🔺پولدارترین مرد جهان، ثروتمندتر از کشور ایران!
از ده مرد ثروتمند جهان در سال 2021، هشت نفر آمریکایی و تنها یک نفر چینی و فرانسوی هستند.
اندازه دارایی ایلان ماسک به تنهایی از تولید ناخالص ملی کشورهایی چون ایران و یونان و ونزوئلا بیشتر است.
امروز بیشتر از هر زمانی اندازه تولید ناخالص ملی، معرف قدرت یک کشور است و کارآفرینان موفق و شرکت های معتبر و برندهای معروف، ترکیبی از قدرت نرم و سخت را بوجود می آورند.
شعر معروف توانا بود هرکه دانا بود، امروز دلالت مهم دیگری نیز پیدا کرده است: توانا بود هرکه دارا بود. به عبارت بهتر در اقتصاد دانش بنیان و بین المللی شده امروز، میان سه مفهوم دانایی، دارایی و توانایی همبستگی برقرار است.
به زبان دیگر از دانایی و دارایی می توان به توانایی رسید. اما در جوامع بسته و سرمایه داری های دولتی، مسیری انحرافی هم وجود دارد: رسیدن از قدرت به ثروت از رهگذر فساد و رانت و روابط حامی پروری.
این مسیر هرگز به توسعه راستین و ظهور کارآفرینان واقعی نظیر ایلان ماسک و جف بزوس نمی انجامد و غایت آن سقوط اقتصادی به علت پایان تاب آوری کشور و خاتمه ذخائر و منابع آن است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
از ده مرد ثروتمند جهان در سال 2021، هشت نفر آمریکایی و تنها یک نفر چینی و فرانسوی هستند.
اندازه دارایی ایلان ماسک به تنهایی از تولید ناخالص ملی کشورهایی چون ایران و یونان و ونزوئلا بیشتر است.
امروز بیشتر از هر زمانی اندازه تولید ناخالص ملی، معرف قدرت یک کشور است و کارآفرینان موفق و شرکت های معتبر و برندهای معروف، ترکیبی از قدرت نرم و سخت را بوجود می آورند.
شعر معروف توانا بود هرکه دانا بود، امروز دلالت مهم دیگری نیز پیدا کرده است: توانا بود هرکه دارا بود. به عبارت بهتر در اقتصاد دانش بنیان و بین المللی شده امروز، میان سه مفهوم دانایی، دارایی و توانایی همبستگی برقرار است.
به زبان دیگر از دانایی و دارایی می توان به توانایی رسید. اما در جوامع بسته و سرمایه داری های دولتی، مسیری انحرافی هم وجود دارد: رسیدن از قدرت به ثروت از رهگذر فساد و رانت و روابط حامی پروری.
این مسیر هرگز به توسعه راستین و ظهور کارآفرینان واقعی نظیر ایلان ماسک و جف بزوس نمی انجامد و غایت آن سقوط اقتصادی به علت پایان تاب آوری کشور و خاتمه ذخائر و منابع آن است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺کردهای سوریه در برابر ترک های سین کیانگ
هیات نمایندگی دولت چین در سازمان ملل متحد، در اقدامی نادر به انتقاد از اشغالگری ترکیه در شمال سوریه و سیاست های ضد حقوق بشری آن علیه کردها پرداخته است. دولت چین که محور اصلی سیاست خارجی آن اقتصاد است، به طور رسمی خیلی بندرت وارد مسائل چالش برانگیز و اختلافی میان دولت ها می شود و بخصوص از هرگونه ورود به بحث حقوق بشر که خود کارنامه ای تاریک در آن دارد، احتراز می ورزد.
بنابر این ناگفته پیداست که این " ناپرهیزی " غیرمتعارف صرفا با انگیزه سیاسی و به دلایل تاکتیکی صورت گرفته و مبین هیچ چرخشی در سیاست خارجی این کشور و به طور مثال بازگشت به سیاست قدیمی زمان مائو دال بر حمایت از جنبش های انقلابی جهان سوم نیست.
بیانیه نماینده چین بلافاصله با واکنش تند هیات نمایندگی ترکیه روبرو شد که به صورت تلویحی سابقه منفی پکن در سرکوب ایغورهای مسلمان ایالت سین کیانگ را خاطرنشان نمود.
ترکیه تنها کشور مسلمان است که چند بار به صورت ملایم از سرکوب سازمان یافته و خشن ایغورها بدست دولت کمونیست چین انتقاد کرده و اخیرا هم به همراه 42 کشور عمدتا غربی بیانیه ای را در کمیته حقوق بشر سازمان ملل در این زمینه امضا کرده است.
موضع اخیر دولت چین درباره کردها را باید نخستین عکس العمل آن درباره بیانیه مذکور و حساسیت آن نسبت به حضور ترکیه به عنوان یک کشور بزرگ مسلمان دانست.
چین با انگشت نهادن روی سیاست تحریم آب ترکیه علیه کردهای سوریه که بخش مهمی از سرزمینشان هم توسط ترک ها اشغال شده، بدنبال زیر سوال بردن مشروعیت و اعتبار اخلاقی آنکارا جهت ورود به مقوله های حقوق بشری است.
در واقع پکن با زبان بی زبانی به آنکارا می گوید: شما که در این زمینه وضعتان از ما مناسب تر نیست، بهتر است ساکت باشید و اساسا کاری به یکدیگر نداشته باشیم! صد البته این گزاره ساده، منطق اصلی سیاست چین درباره حقوق بشر و آزادی های سیاسی است که در بیان دیپلماتیک آن را به صورت عدم دخالت در امور کشورها، متفاوت بودن ارزش های سیاسی و نظام های حکومتی و عدم جهان شمول بودن دعاوی حقوق بشری بیان می کند.
محتمل است که چین در خفا و در مذاکرات دوجانبه، موضوع پیشگفته را به مقامات ترک گوشزد کرده و تنها زمانی که به بی فابده بودن آن پی برده، برای ساکت کردن آن ها، آس بازی را در شورای امنیت رو کرده است.
از حالا می توان تصور کرد که تاکتیک چین کارساز باشد و مقامات ترکیه از این پس رویه محتاطانه تری در قبال مسائل سین کیانگ در پیش بگیرند.
در عالم واقعیت کردهای سوریه و ترک های چین، که سوژه یک " پاسکاری فریبنده حقوق بشری " شده اند، وضعیتی مشابه دارند. هردو قربانی ظلم و تعدی دو قدرت نوظهور بی اعتنا به موازین قانونی و هنجارهای حقوق بشری شده و مستقیما زندگی صدها هزار نفرشان تباه شده است.
گرچه نمی توان نگاه حقوق بشری دول غربی را هم از مطامع ژئوپولتیک و مقاصد سیاسی بری کرد، اما یقینا درجه ابتذال آن به پای نگاه ابزاری و بده بستان آشکار ترکیه و چین نمی رسد.
از قضا نخستین بار که در دهه شصت میلادی مساله کردها فرصت بحث در سازمان ملل را یافت، پیشینه و سرگذشتی مشابه داشت.
در سال 1962 هیات نمایندگی جمهوری خلق مغولستان در سازمان ملل نسبت به سرکوب خارج از چارچوب و خشن کردها در عراق هشدار داد: موضعی تعجب برانگیز از کشوری منزوی که تنها یک سال قبل از رهگذر تهدید و تطمیع های شوروی سابق به عضویت ملل متحد پذیرفته شده بود.
به همین خاطر کسی شکی نداشت که این مسکو است که به خاطر احتراز از هرگونه هزینه تراشی، به شرقی ترین و در واقع بی ربط ترین مستعمره خود، ماموریت دفاع از کردها را داده است!
تاکتیکی بودن این موضع صرفا در مورد پیشگفته خلاصه نمی شد: مسکو از سرکوب کمونیست های عراق بدست کادر رهبری ناسیونالیست آن عصبانی بود و می خواست اینگونه آنها را تنبیه کند. کما اینکه یکی دو سال بعد رهبری کردهای عراق علیرغم داشتن نگره های چپ گرایانه و ناکامی در دلربایی از کرملین، عملا وارد اتحادی غربی شد و عطای روس ها را به لقایشان بخشید.
حمایت چین از کردهای سوریه هم داستان و منطقی مشابه دارد.
#صلاح_الدین_خدیو
#چین
#کردستان_عراق
#کردستان
#ترکیه
@sharname1
هیات نمایندگی دولت چین در سازمان ملل متحد، در اقدامی نادر به انتقاد از اشغالگری ترکیه در شمال سوریه و سیاست های ضد حقوق بشری آن علیه کردها پرداخته است. دولت چین که محور اصلی سیاست خارجی آن اقتصاد است، به طور رسمی خیلی بندرت وارد مسائل چالش برانگیز و اختلافی میان دولت ها می شود و بخصوص از هرگونه ورود به بحث حقوق بشر که خود کارنامه ای تاریک در آن دارد، احتراز می ورزد.
بنابر این ناگفته پیداست که این " ناپرهیزی " غیرمتعارف صرفا با انگیزه سیاسی و به دلایل تاکتیکی صورت گرفته و مبین هیچ چرخشی در سیاست خارجی این کشور و به طور مثال بازگشت به سیاست قدیمی زمان مائو دال بر حمایت از جنبش های انقلابی جهان سوم نیست.
بیانیه نماینده چین بلافاصله با واکنش تند هیات نمایندگی ترکیه روبرو شد که به صورت تلویحی سابقه منفی پکن در سرکوب ایغورهای مسلمان ایالت سین کیانگ را خاطرنشان نمود.
ترکیه تنها کشور مسلمان است که چند بار به صورت ملایم از سرکوب سازمان یافته و خشن ایغورها بدست دولت کمونیست چین انتقاد کرده و اخیرا هم به همراه 42 کشور عمدتا غربی بیانیه ای را در کمیته حقوق بشر سازمان ملل در این زمینه امضا کرده است.
موضع اخیر دولت چین درباره کردها را باید نخستین عکس العمل آن درباره بیانیه مذکور و حساسیت آن نسبت به حضور ترکیه به عنوان یک کشور بزرگ مسلمان دانست.
چین با انگشت نهادن روی سیاست تحریم آب ترکیه علیه کردهای سوریه که بخش مهمی از سرزمینشان هم توسط ترک ها اشغال شده، بدنبال زیر سوال بردن مشروعیت و اعتبار اخلاقی آنکارا جهت ورود به مقوله های حقوق بشری است.
در واقع پکن با زبان بی زبانی به آنکارا می گوید: شما که در این زمینه وضعتان از ما مناسب تر نیست، بهتر است ساکت باشید و اساسا کاری به یکدیگر نداشته باشیم! صد البته این گزاره ساده، منطق اصلی سیاست چین درباره حقوق بشر و آزادی های سیاسی است که در بیان دیپلماتیک آن را به صورت عدم دخالت در امور کشورها، متفاوت بودن ارزش های سیاسی و نظام های حکومتی و عدم جهان شمول بودن دعاوی حقوق بشری بیان می کند.
محتمل است که چین در خفا و در مذاکرات دوجانبه، موضوع پیشگفته را به مقامات ترک گوشزد کرده و تنها زمانی که به بی فابده بودن آن پی برده، برای ساکت کردن آن ها، آس بازی را در شورای امنیت رو کرده است.
از حالا می توان تصور کرد که تاکتیک چین کارساز باشد و مقامات ترکیه از این پس رویه محتاطانه تری در قبال مسائل سین کیانگ در پیش بگیرند.
در عالم واقعیت کردهای سوریه و ترک های چین، که سوژه یک " پاسکاری فریبنده حقوق بشری " شده اند، وضعیتی مشابه دارند. هردو قربانی ظلم و تعدی دو قدرت نوظهور بی اعتنا به موازین قانونی و هنجارهای حقوق بشری شده و مستقیما زندگی صدها هزار نفرشان تباه شده است.
گرچه نمی توان نگاه حقوق بشری دول غربی را هم از مطامع ژئوپولتیک و مقاصد سیاسی بری کرد، اما یقینا درجه ابتذال آن به پای نگاه ابزاری و بده بستان آشکار ترکیه و چین نمی رسد.
از قضا نخستین بار که در دهه شصت میلادی مساله کردها فرصت بحث در سازمان ملل را یافت، پیشینه و سرگذشتی مشابه داشت.
در سال 1962 هیات نمایندگی جمهوری خلق مغولستان در سازمان ملل نسبت به سرکوب خارج از چارچوب و خشن کردها در عراق هشدار داد: موضعی تعجب برانگیز از کشوری منزوی که تنها یک سال قبل از رهگذر تهدید و تطمیع های شوروی سابق به عضویت ملل متحد پذیرفته شده بود.
به همین خاطر کسی شکی نداشت که این مسکو است که به خاطر احتراز از هرگونه هزینه تراشی، به شرقی ترین و در واقع بی ربط ترین مستعمره خود، ماموریت دفاع از کردها را داده است!
تاکتیکی بودن این موضع صرفا در مورد پیشگفته خلاصه نمی شد: مسکو از سرکوب کمونیست های عراق بدست کادر رهبری ناسیونالیست آن عصبانی بود و می خواست اینگونه آنها را تنبیه کند. کما اینکه یکی دو سال بعد رهبری کردهای عراق علیرغم داشتن نگره های چپ گرایانه و ناکامی در دلربایی از کرملین، عملا وارد اتحادی غربی شد و عطای روس ها را به لقایشان بخشید.
حمایت چین از کردهای سوریه هم داستان و منطقی مشابه دارد.
#صلاح_الدین_خدیو
#چین
#کردستان_عراق
#کردستان
#ترکیه
@sharname1
🔻شمه ای در باب ویتنام زدگی ایرانی
🔺[ شاملو ] زمانی که در لندن در نشریه ایرانشهر مشغول بود، عکسی از هوشی مین رهبر ویتنام شمالی در زمان جنگ ویتنام، پشت سرش بود و داشتن عکس هوشی مین گرایش سوسیالیستی را نشان نمی داد، بلکه تا حدی گرایش مقاومت مردمی را هم نشان می داد و تا حدی گرایش مسلحانه را هم نشان می داد و ...
منبع: بارسقیان آراز، نمایندگان امر نمایندگان کلام، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1400، ص 429
🔺قبل از شام شهردار سایگون با صحبت کوتاهی خیر مقدم گفت و من در جواب مقداری سر به سر آمریکایی ها گذاشتم که باید از این حادثه عبرت بگیرند که زندانی دیروز رژیم شاه - خود من - اکنون میهمان کاخ ریاست جمهور سابق سایگون - همپالگی شاه - است...
منبع: هاشمی رفسنجانی اکبر، مرد بحران ها، تهران، نشر معارف انقلاب، 1397، ص 450
نقل قول اول از فریبرز رئیس دانا است که به وصف زندگی سیاسی و مطبوعاتی احمد شاملو در واپسین ماه های رژیم سابق می پردازد.
نقل قول دوم هم از هاشمی رفسنجانی است که در جریان سفر به ویتنام در سال 1374 بازدیدی هم از شهر سایگون پایتخت رژیم سرنگون شده ویتنام جنوبی داشته است.
" ویتنام زدگی " در مقام عارضه ای سیاسی در سال های ابتدایی انقلاب، مختص احمد شاملو و همکاران و رفقای عمدتا چپگرایش نبود.
" سندرم ویتنام " به عنوان عارضه ناکامی ایالات متحده در جنوب شرق آسیا، جامعه آمریکا را دوشقه کرده و نهضت های ضد جنگ را سرزنده و گرایشات انزواطلبی و " بازگشت به خانه " را پررنگ نموده بود. این بیماری در خارج از آمریکا اما برگردانی مهم داشت: سرخوشی هیستریک ذهنیت انقلابی و عروج اراده گرایی های جاه طلبانه و رمانتیک در پهنه جهان سوم.
در دهه پنجاه میلادی مائو رهبر چین برای تخطئه سیاست تنش زدایی شوروی در برابر غرب و توجیهات عملگرایانه خروشچف، به صورت مکرر آمریکا را ببر کاغذی می نامید. رهبر شوروی هم در پاسخ گفته بود، ببرکاغذی که دندان های اتمی دارد!
جنگ ویتنام و تبلیغات هدفمند و رتوش شده پیرامونش، در مقیاسی وسیع افسانه ببر کاغذی بودن آمریکا را باورانده بود و تضاد خلق و امپریالیسم را به مساله اصلی نیروهای سیاسی تبدیل کرده بود.
در واقع وضعیت طوری بود که جزئیات مهم، عمدا در لفافه ای قوی از تبلیغات شورانگیز پیچیده شده و امکان درک مستقیم و بلاواسطه موضوع فراهم نبود.
مثلا درست زمانی که احمد شاملو تمثال هوشی مین را بالای سر خود آویخته بود، جنگ ویتنام و آمریکا، جای خود را به جنگی خونین میان کمونیست ها در هندوچین داده بود.
نخست ارتش ویتنام به کامبوج حمله کرد و رژیم وحشت حاکم بر پنوم پن را برانداخت. سپس ارتش خلق چین که قبلا اصلی ترین حامی ویتنام شمالی در جنگ علیه آمریکا بود، مرزهای متحد سابق خود را در نوردید و پس از تصرف چهار استان ویتنام متوقف شد.
قضیه اخیر در واقع بیانگر ماهیت پیچیده و ابعاد مهم ژئوپولتیک مساله بود که بسته بندی شیک و ایدئوبوژیک صادر شده به فضای فکری کشورهایی چون ایران، خواسته و ناخواسته آن را نادیده می انگاشت و به دقت مواظب بود اسطوره " خلق رزمنده و انقلابی ویتنام " و نبرد حق طلبانه اش علیه امپریالیسم آمریکا، کوچکترین خدشه ای بر ندارد.
نکته جالب تر تقارن سفر هاشمی با آشتی ویتنام و آمریکا و بازگشایی سفارت خانه ها در همان سال - 1374 - است. ظاهرا رئیس جمهور وقت در دیدارش از ویتنام، آنقدر که دلمشغول وجهه انقلابی و ضد آمریکایی میزبانانش شده، به اندازه کافی متوجه اهمیت این تحول و تغییر جهت اساسی در سیاست ویتنام نشده است.
ویتنامی ها پس از تحولات اروپای شرقی در اواخر دهه هشتاد میلادی خیلی زود متوجه دو نکته شدند: آرایش قدرت در صحنه جهانی تغییر کرده و دنیای دو قطبی به خاطره ها پیوسته است. از این رو بازسازی روابط با آمریکا، شرط بقا در جهانی است که تا آینده ای مشخص، کاخ سفید پلیس و کدخدای آن است.
مضاف بر آن عقل سلیم می گفت در عصر جدید علیرغم مشابهت ایدئولوژیک، به دلایل ژئوپولتیک تهدید اصلی از جانب چین است نه آمریکا!
نکته دوم از اینهم مهمتر بود: شوروی بواسطه کژکاردی اقتصادی سقوط کرد و با انقلاب ارتباطات و بین المللی شدن اقتصاد که دهه نود آغاز آن بود، دیگر نمی توان بر اساس تئوریهای غارت و امپریالیسم و ...فرصت های شکوفایی و توسعه اقتصادی را از کف داد.
ویتنام هم پس از سال ها جنگ و ویرانی به بازسازی اقتصادی نیازمند بود و این هم بدون معامله با شیطان و دشمن سابق امکان پذیر نبود.
ویتنامی ها مانند چینی ها فهمیدند که قدرت واقعی اندازه تولید ناخالص ملی است و پر کردن شکاف تاریخی با غرب بدون جهاد اقتصادی بدست نمی آید.
این ایده از قضا نقیض کلیشه ای بود که جنگ ویتنام بر سر زبان ها انداخته بود: قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید!
تجربه رشد سریع شرق و جنوب شرق آسیا، ایده نوینی را مطرح کرد: اندازه اقتصاد هر کشور مبین قدرت آن است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺[ شاملو ] زمانی که در لندن در نشریه ایرانشهر مشغول بود، عکسی از هوشی مین رهبر ویتنام شمالی در زمان جنگ ویتنام، پشت سرش بود و داشتن عکس هوشی مین گرایش سوسیالیستی را نشان نمی داد، بلکه تا حدی گرایش مقاومت مردمی را هم نشان می داد و تا حدی گرایش مسلحانه را هم نشان می داد و ...
منبع: بارسقیان آراز، نمایندگان امر نمایندگان کلام، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1400، ص 429
🔺قبل از شام شهردار سایگون با صحبت کوتاهی خیر مقدم گفت و من در جواب مقداری سر به سر آمریکایی ها گذاشتم که باید از این حادثه عبرت بگیرند که زندانی دیروز رژیم شاه - خود من - اکنون میهمان کاخ ریاست جمهور سابق سایگون - همپالگی شاه - است...
منبع: هاشمی رفسنجانی اکبر، مرد بحران ها، تهران، نشر معارف انقلاب، 1397، ص 450
نقل قول اول از فریبرز رئیس دانا است که به وصف زندگی سیاسی و مطبوعاتی احمد شاملو در واپسین ماه های رژیم سابق می پردازد.
نقل قول دوم هم از هاشمی رفسنجانی است که در جریان سفر به ویتنام در سال 1374 بازدیدی هم از شهر سایگون پایتخت رژیم سرنگون شده ویتنام جنوبی داشته است.
" ویتنام زدگی " در مقام عارضه ای سیاسی در سال های ابتدایی انقلاب، مختص احمد شاملو و همکاران و رفقای عمدتا چپگرایش نبود.
" سندرم ویتنام " به عنوان عارضه ناکامی ایالات متحده در جنوب شرق آسیا، جامعه آمریکا را دوشقه کرده و نهضت های ضد جنگ را سرزنده و گرایشات انزواطلبی و " بازگشت به خانه " را پررنگ نموده بود. این بیماری در خارج از آمریکا اما برگردانی مهم داشت: سرخوشی هیستریک ذهنیت انقلابی و عروج اراده گرایی های جاه طلبانه و رمانتیک در پهنه جهان سوم.
در دهه پنجاه میلادی مائو رهبر چین برای تخطئه سیاست تنش زدایی شوروی در برابر غرب و توجیهات عملگرایانه خروشچف، به صورت مکرر آمریکا را ببر کاغذی می نامید. رهبر شوروی هم در پاسخ گفته بود، ببرکاغذی که دندان های اتمی دارد!
جنگ ویتنام و تبلیغات هدفمند و رتوش شده پیرامونش، در مقیاسی وسیع افسانه ببر کاغذی بودن آمریکا را باورانده بود و تضاد خلق و امپریالیسم را به مساله اصلی نیروهای سیاسی تبدیل کرده بود.
در واقع وضعیت طوری بود که جزئیات مهم، عمدا در لفافه ای قوی از تبلیغات شورانگیز پیچیده شده و امکان درک مستقیم و بلاواسطه موضوع فراهم نبود.
مثلا درست زمانی که احمد شاملو تمثال هوشی مین را بالای سر خود آویخته بود، جنگ ویتنام و آمریکا، جای خود را به جنگی خونین میان کمونیست ها در هندوچین داده بود.
نخست ارتش ویتنام به کامبوج حمله کرد و رژیم وحشت حاکم بر پنوم پن را برانداخت. سپس ارتش خلق چین که قبلا اصلی ترین حامی ویتنام شمالی در جنگ علیه آمریکا بود، مرزهای متحد سابق خود را در نوردید و پس از تصرف چهار استان ویتنام متوقف شد.
قضیه اخیر در واقع بیانگر ماهیت پیچیده و ابعاد مهم ژئوپولتیک مساله بود که بسته بندی شیک و ایدئوبوژیک صادر شده به فضای فکری کشورهایی چون ایران، خواسته و ناخواسته آن را نادیده می انگاشت و به دقت مواظب بود اسطوره " خلق رزمنده و انقلابی ویتنام " و نبرد حق طلبانه اش علیه امپریالیسم آمریکا، کوچکترین خدشه ای بر ندارد.
نکته جالب تر تقارن سفر هاشمی با آشتی ویتنام و آمریکا و بازگشایی سفارت خانه ها در همان سال - 1374 - است. ظاهرا رئیس جمهور وقت در دیدارش از ویتنام، آنقدر که دلمشغول وجهه انقلابی و ضد آمریکایی میزبانانش شده، به اندازه کافی متوجه اهمیت این تحول و تغییر جهت اساسی در سیاست ویتنام نشده است.
ویتنامی ها پس از تحولات اروپای شرقی در اواخر دهه هشتاد میلادی خیلی زود متوجه دو نکته شدند: آرایش قدرت در صحنه جهانی تغییر کرده و دنیای دو قطبی به خاطره ها پیوسته است. از این رو بازسازی روابط با آمریکا، شرط بقا در جهانی است که تا آینده ای مشخص، کاخ سفید پلیس و کدخدای آن است.
مضاف بر آن عقل سلیم می گفت در عصر جدید علیرغم مشابهت ایدئولوژیک، به دلایل ژئوپولتیک تهدید اصلی از جانب چین است نه آمریکا!
نکته دوم از اینهم مهمتر بود: شوروی بواسطه کژکاردی اقتصادی سقوط کرد و با انقلاب ارتباطات و بین المللی شدن اقتصاد که دهه نود آغاز آن بود، دیگر نمی توان بر اساس تئوریهای غارت و امپریالیسم و ...فرصت های شکوفایی و توسعه اقتصادی را از کف داد.
ویتنام هم پس از سال ها جنگ و ویرانی به بازسازی اقتصادی نیازمند بود و این هم بدون معامله با شیطان و دشمن سابق امکان پذیر نبود.
ویتنامی ها مانند چینی ها فهمیدند که قدرت واقعی اندازه تولید ناخالص ملی است و پر کردن شکاف تاریخی با غرب بدون جهاد اقتصادی بدست نمی آید.
این ایده از قضا نقیض کلیشه ای بود که جنگ ویتنام بر سر زبان ها انداخته بود: قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید!
تجربه رشد سریع شرق و جنوب شرق آسیا، ایده نوینی را مطرح کرد: اندازه اقتصاد هر کشور مبین قدرت آن است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺برج " پیتزای " رئیس جمهور راستگرای برزیل
ژائیر بولسونارو رئیس جمهور برزیل که به خاطر مواضع پوپولیستی و راست افراطیش مشهور است، برای گاف های کلامی متعدد هم سوژه کاربران شبکه های اجتماعی شده است. وی که قبلا جان کری وزیر خارجه اسبق آمریکا را با جیم کری، کمدین آمریکایی اشتباه گرفته بود، اکنون پس از بازگشت از سفر ایتالیا گفته در آن کشور از برج پیتزا دیدن کردم. منظور وی برج کج پیزا است!
در برزیل بولسونارو متهم است که با تاخیر عمدی در انجام واکسیناسیون، باعث مرگ بیش از 600 هزار نفر شده و این کشور یکی از بدترین مدیریت های کرونا را دارد.
به نظر می رسد نسل جدید رهبران جهان که عمدتا محصول تنزل جایگاه سیاست به عنوان یک امر متعالی و ظهور گفتمان های ناسیونالیستی توده گرا هستند، به میزان قابل ملاحظه ای فاقد بهره هوشی و توانایی های زبانی و دیسیپلین و کاردانی پیشینیان خود می باشند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
ژائیر بولسونارو رئیس جمهور برزیل که به خاطر مواضع پوپولیستی و راست افراطیش مشهور است، برای گاف های کلامی متعدد هم سوژه کاربران شبکه های اجتماعی شده است. وی که قبلا جان کری وزیر خارجه اسبق آمریکا را با جیم کری، کمدین آمریکایی اشتباه گرفته بود، اکنون پس از بازگشت از سفر ایتالیا گفته در آن کشور از برج پیتزا دیدن کردم. منظور وی برج کج پیزا است!
در برزیل بولسونارو متهم است که با تاخیر عمدی در انجام واکسیناسیون، باعث مرگ بیش از 600 هزار نفر شده و این کشور یکی از بدترین مدیریت های کرونا را دارد.
به نظر می رسد نسل جدید رهبران جهان که عمدتا محصول تنزل جایگاه سیاست به عنوان یک امر متعالی و ظهور گفتمان های ناسیونالیستی توده گرا هستند، به میزان قابل ملاحظه ای فاقد بهره هوشی و توانایی های زبانی و دیسیپلین و کاردانی پیشینیان خود می باشند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺آزادی در حجاب آری، آزادی از حجاب نه!
چند روز قبل در فرانسه و ایران دو اتفاق مشابه رخ داد. شورای اروپا با پخش پوستر بالا و تکریم زنان محجبه، کوشید روایتی لیبرال و دمکراتیک از سکولاریسم ارائه و ممنوعیت حجاب اسلامی را در فرانسه به چالش بکشد. این پوستر با انتقاد تند راستگراها و محافظه کاران روبرو و بلافاصله جمع آوری شد.
همزمان در تهران گروهی دختر دانشجو، بدون روسری مقابل سردر دانشگاه تهران حاضر و فارغ التحصیلی شان را جشن گرفتند. در اقدامی واکنشی عصر جمعه جمعی از بانوان محجبه تلاش کردند همان تصویر را در همان مکان بازسازی و روی حجاب به عنوان ارزشی متعالی تاکید کنند.
نکته اینجاست که تلفیق دو تصویر مخابره شده از تهران، همان پوستر شورای اروپا در فرانسه می شود. تصویری همگرا و ایجابی که از قضا از دو منظر متفاوت با مخالفت محافظه کاران هر دو کشور روبرو شده است. بدون پاسداشت حوزه خصوصی انسان ها، به زحمت می توان از مرزهای یک حوزه عمومی دمکراتیک و تکثرگرا پاسداری کرد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
چند روز قبل در فرانسه و ایران دو اتفاق مشابه رخ داد. شورای اروپا با پخش پوستر بالا و تکریم زنان محجبه، کوشید روایتی لیبرال و دمکراتیک از سکولاریسم ارائه و ممنوعیت حجاب اسلامی را در فرانسه به چالش بکشد. این پوستر با انتقاد تند راستگراها و محافظه کاران روبرو و بلافاصله جمع آوری شد.
همزمان در تهران گروهی دختر دانشجو، بدون روسری مقابل سردر دانشگاه تهران حاضر و فارغ التحصیلی شان را جشن گرفتند. در اقدامی واکنشی عصر جمعه جمعی از بانوان محجبه تلاش کردند همان تصویر را در همان مکان بازسازی و روی حجاب به عنوان ارزشی متعالی تاکید کنند.
نکته اینجاست که تلفیق دو تصویر مخابره شده از تهران، همان پوستر شورای اروپا در فرانسه می شود. تصویری همگرا و ایجابی که از قضا از دو منظر متفاوت با مخالفت محافظه کاران هر دو کشور روبرو شده است. بدون پاسداشت حوزه خصوصی انسان ها، به زحمت می توان از مرزهای یک حوزه عمومی دمکراتیک و تکثرگرا پاسداری کرد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺پارتیزان و پهپاد
ترور ناموفق نخست وزیر عراق توسط پهپاد انتحاری بار دیگر اذهان را متوجه اهمیت و مخاطرات گسترش سلاح های مخرب و پیشرفته میان بازیگران غیر دولتی و دولت های نامسئول کرد. پهپاد تهاجمی پدیده رزمی قرن بیست و یکم است که می رود ماهیت جنگ ها و مفهوم کلاسیک توازن نیرو میان ارتش های متعارف را دستخوش دگرگونی کند.
در حالیکه در دهه اول سده، این فناوری در رده های گوناگون آن، در اختیار سه کشور آمریکا، بریتانیا و اسرائیل بود، در دهه اخیر قدرت های پهپادی متعددی ظهور کرده و به طور مشخص چین و ترکیه به غول های این حوزه تبدیل شده اند.
در حالیکە آمریکا برای فرش انبوه و یا صدور پرندگان بدون سرنشین، گرفتار قوانین و محدودیت های دست و پاگیری است، اصلی ترین رقیب آن یعنی چین، با فراغ بال در حال صادرات انواع و اقسام پهپاد است.
ترکیه نیز به عنوان یک قدرت نوظهور، رسما مغازه پهپاد فروشی باز کرده و به مقاطعه کار جنگ های به بن بست رسیده و پرونده های اختلافی منجمد تبدیل شده است.
قره باغ، شرق اوکراین، غرب لیبی و احتمالا در آیتده شمال یمن و منطقه تیگرای اتیوپی، مناطقی هستند که شاهد پرواز پهپادهای بیرقدار ترکیه بوده و یا خواهند بود.
این امر البته نافی این نیست که آمریکا با فاصله زیادی از سایر کشورها، بیشترین سرمایه گذاری را در این صنعت انجام داده و بیشترین حملات پهپادی در جهان هم بنام این کشور ثبت شده است.
ایده و طرح های اولیه این هواگرد به حدود یک قرن پیش باز می گردد، اما در اثنای جنگ ویتنام بود که به دلیل تلفات نسبتا بالای خلبانان آمریکایی، توجه این کشور به مزیت هواگردهای بدون سرنشین جلب شد. در واقع ایده مکمل، این بود که به موازات هوایی شدن جنگ ها و اجتناب از نبردهای زمینی پر تلفات، ترتیبی اتخاذ شود که تلفات انسانی مهاجمان هوایی هم به حداقل ممکن کاسته شود.
فناوری پهپاد و ایده اخلاقی مبین آن، آشکارا در پی هر چه بیشتر قاعده مند کردن مفهوم جنگ در بازی سنتی نظم دهی به خشونت مشروع در چارچوب انحصار شناسایی بین دولتی است.
از این رو تکثیر فناوری آن و دستیابی گروه های شورشی مسلح و بازیگران غیر دولتی، نه تنها نقیض این ایده بنیادین تلقی می شود، بلکه به نوعی به معنای مسلح شدن " پارتیزان " کارل اشمیت به قسمی نیروی هوایی ابتدایی است.
پارتیزان در نظرگاه کارل اشمیت، آخرین مبارزه و کشمکش علیه حقوق جهان شمول و اخلاق بین المللی است که عمدتا توسط جهان انگلوساکسون هدایت می شود و در غایت خود مفهوم اروپایی دولت را مستهلک می کند.
بی جایی، بی نظمی و داشتن اراده سیاسی مصمم، ویژگیهایی هستند که صف پلرتیزان را از قاتلان و جنایتکاران از سویی و از واحدهای رسمی سیاسی از سوی دیگر جدا می کنند.
اشمیت در تکاپوی فکری خود در پی این بود با توصیف پارتیزان، مرزهای امر سیاسی و اقدام جنگی را فراخ تر و جایگاه حقوقی عصیان گران علیه " بازی مشروعیت " را تبیین کند.
تعدد و تکثیر "پارتیزان" مسلح به هواگرد و نوعی موقعیت مکانی تثبیت شده و داعیه شراکت در آرمان های سیاسی جهان شمول، نظیر حزب الله لبنان، پ.ک.ک، حماس و حوثی های یمن، عملا نبرد چریکی و اصطلاحا " غیر قانونی " را از حالت استثنا خارج کرده و مساله شناسایی آنها به عنوان نوعی وضعیت سیاسی مشروع و عملا موجود را به امری ضروری تبدیل کرده است.
پاسخ آمریکا و بریتانیا به عنوان پاسداران نظم جهانی و چارچوب ها و الزامات آن، غیر قانونی خواندن آنها از رهگذر قرار دادنشان در لیست تروریسم است.
آیا می توان با مشروع خواندن خشونت دولتی، حکم به طرد و انکار خشونت غیر دولتی داد؟
پهپادی که به صورت سهوی یک خانواده افغانستانی را از دم می کشد، چه تفاوتی با هواگردی دارد کە تعمدا قصد جان نخست وزیر عراق را می کند؟
صنعت پهپادی ترکیه اساسا در تنگنای مبارزه با چریک های کرد متولد شد و محتمل است که پ.ک.ک هم ناچار شود به زودی با تجهیز واحد پهپادی خود به مقابله با این چالش خفه کننده بر خیزد. آیا چون ترکیه عضو سازمان ملل است و بازیگری قانونی و پ.ک.ک کنش گری چریکی و غیرقانونی است، ابتکار اولی مشروع و دومی نامشروع است؟
سخن اصلی این است که الزامات عملی مجهز شدن گروه های چریکی به قابلیت های هوایی، بیش از گذشته به پویایی مفهوم امر سیاسی و تفریق اقدام جنگی از عمل تروریستی یاری می رساند.
در جهانی که قدرت هایی نظیر آمریکا و بریتانیا و اسرائیل با معیارهای اخلاقی برخواسته از منافع سیاسی و نیازهای استراتژیک خود، پهپادهایشان را به پرواز در می آورند و کشورهایی چون چین و ترکیه هم آن را در سبد صادرات خود گذاشته اند، آیا می توان این حکم را صادر کرد که بازیگران غیردولتی نباید به این فناوری مسلح شوند؟
پارتیزان دارای یگان هوایی چالشی جدی علیه این ادعاست.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
ترور ناموفق نخست وزیر عراق توسط پهپاد انتحاری بار دیگر اذهان را متوجه اهمیت و مخاطرات گسترش سلاح های مخرب و پیشرفته میان بازیگران غیر دولتی و دولت های نامسئول کرد. پهپاد تهاجمی پدیده رزمی قرن بیست و یکم است که می رود ماهیت جنگ ها و مفهوم کلاسیک توازن نیرو میان ارتش های متعارف را دستخوش دگرگونی کند.
در حالیکه در دهه اول سده، این فناوری در رده های گوناگون آن، در اختیار سه کشور آمریکا، بریتانیا و اسرائیل بود، در دهه اخیر قدرت های پهپادی متعددی ظهور کرده و به طور مشخص چین و ترکیه به غول های این حوزه تبدیل شده اند.
در حالیکە آمریکا برای فرش انبوه و یا صدور پرندگان بدون سرنشین، گرفتار قوانین و محدودیت های دست و پاگیری است، اصلی ترین رقیب آن یعنی چین، با فراغ بال در حال صادرات انواع و اقسام پهپاد است.
ترکیه نیز به عنوان یک قدرت نوظهور، رسما مغازه پهپاد فروشی باز کرده و به مقاطعه کار جنگ های به بن بست رسیده و پرونده های اختلافی منجمد تبدیل شده است.
قره باغ، شرق اوکراین، غرب لیبی و احتمالا در آیتده شمال یمن و منطقه تیگرای اتیوپی، مناطقی هستند که شاهد پرواز پهپادهای بیرقدار ترکیه بوده و یا خواهند بود.
این امر البته نافی این نیست که آمریکا با فاصله زیادی از سایر کشورها، بیشترین سرمایه گذاری را در این صنعت انجام داده و بیشترین حملات پهپادی در جهان هم بنام این کشور ثبت شده است.
ایده و طرح های اولیه این هواگرد به حدود یک قرن پیش باز می گردد، اما در اثنای جنگ ویتنام بود که به دلیل تلفات نسبتا بالای خلبانان آمریکایی، توجه این کشور به مزیت هواگردهای بدون سرنشین جلب شد. در واقع ایده مکمل، این بود که به موازات هوایی شدن جنگ ها و اجتناب از نبردهای زمینی پر تلفات، ترتیبی اتخاذ شود که تلفات انسانی مهاجمان هوایی هم به حداقل ممکن کاسته شود.
فناوری پهپاد و ایده اخلاقی مبین آن، آشکارا در پی هر چه بیشتر قاعده مند کردن مفهوم جنگ در بازی سنتی نظم دهی به خشونت مشروع در چارچوب انحصار شناسایی بین دولتی است.
از این رو تکثیر فناوری آن و دستیابی گروه های شورشی مسلح و بازیگران غیر دولتی، نه تنها نقیض این ایده بنیادین تلقی می شود، بلکه به نوعی به معنای مسلح شدن " پارتیزان " کارل اشمیت به قسمی نیروی هوایی ابتدایی است.
پارتیزان در نظرگاه کارل اشمیت، آخرین مبارزه و کشمکش علیه حقوق جهان شمول و اخلاق بین المللی است که عمدتا توسط جهان انگلوساکسون هدایت می شود و در غایت خود مفهوم اروپایی دولت را مستهلک می کند.
بی جایی، بی نظمی و داشتن اراده سیاسی مصمم، ویژگیهایی هستند که صف پلرتیزان را از قاتلان و جنایتکاران از سویی و از واحدهای رسمی سیاسی از سوی دیگر جدا می کنند.
اشمیت در تکاپوی فکری خود در پی این بود با توصیف پارتیزان، مرزهای امر سیاسی و اقدام جنگی را فراخ تر و جایگاه حقوقی عصیان گران علیه " بازی مشروعیت " را تبیین کند.
تعدد و تکثیر "پارتیزان" مسلح به هواگرد و نوعی موقعیت مکانی تثبیت شده و داعیه شراکت در آرمان های سیاسی جهان شمول، نظیر حزب الله لبنان، پ.ک.ک، حماس و حوثی های یمن، عملا نبرد چریکی و اصطلاحا " غیر قانونی " را از حالت استثنا خارج کرده و مساله شناسایی آنها به عنوان نوعی وضعیت سیاسی مشروع و عملا موجود را به امری ضروری تبدیل کرده است.
پاسخ آمریکا و بریتانیا به عنوان پاسداران نظم جهانی و چارچوب ها و الزامات آن، غیر قانونی خواندن آنها از رهگذر قرار دادنشان در لیست تروریسم است.
آیا می توان با مشروع خواندن خشونت دولتی، حکم به طرد و انکار خشونت غیر دولتی داد؟
پهپادی که به صورت سهوی یک خانواده افغانستانی را از دم می کشد، چه تفاوتی با هواگردی دارد کە تعمدا قصد جان نخست وزیر عراق را می کند؟
صنعت پهپادی ترکیه اساسا در تنگنای مبارزه با چریک های کرد متولد شد و محتمل است که پ.ک.ک هم ناچار شود به زودی با تجهیز واحد پهپادی خود به مقابله با این چالش خفه کننده بر خیزد. آیا چون ترکیه عضو سازمان ملل است و بازیگری قانونی و پ.ک.ک کنش گری چریکی و غیرقانونی است، ابتکار اولی مشروع و دومی نامشروع است؟
سخن اصلی این است که الزامات عملی مجهز شدن گروه های چریکی به قابلیت های هوایی، بیش از گذشته به پویایی مفهوم امر سیاسی و تفریق اقدام جنگی از عمل تروریستی یاری می رساند.
در جهانی که قدرت هایی نظیر آمریکا و بریتانیا و اسرائیل با معیارهای اخلاقی برخواسته از منافع سیاسی و نیازهای استراتژیک خود، پهپادهایشان را به پرواز در می آورند و کشورهایی چون چین و ترکیه هم آن را در سبد صادرات خود گذاشته اند، آیا می توان این حکم را صادر کرد که بازیگران غیردولتی نباید به این فناوری مسلح شوند؟
پارتیزان دارای یگان هوایی چالشی جدی علیه این ادعاست.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
Forwarded from عکس نگار
🔺کردهای آواره و آرواره پوتین - اروپا
بار دیگر موضوع آوارگی کردها به سوژه ای رسانه ای و مساله ای بین المللی تبدیل شده است. چند روزی است که هزاران آواره خاورمیانه ای که تعداد زیادی از آنها کردهای عراقی هستند، در مرز بلاروس و لهستان سرگردانند. به این امید که شکافی در شرقی ترین مرز اتحادیه اروپا پیدا شده و بتوانند در کشوری اروپایی ماوا بگیرند.
قضیه اما قدری پیجیده است: پناهندگانی که در جستجوی زندگی بهتری هستند، ناخواسته به طعمه جنگ سرد روسیه و اروپا تبدیل شده اند. لوکاشنکو دیکتاتور بلاروس با هدایت پوتین برای تلافی تحریم های اتحادیه اروپا، تصمیم گرفته است کارت پناهندگان را علیه دنیای غرب بکار گیرد. بلاروس با نیتی شریرانه با ویزای توریستی کشورش را به سرپل پناهندگان تبدیل کرده است.
پناهندگان به مینسک می روند و از آنجا به مرز لهستان گسیل می شوند. لهستانیها نه تنها آغوششان باز نیست، بلکه توپ و تانک را در مرز مستقر کرده و تاکنون چند نفر از پناهندگان خسته، گرسنه، سرمازده و بی سرپناه را کشته اند.
انسان هایی که از فقر و فساد و سوء مدیریت کشورهای خود گریخته اند، در شرق اروپا گوشت دم توپ منازعه پوتین و جهان غرب شده اند. پوتین می خواهد مانند اردوغان سال 2015 با فرستادن موج پناهندگان، اروپا را تنبیه کند تا دیگر به فکر مداخله در پرونده حقوق بشر و دمکراسی روسیه و اقمارش نیفتد.
اروپا هم در سال های اخیر بیش از پیش مهاجرستیز و ناشکیبا شده، بدون کوچکترین ملاحظه انسانی مرزها را بسته و به این اکتفا کرده که از دولت عراق بخواهد فورا پروازهایش به بلاروس را قطع و بیش از این در زمین پوتین بازی نکند.
در اقلیم کردستان منتقدان احزاب حاکم را متهم می کنند که با حکمرانی بد، موجبات دلسردی جوانان و پناهندگیشان را فراهم کرده اند. در مقابل حکومت، تقصیرها را گردن پ.ک.ک انداخته که با آوردن جنگ خود با دولت ترکیه به اقلیم، به توسعه و آرامش آن ضربه زده است.
این مبادله اتهام ها اما هیچکدام برای پناهندگان گیر کرده در این گوشه دورافتاده اروپا، نان و آب نمی شود...
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
بار دیگر موضوع آوارگی کردها به سوژه ای رسانه ای و مساله ای بین المللی تبدیل شده است. چند روزی است که هزاران آواره خاورمیانه ای که تعداد زیادی از آنها کردهای عراقی هستند، در مرز بلاروس و لهستان سرگردانند. به این امید که شکافی در شرقی ترین مرز اتحادیه اروپا پیدا شده و بتوانند در کشوری اروپایی ماوا بگیرند.
قضیه اما قدری پیجیده است: پناهندگانی که در جستجوی زندگی بهتری هستند، ناخواسته به طعمه جنگ سرد روسیه و اروپا تبدیل شده اند. لوکاشنکو دیکتاتور بلاروس با هدایت پوتین برای تلافی تحریم های اتحادیه اروپا، تصمیم گرفته است کارت پناهندگان را علیه دنیای غرب بکار گیرد. بلاروس با نیتی شریرانه با ویزای توریستی کشورش را به سرپل پناهندگان تبدیل کرده است.
پناهندگان به مینسک می روند و از آنجا به مرز لهستان گسیل می شوند. لهستانیها نه تنها آغوششان باز نیست، بلکه توپ و تانک را در مرز مستقر کرده و تاکنون چند نفر از پناهندگان خسته، گرسنه، سرمازده و بی سرپناه را کشته اند.
انسان هایی که از فقر و فساد و سوء مدیریت کشورهای خود گریخته اند، در شرق اروپا گوشت دم توپ منازعه پوتین و جهان غرب شده اند. پوتین می خواهد مانند اردوغان سال 2015 با فرستادن موج پناهندگان، اروپا را تنبیه کند تا دیگر به فکر مداخله در پرونده حقوق بشر و دمکراسی روسیه و اقمارش نیفتد.
اروپا هم در سال های اخیر بیش از پیش مهاجرستیز و ناشکیبا شده، بدون کوچکترین ملاحظه انسانی مرزها را بسته و به این اکتفا کرده که از دولت عراق بخواهد فورا پروازهایش به بلاروس را قطع و بیش از این در زمین پوتین بازی نکند.
در اقلیم کردستان منتقدان احزاب حاکم را متهم می کنند که با حکمرانی بد، موجبات دلسردی جوانان و پناهندگیشان را فراهم کرده اند. در مقابل حکومت، تقصیرها را گردن پ.ک.ک انداخته که با آوردن جنگ خود با دولت ترکیه به اقلیم، به توسعه و آرامش آن ضربه زده است.
این مبادله اتهام ها اما هیچکدام برای پناهندگان گیر کرده در این گوشه دورافتاده اروپا، نان و آب نمی شود...
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
Forwarded from آذری ها |Azariha
معرفی کتاب «اصلاح زبان ترکی، موفقیّت فاجعهبار» نوشته جفری لوئیس
کتاب «اصلاح زبان ترکی، موفقیّت فاجعهبار» از سوی انتشارات شیرازه ترجمه و به بازارنشر عرضه شده است. این اثر از سوی طاهر خدیو پژوهشگر و مترجم کشورمان ترجمه شده است. جفری لوئیس ترکشناس برجسته در این تحقیق به انقلاب زبانی آتاترک در جمهوری نوین ترکیه پرداخته و چگونگی شکلدهی به زبان و از هر گذر زبان هویت جدید را در سرزمین آناتولی با عنوان هویت تُرکی بررسی کرده است.
▫️در فصل اول جفری لوئیس، نویسنده به تقلای روشنفکران عثمانی در اواخر قرن نوزدهم برای قابل هم کردن زبان ترکی و مناقشات آنان پیرامون حجم واژه ها و قواعد دستوری فارسی و عربی در زبانشان میپردازد.
▫️در فصل دوم، ماجرای دگرگونی الفبای ترکی و پیشینه آن از دوران آخوندزاده به بعد به تفصیل آمده است. دگرگونی الفبا، تقریبا تنها تحولی است که نویسنده مورد تصدیق قرار میدهد.
▫️در فصل سوم، نویسنده جنبش سره نویسی و پیکار با واژه های فارسی و عربی را بازگو میکند. این جنبش چنان ابعاد افراط گرایانه ای به خود گرفت که برای مدتی در ترکیه هرج و مرج زبانی برقرار شد و هرکسی از سر تفنن و سلیقه معادلی ترکی به جای واژه های عربی و فارسی به کار میبرد
▫️فصل چهارم به ماجرای شگفت انگیز شبه نظریه زبان خورشید اختصاص یافته است که بر مبنای آن همه زبانها و همه واژه ها از فلسفه یونانی گرفته تا بولتن فرانسوی ریشه ترکی داشتند. این نظریه برای چندسال در ترکیه از سوی آتاترک و همفکرانش ترویج میشد.
ادامه
🆔@IR_Azariha
کتاب «اصلاح زبان ترکی، موفقیّت فاجعهبار» از سوی انتشارات شیرازه ترجمه و به بازارنشر عرضه شده است. این اثر از سوی طاهر خدیو پژوهشگر و مترجم کشورمان ترجمه شده است. جفری لوئیس ترکشناس برجسته در این تحقیق به انقلاب زبانی آتاترک در جمهوری نوین ترکیه پرداخته و چگونگی شکلدهی به زبان و از هر گذر زبان هویت جدید را در سرزمین آناتولی با عنوان هویت تُرکی بررسی کرده است.
▫️در فصل اول جفری لوئیس، نویسنده به تقلای روشنفکران عثمانی در اواخر قرن نوزدهم برای قابل هم کردن زبان ترکی و مناقشات آنان پیرامون حجم واژه ها و قواعد دستوری فارسی و عربی در زبانشان میپردازد.
▫️در فصل دوم، ماجرای دگرگونی الفبای ترکی و پیشینه آن از دوران آخوندزاده به بعد به تفصیل آمده است. دگرگونی الفبا، تقریبا تنها تحولی است که نویسنده مورد تصدیق قرار میدهد.
▫️در فصل سوم، نویسنده جنبش سره نویسی و پیکار با واژه های فارسی و عربی را بازگو میکند. این جنبش چنان ابعاد افراط گرایانه ای به خود گرفت که برای مدتی در ترکیه هرج و مرج زبانی برقرار شد و هرکسی از سر تفنن و سلیقه معادلی ترکی به جای واژه های عربی و فارسی به کار میبرد
▫️فصل چهارم به ماجرای شگفت انگیز شبه نظریه زبان خورشید اختصاص یافته است که بر مبنای آن همه زبانها و همه واژه ها از فلسفه یونانی گرفته تا بولتن فرانسوی ریشه ترکی داشتند. این نظریه برای چندسال در ترکیه از سوی آتاترک و همفکرانش ترویج میشد.
ادامه
🆔@IR_Azariha
آذریها
معرفی کتاب «اصلاح زبان ترکی، موفقیّت فاجعهبار» نوشته جفری لوئیس - آذریها
کتاب اصلاح زبان ترکی، موفقیت فاجعه بار از سوی انتشارات شیرازه ترجمه و به بازار نشر عرضه شده است. این اثر از سوی طاهر خدیو پژوهشگر و مترجم کشورمان ترجمه ...
🔺زهر و پادزهر: داستان مسمومیت های سیاسی در اقلیم کردستان
سوء قصد نافرجام به جان مصطفی الکاظمی به اصطلاح بورس او را در عراق بالا برد و انتخاب دوباره وی به سمت نخست وزیری را تقریبا قطعی کرد.
این تبدیل " سوء القضا " به " حسن القضا " ظاهرا مشوقی برای برخی سیاستمداران اقلیم کردستان شده تا از نردبان آن بالا رفته و بر مناصب عالیه تکیه زنند.
نمونه این ادعا ملا بختیار از اعضای بلندپایه اتحادیه میهنی و نامزد بالقوه مقام ریاست جمهوری عراق است که مدعی است از سوء قصدی عمدی جان سالم بدر برده و سالم و سرحال و قبراق در معیت دوربین تلویزیون روداو از آلمان به خانه بازگشته است.
کارزار اعلام مسموم شدن و اصطلاحا زهر خور شدن در اتحادیه میهنی کردستان از چند هفته قبل و پیش از حمله نافرجام پهپادی به جان نخست وزیر عراق آغاز شد. در میانه آن چند نفر از مقامات این حزب اعلام کردند "زهر خور" شده و به صورت ضمنی انگشت اتهام را به سوی جناحی از حزب نشانه رفتند که بناست به کلی حذف و از صفوف اتحادیه اخراج شوند.
مسموم شدن با زهر یا هر عامل بیماری زای دیگر، دارای دو وجه علمی و حقوقی است. به عبارت بهتر وقتی پای دعوایی حقوقی در میان است، بیمارستان یا آزمایشگاهی سم شناسی معتبر، باید گزارش کارشناسی خود را در زمینه نوع مسمومیت و عامل آن با حفظ چارچوب های اخلاقی مربوط به حریم شخصی بیمار اعلام کند.
مثلا نهادهای اروپایی پس از مسمومیت الکساندر ناوالنی، مخالف سرشناس پوتین اعلام کردند، وی با آغشته شدن لباس زیرش به یک پاتوژن که سیستم اعصاب مرکزی را مورد حمله قرار می دهد و در آزمایشگاه های روسیه ساخته می شود، به کما رفته است.
در این پرونده نه تنها دولت روسیه متهم به ترور فیزیکی مخالفش شد، بلکه متهم به نقض کنوانسیون منع استفاده از سلاح های شیمیایی هم گردید که عواقب کیفری جداگانه ای دارد.
در دهه نود هم هنگامی که موساد، خالد مشعل رهبر حماس را با تزریق یک عامل اعصاب از پشت سر در امان پایتخت اردن مورد حمله قرار داد، بحران بزرگی میان دو کشور ایجاد و پادشاه پیشین اردن، اسرائیل را وادار کرد که پادزهر آن را فورا در اختیار کشورش قرار دهد و جان مشعل این گونه نجات یافت.
در اقلیم کردستان ظاهرا مدعیان می گویند دچار مسمومیت غذایی شده اند. مسمومیت غذایی سر فصلی گسترده است و موارد متعدد عمدی و اتفاقی را شامل می شود. بماند میزان هر ماده ای حتی مواد مفید و مقوی و داروها و ویتامین ها هم از حدی مجاز در بدن بالا رود، می توان مساله را ذیل سرفصل مسمومیت قرار داد و به درمان آن پرداخت.
مسمومیت غذایی اتفاقی، از طریق ورود میکروب ها نظیر باکتری ها و قارج ها از طریق مواد غذایی آلوده که در طول زندگی هر کسی پیش می آید، نمونه دیگری است که در یک مرکز درمانی پس از تشخیص به عنوان مسمومیت اعلام می شود.
با این وصف پرسش این است چه نوع سمی در غذای افراد موصوف ریخته شده است؟
چرا بیمارستان های فوق تخصصی امان و برلین که از قضا تجربه مواجهه با مسمومیت های سیاسی را دارند، گزارش پزشکی خود را منتشر نکرده اند؟ مگر " مسمومان " قصد اقامه دعوا ندارند؟ آیا نباید ادله محکمه پسند خود را رو نمایند؟ وقتی مدعیان به رسانه ای کردن موضوع بیماری خود در سطح وسیع پرداخته اند، دیگر مساله حریم شخصی و محرمانه بودن اطلاعات پزشکی هم مطرح نیست.
اینجا فرضیه دیگری به ذهن متبادر می شود: طبیعتا هر فردی در صورت داشتن استطاعت مالی می تواند به یک مرکز درمانی پیشرفته مراجعه و تقاضای " چک آپ " از حیث میزان اجرام و مواد معدنی و پاتوژن ها را در خون و مایعات دیگر بدن نماید و در نتیجه فرضا مشخص شود میزان جیوه بدن وی از حد طبیعی بالاتر است. یا ممکن است برای وی تشخیص نوعی مسمومیت از طریق هوا یا غذای آلوده داده شود.
طبیعتا این موارد با پرونده ناوالنی که با سم نوویچوک مورد حمله قرار گرفت و تا آستانه مرگ پیش رفت با مقامات کرد متفاوت است.
با این وصف باید به جنبه های سیاسی موضوع و احتمال وجود یک سناریوی ساختگی فکر کرد. پس از تشدید اختلافات در اتحادیه میهنی و به حاشیه رانده شدن لاهور شیخ جنگی نفر دوم این حزب، از مدتی قبل قرار بود رهبری اتحادیه تشکیل جلسه داده و اخراج لاهور را به تصویب برساند. امری که با تشتت موجود در حزب و وجود هواداران لاهور در ارگان های رهبری دشوار بود. اعلام مسمومیت شماری از اعضا و متهم شدن ضمنی وی، می توانست به تسهیل این روند یاری رساند و فضای عمومی را علیه مغضوبین برانگیزد.
البته برای شخص ملا بختیار ظاهرا داستان یک تیر و دو نشان هم مطرح است: حذف لاهور و رسیدن به پست ریاست جمهوری با همکاری و رضایت حزب دمکرات.
حزب دمکرات که می داند تصدی این کرسی توسط آنها تقریبا غیرممکن است، یک عضو نزدیک به خود در اتحادیه میهنی را بر بقای برهم صالح ترجیح می دهد و چه کسی بهتر از ملا بختیار؟!
#صلاح_الدین_خدیو
#اقلیم_کردستان
#انتخابات_عراق
@sharname1
سوء قصد نافرجام به جان مصطفی الکاظمی به اصطلاح بورس او را در عراق بالا برد و انتخاب دوباره وی به سمت نخست وزیری را تقریبا قطعی کرد.
این تبدیل " سوء القضا " به " حسن القضا " ظاهرا مشوقی برای برخی سیاستمداران اقلیم کردستان شده تا از نردبان آن بالا رفته و بر مناصب عالیه تکیه زنند.
نمونه این ادعا ملا بختیار از اعضای بلندپایه اتحادیه میهنی و نامزد بالقوه مقام ریاست جمهوری عراق است که مدعی است از سوء قصدی عمدی جان سالم بدر برده و سالم و سرحال و قبراق در معیت دوربین تلویزیون روداو از آلمان به خانه بازگشته است.
کارزار اعلام مسموم شدن و اصطلاحا زهر خور شدن در اتحادیه میهنی کردستان از چند هفته قبل و پیش از حمله نافرجام پهپادی به جان نخست وزیر عراق آغاز شد. در میانه آن چند نفر از مقامات این حزب اعلام کردند "زهر خور" شده و به صورت ضمنی انگشت اتهام را به سوی جناحی از حزب نشانه رفتند که بناست به کلی حذف و از صفوف اتحادیه اخراج شوند.
مسموم شدن با زهر یا هر عامل بیماری زای دیگر، دارای دو وجه علمی و حقوقی است. به عبارت بهتر وقتی پای دعوایی حقوقی در میان است، بیمارستان یا آزمایشگاهی سم شناسی معتبر، باید گزارش کارشناسی خود را در زمینه نوع مسمومیت و عامل آن با حفظ چارچوب های اخلاقی مربوط به حریم شخصی بیمار اعلام کند.
مثلا نهادهای اروپایی پس از مسمومیت الکساندر ناوالنی، مخالف سرشناس پوتین اعلام کردند، وی با آغشته شدن لباس زیرش به یک پاتوژن که سیستم اعصاب مرکزی را مورد حمله قرار می دهد و در آزمایشگاه های روسیه ساخته می شود، به کما رفته است.
در این پرونده نه تنها دولت روسیه متهم به ترور فیزیکی مخالفش شد، بلکه متهم به نقض کنوانسیون منع استفاده از سلاح های شیمیایی هم گردید که عواقب کیفری جداگانه ای دارد.
در دهه نود هم هنگامی که موساد، خالد مشعل رهبر حماس را با تزریق یک عامل اعصاب از پشت سر در امان پایتخت اردن مورد حمله قرار داد، بحران بزرگی میان دو کشور ایجاد و پادشاه پیشین اردن، اسرائیل را وادار کرد که پادزهر آن را فورا در اختیار کشورش قرار دهد و جان مشعل این گونه نجات یافت.
در اقلیم کردستان ظاهرا مدعیان می گویند دچار مسمومیت غذایی شده اند. مسمومیت غذایی سر فصلی گسترده است و موارد متعدد عمدی و اتفاقی را شامل می شود. بماند میزان هر ماده ای حتی مواد مفید و مقوی و داروها و ویتامین ها هم از حدی مجاز در بدن بالا رود، می توان مساله را ذیل سرفصل مسمومیت قرار داد و به درمان آن پرداخت.
مسمومیت غذایی اتفاقی، از طریق ورود میکروب ها نظیر باکتری ها و قارج ها از طریق مواد غذایی آلوده که در طول زندگی هر کسی پیش می آید، نمونه دیگری است که در یک مرکز درمانی پس از تشخیص به عنوان مسمومیت اعلام می شود.
با این وصف پرسش این است چه نوع سمی در غذای افراد موصوف ریخته شده است؟
چرا بیمارستان های فوق تخصصی امان و برلین که از قضا تجربه مواجهه با مسمومیت های سیاسی را دارند، گزارش پزشکی خود را منتشر نکرده اند؟ مگر " مسمومان " قصد اقامه دعوا ندارند؟ آیا نباید ادله محکمه پسند خود را رو نمایند؟ وقتی مدعیان به رسانه ای کردن موضوع بیماری خود در سطح وسیع پرداخته اند، دیگر مساله حریم شخصی و محرمانه بودن اطلاعات پزشکی هم مطرح نیست.
اینجا فرضیه دیگری به ذهن متبادر می شود: طبیعتا هر فردی در صورت داشتن استطاعت مالی می تواند به یک مرکز درمانی پیشرفته مراجعه و تقاضای " چک آپ " از حیث میزان اجرام و مواد معدنی و پاتوژن ها را در خون و مایعات دیگر بدن نماید و در نتیجه فرضا مشخص شود میزان جیوه بدن وی از حد طبیعی بالاتر است. یا ممکن است برای وی تشخیص نوعی مسمومیت از طریق هوا یا غذای آلوده داده شود.
طبیعتا این موارد با پرونده ناوالنی که با سم نوویچوک مورد حمله قرار گرفت و تا آستانه مرگ پیش رفت با مقامات کرد متفاوت است.
با این وصف باید به جنبه های سیاسی موضوع و احتمال وجود یک سناریوی ساختگی فکر کرد. پس از تشدید اختلافات در اتحادیه میهنی و به حاشیه رانده شدن لاهور شیخ جنگی نفر دوم این حزب، از مدتی قبل قرار بود رهبری اتحادیه تشکیل جلسه داده و اخراج لاهور را به تصویب برساند. امری که با تشتت موجود در حزب و وجود هواداران لاهور در ارگان های رهبری دشوار بود. اعلام مسمومیت شماری از اعضا و متهم شدن ضمنی وی، می توانست به تسهیل این روند یاری رساند و فضای عمومی را علیه مغضوبین برانگیزد.
البته برای شخص ملا بختیار ظاهرا داستان یک تیر و دو نشان هم مطرح است: حذف لاهور و رسیدن به پست ریاست جمهوری با همکاری و رضایت حزب دمکرات.
حزب دمکرات که می داند تصدی این کرسی توسط آنها تقریبا غیرممکن است، یک عضو نزدیک به خود در اتحادیه میهنی را بر بقای برهم صالح ترجیح می دهد و چه کسی بهتر از ملا بختیار؟!
#صلاح_الدین_خدیو
#اقلیم_کردستان
#انتخابات_عراق
@sharname1
🔺آقای ژنرال! نام "کردستان" قابل انکار نیست!
خلوصی آکار وزیر دفاع ترکیه در پاسخ به سوال حاتم اوغولاری نماینده پارلمان از حزب دمکراتیک خلق ها که درباره اتهامات پیرامون استفاده از سلاح های شیمیایی و نقض حقوق بشر توسط ارتش ترکیه در اقلیم کردستان و مناطق کردنشین سوریه از وی سوال کرده، گفتە: نه تنها در ترکیه بلکه در هیچ جای دنیا جغرافیایی بنام کردستان نداریم!
مشخص نیست آقای آکار چگونه به نیابت از دولت های ایران و عراق هم صحبت کرده که در داخل کشورهایشان رسما دارای استان ها و مناطق جغرافیایی بنام کردستان هستند.
همچنین روشن نیست که نماینده کرد پارلمان ترکیه برای مجاب کردن وی چه گفته است، اما نمونه های تاریخی در این زمینه می توانند سرمشق خوبی باشند. زمانی که کسی از سر لجاج و عناد حقیقتی مسلم را منکر می شود، بهترین پاسخ، احتجاج از طریق عقل سلیم و به اصطلاح " شیر فهم کردن " است، مانند دو نمونه ذیل:
🔺اواخر دهه شصت میلادی صدام مرد قدرتمند عراق برای مذاکره با کردها به قرارگاه کوهستانی ژنرال بارزانی در مجاورت مرز ایران رفته بود.
حبیب کریم، از کردهای فیلی متولد بغداد که آنزمان دبیرکل حزب دمکرات بود، از اعضای هیات کرد در گفتگو با صدام بود. در لحظه ای نفس گیر از مذاکرات صدام تعادلش را از دست داد و خطاب به آقای کریم گفت: اصلا تو کی هستی؟ من تو را نمی شناسم!
کنایه صدام به شیعه بودن کریم بود که از نگاه وی در ترکیب با کرد بودن، یک صورت بندی هویتی غیر قابل قبول و نابخشودنی می ساخت. همان زمان دولت عراق با انکار هویت کردهای شیعه و ایرانی الاصل خواندن آنها، با توقیف اموالشان آنها را در گروه های هزاران نفری اخراج و راهی ایران می کرد. دولت وقت ایران هم تحت نام معاودین به استقبال آنها می شتافت.
باری حبیب کریم در برابر آذرخش خشم صدام خود را نباخت و بلافاصله گفت: من نماینده نیرویی هستم که تو را از بغداد خلفا و افسانه های هزار و یک شب به این کوهستان پرت و پلا کشانده است!
وی با این پاسخ صدام مغرور و شقی را منکوب و وادار به سکوت کرد.
🔺شش هفت سال قبل یک مقام امنیتی روس، یک جامعه شناس جوان و طرفدار حقوق اقلیت های جنسی را برای استنطاق به دفترش فرا خوانده بود. هنگامی که جامعه شناس مزبور می گفت کار من پژوهش درباره دگرباشان جنسی است، مسئول مربوطه بر آشفت و گفت: ما اساسا در روسیه دگرباش نداریم!
پژوهشگر موصوف در پاسخ می گوید: بله! زمانی در شوروی سابق رسما ازدواج و رابطه جنسی هم نداشتیم، ولی الان شما وجود دارید!
🔺روشن است که آقای آکار با منطق پهپاد بیرقدار و جنگنده F16 انکار حقیقت مسلم کردستان را انکار می کند. اشکالی ندارد، سرمستی از قدرت مانند مستی ناشی از نوشخواری است. اما شب سرخوشی پایانی دارد و کله سحر نشانه و نوید آن است. ترکیه دهه ها با زور سرنیزه و قدرت ارتش، زبان کردی و وجود کردها را هم انکار می کرد، چه برسد به کردستان سیاسی و جغرافیایی. اما این سیاست همیشه یک پیامد مهم و ناگوار داشت: سایه سنگین ارتش روی سر اقتصاد و جامعه و سیاست و تبدیل سرزمین آناتولی به بهشت کودتاچیان.
خود آقای آکار که در جریان کودتای نافرجام پنج سال قبل، یک شب را در اطاقش محبوس شد و در واقع " وجود نداشت " نیک می داند، جنگنده هایی که راهی قندیل بودند تا ستاد پ.ک.ک را بمباران کنند، در آسمان آنکارا توقف و ستاد خلوصی آکار و دفتر اردوغان را زدند تا ترکیه اسلام گرا را معدوم و منطق قدرت خود را حاکم کنند. مقصود این است منطق طرد و انکار و اتکای بیش از حد به قهر و قدرت، به آسانی مستعد معکوس شدن است.
زمانی نه چندان دور اردوغان و آکار و همفکرانشان در همین ترکیه "رسما وجود نداشتند" و از قضا از طریق تاکید بر دمکراسی و تکثر گرایی به منصه ظهور رسیدند. اکنون اگر بخواهند نردبان ترقی خود را بشکنند تا هیچوقت از آن بالاها پایین نیایند، هیچ بعید نیست بار دیگر روزی فرا برسد که موجودیت شان بالکل انکار شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
خلوصی آکار وزیر دفاع ترکیه در پاسخ به سوال حاتم اوغولاری نماینده پارلمان از حزب دمکراتیک خلق ها که درباره اتهامات پیرامون استفاده از سلاح های شیمیایی و نقض حقوق بشر توسط ارتش ترکیه در اقلیم کردستان و مناطق کردنشین سوریه از وی سوال کرده، گفتە: نه تنها در ترکیه بلکه در هیچ جای دنیا جغرافیایی بنام کردستان نداریم!
مشخص نیست آقای آکار چگونه به نیابت از دولت های ایران و عراق هم صحبت کرده که در داخل کشورهایشان رسما دارای استان ها و مناطق جغرافیایی بنام کردستان هستند.
همچنین روشن نیست که نماینده کرد پارلمان ترکیه برای مجاب کردن وی چه گفته است، اما نمونه های تاریخی در این زمینه می توانند سرمشق خوبی باشند. زمانی که کسی از سر لجاج و عناد حقیقتی مسلم را منکر می شود، بهترین پاسخ، احتجاج از طریق عقل سلیم و به اصطلاح " شیر فهم کردن " است، مانند دو نمونه ذیل:
🔺اواخر دهه شصت میلادی صدام مرد قدرتمند عراق برای مذاکره با کردها به قرارگاه کوهستانی ژنرال بارزانی در مجاورت مرز ایران رفته بود.
حبیب کریم، از کردهای فیلی متولد بغداد که آنزمان دبیرکل حزب دمکرات بود، از اعضای هیات کرد در گفتگو با صدام بود. در لحظه ای نفس گیر از مذاکرات صدام تعادلش را از دست داد و خطاب به آقای کریم گفت: اصلا تو کی هستی؟ من تو را نمی شناسم!
کنایه صدام به شیعه بودن کریم بود که از نگاه وی در ترکیب با کرد بودن، یک صورت بندی هویتی غیر قابل قبول و نابخشودنی می ساخت. همان زمان دولت عراق با انکار هویت کردهای شیعه و ایرانی الاصل خواندن آنها، با توقیف اموالشان آنها را در گروه های هزاران نفری اخراج و راهی ایران می کرد. دولت وقت ایران هم تحت نام معاودین به استقبال آنها می شتافت.
باری حبیب کریم در برابر آذرخش خشم صدام خود را نباخت و بلافاصله گفت: من نماینده نیرویی هستم که تو را از بغداد خلفا و افسانه های هزار و یک شب به این کوهستان پرت و پلا کشانده است!
وی با این پاسخ صدام مغرور و شقی را منکوب و وادار به سکوت کرد.
🔺شش هفت سال قبل یک مقام امنیتی روس، یک جامعه شناس جوان و طرفدار حقوق اقلیت های جنسی را برای استنطاق به دفترش فرا خوانده بود. هنگامی که جامعه شناس مزبور می گفت کار من پژوهش درباره دگرباشان جنسی است، مسئول مربوطه بر آشفت و گفت: ما اساسا در روسیه دگرباش نداریم!
پژوهشگر موصوف در پاسخ می گوید: بله! زمانی در شوروی سابق رسما ازدواج و رابطه جنسی هم نداشتیم، ولی الان شما وجود دارید!
🔺روشن است که آقای آکار با منطق پهپاد بیرقدار و جنگنده F16 انکار حقیقت مسلم کردستان را انکار می کند. اشکالی ندارد، سرمستی از قدرت مانند مستی ناشی از نوشخواری است. اما شب سرخوشی پایانی دارد و کله سحر نشانه و نوید آن است. ترکیه دهه ها با زور سرنیزه و قدرت ارتش، زبان کردی و وجود کردها را هم انکار می کرد، چه برسد به کردستان سیاسی و جغرافیایی. اما این سیاست همیشه یک پیامد مهم و ناگوار داشت: سایه سنگین ارتش روی سر اقتصاد و جامعه و سیاست و تبدیل سرزمین آناتولی به بهشت کودتاچیان.
خود آقای آکار که در جریان کودتای نافرجام پنج سال قبل، یک شب را در اطاقش محبوس شد و در واقع " وجود نداشت " نیک می داند، جنگنده هایی که راهی قندیل بودند تا ستاد پ.ک.ک را بمباران کنند، در آسمان آنکارا توقف و ستاد خلوصی آکار و دفتر اردوغان را زدند تا ترکیه اسلام گرا را معدوم و منطق قدرت خود را حاکم کنند. مقصود این است منطق طرد و انکار و اتکای بیش از حد به قهر و قدرت، به آسانی مستعد معکوس شدن است.
زمانی نه چندان دور اردوغان و آکار و همفکرانشان در همین ترکیه "رسما وجود نداشتند" و از قضا از طریق تاکید بر دمکراسی و تکثر گرایی به منصه ظهور رسیدند. اکنون اگر بخواهند نردبان ترقی خود را بشکنند تا هیچوقت از آن بالاها پایین نیایند، هیچ بعید نیست بار دیگر روزی فرا برسد که موجودیت شان بالکل انکار شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺ایران در پرتو شفق سرخ
98 سال قبل در تابستان 1302 جریده شفق سرخ که یکی از نشریات مهم وقت تهران بود، پس از شرحی مفصل از وضعیت نابسامان مملکت و مشکلات و کمبودهای آن، به اصطلاح " مسابقه ای " پنج سوالی طرح و از ده نفر از معاریف و روشنفکران خواست که پاسخ های خود را ارسال کنند.
" عشره ممتحنه " که کسانی چون علامه دهخدا، ملک الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، ذکاء الملك فروغی و ... در میانشان بودند، به تدریج پاسخ های خود را مکتوب و بحث جالبی شکل گرفت که بعدا منورالفکران دیگری هم به آن پیوستند.
سوالات پنچ گانه شفق سرخ به این شرح بود:
اما ایده آل ما چیست؟ چه می خواهیم؟ چه باید بخواهیم؟ به چه طریق و از چه راه و از کی باید بخواهیم؟ چگونه ممکن است که ایران کنونی وحدت ایده آل داشته باشد به شرط سرعت عمل؟
هفده سال پس از انقلاب مشروطه و ناکامی و ناخرسندی های حاصل از آن و مداخلات فزاینده خارجی در مملکت، فضایی پدید آورده بود که مباحثات عمدتا میان دو سرنمون رایج قرار می گرفت:
پارلمانتاریسم مشروطه و ایده اصلاح از رهگذر آن که اینک کم سو و بی اثر شده بود و سودای بناپارتیسم و ظهور قدرتی قاهر که با زور سرنیزه اصلاحات ضروری را اجرا و عقب ماندگی های کشور را جبران نماید.
سنبه ایده دوم پر زورتر بود و کم و بیش مصداق خود را در سردار سپه یافته بود که تنها دو سال با نشستن بر تخت سلطنت و تبدیل به رضا شاه فاصله داشت.
می توان گفت مباحث شفق سرخ که به زبان امروز می توان آن ها را ذیل سرفصل مباحث بنیادی ملی - به تعبیر مرحوم مهندس سحابی - قرار داد، عمدتا تابع این حال و هوا هستند.
برخی به تصریح هواخواه استبداد منورند و بعضی به تلویح. کسانی هم همچنان دل در گرو آرمان های مشروطیت و ایده هایی چون حریت و عدالت دارند.
اخیرا کتابی بنام " کمال مطلوب یا ایده آل های ایرانی " به کوشش رضا آذری شهرضایی منتشر و مباحث پیشگفته دوباره به صورت کامل در آن چاپ شده اند. مقدمه مطول و مستدل کاوه بیات بر این کتاب ارزنده، بر غنای آن افزوده است.
نکته غم انگیز این است که پس از صد سال برخی از این سوالات هنوز موضوعیت دارند و دستور کارهای آن ها هنوز مفتوح و گشاده است.
استبداد منوری که آرزوی برخی از منورالفکران صد سال قبل بود، وقتی در سلطنت رضاشاه تجسد یافت و به شخصی شدن حکومت و سیاست و اقتصاد انجامید، نه تنها سرخوردگی عمیق هواداران سابق را در پی داشت، بلکه با فروپاشی ناگهانی آن دوباره نقش سلبی و مخرب عامل خارجی را در تداوم توسعه نیافتگی سیاسی و اقتصادی مملکت پررنگ کرد.
در این مقال مجال پرداختن به تمام جوانب و سویه های این بحث درازدامن نیست. تنها در مقام تلمیح به گفتن این نکته بسنده می شود که درست نیم قرن پس از اقتراح پیشگفته جریده شفق سرخ، در سال 1353 شفق سرخ دیگری در اروپا منتشر شد.
"شفق سرخ دوم" هیچ نسبتی با مطبوعه ابتدای قرن شمسی تهران به مدیر مسئولی علی دشتی و دبیر اعظمی فرج الله بهرامی نداشت و توسط جمعی از کمونیست های تبعیدی منتشر می شد که از سازمان مائوئیستی توفان انشعاب کرده بودند. توفان هم به نوبه خود از حزب توده منشعب شده بود. حزب توده و توفان و شفق سرخ و ده ها گروه ریز و درشت دیگر چپ با تسلیح به یک ایدئولوژی تمامیت خواه، فکر می کردند پاسخ تمام سوالات خرد و کلان را در چنته دارند و مارکسیسم و نحله ها و زواید فکری مرتبط با آن، در حکم مکتب راهنمای عملی است که چون و چرا در آن مجاز نیست.
مساله فقط این نیست که شفق سرخ اول از هم نام دوم خود که اسم آن را بعاریه گرفته بود، بازتر و آزادمنش تر بود. بلکه اشاره به این مهم است که در دوره ای و اتفاقا در نیمه های این دوران صد ساله، کار منورالفکران این مملکت به جایی رسید که پرسیدن و چون و چرا کردن، نه اطواری علمی، بلکه عملی ضدانقلابی تلقی و مستوجب کیفر و تکفیر و ارتداد به شمار می رفت.
"ایدئولوژیست" ها در هر دو جریان اسلامی و مارکسیستی به عبث فکر می کردند، پاسخ تمام معماها را یافته و فقط کافیست تا قدرت دولتی را در اختیار گرفته و در آنی جامعه را به مدینه فاضله تبدیل کنند.
اکنون صد سال از انتشار شفق سرخ اول و پنجاه سال هم از چاپ شفق سرخ دوم می گذرد. همانگونه که گفته شد شوربختانه خیلی از مسائل هنوز تازه هستند و موضوعیت خود را از دست نداده اند. اما دستکم می توان با این ابتهاج مشعوف شد که ابتعاد از جزم گرایی و تعصب ایدئولوژیک پنجاه سال قبل، همان دستور کار صد سال پیش را احیا کرده است.
در اینجا بازگشت به گذشته نه تنها ارتجاع نیست، بلکه عین ترقی است. با هر نگاه روشنفکران عهد مشروطه از همتایانشان در دهه چهل و پنجاه شمسی، بازتر، دنیادیده تر و آشناتر به چم و خم تاریخ ایران بودند. آنانی که هنوز تئوری های وارداتی حجاب واقع بینی شان نشده بود و کشف منطق درونی تحولات داخلی، فضیلت منورالفکری شان محسوب می شد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
98 سال قبل در تابستان 1302 جریده شفق سرخ که یکی از نشریات مهم وقت تهران بود، پس از شرحی مفصل از وضعیت نابسامان مملکت و مشکلات و کمبودهای آن، به اصطلاح " مسابقه ای " پنج سوالی طرح و از ده نفر از معاریف و روشنفکران خواست که پاسخ های خود را ارسال کنند.
" عشره ممتحنه " که کسانی چون علامه دهخدا، ملک الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، ذکاء الملك فروغی و ... در میانشان بودند، به تدریج پاسخ های خود را مکتوب و بحث جالبی شکل گرفت که بعدا منورالفکران دیگری هم به آن پیوستند.
سوالات پنچ گانه شفق سرخ به این شرح بود:
اما ایده آل ما چیست؟ چه می خواهیم؟ چه باید بخواهیم؟ به چه طریق و از چه راه و از کی باید بخواهیم؟ چگونه ممکن است که ایران کنونی وحدت ایده آل داشته باشد به شرط سرعت عمل؟
هفده سال پس از انقلاب مشروطه و ناکامی و ناخرسندی های حاصل از آن و مداخلات فزاینده خارجی در مملکت، فضایی پدید آورده بود که مباحثات عمدتا میان دو سرنمون رایج قرار می گرفت:
پارلمانتاریسم مشروطه و ایده اصلاح از رهگذر آن که اینک کم سو و بی اثر شده بود و سودای بناپارتیسم و ظهور قدرتی قاهر که با زور سرنیزه اصلاحات ضروری را اجرا و عقب ماندگی های کشور را جبران نماید.
سنبه ایده دوم پر زورتر بود و کم و بیش مصداق خود را در سردار سپه یافته بود که تنها دو سال با نشستن بر تخت سلطنت و تبدیل به رضا شاه فاصله داشت.
می توان گفت مباحث شفق سرخ که به زبان امروز می توان آن ها را ذیل سرفصل مباحث بنیادی ملی - به تعبیر مرحوم مهندس سحابی - قرار داد، عمدتا تابع این حال و هوا هستند.
برخی به تصریح هواخواه استبداد منورند و بعضی به تلویح. کسانی هم همچنان دل در گرو آرمان های مشروطیت و ایده هایی چون حریت و عدالت دارند.
اخیرا کتابی بنام " کمال مطلوب یا ایده آل های ایرانی " به کوشش رضا آذری شهرضایی منتشر و مباحث پیشگفته دوباره به صورت کامل در آن چاپ شده اند. مقدمه مطول و مستدل کاوه بیات بر این کتاب ارزنده، بر غنای آن افزوده است.
نکته غم انگیز این است که پس از صد سال برخی از این سوالات هنوز موضوعیت دارند و دستور کارهای آن ها هنوز مفتوح و گشاده است.
استبداد منوری که آرزوی برخی از منورالفکران صد سال قبل بود، وقتی در سلطنت رضاشاه تجسد یافت و به شخصی شدن حکومت و سیاست و اقتصاد انجامید، نه تنها سرخوردگی عمیق هواداران سابق را در پی داشت، بلکه با فروپاشی ناگهانی آن دوباره نقش سلبی و مخرب عامل خارجی را در تداوم توسعه نیافتگی سیاسی و اقتصادی مملکت پررنگ کرد.
در این مقال مجال پرداختن به تمام جوانب و سویه های این بحث درازدامن نیست. تنها در مقام تلمیح به گفتن این نکته بسنده می شود که درست نیم قرن پس از اقتراح پیشگفته جریده شفق سرخ، در سال 1353 شفق سرخ دیگری در اروپا منتشر شد.
"شفق سرخ دوم" هیچ نسبتی با مطبوعه ابتدای قرن شمسی تهران به مدیر مسئولی علی دشتی و دبیر اعظمی فرج الله بهرامی نداشت و توسط جمعی از کمونیست های تبعیدی منتشر می شد که از سازمان مائوئیستی توفان انشعاب کرده بودند. توفان هم به نوبه خود از حزب توده منشعب شده بود. حزب توده و توفان و شفق سرخ و ده ها گروه ریز و درشت دیگر چپ با تسلیح به یک ایدئولوژی تمامیت خواه، فکر می کردند پاسخ تمام سوالات خرد و کلان را در چنته دارند و مارکسیسم و نحله ها و زواید فکری مرتبط با آن، در حکم مکتب راهنمای عملی است که چون و چرا در آن مجاز نیست.
مساله فقط این نیست که شفق سرخ اول از هم نام دوم خود که اسم آن را بعاریه گرفته بود، بازتر و آزادمنش تر بود. بلکه اشاره به این مهم است که در دوره ای و اتفاقا در نیمه های این دوران صد ساله، کار منورالفکران این مملکت به جایی رسید که پرسیدن و چون و چرا کردن، نه اطواری علمی، بلکه عملی ضدانقلابی تلقی و مستوجب کیفر و تکفیر و ارتداد به شمار می رفت.
"ایدئولوژیست" ها در هر دو جریان اسلامی و مارکسیستی به عبث فکر می کردند، پاسخ تمام معماها را یافته و فقط کافیست تا قدرت دولتی را در اختیار گرفته و در آنی جامعه را به مدینه فاضله تبدیل کنند.
اکنون صد سال از انتشار شفق سرخ اول و پنجاه سال هم از چاپ شفق سرخ دوم می گذرد. همانگونه که گفته شد شوربختانه خیلی از مسائل هنوز تازه هستند و موضوعیت خود را از دست نداده اند. اما دستکم می توان با این ابتهاج مشعوف شد که ابتعاد از جزم گرایی و تعصب ایدئولوژیک پنجاه سال قبل، همان دستور کار صد سال پیش را احیا کرده است.
در اینجا بازگشت به گذشته نه تنها ارتجاع نیست، بلکه عین ترقی است. با هر نگاه روشنفکران عهد مشروطه از همتایانشان در دهه چهل و پنجاه شمسی، بازتر، دنیادیده تر و آشناتر به چم و خم تاریخ ایران بودند. آنانی که هنوز تئوری های وارداتی حجاب واقع بینی شان نشده بود و کشف منطق درونی تحولات داخلی، فضیلت منورالفکری شان محسوب می شد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺قصه سروش و فرهاد
سمت راست سروش رحمانی کولبر 15 ساله پاوه ای است که چندی قبل بخاطر توقیف قاطرهایش خودکشی کرد و سمت راست هم فیش حقوقی 215 میلیونی فرهاد رحیمی یکی از مدیران پتروشیمی امیرکبیر است.
یقینا اگر سروش در جایی با حقوقی 3 میلیونی استخدام می شد، هیچگاه نه کولبری می کرد و نه خودکشی.
اگر " فرهاد " ها هم حقوق 200 میلیونی نمی گرفتند، سروش های زیادی به چرخه تحصیل و کار مولد باز می گشتند و ...
یقینا اگر امیرکبیر هم به عنوان پیشگام توسعه ملی که عمری با مواجب و مقرری های غیرقانونی مبارزه کرد، زنده بود هیچوقت نمی گذاشت رانت خوارها و " خصولتی " ها نام او را سپر کاری کنند که امیر جان خود را بر سر نفی آن نهاد.
اگر شریعتی هم زنده بود، شاید بجای قصه حسن و محبوبه، قصه سروش و فرهاد را می نوشت!
ابتدای انقلاب در وصف اقتصاد اسلامی می گفتند: با مکانیسم زکات قله های ثروت را خرد و دره های فقر را پر می نماید!
ظاهرا این تز ساده اکنون از سوی اقتصادهای غربی پیروی می شود که با آزادی اقتصادی هم رونق تولید را حفظ می کنند و هم با اخذ مالیات پلکانی و مضاعف، مانع بروز شکاف های طبقاتی موحش می شوند!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
سمت راست سروش رحمانی کولبر 15 ساله پاوه ای است که چندی قبل بخاطر توقیف قاطرهایش خودکشی کرد و سمت راست هم فیش حقوقی 215 میلیونی فرهاد رحیمی یکی از مدیران پتروشیمی امیرکبیر است.
یقینا اگر سروش در جایی با حقوقی 3 میلیونی استخدام می شد، هیچگاه نه کولبری می کرد و نه خودکشی.
اگر " فرهاد " ها هم حقوق 200 میلیونی نمی گرفتند، سروش های زیادی به چرخه تحصیل و کار مولد باز می گشتند و ...
یقینا اگر امیرکبیر هم به عنوان پیشگام توسعه ملی که عمری با مواجب و مقرری های غیرقانونی مبارزه کرد، زنده بود هیچوقت نمی گذاشت رانت خوارها و " خصولتی " ها نام او را سپر کاری کنند که امیر جان خود را بر سر نفی آن نهاد.
اگر شریعتی هم زنده بود، شاید بجای قصه حسن و محبوبه، قصه سروش و فرهاد را می نوشت!
ابتدای انقلاب در وصف اقتصاد اسلامی می گفتند: با مکانیسم زکات قله های ثروت را خرد و دره های فقر را پر می نماید!
ظاهرا این تز ساده اکنون از سوی اقتصادهای غربی پیروی می شود که با آزادی اقتصادی هم رونق تولید را حفظ می کنند و هم با اخذ مالیات پلکانی و مضاعف، مانع بروز شکاف های طبقاتی موحش می شوند!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺خروش سلیمانیه: آرمان های " انقلاب کردستان" کجاست؟
تظاهرات دامنه دار دانشجویان سلیمانیه و خشونت بی سابقه نیروهای امنیتی، زلزله سیاسی بزرگی در اقلیم کردستان ایجاد کرده است.
موج همدردی با این دانشجویان که با مطالبات اقتصادی و اعتراض علیه فساد و تبعیض و ناکارامدی به خیابان آمده اند، در حال بالا گرفتن است و حکومت بوضوح در موقعیت دشواری قرار گرفته است.
شورش دانشجویان در کنار پرونده آوارگان بلاروس که بخش اعظم آنها را کردهای گریزان از اقلیم کردستان تشکیل می دهند، دو موضوعی هستند که آشکارا کفایت و اقتدار حکمروایی حکومت اقلیم کردستان را زیر سوال برده اند.
پرسش اصلی این است، منطقه ای که در دو دهه گذشته درآمدهای هنگفتی از بودجه عراق و فروش مستقل نفت و گمرکات مرزی کسب کرده، چرا باید در فراهم کردن حداقل های یک زندگی آسوده و کسب رضایت شهروندانش ناکام بماند؟
کاهش مشارکت شدید در انتخابات های اخیر، زنگ خطر بزرگی را به صدا در آورده است: آمال ابتدای سده مبنی بر تبدیل کردستان به یک مرکز سرمایه گذاری جدید در خاورمیانه نظیر دوبی به باد رفته به لحاظ سیاسی هم آرمان استقلال با برگزاری رفراندوم ناکام عملا به قهقرا رفت.
این تحولات منفی عمدتا پیامدهای تحولی بزرگترند: شخصی شدن مداوم و فزاینده سیاست و اقتصاد و ناکامی در ساختن نهادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که بتواند گنجایش نیازها و مطالبات طبقه متوسط رو به رشد را داشته باشد.
رهبران چریکی دیروز به سرمایه داران بزرگی تبدیل شده و شکاف طبقاتی عظیمی آنها و خانواده ها و ملازمانشان را از عامه مردم جدا می کند.
انحصارات اقتصادی به انحصارات سیاسی انجامیده و احزاب عمده مانند شرکت های اقتصادی روز به روز شخصی تر و خانوادگی تر می شوند. آخرین نسخه این روند، خانوادگی و انحصاری کردن نهادهای امنیتی است که در کردستان در قالب دو سرویس اطلاعاتی وجود دارند.
اعتراضات اخیر سلیمانیه درست پس از یک پوست اندازی از این دست در ساختار قدرت اتحادیه میهنی رخ داده است. پسران طالبانی در یک سودای سیاسی با حزب دمکرات، ابتدا با خشونت دست پسر عموهای قدرتمندشان از دستگاه امنیتی کوتاه و سپس آنها را از حزب اخراج کردند.
هم اعتراضات اخیر و هم خشونت های نسبتا بی سابقه نیروهای امنیتی، یحتمل نمی تواند بی ارتباط با جراحی فوق در سلسله مراتب قدرت باشد.
یعنی جدای از وجود زمینه کلی برای نارضایتی ها، بخشی از منازعه قدرت با ابتکار محذوفان اتحادیه میهنی به کف خیابان آمده است. حمله معترضان به دفتر جنبش تغییر و ممانعت از شرکت رهبر جنبش نسل نو از سویی مبین گذار معترضان از اپوزیسیون کنونی در هر شکلی است و از سوی دیگر می تواند نشانه ورود جریان محذوف اتحادیه میهنی به سیاست خیابانی و اقدام به تشکیل جریان سیاسی دیگری می باشد.
در این صورت ممکن است لاهور شیخ جنگی که در صفوف اتحادیه میهنی از قسمی محبوبیت هم برخوردار است با تشکیل یک جریان اپوزیسیون، مواضع سرسختانه تری نسبت به احزاب حاکم اتخاذ و در انتخابات آینده، رقبایش را در استان سلیمانیه پشت سر بگذارد.
در صورت تحقق این فرضیه، جمع کردن حزب آشفته اتحادیه میهنی و دشواره تمرکز قدرت در سلیمانیه بیش از پیش دور از دسترس می شود و معضل دوپارگی حاکمیت در اقلیم هم ادامه می یابد.
در حالی بازی ها و دوئل های سیاسی بر سر قدرت و ثروت میان حاکمان و متمولان ادامه دارد، زیر پوست جامعه هم شاهد رخدادها و تحولات ویژه خود است.
سناریوی " مسموم شدن " آخرین پرده این بازی ها بود که با بی اعتنایی مطلق افکار عمومی روبرو شد و در عوض چند روز پس از آن موج اعتراضات مردمی تازه فضای سیاسی را در نوردید.
همین مقایسه خود بیانگر شکاف عمیق میان دنیای سیاستمداران و واقعیت های اجتماعی است. رهبران بدون آنکه بمیرند، " مسموم " می شوند و مردم هم بدون آنکه نتیجه ای بگیرند، تظاهرات می کنند.
بدون بازگشت سیاست و اقتصاد به توده مردم و رفع انحصارات موجود، نمی توان بهبودی کارساز در اوضاع و خروج از این چرخه معیوب را انتظار داشت.
گذشت زمان بیرحم ترین بازیگر میدان تحولات است. خیلی زود دیر می شود و فرصت ها مثل برق و باد از دست می روند. اتحادیه میهنی حزبی است که در بدایت کار برای گرفتن مجوز از افکار عمومی و نمایش برندی جدید، ناچار بود خود را آلترناتیو انقلابی خانواده گرایی حاکم بر جنبش بارزانی بخواند، در حالیکه امروز خود به ورطه مبتذل ترین نسخه خانواده سالاری افتاده است. این طنز تاریح است که " انقلاب نوین مردم کردستان " که قرار بود بدیلی مترقی و سوسیال دمکرات عرضه کند، اکنون در مرحله تاریخی " جنگ تاج و تخت میان پسر عموها " قرار گرفته است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
تظاهرات دامنه دار دانشجویان سلیمانیه و خشونت بی سابقه نیروهای امنیتی، زلزله سیاسی بزرگی در اقلیم کردستان ایجاد کرده است.
موج همدردی با این دانشجویان که با مطالبات اقتصادی و اعتراض علیه فساد و تبعیض و ناکارامدی به خیابان آمده اند، در حال بالا گرفتن است و حکومت بوضوح در موقعیت دشواری قرار گرفته است.
شورش دانشجویان در کنار پرونده آوارگان بلاروس که بخش اعظم آنها را کردهای گریزان از اقلیم کردستان تشکیل می دهند، دو موضوعی هستند که آشکارا کفایت و اقتدار حکمروایی حکومت اقلیم کردستان را زیر سوال برده اند.
پرسش اصلی این است، منطقه ای که در دو دهه گذشته درآمدهای هنگفتی از بودجه عراق و فروش مستقل نفت و گمرکات مرزی کسب کرده، چرا باید در فراهم کردن حداقل های یک زندگی آسوده و کسب رضایت شهروندانش ناکام بماند؟
کاهش مشارکت شدید در انتخابات های اخیر، زنگ خطر بزرگی را به صدا در آورده است: آمال ابتدای سده مبنی بر تبدیل کردستان به یک مرکز سرمایه گذاری جدید در خاورمیانه نظیر دوبی به باد رفته به لحاظ سیاسی هم آرمان استقلال با برگزاری رفراندوم ناکام عملا به قهقرا رفت.
این تحولات منفی عمدتا پیامدهای تحولی بزرگترند: شخصی شدن مداوم و فزاینده سیاست و اقتصاد و ناکامی در ساختن نهادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که بتواند گنجایش نیازها و مطالبات طبقه متوسط رو به رشد را داشته باشد.
رهبران چریکی دیروز به سرمایه داران بزرگی تبدیل شده و شکاف طبقاتی عظیمی آنها و خانواده ها و ملازمانشان را از عامه مردم جدا می کند.
انحصارات اقتصادی به انحصارات سیاسی انجامیده و احزاب عمده مانند شرکت های اقتصادی روز به روز شخصی تر و خانوادگی تر می شوند. آخرین نسخه این روند، خانوادگی و انحصاری کردن نهادهای امنیتی است که در کردستان در قالب دو سرویس اطلاعاتی وجود دارند.
اعتراضات اخیر سلیمانیه درست پس از یک پوست اندازی از این دست در ساختار قدرت اتحادیه میهنی رخ داده است. پسران طالبانی در یک سودای سیاسی با حزب دمکرات، ابتدا با خشونت دست پسر عموهای قدرتمندشان از دستگاه امنیتی کوتاه و سپس آنها را از حزب اخراج کردند.
هم اعتراضات اخیر و هم خشونت های نسبتا بی سابقه نیروهای امنیتی، یحتمل نمی تواند بی ارتباط با جراحی فوق در سلسله مراتب قدرت باشد.
یعنی جدای از وجود زمینه کلی برای نارضایتی ها، بخشی از منازعه قدرت با ابتکار محذوفان اتحادیه میهنی به کف خیابان آمده است. حمله معترضان به دفتر جنبش تغییر و ممانعت از شرکت رهبر جنبش نسل نو از سویی مبین گذار معترضان از اپوزیسیون کنونی در هر شکلی است و از سوی دیگر می تواند نشانه ورود جریان محذوف اتحادیه میهنی به سیاست خیابانی و اقدام به تشکیل جریان سیاسی دیگری می باشد.
در این صورت ممکن است لاهور شیخ جنگی که در صفوف اتحادیه میهنی از قسمی محبوبیت هم برخوردار است با تشکیل یک جریان اپوزیسیون، مواضع سرسختانه تری نسبت به احزاب حاکم اتخاذ و در انتخابات آینده، رقبایش را در استان سلیمانیه پشت سر بگذارد.
در صورت تحقق این فرضیه، جمع کردن حزب آشفته اتحادیه میهنی و دشواره تمرکز قدرت در سلیمانیه بیش از پیش دور از دسترس می شود و معضل دوپارگی حاکمیت در اقلیم هم ادامه می یابد.
در حالی بازی ها و دوئل های سیاسی بر سر قدرت و ثروت میان حاکمان و متمولان ادامه دارد، زیر پوست جامعه هم شاهد رخدادها و تحولات ویژه خود است.
سناریوی " مسموم شدن " آخرین پرده این بازی ها بود که با بی اعتنایی مطلق افکار عمومی روبرو شد و در عوض چند روز پس از آن موج اعتراضات مردمی تازه فضای سیاسی را در نوردید.
همین مقایسه خود بیانگر شکاف عمیق میان دنیای سیاستمداران و واقعیت های اجتماعی است. رهبران بدون آنکه بمیرند، " مسموم " می شوند و مردم هم بدون آنکه نتیجه ای بگیرند، تظاهرات می کنند.
بدون بازگشت سیاست و اقتصاد به توده مردم و رفع انحصارات موجود، نمی توان بهبودی کارساز در اوضاع و خروج از این چرخه معیوب را انتظار داشت.
گذشت زمان بیرحم ترین بازیگر میدان تحولات است. خیلی زود دیر می شود و فرصت ها مثل برق و باد از دست می روند. اتحادیه میهنی حزبی است که در بدایت کار برای گرفتن مجوز از افکار عمومی و نمایش برندی جدید، ناچار بود خود را آلترناتیو انقلابی خانواده گرایی حاکم بر جنبش بارزانی بخواند، در حالیکه امروز خود به ورطه مبتذل ترین نسخه خانواده سالاری افتاده است. این طنز تاریح است که " انقلاب نوین مردم کردستان " که قرار بود بدیلی مترقی و سوسیال دمکرات عرضه کند، اکنون در مرحله تاریخی " جنگ تاج و تخت میان پسر عموها " قرار گرفته است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺سرگذشت آه و اشک و خون
دختری که در دبیرستان مرجان مینی ژوپ دو وجب بالای زانو می پوشید، وقتی به دانشگاه تهران آمد، به تدریج دامن بلند و بلندتر می پوشید و دامن هایی را هم که قبلا داشت و کوتاه بودند بلندتر می کرد. رد آنها معلوم بود! یکی از دخترهایی که طی سه چهار مرحله این کار را کرد یواش یواش روسری به سر گذاشت و بعد روسری را جلوتر کشید...بعد از مدتی در درگیری کشته شد و بعد مزارش را در بهشت زهرا پیدا کردند. فکر کنم با مذهبی ها رفت.
سطور بالا بخشی از کتاب جذاب و خواندنی " نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران - تاریخچه گروه منشعب " نوشته بهمن تقی زاده است که به تازگی از سوی نشر نی روانه بازار شده است.
سرتاسر این کتاب حجیم 800 صفحه ای مشحون از روایت های دست اول از فضای دانشگاه و کارخانه دهه پنجاه و حال و هوای حاکم بر سازمان های چریکی فعال در آن برهه است.
کتابی تلخ و سخت عبرت آموز که البته با " صداقتی انقلابی " - در معنای ارزشی آن در دهه 50 - تحریر شده است.
حتی اگر درونمایه های سیاسی کتاب را هم نادیده بگیریم، این کتاب یک تاریخ اجتماعی فوق العاده بر مبنای رهیافت تاریخ شفاهی است.
داستان دختری که از فضاهای سکولار به درون جو مذهبی شده دانشگاه دهه پنجاه کشیده شد، گرچه از الگویی معین و مهم پیروی می کرد که سرانجام به استیلای جریان مذهبی بر جنبش مخالفت با شاه انجامید، اما استثناها و خلاف عادت آمدهای مهمی هم داشت.
در همین کتاب نویسنده تعریف می کند که پسری تیزهوش و مذهبی که از نفرات برتر کنکور و سپس شاگرد اول برق دانشگاه شریف بود و نماز شبش ترک نمی شد و در پی اثبات متافیزیک از رهگذر قوانین فیزیک بود، بناگاه مارکسیست می شود.
سیر تحول این استعداد درخشان که در صورت زنده ماندن احتمالا به یک دانشمند مطرح جهانی تبدیل می شد، در این مرحله متوقف نمی ماند. وی چند ماه پس از تغییر عقیده با پیوستن به چریک ها مخفی و کوتاه زمانی بعد با کشته شدن حمید مومنی، نظریه پرداز فدائیان، در سمت وی مشغول بکار می شود.
از بخت بد تنها چند ماه بعد وی هم در درگیری با ساواک جان می بازد. مشکل اصلی پس از مرگ نابهنگامش بوجود می آید: مذهبی ها بعلت سرعت این رخدادها، در هر دو جناح مجاهدین و سنتی ترها، از تحول ایدئولوژیک وی بی خبر بوده و شهید را جزو دار و دسته خود محسوب می کنند!
موضع نسبتا یکسان و در واقع ضد مدرن هر دو جریان چپ و اسلامی در دانشگاه ها علیه پوشش آزاد و متفاوت دانشجویان دختر، از مباحث جالب دیگر این کتاب است. دانشجویان مارکسیست و مسلمان هر دو از موضعی " شبه مذهبی " با اختلاط زن و مرد محیط های فرهنگی و ورزشی و عبور دختران از کلیشه های رایج جنسیتی به سختی به مبارزه بر می خیزند.
این مشابهت را باید در کنار تشابه مهم تری قرار داد: علیرغم تضادهای ایدئولوژیک عمیق میان دو جریان مذهبی و مارکسیست که ناشی از دو نقطه عزیمت متفاوت ایده آلیستی و مارکسیستی بود، اما بعضا در نکات مهمی از جهان بینی های خود، دارای اشتراک نظر و عمل بودند. این اشتراک که بویژه در حوزه مبارزه علیه شاه پررنگ تر و بعضا به این همانی تبدیل می شد، از راز لغزندگی فکری نیروهای ایستاده در میانه هر دو جریان و سر خوردنشان به سوی یکدیگر پرده بر می دارد.
بی اعتنایی طبقه کارگر و توده جامعه نسبت به جان فشانی چریک ها و مجاهدان که به صورت مشروح در کتاب بدان پرداخته شده، فصل مهم دیگری است که تضاد و تباین نظریه چریکی را برملا می کند.
چریک ها بر اساس تئوری چرخ کوچکی بودند که با حرکت خود و در واقع با اهدای جان خود، می بایست چرخ بزرگ یعنی جامعه را به حرکت در آورند.
سرانجام هنگامی که چرخ بزرگ در سال 57 به حرکت درآمد و بهمن انقلاب در بهمن ماه بر سر رژیم سابق فروریخت، از چرخ کوچک یعنی سازمان چریک ها، حدود سی نفر عضو باقی مانده بود که تازه نصفشان منشعب و به حزب توده پیوستند. این کتاب هم روایت آغاز و پایان آنهاست.
تنها چیزی که در پایان باید گفت این است که کاش این کتاب ها زودتر منتشر و این نویسندگان زودتر خاطراتشان را به رشته تحریر در می آوردند. تاخیرهای چند ده ساله در این روایت کردن ها، حتما از جنبه یادگیری و درس آموزی آنها می کاهد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
دختری که در دبیرستان مرجان مینی ژوپ دو وجب بالای زانو می پوشید، وقتی به دانشگاه تهران آمد، به تدریج دامن بلند و بلندتر می پوشید و دامن هایی را هم که قبلا داشت و کوتاه بودند بلندتر می کرد. رد آنها معلوم بود! یکی از دخترهایی که طی سه چهار مرحله این کار را کرد یواش یواش روسری به سر گذاشت و بعد روسری را جلوتر کشید...بعد از مدتی در درگیری کشته شد و بعد مزارش را در بهشت زهرا پیدا کردند. فکر کنم با مذهبی ها رفت.
سطور بالا بخشی از کتاب جذاب و خواندنی " نگاهی از درون به سازمان چریک های فدایی خلق ایران - تاریخچه گروه منشعب " نوشته بهمن تقی زاده است که به تازگی از سوی نشر نی روانه بازار شده است.
سرتاسر این کتاب حجیم 800 صفحه ای مشحون از روایت های دست اول از فضای دانشگاه و کارخانه دهه پنجاه و حال و هوای حاکم بر سازمان های چریکی فعال در آن برهه است.
کتابی تلخ و سخت عبرت آموز که البته با " صداقتی انقلابی " - در معنای ارزشی آن در دهه 50 - تحریر شده است.
حتی اگر درونمایه های سیاسی کتاب را هم نادیده بگیریم، این کتاب یک تاریخ اجتماعی فوق العاده بر مبنای رهیافت تاریخ شفاهی است.
داستان دختری که از فضاهای سکولار به درون جو مذهبی شده دانشگاه دهه پنجاه کشیده شد، گرچه از الگویی معین و مهم پیروی می کرد که سرانجام به استیلای جریان مذهبی بر جنبش مخالفت با شاه انجامید، اما استثناها و خلاف عادت آمدهای مهمی هم داشت.
در همین کتاب نویسنده تعریف می کند که پسری تیزهوش و مذهبی که از نفرات برتر کنکور و سپس شاگرد اول برق دانشگاه شریف بود و نماز شبش ترک نمی شد و در پی اثبات متافیزیک از رهگذر قوانین فیزیک بود، بناگاه مارکسیست می شود.
سیر تحول این استعداد درخشان که در صورت زنده ماندن احتمالا به یک دانشمند مطرح جهانی تبدیل می شد، در این مرحله متوقف نمی ماند. وی چند ماه پس از تغییر عقیده با پیوستن به چریک ها مخفی و کوتاه زمانی بعد با کشته شدن حمید مومنی، نظریه پرداز فدائیان، در سمت وی مشغول بکار می شود.
از بخت بد تنها چند ماه بعد وی هم در درگیری با ساواک جان می بازد. مشکل اصلی پس از مرگ نابهنگامش بوجود می آید: مذهبی ها بعلت سرعت این رخدادها، در هر دو جناح مجاهدین و سنتی ترها، از تحول ایدئولوژیک وی بی خبر بوده و شهید را جزو دار و دسته خود محسوب می کنند!
موضع نسبتا یکسان و در واقع ضد مدرن هر دو جریان چپ و اسلامی در دانشگاه ها علیه پوشش آزاد و متفاوت دانشجویان دختر، از مباحث جالب دیگر این کتاب است. دانشجویان مارکسیست و مسلمان هر دو از موضعی " شبه مذهبی " با اختلاط زن و مرد محیط های فرهنگی و ورزشی و عبور دختران از کلیشه های رایج جنسیتی به سختی به مبارزه بر می خیزند.
این مشابهت را باید در کنار تشابه مهم تری قرار داد: علیرغم تضادهای ایدئولوژیک عمیق میان دو جریان مذهبی و مارکسیست که ناشی از دو نقطه عزیمت متفاوت ایده آلیستی و مارکسیستی بود، اما بعضا در نکات مهمی از جهان بینی های خود، دارای اشتراک نظر و عمل بودند. این اشتراک که بویژه در حوزه مبارزه علیه شاه پررنگ تر و بعضا به این همانی تبدیل می شد، از راز لغزندگی فکری نیروهای ایستاده در میانه هر دو جریان و سر خوردنشان به سوی یکدیگر پرده بر می دارد.
بی اعتنایی طبقه کارگر و توده جامعه نسبت به جان فشانی چریک ها و مجاهدان که به صورت مشروح در کتاب بدان پرداخته شده، فصل مهم دیگری است که تضاد و تباین نظریه چریکی را برملا می کند.
چریک ها بر اساس تئوری چرخ کوچکی بودند که با حرکت خود و در واقع با اهدای جان خود، می بایست چرخ بزرگ یعنی جامعه را به حرکت در آورند.
سرانجام هنگامی که چرخ بزرگ در سال 57 به حرکت درآمد و بهمن انقلاب در بهمن ماه بر سر رژیم سابق فروریخت، از چرخ کوچک یعنی سازمان چریک ها، حدود سی نفر عضو باقی مانده بود که تازه نصفشان منشعب و به حزب توده پیوستند. این کتاب هم روایت آغاز و پایان آنهاست.
تنها چیزی که در پایان باید گفت این است که کاش این کتاب ها زودتر منتشر و این نویسندگان زودتر خاطراتشان را به رشته تحریر در می آوردند. تاخیرهای چند ده ساله در این روایت کردن ها، حتما از جنبه یادگیری و درس آموزی آنها می کاهد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺از ابوموسی تا عمروموسی
امروز نهم آذر پنجاه سال تمام از اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس گذشت. رخدادی تاریخی که در بطن اتفاق مهم تری رخ داد: شکل گیری جغرافیای سیاسی حاشیه جنوبی خلیج فارس و تاسیس چند کشور مستقل تنها چند هفته پس از ورود ارتش ایران به جزایر غیرمسکون پیشگفته.
امارات متحده عربی، قطر و بحرین سه کشوری بودند که پس از دهه ها تحت الحمایگی با خروج بریتانیا از منطقه به استقلال دست یافتند. در واقع همه چیز با افول امپراتوری بریتانیا در فردای جنگ جهانی دوم آغاز شد. این افول در دهه 60 میلادی به اوج رسید و کار بجایی کشید که لندن برای حفظ و نگهداری مایملک و مستعمراتش، دخل و خرجش با هم نمی خواند و با این انگیزه نیروهایش را از شرق سوئز خارج کرد.
این اتفاق برای ایران نمی توانست خالی از اهمیت باشد. کشوری که در دو قرن قبل از فشار توسعه طلبی دو امپراتوری به صورت مداوم در رنج بود و استقلال آن صرفا روی کاغذ وجود داشت: روسیه تزاری در شمال و بریتانیای کبیر در جنوب.
امپراتوری روسیه پس از شکست در جنگ جهانی اول، در جامه سرخ بازگشت و چند صباحی بیشتر از انگلستان زنده ماند.
بریتانیا اما جایش را به قدرت تازه نفس آمریکا داد و پس از آنکه آخرین زورآزمایی هایش بر سر نفت را با ایران انجام داد، عملا از "جنوب " کنار رفت.
داستان ژاندارم شدن ایران در خلیج فارس که البته مکرر از سوی انقلابیون تمسخر می شد، از این تاریخ آغاز گردید. ایران قویترین و بزرگترین کشور منطقه بود و با خروج قدرت امپریالیستی انگلیس فرصت عرض اندام به عنوان قدرتی منطقه ای را یافت.
ژندارمی ایران در واقع ایفای نقش به عنوان بازیگری منطقه ای در چارچوب نظم بین المللی و مشخصا دکترین نیکسون در این زمینه بود.
هفت سال پس از این رخدادهای عظیم، در ایران انقلاب شد و سپس جنگ هشت ساله از راه رسید. کشورهای نوبنیاد حاشیه خلیج فارس از "مشغولیت" ایران مستفیض شدند و به خوبی از فرصت های بوجود آمده استفاده کردند.
در یکی از سریع ترین توسعه های تاریخ، شیخ نشین های سابق به مدد ثروت های زیرزمینی و سیاست خارجی متوازن و محافظه کار خود و بهره گیری از موقعیت ژئوپولتیک حساس خود در میانه قاره های آسیا و آفریقا و اروپا تبدیل به ثروتمند ترین کشورهای جهان شدند. فرصتی که بالقوه می توانست در اختیار بنادر و جزایر جنوبی ایران قرار گیرد.
درست بیست سال پس از این اتفاق، ایران با زوال و فروپاشی دیگر امپراتوری مزاحم خود در مرزهای شمالی مواجه شد. با فروپاشی شوروی، جغرافیای سیاسی نوینی در قفقاز و آسیای میانه شکل گرفت و ایران دگربار بر سر سفره آماده ای قرار گرفت. اما مشکل این بود که کسی نبود که بلد باشد " منوی " این " رستوران ژئوپولتیک " را بخواند و به قدر اشتها و طاقت جیب از آن بردارد.
نعمت الله ایزدی آخرین سفیر ایران در واپسین روزهای شوروی در مسکو در خاطراتش می نویسد: پس از سقوط شوروی مرتب از تهران پیگیر تعیین رژیم حقوقی جدید برای دریای خزر با توجه به ظهور چند کشور جدید در ساحل آن می شدند و هربار که به روس ها منتقل می کردم با این پاسخ روبرو می شدم: ول کنید بابا! سری که درد نمی کند چرا دستمال می بندید، جمهوری های جدید نه نقشه دارند، نه مدرک و نه آرشیوی، هرچه هست میان ایران و روسیه هست و قراردادهایشان، تازه این کشورهای تازه استقلال یافته هزار و یک اولویت دیگر دارند!
ایزدی می گوید، هر بار پاسخ ایران اینگونه بود: دفاع از منافع کشورهای اسلامی بخش اساسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی است و ...
اصرارهای ایران بجایی رسید که روسیه خود راسا با " کشورهای اسلامی " مزبور ساخت و در جواب انتقاد ایران گفت: ما چقدر گفتیم و شما نفهمیدید*
ایران دویست سال از توسعه طلبی دو قدرت امپریالیستی روس و انگلیس در رنج بود که گام به گام از شمال و جنوب کشور به پیش می آمدند و حلقه محاصره آن را تنگ تر می کردند. اوج این خوارداشت تاریخی قرارداد 1907 بود که ایران رسما به مناطق تحت نفوذ آنها تبدیل شد.
تقدیر تاریخ چنان بود که در همان قرن یکی در دهه 70 و دومی در دهه 90 نفوذ و قدرتشان مضمحل شود و ایران در شمال و جنوب فرصت تنفس بیابد. اما لحظه تاریخی رهایی هر دوبار به قدری غیر منتظره از راه رسید که تهران کمترین آمادگی قاپیدن فرصت ها را داشت و نه تنها نتوانست خلا غیبت قدرتهای برتر را پر کند، بلکه در هر دو سو، کشورهایی بوجود آمدند که به آسانی به رقبای منطقه ای آن تبدیل شدند.
از جانب دیگر ترکیه به آسانی توانست در هر دو حوزه "خارج نزدیک ایران" دست پیش بگیرد.
عمرو موسی دبیرکل اتحادیه عرب پارسال این دگرگونی را به بهترین وجه توضیح داد: ترکیه به دلیل توانمندیهای راهبردی از قبیل ارتباط متوازن با روسیه و آمریکا و اروپا، برای جهان عرب خطر بزرگتری از ایران محسوب می شود.
*نقل قول ها از کتاب ماموریت در مسکو، کلا نقل به مضمون است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
امروز نهم آذر پنجاه سال تمام از اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس گذشت. رخدادی تاریخی که در بطن اتفاق مهم تری رخ داد: شکل گیری جغرافیای سیاسی حاشیه جنوبی خلیج فارس و تاسیس چند کشور مستقل تنها چند هفته پس از ورود ارتش ایران به جزایر غیرمسکون پیشگفته.
امارات متحده عربی، قطر و بحرین سه کشوری بودند که پس از دهه ها تحت الحمایگی با خروج بریتانیا از منطقه به استقلال دست یافتند. در واقع همه چیز با افول امپراتوری بریتانیا در فردای جنگ جهانی دوم آغاز شد. این افول در دهه 60 میلادی به اوج رسید و کار بجایی کشید که لندن برای حفظ و نگهداری مایملک و مستعمراتش، دخل و خرجش با هم نمی خواند و با این انگیزه نیروهایش را از شرق سوئز خارج کرد.
این اتفاق برای ایران نمی توانست خالی از اهمیت باشد. کشوری که در دو قرن قبل از فشار توسعه طلبی دو امپراتوری به صورت مداوم در رنج بود و استقلال آن صرفا روی کاغذ وجود داشت: روسیه تزاری در شمال و بریتانیای کبیر در جنوب.
امپراتوری روسیه پس از شکست در جنگ جهانی اول، در جامه سرخ بازگشت و چند صباحی بیشتر از انگلستان زنده ماند.
بریتانیا اما جایش را به قدرت تازه نفس آمریکا داد و پس از آنکه آخرین زورآزمایی هایش بر سر نفت را با ایران انجام داد، عملا از "جنوب " کنار رفت.
داستان ژاندارم شدن ایران در خلیج فارس که البته مکرر از سوی انقلابیون تمسخر می شد، از این تاریخ آغاز گردید. ایران قویترین و بزرگترین کشور منطقه بود و با خروج قدرت امپریالیستی انگلیس فرصت عرض اندام به عنوان قدرتی منطقه ای را یافت.
ژندارمی ایران در واقع ایفای نقش به عنوان بازیگری منطقه ای در چارچوب نظم بین المللی و مشخصا دکترین نیکسون در این زمینه بود.
هفت سال پس از این رخدادهای عظیم، در ایران انقلاب شد و سپس جنگ هشت ساله از راه رسید. کشورهای نوبنیاد حاشیه خلیج فارس از "مشغولیت" ایران مستفیض شدند و به خوبی از فرصت های بوجود آمده استفاده کردند.
در یکی از سریع ترین توسعه های تاریخ، شیخ نشین های سابق به مدد ثروت های زیرزمینی و سیاست خارجی متوازن و محافظه کار خود و بهره گیری از موقعیت ژئوپولتیک حساس خود در میانه قاره های آسیا و آفریقا و اروپا تبدیل به ثروتمند ترین کشورهای جهان شدند. فرصتی که بالقوه می توانست در اختیار بنادر و جزایر جنوبی ایران قرار گیرد.
درست بیست سال پس از این اتفاق، ایران با زوال و فروپاشی دیگر امپراتوری مزاحم خود در مرزهای شمالی مواجه شد. با فروپاشی شوروی، جغرافیای سیاسی نوینی در قفقاز و آسیای میانه شکل گرفت و ایران دگربار بر سر سفره آماده ای قرار گرفت. اما مشکل این بود که کسی نبود که بلد باشد " منوی " این " رستوران ژئوپولتیک " را بخواند و به قدر اشتها و طاقت جیب از آن بردارد.
نعمت الله ایزدی آخرین سفیر ایران در واپسین روزهای شوروی در مسکو در خاطراتش می نویسد: پس از سقوط شوروی مرتب از تهران پیگیر تعیین رژیم حقوقی جدید برای دریای خزر با توجه به ظهور چند کشور جدید در ساحل آن می شدند و هربار که به روس ها منتقل می کردم با این پاسخ روبرو می شدم: ول کنید بابا! سری که درد نمی کند چرا دستمال می بندید، جمهوری های جدید نه نقشه دارند، نه مدرک و نه آرشیوی، هرچه هست میان ایران و روسیه هست و قراردادهایشان، تازه این کشورهای تازه استقلال یافته هزار و یک اولویت دیگر دارند!
ایزدی می گوید، هر بار پاسخ ایران اینگونه بود: دفاع از منافع کشورهای اسلامی بخش اساسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی است و ...
اصرارهای ایران بجایی رسید که روسیه خود راسا با " کشورهای اسلامی " مزبور ساخت و در جواب انتقاد ایران گفت: ما چقدر گفتیم و شما نفهمیدید*
ایران دویست سال از توسعه طلبی دو قدرت امپریالیستی روس و انگلیس در رنج بود که گام به گام از شمال و جنوب کشور به پیش می آمدند و حلقه محاصره آن را تنگ تر می کردند. اوج این خوارداشت تاریخی قرارداد 1907 بود که ایران رسما به مناطق تحت نفوذ آنها تبدیل شد.
تقدیر تاریخ چنان بود که در همان قرن یکی در دهه 70 و دومی در دهه 90 نفوذ و قدرتشان مضمحل شود و ایران در شمال و جنوب فرصت تنفس بیابد. اما لحظه تاریخی رهایی هر دوبار به قدری غیر منتظره از راه رسید که تهران کمترین آمادگی قاپیدن فرصت ها را داشت و نه تنها نتوانست خلا غیبت قدرتهای برتر را پر کند، بلکه در هر دو سو، کشورهایی بوجود آمدند که به آسانی به رقبای منطقه ای آن تبدیل شدند.
از جانب دیگر ترکیه به آسانی توانست در هر دو حوزه "خارج نزدیک ایران" دست پیش بگیرد.
عمرو موسی دبیرکل اتحادیه عرب پارسال این دگرگونی را به بهترین وجه توضیح داد: ترکیه به دلیل توانمندیهای راهبردی از قبیل ارتباط متوازن با روسیه و آمریکا و اروپا، برای جهان عرب خطر بزرگتری از ایران محسوب می شود.
*نقل قول ها از کتاب ماموریت در مسکو، کلا نقل به مضمون است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺امارات چگونه از صحرا به فضا رسید؟
این روزها امارات متحده عربی در حال برگزاری جشن های پنجاهمین سالگرد تاسیس خود است. کشوری که 50 سال قبل از " هیچ " شروع کرد و امروز به قدرتی نوظهور تبدیل شده است.
برند تبلیغاتی جشن های استقلال، شعار "من الصحراء الی الفضاء" است: از صحرا به فضا اشاره به آغاز تجربه امارات از صحرایی خشک و لم یزرع تا رسیدن به مریخ دارد.
معروف است که شیخ راشد نخست وزیر امارات همیشه می گوید: من کار دوبی را از دو خیمه شروع کردم...
همین شیخ در سال 1991 گفته بود که می خواهد در قرن بیست و یک بجای لندن و پاریس و نیویورک، دوبی مرکز مالی دنیا شود و...
با هر نگاهی مدل امارات آشکارا یک تجربه در خور توسعه است. بویژه در خاورمیانه ویران از نزاع های سیاسی، جنگ های داخلی و منازعات ژئوپولتیک میان قدرت های برتر آن.
با وجود سیستم سیاسی غیرانتخاباتی و مطلقه امارات، این کشور به یکی از مراکز مالی معتبر جهانی تبدیل شده و اقتصاد دوبی حتی از کشورهای آلمان و فرانسه و انگلیس هم رقابتی تر است. امری که آن را به مکانی جذاب برای پول ها و سرمایه های جهانی تبدیل کرده است.
آینده نگری، انضباط و عدم تحمل فساد و استقلال دادگاه ها، عامل و ضامن ترقی مداوم آن است. شکی نیست که بدون ثروت نفت امارات قادر نمی شد معجزه اقتصادیش را رقم بزند، اما اگر درایت و روشن بینی طبقه حاکم هم نبود، نفت به آسانی از نعمت به نقمت تبدیل و تجربه ناموفق سایر اقتصادهای نفتی تکرار می شد.
شاید تفاوت مهم در اینجاست که در امارات نفت بجای آنکه مخدوم سیاست و مقهور عظمت طلبی زمامداران شود، در خدمت اقتصاد قرار گرفت و توسعه به آرمان اصلی این کشور کوچک بیابانی تبدیل شد.
مساله اصلی این است که در امارات، "استبداد منور" به تسریع " ساختن " کشور انجامیده، جایی که مانند دول غربی پارلمان و دولت در سایه و احزاب مخالف و مکانیزم های گوناگون که نقش سرعت گیر دارند، موجود نیستند.
شیخ زائد و شیخ مکتوم هر چه می گویند، بلافاصله عملی و اجرا می شود.
پیداست که نمی توان از بیان میزان عقب ماندگی این نظام به لحاظ ایستارهای توسعه سیاسی گذشت، همچنین امکان اقتباس آن به لحاظ ویژگی های خاص شیخ نشین ها نظیر جمعیت بومی اندک و نیروی کار خارجی و ثروت فروان آنها هم در سایر کشورها محل تردید است، اما همزمان نمی توان از گفتن این حقیقت هم چشم پوشید که چقدر بخت با اماراتی ها بوده است!
اگر بجای تاجران و مغازه داران فعلی، ژنرال ها و حزبی هایی نظیر صدام و قذافی و ناصر، رهبرشان بودند، باز این تجربه بدست می آمد؟
شعارهای سیاسی صرف نظر از درصدی بزرگ نمایی و برخی کارکردهای زینت بخش، به نوعی سر درون داعیان آنها را برملا می کنند. همین شعار من الصحراء الی الفضاء را مقایسه کنید با شعار معروف " من المحیط الی الخلیج "! به معنی از اقیانوس [ اطلس ] تا خلیج [ فارس ] و دعوت به وحدت عربی در تمام سرزمین های میان این دو پهنه آبی.
شعاری که دهه ها ورد زبان ناسیونالیست های عرب، ناصری ها وبعثی هایی بود که پیشرفت جهان عرب را در گرو وحدت آن و به سرانجام رساندن پروژه سیاسی مد نظر خود در این باره می دانستند.
ظاهرا شعار از صحرا تا فضا، از شعار از خلیج تا اقیانوس، بلندپروازانه تر است، اما اینگونه نیست. اولی پلاتفرمی اقتصادی به هدف توسعه است و دومی پروژه سیاسی تجدید نظر طلبانه ای که توفیق آن در گرو شکستن ساختارهای نظام بین الملل است. در واقع شعار امارات از شعار قومی های عرب به مراتب زمینی تر می باشد.
سرانجام هم ابوظبی به فضا رسید ولی صدام و ناصر و اسد و قذافی و بومدین و ...نه تنها به وحدت عربی و تشکیل جماهیری متحد نرسیدند، بلکه کشورهایی ضعیف و ورشکسته را هم به میراث گذاشتند.
هنگامی که سفینه اماراتی پس از هفت ماه و طی مسافتی پانصد میلیون کیلومتری، سرانجام در مدار مریخ جای گرفت، شیخ زائد گفت: این دورترین جایی است که تاکنون یک عرب به آن رسیده است!
گفته می شود که سفینه امل ساخت آمریکاست و توسط ژاپن به فضا پرتاب شده و نقش امارات فقط مونتاژ و بسته بندی آن بوده است. این سخن درست است و امارات فاقد زیرساخت های بومی نظیر قدرت های فضایی است. اما در عین حال " امل " چکیده الگوی امارات هم است. قدرتی نوظهور که در نظام تقسیم کار جهان سرشار از مدعی امروز، نقشی متناسب برای خود تعریف کرده است: داشتن بندر و لنگرگاه و فرودگاه های بین المللی و خطوط هوایی خوب، گردش مالی شفاف و اطمینان بخشی به صاحبان پول.
ایستگاه فضایی میر هم چکیده تجربه کل نظام شوروی بود. اوج فناوری در زمان خود که مطابق الگوی صنعت شوروی مدام توسط مهندسان فوق العاده مبتکر در فضا رفو و وصله می شد، تا اینکه سقوط کرد و در اقیانوس افتاد، درست همزمان با فروپاشی شوروی و مشابه آن.
امارات و امل با ادغام در سیاست و اقتصاد جهان، بسیار محتاطند که در دریا و اقیانوس غرق نشوند.
#صلاح_الدین_خدیو
#دوبی
@sharname1
این روزها امارات متحده عربی در حال برگزاری جشن های پنجاهمین سالگرد تاسیس خود است. کشوری که 50 سال قبل از " هیچ " شروع کرد و امروز به قدرتی نوظهور تبدیل شده است.
برند تبلیغاتی جشن های استقلال، شعار "من الصحراء الی الفضاء" است: از صحرا به فضا اشاره به آغاز تجربه امارات از صحرایی خشک و لم یزرع تا رسیدن به مریخ دارد.
معروف است که شیخ راشد نخست وزیر امارات همیشه می گوید: من کار دوبی را از دو خیمه شروع کردم...
همین شیخ در سال 1991 گفته بود که می خواهد در قرن بیست و یک بجای لندن و پاریس و نیویورک، دوبی مرکز مالی دنیا شود و...
با هر نگاهی مدل امارات آشکارا یک تجربه در خور توسعه است. بویژه در خاورمیانه ویران از نزاع های سیاسی، جنگ های داخلی و منازعات ژئوپولتیک میان قدرت های برتر آن.
با وجود سیستم سیاسی غیرانتخاباتی و مطلقه امارات، این کشور به یکی از مراکز مالی معتبر جهانی تبدیل شده و اقتصاد دوبی حتی از کشورهای آلمان و فرانسه و انگلیس هم رقابتی تر است. امری که آن را به مکانی جذاب برای پول ها و سرمایه های جهانی تبدیل کرده است.
آینده نگری، انضباط و عدم تحمل فساد و استقلال دادگاه ها، عامل و ضامن ترقی مداوم آن است. شکی نیست که بدون ثروت نفت امارات قادر نمی شد معجزه اقتصادیش را رقم بزند، اما اگر درایت و روشن بینی طبقه حاکم هم نبود، نفت به آسانی از نعمت به نقمت تبدیل و تجربه ناموفق سایر اقتصادهای نفتی تکرار می شد.
شاید تفاوت مهم در اینجاست که در امارات نفت بجای آنکه مخدوم سیاست و مقهور عظمت طلبی زمامداران شود، در خدمت اقتصاد قرار گرفت و توسعه به آرمان اصلی این کشور کوچک بیابانی تبدیل شد.
مساله اصلی این است که در امارات، "استبداد منور" به تسریع " ساختن " کشور انجامیده، جایی که مانند دول غربی پارلمان و دولت در سایه و احزاب مخالف و مکانیزم های گوناگون که نقش سرعت گیر دارند، موجود نیستند.
شیخ زائد و شیخ مکتوم هر چه می گویند، بلافاصله عملی و اجرا می شود.
پیداست که نمی توان از بیان میزان عقب ماندگی این نظام به لحاظ ایستارهای توسعه سیاسی گذشت، همچنین امکان اقتباس آن به لحاظ ویژگی های خاص شیخ نشین ها نظیر جمعیت بومی اندک و نیروی کار خارجی و ثروت فروان آنها هم در سایر کشورها محل تردید است، اما همزمان نمی توان از گفتن این حقیقت هم چشم پوشید که چقدر بخت با اماراتی ها بوده است!
اگر بجای تاجران و مغازه داران فعلی، ژنرال ها و حزبی هایی نظیر صدام و قذافی و ناصر، رهبرشان بودند، باز این تجربه بدست می آمد؟
شعارهای سیاسی صرف نظر از درصدی بزرگ نمایی و برخی کارکردهای زینت بخش، به نوعی سر درون داعیان آنها را برملا می کنند. همین شعار من الصحراء الی الفضاء را مقایسه کنید با شعار معروف " من المحیط الی الخلیج "! به معنی از اقیانوس [ اطلس ] تا خلیج [ فارس ] و دعوت به وحدت عربی در تمام سرزمین های میان این دو پهنه آبی.
شعاری که دهه ها ورد زبان ناسیونالیست های عرب، ناصری ها وبعثی هایی بود که پیشرفت جهان عرب را در گرو وحدت آن و به سرانجام رساندن پروژه سیاسی مد نظر خود در این باره می دانستند.
ظاهرا شعار از صحرا تا فضا، از شعار از خلیج تا اقیانوس، بلندپروازانه تر است، اما اینگونه نیست. اولی پلاتفرمی اقتصادی به هدف توسعه است و دومی پروژه سیاسی تجدید نظر طلبانه ای که توفیق آن در گرو شکستن ساختارهای نظام بین الملل است. در واقع شعار امارات از شعار قومی های عرب به مراتب زمینی تر می باشد.
سرانجام هم ابوظبی به فضا رسید ولی صدام و ناصر و اسد و قذافی و بومدین و ...نه تنها به وحدت عربی و تشکیل جماهیری متحد نرسیدند، بلکه کشورهایی ضعیف و ورشکسته را هم به میراث گذاشتند.
هنگامی که سفینه اماراتی پس از هفت ماه و طی مسافتی پانصد میلیون کیلومتری، سرانجام در مدار مریخ جای گرفت، شیخ زائد گفت: این دورترین جایی است که تاکنون یک عرب به آن رسیده است!
گفته می شود که سفینه امل ساخت آمریکاست و توسط ژاپن به فضا پرتاب شده و نقش امارات فقط مونتاژ و بسته بندی آن بوده است. این سخن درست است و امارات فاقد زیرساخت های بومی نظیر قدرت های فضایی است. اما در عین حال " امل " چکیده الگوی امارات هم است. قدرتی نوظهور که در نظام تقسیم کار جهان سرشار از مدعی امروز، نقشی متناسب برای خود تعریف کرده است: داشتن بندر و لنگرگاه و فرودگاه های بین المللی و خطوط هوایی خوب، گردش مالی شفاف و اطمینان بخشی به صاحبان پول.
ایستگاه فضایی میر هم چکیده تجربه کل نظام شوروی بود. اوج فناوری در زمان خود که مطابق الگوی صنعت شوروی مدام توسط مهندسان فوق العاده مبتکر در فضا رفو و وصله می شد، تا اینکه سقوط کرد و در اقیانوس افتاد، درست همزمان با فروپاشی شوروی و مشابه آن.
امارات و امل با ادغام در سیاست و اقتصاد جهان، بسیار محتاطند که در دریا و اقیانوس غرق نشوند.
#صلاح_الدین_خدیو
#دوبی
@sharname1