بی تو شهریورِ من نسخه ای از پاییز است !
سی و یک روز قرار است که ابری باشم...
#انسیه_آرزومندی
@sherenafis
سی و یک روز قرار است که ابری باشم...
#انسیه_آرزومندی
@sherenafis
می رمد در چشم هایت هرچه آهو بیشتر
باز می افتاد پلنگی در تکاپو بیشتر
این چه اوضاعیست که گیسوی تو آسوده نیست؟
هرچه اوضاعت پریشان است،گیسو بیشتر
صورت ماه تو در هر حال می آید به چشم
در زمان خنده لب،در اخم ابرو بیشتر
دست از هرکس کشیدی بعد تو از دست داد
مثل بیماری امیدش را به دارو بیشتر
چون شبی دیدم تو را در خواب پهلوی خودم
بعد از آن شب باز می خوابم به پهلو بیشتر
تاکنون ابراز کردم هرچه عشقم را به تو
جای زخمم را نشان دادم به چاقو بیشتر
#علیرضا_الیاسی
@sherenafis
باز می افتاد پلنگی در تکاپو بیشتر
این چه اوضاعیست که گیسوی تو آسوده نیست؟
هرچه اوضاعت پریشان است،گیسو بیشتر
صورت ماه تو در هر حال می آید به چشم
در زمان خنده لب،در اخم ابرو بیشتر
دست از هرکس کشیدی بعد تو از دست داد
مثل بیماری امیدش را به دارو بیشتر
چون شبی دیدم تو را در خواب پهلوی خودم
بعد از آن شب باز می خوابم به پهلو بیشتر
تاکنون ابراز کردم هرچه عشقم را به تو
جای زخمم را نشان دادم به چاقو بیشتر
#علیرضا_الیاسی
@sherenafis
بیا شهریور پیراهنت ییلاق لک لک ها
صدای جاری گنجشک در خواب مترسک ها
بیا ای امن ، ای سرسبز ، ای انبوه عطر آگین
بیا تا تخم بگذارند در دستانت اردک ها
گل از سر وا بکن ده را پریشان می کند بویت
و بــــه سمت تـــــو می آیند باد و بادبادک ها
تـــــو در شعرم شکوه دختـــــری از ایل قاجاری
که می رقصد – اگر چه – روی قلیان و قلک ها
تمام شهر دنبــــال تواند از بلخ تا زابل
سیاوش ها و رستم ها فریدون ها و بابک ها
همین که عکس ماهت می چکد توی قنـات ده
به دورش مست می رقصند ماهی ها و جلبک ها
کنار رود ، دستت توی دستم ،شب،خدای من !
شکوه خنده ای تو ، سکوت جیر جیرک ها
مرا بی تاب می خواهند ، مثل کودکی هامان
تو مامان ،من پدر ، فرزندهامان هم عروسک ها
تو آن ماهی که معمولا رخت را قاب می گیرند
همیشه شاعرانی مثل من ، از پشت عینک ها
#حامد_عسکری
@sherenafis
صدای جاری گنجشک در خواب مترسک ها
بیا ای امن ، ای سرسبز ، ای انبوه عطر آگین
بیا تا تخم بگذارند در دستانت اردک ها
گل از سر وا بکن ده را پریشان می کند بویت
و بــــه سمت تـــــو می آیند باد و بادبادک ها
تـــــو در شعرم شکوه دختـــــری از ایل قاجاری
که می رقصد – اگر چه – روی قلیان و قلک ها
تمام شهر دنبــــال تواند از بلخ تا زابل
سیاوش ها و رستم ها فریدون ها و بابک ها
همین که عکس ماهت می چکد توی قنـات ده
به دورش مست می رقصند ماهی ها و جلبک ها
کنار رود ، دستت توی دستم ،شب،خدای من !
شکوه خنده ای تو ، سکوت جیر جیرک ها
مرا بی تاب می خواهند ، مثل کودکی هامان
تو مامان ،من پدر ، فرزندهامان هم عروسک ها
تو آن ماهی که معمولا رخت را قاب می گیرند
همیشه شاعرانی مثل من ، از پشت عینک ها
#حامد_عسکری
@sherenafis
هرچند کمی دیر ولی آمدم آخر
دریاب مرا بار دگر کوه مشجّر !
تو ساکت و پا بسته و مغروری و خرسند
من خسته و آشفته و رنجور و مُکدّر
در سینه ی تاول زده ام درد زیاد است
مانند تو غم دارم , حتی دو برابر !
اینجا به پناه آمده ام خانه ی ایمن
از شهر به هم ریخته ی بی در و پیکر
بنشین کمی از دغدغه ام با تو بگویم
برخیز دوتا چایی لب سوز بیاور !
یکبار دگر دل بکنم از تو ؟ نه والله
برگردم از این راه به آن شهر؟ نه دیگر !
بگذار که تا صبح کمک حال تو باشم
پیمودن شب یک تنه سخت است برادر !
#سعید_توکلی
@sherenafis
دریاب مرا بار دگر کوه مشجّر !
تو ساکت و پا بسته و مغروری و خرسند
من خسته و آشفته و رنجور و مُکدّر
در سینه ی تاول زده ام درد زیاد است
مانند تو غم دارم , حتی دو برابر !
اینجا به پناه آمده ام خانه ی ایمن
از شهر به هم ریخته ی بی در و پیکر
بنشین کمی از دغدغه ام با تو بگویم
برخیز دوتا چایی لب سوز بیاور !
یکبار دگر دل بکنم از تو ؟ نه والله
برگردم از این راه به آن شهر؟ نه دیگر !
بگذار که تا صبح کمک حال تو باشم
پیمودن شب یک تنه سخت است برادر !
#سعید_توکلی
@sherenafis
ما راه میرفتیم و زندگی نشستن بود
ما میدویدیم و زندگی راه رفتن بود
ما میخوابیدیم و زندگی دویدن بود
انسان،هیچگاه برای خود مامن خوبی نبوده است
#حسین_پناهی
6شهریور زادروز "حسین پناهی گرامی
@sherenafis
ما میدویدیم و زندگی راه رفتن بود
ما میخوابیدیم و زندگی دویدن بود
انسان،هیچگاه برای خود مامن خوبی نبوده است
#حسین_پناهی
6شهریور زادروز "حسین پناهی گرامی
@sherenafis
زندگی با قرصهای خواب را یادم بده
گم شدن از این من بی تاب را یادم بده
کودکی را با تمام وسعتش گم کرده ام
سرسره،الا گلنگ و تاب را یادم بده!
سر به زیر و منطقی بودن روال زندگیست
زل زدن در چهره ی مهتاب را یادم بده!
مثل مهتابی که پا در شهر نیلوفر گذاشت
سازگاری با تن مرداب را یادم بده!
ماهی آزاد دریاهای آزادم ولی
خسته ام!محدوده ی مرداب را یادم بده!
فصل ماهی های غرق تشنگی تکرار شد
زندگی در برکه ی بی آب را یادم بده!
هی مرا از ارتفاع پوچ خود هل میدهم
جرات یک لحظه ی پرتاب را یادم بده
#فرهاد_فریدزاده
@sherenafis
گم شدن از این من بی تاب را یادم بده
کودکی را با تمام وسعتش گم کرده ام
سرسره،الا گلنگ و تاب را یادم بده!
سر به زیر و منطقی بودن روال زندگیست
زل زدن در چهره ی مهتاب را یادم بده!
مثل مهتابی که پا در شهر نیلوفر گذاشت
سازگاری با تن مرداب را یادم بده!
ماهی آزاد دریاهای آزادم ولی
خسته ام!محدوده ی مرداب را یادم بده!
فصل ماهی های غرق تشنگی تکرار شد
زندگی در برکه ی بی آب را یادم بده!
هی مرا از ارتفاع پوچ خود هل میدهم
جرات یک لحظه ی پرتاب را یادم بده
#فرهاد_فریدزاده
@sherenafis
این حال خوشم, هدیه به چشمان تو باشد
این مرد سیه چرده پریشان تو باشد
قرآن نگرفتم و ندارم به سر،امّا
این قلب مریضم, که مسلمان تو باشد
لبهای من از شوق لبت چله نشین اند
لبهای منم یک دهه مهمان تو باشد؟
طفلی که فراری شده از مدرسه و درس
بگذار دمی،مبصر دستـان تو باشد
از قهوه ى تلخی که همیشه به تو دادم
فالی که به خوشحالی فنجان تو باشد
عشق،دریای عمیقی ست به امواج گرفتار
خوب است دلم,بسته به طوفان تو باشد
شاعر که تمامش به تو تقدیم نموده
جانش بدهد یکسره قربان تو باشد
در دفتر من شعر تو را کم نتوان یافت
این هم غزلی خفته به دیوان تو باشد
شاعر فعلا ناشناس
@sherenafis
این مرد سیه چرده پریشان تو باشد
قرآن نگرفتم و ندارم به سر،امّا
این قلب مریضم, که مسلمان تو باشد
لبهای من از شوق لبت چله نشین اند
لبهای منم یک دهه مهمان تو باشد؟
طفلی که فراری شده از مدرسه و درس
بگذار دمی،مبصر دستـان تو باشد
از قهوه ى تلخی که همیشه به تو دادم
فالی که به خوشحالی فنجان تو باشد
عشق،دریای عمیقی ست به امواج گرفتار
خوب است دلم,بسته به طوفان تو باشد
شاعر که تمامش به تو تقدیم نموده
جانش بدهد یکسره قربان تو باشد
در دفتر من شعر تو را کم نتوان یافت
این هم غزلی خفته به دیوان تو باشد
شاعر فعلا ناشناس
@sherenafis
نه حرفی تازه می گویم نه رختی تازه می پوشم
خلاصه اینکه مدتهاست با دنیا نمی جوشم
تمام آنچه از عشقت به کف آورده ام این است
غمی جانکاه در قلبم سری دیوانه بر دوشم
از این شهر پر از بیگانه بیرون می زنم آخر
که بی تو مرده است اینجا که دلتنگ است آغوشم
تمام جاده ها انگار دنبال تو می گردند
تمام قاصدک ها از تو می خوانند در گوشم
ولی نه؛ من کجا بار سفر بستن کجا، حتی
برای رد شدن از مرز تنهایی نمی کوشم
خودم را قدر یک پروانه بی پروا نمی بینم
درون پیله آرامم کنار شعله خاموشم
خلاصه اینکه مدتهاست با دنیا نمی جوشم
نه حرفی تازه می گویم نه رختی تازه می پوشم
#حسین_بیگی_نیا
@sherenafis
خلاصه اینکه مدتهاست با دنیا نمی جوشم
تمام آنچه از عشقت به کف آورده ام این است
غمی جانکاه در قلبم سری دیوانه بر دوشم
از این شهر پر از بیگانه بیرون می زنم آخر
که بی تو مرده است اینجا که دلتنگ است آغوشم
تمام جاده ها انگار دنبال تو می گردند
تمام قاصدک ها از تو می خوانند در گوشم
ولی نه؛ من کجا بار سفر بستن کجا، حتی
برای رد شدن از مرز تنهایی نمی کوشم
خودم را قدر یک پروانه بی پروا نمی بینم
درون پیله آرامم کنار شعله خاموشم
خلاصه اینکه مدتهاست با دنیا نمی جوشم
نه حرفی تازه می گویم نه رختی تازه می پوشم
#حسین_بیگی_نیا
@sherenafis
در برکۀ من هیچ شبی ماه نبود
از بخت بدم هیچکس آگاه نبود
حالا شده ام کافر و بی دین اما
این دل بخدا قبلِ تو گمراه نبود
گفتی بروم آه که شرمنده شدم
من خواسته بودم بروم راه نبود!
من باخته بودم به "اگر"ها نه به تو
می بُردم اگر رابطه کوتاه نبود
هرگز نکنم شکوه ولی آه خدا
این زندگی آن عالم دلخواه نبود!
#سید_امید_قدسی_زاده
@sherenafis
از بخت بدم هیچکس آگاه نبود
حالا شده ام کافر و بی دین اما
این دل بخدا قبلِ تو گمراه نبود
گفتی بروم آه که شرمنده شدم
من خواسته بودم بروم راه نبود!
من باخته بودم به "اگر"ها نه به تو
می بُردم اگر رابطه کوتاه نبود
هرگز نکنم شکوه ولی آه خدا
این زندگی آن عالم دلخواه نبود!
#سید_امید_قدسی_زاده
@sherenafis
روز در خاطر من هستی و شب در نظرم
با تو از پیچ و خم روز و شبم می گذرم
گوشه های دلم از نقش تو آراسته است
رنگ زیبای تو بر دایره ی دور و برم
مرحبا عشق! تو احوال مرا ساخته ای
من که بی لطف تو دلسوخته و دربدرم
نفست آیه ی آسودگی و ماندن من
خنده ات حرز یمانی است برای سفرم
باش تا هی نخراشد تن من چنگ عقاب
بی تو گنجشگ بلا دیده ی بی بال و پرم
خوش بحالم، که دمادم ز خیال خوش تو
می رسد شعر در آغوش و هوایت به سرم!
#جواد_مزنگی
@sherenafis
با تو از پیچ و خم روز و شبم می گذرم
گوشه های دلم از نقش تو آراسته است
رنگ زیبای تو بر دایره ی دور و برم
مرحبا عشق! تو احوال مرا ساخته ای
من که بی لطف تو دلسوخته و دربدرم
نفست آیه ی آسودگی و ماندن من
خنده ات حرز یمانی است برای سفرم
باش تا هی نخراشد تن من چنگ عقاب
بی تو گنجشگ بلا دیده ی بی بال و پرم
خوش بحالم، که دمادم ز خیال خوش تو
می رسد شعر در آغوش و هوایت به سرم!
#جواد_مزنگی
@sherenafis
صبح شد؛
آی نمیباید خُفت
چشم بگشای که خورشید شکفت
باز کن پنجره را با دمِ صبح
باید از خانهی دل
گَرد پریشانی رُفت ...
#سلمان_هراتی
@sherenafis
آی نمیباید خُفت
چشم بگشای که خورشید شکفت
باز کن پنجره را با دمِ صبح
باید از خانهی دل
گَرد پریشانی رُفت ...
#سلمان_هراتی
@sherenafis
یک نفر دور کند این خودیِ جانی را
این دل ـ این قاتلِ بالفطرهی پنهانی ـ را
امشب این سوخته، دلباختهی او شده است
اوکه با رقصِ خود آتش زده مهمانی را
کاش این سایهی افسردهی تنها ببرد،
دلِ آن دختر افسونگر افغانی را
که بگوید: بنشین، حرف بزن، شور بپاش
سخت کوتاه کن این جمعهی طولانی را
همه منهای تو تلخاند، به اندازهی چای
بده آن خندهی چون قند ـ که میدانی ـ را
سر بگردان و به این سمت بچرخان ابرو
اینطرف پرت کن آن چاقوی زنجانی را
تو بیا با دو سه خلخالِ عراقی در پا
تو به پایان برسان سبکِ خراسانی را
شمسِ من باش و به اشعارم از این لحظه بتاب
که بگیرم لقب مولوی ثانی را
چه غریب است و عجیب است که با هم داری،
چهرهی مشهدی و لهجهی تهرانی را!
تو بخوان شعر! بخوان شعر! دوچندان بکند،
خواندنت لذّتِ شبهای غزلخوانی را
#صالح_دُروند
@sherenafis
این دل ـ این قاتلِ بالفطرهی پنهانی ـ را
امشب این سوخته، دلباختهی او شده است
اوکه با رقصِ خود آتش زده مهمانی را
کاش این سایهی افسردهی تنها ببرد،
دلِ آن دختر افسونگر افغانی را
که بگوید: بنشین، حرف بزن، شور بپاش
سخت کوتاه کن این جمعهی طولانی را
همه منهای تو تلخاند، به اندازهی چای
بده آن خندهی چون قند ـ که میدانی ـ را
سر بگردان و به این سمت بچرخان ابرو
اینطرف پرت کن آن چاقوی زنجانی را
تو بیا با دو سه خلخالِ عراقی در پا
تو به پایان برسان سبکِ خراسانی را
شمسِ من باش و به اشعارم از این لحظه بتاب
که بگیرم لقب مولوی ثانی را
چه غریب است و عجیب است که با هم داری،
چهرهی مشهدی و لهجهی تهرانی را!
تو بخوان شعر! بخوان شعر! دوچندان بکند،
خواندنت لذّتِ شبهای غزلخوانی را
#صالح_دُروند
@sherenafis
Forwarded from شعر نفیس
شرمنده ایم! عاشق و دلداده نیستیم
باید قبول کرد که آماده نیستیم
گیرم قسم به اسم شما کم نمی خوریم!
خلوت نشین گوشه ی سجاده نیستیم
گیرم پیاده راه بیفتیم سمتتان
در طول سال، مرد همین جاده نیستیم!
دربند شهوت سگ نفسیم و سالهاست
قادر به پاره کردن قلاده نیستیم
افتادگی نشان «بلوغ» و «نجابت» است
طفلیم و نانجیب! که افتاده نیستیم
دل هایمان سیاه ترند از لباسمان!
حاضر به مست کردن بی باده نیستیم
شیطان اگر که سجده به انسان نکرد و رفت
فهمیده بود مثل خودش ساده نیستیم!
عمری ست زیر بیرق تان سینه می زنیم
اما دریغ و درد که آزاده نیستیم
#امید_صباغ_نو
@sherenafis
باید قبول کرد که آماده نیستیم
گیرم قسم به اسم شما کم نمی خوریم!
خلوت نشین گوشه ی سجاده نیستیم
گیرم پیاده راه بیفتیم سمتتان
در طول سال، مرد همین جاده نیستیم!
دربند شهوت سگ نفسیم و سالهاست
قادر به پاره کردن قلاده نیستیم
افتادگی نشان «بلوغ» و «نجابت» است
طفلیم و نانجیب! که افتاده نیستیم
دل هایمان سیاه ترند از لباسمان!
حاضر به مست کردن بی باده نیستیم
شیطان اگر که سجده به انسان نکرد و رفت
فهمیده بود مثل خودش ساده نیستیم!
عمری ست زیر بیرق تان سینه می زنیم
اما دریغ و درد که آزاده نیستیم
#امید_صباغ_نو
@sherenafis
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی
چراغ خلوت این عاشق کهن باشی
به سان سبزه پریشان سرگذشت شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر هیهات
که بر مراد دل بی قرار من باشی
تو را به آینه داران چه التفات بود
چنین که شیفته حسن خویشتن باشی
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
و گرنه از تو نیاید که دلشکن باشی
وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس که کوهکن باشی
زچاه غصه رهایی نباشدت هرچند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سایه که فریاد بلبل از خامی است
چو شمع سوخته آن به که بی سخن باشی
#هوشنگ_ابتهاج
@sherenafis
چراغ خلوت این عاشق کهن باشی
به سان سبزه پریشان سرگذشت شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر هیهات
که بر مراد دل بی قرار من باشی
تو را به آینه داران چه التفات بود
چنین که شیفته حسن خویشتن باشی
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
و گرنه از تو نیاید که دلشکن باشی
وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس که کوهکن باشی
زچاه غصه رهایی نباشدت هرچند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سایه که فریاد بلبل از خامی است
چو شمع سوخته آن به که بی سخن باشی
#هوشنگ_ابتهاج
@sherenafis