermaaa
باید دل‌ببندم و نَمانم
باید بخواهم و بگذرم
باید دلم پیش تو باشد
و خودم نباشم
خودمانیم؛
چقدر سخت است،
دوست داشتنت ..
✌️

#علی_سید_صالحی
@shermaaa
بی پروا ترین میشوم
آنروز که دستانم فاتح
جغرافیای آغوشت شوند
ولبانم غزلخوان
چشمان آسمانیت...
✌️🍭
#مهرمینا_محمدپور
@shermaaa
جانانم
امروز به خاطر شعر،
فردا،
به خاطر عشق،
و روزهای دیگر
به هربهانه ای باید تورا خواست...
✌️
#حمید_رها
#مخاطب_خاص💙
@shermaaa
منتظر ميمانم
تا عصايت شوم
سوىِ چشمانَت
ياداورِ قرصهايت
هم بازىِ نوه هايت
من جوانى ام را،
براى پيرى ات كنار گذاشتم...

✌️
#علي_قاضي_نظام
@shermaaa
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر
گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر!

در میان دوستداران تا غریبم دید گفت:
دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!

ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر

عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت
دل نمی‌بندی ولی محبوب دلهایی چقدر

آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال
بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر
✌️
#سجاد_سامانی
@shermaaa
قلبی که شکسته باشد ...
شاید بزند
شاید زنده باشد
شاید نفس بکشد
اما زندگی نمیکند ... !
✌️
#حمیدرضا_عبداللهی
@shermaaa
یک فنجان شعر
✌️🍭 #یک_فنجان_شعر @shermaaa
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
✌️
#حمیدمصدق
@shermaaa
یک فنجان شعر
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد…
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
✌️🍭
#فروغ_فرخزاد
@shermaaa
یک فنجان شعر
من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب…
او به تو خندید و تو نمی دانستی
این که او می داند
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
از پی ات تند دویدم
سیب را دست دخترکم من دیدم
غضبآلود نگاهت کردم
بر دلت بغض دوید
بغض ِ چشمت را دید
دل و دستش لرزید
سیب دندان زده از دستِ دل افتاد به خاک
و در آن دم فهمیدم
آنچه تو دزدیدی سیب نبود
دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک
ناگهان رفت و هنوز
سال هاست که در چشم من آرام آرام
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان
می دهد آزارم
چهره زرد و حزینِ دخترِ من هر دم
می دهد دشنامم
کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که خدای عالم
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟
✌️
#مسعودقلیمرادی
@shermaaa