شعر حافظ
4.5K subscribers
39 photos
14 videos
1 file
5 links
شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندَر باغِ خُلد
دفترِ نسرین و گُل را زینَتِ اوراق بود





https://t.me/+Uf1RRL1n1MTcl0CK
Download Telegram
#نقیضه

«نقیضه‌» در لغت‌، به‌ معنی‌ ویران‌ سازنده‌ و شکننده‌ است‌ و دراصطلاح‌ ادبی‌ به‌ معنی‌ «باژگونه‌ جواب‌ گفتن‌ شعر نثر کسی‌ است‌» یا «جواب‌ شکننده‌ و مخالف‌ به‌ شعر یا نثر کسی‌ دیگر دادن‌» . و معمولاً سخنی‌ است‌ که‌ جدّی‌ نیست‌ و در حوزه‌ هزل‌ و هجا و طنز قرار می‌گیرد و به‌ قول‌ بسحاق‌، شوخی‌ مباحی‌ است‌ که‌ بین‌ جدّ و هزل‌ قرار دارد و فرنگیان‌ آن‌ را پارودی‌ (Parody) می‌گویند .

یک نمونه از نقیضه سازی های مشهور در حوزه ی شعر فارسی :
#شاه‌_نعمت‌_الله_ولی‌ را غزلی‌ است‌ شطح‌آمیز و حماسی‌، سخت‌ مشهور که‌ این‌ ابیات‌ از آن‌ غزل‌ است ‌:

ما خاک‌ راه‌ را به‌ نظر کیمیا کنیم‌
صد درد را به‌ گوشه‌ چشمی‌ دوا کنیم‌

در حبس‌ صورتیم‌ و چنین‌ شاد و خرّمیم
‌بنگر که‌ در سراچه‌ معنی‌ چه‌ها کنیم‌

موج‌ محیط‌ و گوهر دریای‌ عزّتیم
‌ ما میل‌ دل‌ به‌ آب‌ و گل‌ خود، چرا کنیم‌...


امّا #حافظ‌ که‌ گویا اعتقادی‌ به‌ شاه‌نعمت الله نداشته‌، غزل‌ها او را با تعریض‌های‌ تند و کنایاتی‌ سخت‌ گوشه‌دار جواب‌ گفته‌ است‌:

آنان‌ که‌ خاک‌ را به‌ نظر کیمیا کنند
آیا بود که‌ گوشه ی چشمی‌ به‌ ما کنند؟

دردم‌ نهفته‌ به‌ ز طبیبان‌ مدعی
‌ باشد که‌ از خزانه ی‌ غیبم‌ دوا کنند

حالی‌ درون‌ پرده‌ بسی‌ فتنه‌ می‌رود
تا آن‌ زمان‌ که‌ پرده‌ برافتد، چه‌ها کنند

چون‌ حسن‌ عاقبت‌، نه‌ به‌ رندی‌ و زاهدی‌ است‌،
آن‌ به‌ که‌ کار خود به‌ عنایت‌ رها کنند ...

@ShereHafez
گرت در آینه سیمای خویش دل ببرد
چو من شوی و به درمان خویش درمانی

عالیجناب #سعدی


در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند

حضرت #حافظ
@ShereHafez
.
سپهر ، دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید

عزیز مصر به رغم برادران غیور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید


کجاست صوفی #دجال فعل ملحدشکل؟
بگو بسوز که #مهدی دین پناه رسید

#حافظ
@ShereHafez
Forwarded from شعر حافظ
« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ ، فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا، وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ. إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا »
«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوه‏‌ها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، و انسان آن را برداشت. راستی او ستمگری نادان بود. »

سوره احزاب / آیه ۷۲

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعه‌ی کار به نام من دیوانه زدند

#حافظ

خدا امانت خود را به آدمی بخشید
که بار عشق برای فرشته سنگین بود

#حسین_منزوی
@sherehafez
Forwarded from شعر حافظ
"مویه"

کدام قُلّه؟ که از یاد رفته پروازم
کدام پرده به ساز شکسته بنوازم؟
که نوحه خوان غم غربت است، آوازم
«نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه های غریبانه قصّه پردازم»

کسی که رسم سفر می نهاد، اوّل بار
چگونه ریشه بُرید از دیار و رشتۀ یار
بر آن سرم که گر اشکم مدد کند، ناچار،
«به یاد یار و دیار، آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم»

شبی به چهره و چنگال خون چکان و مهیب
به قصد جان من از راه می رسد به نهیب
دلیل راه توئی، همچنان به رغم رقیب
« من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا، به رفیقان خود رسان بازم»

چه شد که دور شدیم آن من و تو، زین تو و من
حریف شعر، حریف شب شراب کهن!
خوشا دوباره ، خوشا با تو ، با تو جام زدن!
« خدای را مددی ای رفیق ره، تا من
به کوی میکده دیگر عَلَم برافرازم»

خیال دوست، که از حال من خبر گیرد
دلم، که بال زنان تا ستاره پَرگیرد
چگونه ام نفس سردِ مرگ در گیرد؟
« خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که باز، با صنمی طفل عشق می بازم»

نه بی قرار تو اَم تا حدود زمزمه رس؟
که باز با تو کنم ماجرا، نفس به نفس؟
نه بی تو می شکنم سر به میله های قفس؟
« بجز صبا و شمالم نمی شناسد کس
عزیز من که بجز باد، نیست دمسازم »

گریختم ز حریفان شهر، کویاکوی
سواد را ز تو شستم به آب، جویاجوی
دریغ، کان همه آسوده بود سویاسوی
« سرشکم آمد و عیبم بگفت رویاروی
شکایت از که کنم؟ خانگی ست غمّازم »

اگر چه شهر من اینجا و یار من اینجاست
به نام خواجه که شعرش صدای سبز خداست
بیاد شاخ نباتی که همچنان زیباست
«هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا! بیار نسیمی ز خاک شیرازم »

همین، نه از طرف "منزوی" قلم می گفت!
نه هر تپیدن دیوانۀ دلم می گفت
که چون ترانۀ خود را به زیر و بم می گفت
«ز چنگ زُهره شنیدم که صبحدم می گفت:
غلام حافظ خوش لهجۀ خوش آوازم »

تضمین زیبایی از
#حسین_منزوی بر شعر #حافظ جان و دل

@ShereHafez
وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا ﴿۱۴۰﴾

و البته [خدا] در كتاب [قرآن] بر شما نازل كرده كه هر گاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى گيرد با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن درآيند چرا كه در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود خداوند منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد

آیه 140 سوره نسا

پی‌نوشت:

بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبتِ بد جدایی جدایی

#حافظ
@ShereHafez
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه‌ دارد

بیت #حافظ اشاره‌ای دارد به آیۀ 7 سورۀ غافر و چند آیۀ پس از آن است. بر اساس این آیات فرشتگان حامل عرش الهی و فرشتگان پیرامون عرش برای مومنان و توبه‌کنندگان و آنان که در مسیر حق گام برمی‌دارند دعا می‌کنند:

الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ...

خواست حافظ این است که در زندگی به گونه‌ای رفتار کند که مشمول دعای فرشتگان باشد تا اگر دچار لغزشی نیز شد فرشتگان دست به دعا بردارند و بخشش خداوند را برای او بخواهند.
«به دو دست دعا نگه داشتن» کنایه از نهایت مراقبت و توجّه به هنگام دعاست.

@ShereHafez

منبع #محمد_رضا_ترکی
#سلیمان و #خاتم

از نمونه های حشمت سلیمان (ع)انگشتری اوست که درقرآن مجید یا کتاب مقدس به آنها اشاره نشده ، ولی درافسانه های مربوط به سلیمان (ع) واردشده است .
"وسلیمان را صلوات الله علیه ، انگشتری بود که همه مملکت سلیمان مر آن انگشتری را بفرمان بودند که نام بزرگ (اسم اعظم )خدای عزوجل برآن نبشته بود "/ترجمه تفسیر طبری /ج5/ص1242


گر چه شیرین دهنان ، پادشهانند ولی
او سلیمان زمانست که خاتم با اوست

#حافظ
@ShereHafez
حافظ نامه /جلد اول /صفحه 322/جناب بهاء الدین خرمشاهی
بگشا پسته‌ی خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهنِ خویش مینداز به شک!

#حافظ

گاهی از موی میان، گاه ز تارِ سرِ زلف
ز مجازم به حقیقت رهِ باریکی بود!
داشتند اهلِ خرد جمله به حسنت ایمان
در وجود دهنت بود که تشکیکی بود!

#تأثیر_تبریزی
@ShereHafez
به سعی بازوی تسلیم در محیط توکل
شناورم به امید کرانه ای که ندارم

#بیدل

تو خسته‌ایّ و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک‌الله از این ره که نیست پایانش

#حافظ

@ShereHafez
قال رسول الله صلّی الله علیه وآله:

اَلمُستَشارُ مُوتَمَنُُ.

یعنی آنکه باوی مشورت کنند باید که مُعتَمَد باشد و دانا بود بدانچه با وی گویند و سرانجام کارها نیک داند ؛
شعر :

مشورت کن که کار بگشاید
مستشار تو موتمن باید

شرح شهاب الاخبار /قاضی قضاعی /صفحه ۷/محدث ارموی

#حافظ گوید

مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن

امام #علی علیه السلام : «با دشمن دانای خود مشورت کن و از نظر دوست نادان بپرهیز».

@ShereHafez
این بیت که شیخ طاهر آن را عنوان نموده است از ابونواس شاعردوران عبّاسی است وچنین است :

قَرارتُها کِسری وفی جَنباتِها
َمَهیً تَدّریها بالقِسیِّ الفوارِسُ
فَلِلخمرِ مازرّت علیه جیوبُها
ولِلماءِ مادارَت علیهِ القلانِس

ترجمه :درته آن جام ،تصویرخسرو ،شاه ایران است ودر اطراف آن تصویرآهوانی است که سواران با کمانها آنها را شکار می کنند .
شراب را درجام تا آنجا بریز که که محلّ دکمه های ایشان است واز آن پس آب بریز تا آنجا که کلاههای ایشان نمودار است .

#حافظ گوید :

ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقش ها نگر که چه خوش درکدو ببست

مضامین مشترک درادب فارسی و عربی /دکتر سیّد محمّد دامادی /صفحهء ۱۶۴

@ShereHafez
#سایه

سایه‌ام را می‌توان چون زلف خوبان شانه کرد
بس که طبع من به صد فکر پریشان آشناست

#بیدل

روزگار این سان که خواهد بی کس وتنها مرا
سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من

#شهریار

گداییِ در جانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایه‌ی این در به آفتاب رود؟!

#حافظ

هر جا که یکی قامت موزون نِگرد دل
چون سایه به پایش فکند رحل اقامت

#هاتف_اصفهانی

مشکل که این دو شیوه ز مرکز جدا شود
یعنی خجالت از من و عفو گناه از او

ای سایه! داغ مهر پرستان نمی رود
ما هم نشسته ایم به روز سیاه از او

#بیدل

@ShereHafez
#سفر:

تا دل هرزه گرد من، رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود، عزم وطن نمی‌کند

#حافظ

تو کیستی؟ که سفر کردن از هوایت را
نمی‌توانم، حتی به بال‌های خیال

#محمدعلی_بهمنی

...یادم آید؛ تو به من گفتی:
ازین عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی
چندی ازین شهر سفر کن!

#فریدون_مشیری
@ShereHafez
درس سحر
با صدای ادمین
بزودی
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم

#حافظ

آه های آتشینم پرده های شب بسوخت
بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم لب بسوخت

 دوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل
در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوخت

#عطار
@ShereHafez
بهر دگران چند کنم وعظ طرازی؟
ای کاش شوم حرفی و در گوش خود افتم

#بیدل

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

#حافظ
@ShereHafez
#کوچه

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

#حافظ

خواستم تا نظری بنگرم و بازآیم
گفت از این کوچه‌ی ما راه به در می‌نرود

#سعدی

از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد
موج لطافت از سر دیوار بگذرد

#صائب

دردمند از کوچه‌ی دلدار می‌آییم ما
آه؛ کز دارالشفا بیمار می‌آییم ما !

#واقف_هندی
@ShereHafez
ساقی بیار باده که عید صیام شد
آن مه که بود مانع رندی تمام شد

درده قدح ز اول روزم که بعد ازین
حاجت بدان نماند که گویند شام شد

امروز هر که خدمت معشوق و می کند
بختش کمینه‌چاکر و دولت غلام شد

بس خرقه‌ای که بود به دکان میفروش
تسبیح و جامه در گرو نقل و جام شد

با زاهدان مگوی ز مستی و ذوق عشق
بر عاشقان حلال و بر ایشان حرام شد

در روی خوب گرچه تأمل مباح نیست
امکان رخصت است به نیت چو عام شد

از اهل عشق ننگ ندارد کسی کمال
جز ناکسی که در پی ناموس و نام شد

#کمال_خجندی
دیوان/ باهتمام شیدفر/ غزل ۴۲۰

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

#حافظ

@ShereHafez
عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار

دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار

دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامگار

جز نقد جان به دست ندارم شراب کو
کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار

خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم
یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار

می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصع تو بدین در شاهوار

گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از می کنند روزه گشا طالبان یار

زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار

حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود
ناچار باده نوش که از دست رفت کار

#حافظ
@ShereHafez

این غزل به این نکته اشاره دارد که عید رمضان مقارن با انتهای بهار بوده‌است.