شارنامه
12.4K subscribers
666 photos
176 videos
60 files
655 links
ارتباط با من
@Salahkhadiw

اینستاگرام:

https://www.instagram.com/salah.khadiw
Download Telegram
سه رئیس جمهور عراق در یک قاب:
از راست صدام حسین، جلال طالبانی، عزت ابراهیم و فواد معصوم
عکس مربوط به مذاکرات سال 1983 اتحادیه میهنی و دولت عراق است که با میانجیگری عبدالرحمن قاسملو آغاز و با کارشکنی ترکیه به شکست انجامید.
@sharname1
🔺صدمین سال جنگ جهانی اول و کشتار مردم مهاباد

امروز سران هفتاد کشور جهان در حالی به مناسبت صدمین سال پایان جنگ اول در پاریس گرد هم آمدند، که هیچ نماینده ای از ایران در این نشست مهم حضور نداشت
بسیاری از کشورهای حاضر در نشست پاریس در زمان جنگ اول اساسا روی نقشه سیاسی جهان وجود نداشتند، ایران اما نه تنها در کنار ترکیه و افغانستان یکی از سه کشور مستقل مسلمان آن زمان بود، بلکه بدلیل نقض بیطرفیش توسط قدرتهای وقت تلفات سنگینی هم داد.
علیرغم این درگیری ناخواسته و پرتلفات اما گویی دولت و مقامات سیاسی علاقه ای به بازگشایی این پرونده تاریخی نداشتند و خاطره تلخ آن هم تا حد زیادی از حافظه تاریخی مردم رفته است.
جنگ جهانی اول نخستین نبرد بزرگ اروپای مدرن بود که رقابت های ژئوپولتیک و توسعه طلبی های استعماری در ماورای بحار موتور محرکه اصلی آن بود. غیر از انگیزه های سیاستمداران و نظامیان و کارتلهای اقتصادی نباید از نقش تهییج کننده و محرک ایده نوزاد ناسیونالیسم هم غافل شد که نقشی بی بدیل در تحریک توده ها و جماعات انسانی تازه به ملت تبدیل شده و مالا رونق جبهه ها و سنگرها داشت.
ایران عهد جنگ اول اما نه مدرن بود و نه ناسیونالیست و نه دارای هیچ ایده و انگیزه عظمت طلبانه دیگری، از اینرو علیرغم ملیونها نفر تلفاتی که از رهگذر جنگ نصیبش شد، همیشه قربانی روایت های اروپامحور آن هم بوده است.
مدرنیزاسیون و ناسیونالیسم و دولت گرایی که به نوعی آفریننده روایت های سوژه محور از تاریخ هستند، درست بعد از جنگ جهانی اول و ادبار آن به سامان سیاسی و معرفتی و فرهنگی ما راه یافتند.
انبوه خاطرات، یادداشت ها، عکسها و اسناد رجال داخلی و خارجی که از ایران این دوره باقی مانده، نتوانسته به یک جریان تاریخنگاری زنده و فعال تبدیل و بر وجدان معذب و بغض فروخورده ناشی از ضعف آن دوران و تحقیر ناشی از آن غلبه نماید.
در برخی روندهای تاریخنگاری غربی تلاش میشود از سویه های اروپامحورانه کاسته و از منظر تاریخ فرودستان، گوشه های مهم و سطور نانوشته و نخوانده تاریخ این جنگ بازخوانی و بازنمایی شود.
کشتار مردم مهاباد بدست سپاه روسیه تزاری در نوامبر 1916 که از لحاظ برنامه ریزی و سازماندهی برای امحای کلیه اهالی ذکور شهر مثال زدنی است و به قتل پنج تا هفت هزار نفر انجامید، نمونه ای از این فراموش کردنها و مواجهات نامسئولانه و منفعلانه با تاریخ است.
غیر از اهمالی که در سطور بالا به دلایل آن اشاره شد، احتمالا دلیل دیگر سهل انگاری تاریخنگاری ناسیونالیستی کردی به چپ گرایی کلی حاکم بر جنبش کردستان در نیمه دوم قرن بیست و ملاحظاتی از قبیل نرنجاندن دل "ستاد زحمتکشان جهان در مسکو" و اولویت ضدیت با دولت های منطقه ای بجای قدرتهای فرامنطقه ای باز میگردد.
البته اگر این احتجاجات در گذشته هم توجیهی داشت، پس از فروپاشی امپراطوری سرخ دلیلی برای پرده گذاشتن روی یکی از مهمترین نسل کشیهای ابتدای سده گذشته در کردستان مکری نمی ماند.
یقینا همه هفتاد کشوری که امروزه در جشن پاریس حضور بهم رساندند، دور و نزدیک در جنگ حضور نداشتند. بسیاری از آنها آنزمان مستعمره و یا بخشی از امپراطوریهای بزرگی بوده اند که ناخواسته بخشی از هزینه های جنگ را متحمل شده و امروز با صورتحساب به باشگاه ثروتمندان و فرادستان حوزه بین الملل رفته اند.
کاخ اروپا و غرب مرفه و ثروتمند امروز بر ویرانه های بسیاری بنا نهاده شده که کشتار مذکور و تلفات ناشی از قحطی برآمده از پیش خرید محصولات کشاورزی ایران توسط ارتش های اشغالگر که میلیونها نفر برآورد می شود، نمونه ای از آن است.
نوزایی اروپا که مقدمه ترقی و تعالی آن شد در آغاز سده شانزده اتفاق افتاد، درست زمانی که سپاهیان عثمانی وین را در قلب اروپا در محاصره گرفته بودند.
خنجری که شاه اسماعیل از پشت به پهلوی عثمانیها زد، در حکم مائده آسمانی برای اروپاییها بود تا خیالشان از مرزهای شرقی راحت و با فراغ بال به اصلاح دینی و اندیشه ورزی پرداخته و پایه های تمدن امروز را بنیان نهند.
اما کمتر کسی می داند که بهای این پیشرفت را هم به نوعی کردها پرداختند: جنگهای ممتد و طولانی ایران و عثمانی عمدتا در آناتولی شرقی و بین النهرین رخ داد و موجب ویرانی سرزمینهای کردها شد و آنها را از تولید اقتصادی و فکری عقب نگه داشت
برونداد این ویرانیها به صورت تضعیف امارتهای کردنشین و ناتوانی آنها در همگرایی و اتحاد خود را نشان داد. امری که بنام مساله کرد در خاورمیانه در قرن 20 خود را نمایان کرد.
برای حسن ختام ذکر خاطره ای خالی از لطف نخواهد بود: نگارنده این سطور سه سال قبل بارها ضرورت گرامیداشت یاد کشتار نوامبر 1916 مهاباد را به مسئولان شورای شهر خاطرنشان نمود، شوربختانه اما درک موضوع گویی فراتر از فاهمه شورایی بود که با دیدی ابزاری و مکانیکی به مقوله فرهنگ مینگریست و گشاده دستانه با بیل و کلنگ به جان نیمه جان آن افتاده بود!
@sharname1
فاسد ترین و پاکترین کشورها بر اساس شاخص ادراک فساد در سال 2017 از میان 180 کشور جهان
▫️نیوزیلند، دانمارک و فنلاند به ترتیب با رتبه های یک، دو و سه در صدر کشورهای پاک قرار دارند.
▫️سوریه، یمن و عراق با رتبه های 169،175،178 فاسدترین کشورهای جهان هستند.
▫️ایران با رتبه 130 در جایگاه نامناسبی قرار دارد.
▫️امارات متحده عربی در میان کشورهای منطقه با رتبه 21 بهترین موقعیت را دارد، شاخصی که نشان می دهد چگونه این کشور به یک مرکز مالی مهم بین المللی تبدیل شده است.
@sharname1
🔺ادبیات و جاسوسی

فلسفه آکادمیک در مفهومی که در غرب مراد است، هیچ وقت در روسیه پا نگرفت و اثر تراز اولی از خود بجا نگذاشت.
به باور لشک کولاکوفسکی ریشه های نبوغ رمان سده نوزدهم روس را باید در علل ناتوانی فلسفی روسیه سراغ گرفت. مطابق این نظر فقر فلسفی زاینده غولهای ادبی مانند چخوف، تولستوی و داستایوسکی بود.
فلسفه آکادمیک تازه در ربع آخر قرن نوزده در روسیه داشت پا می گرفت، که طوفان انقلاب بلشویکی آن را از ریشه برکند. انقلاب اما با سنت ادبی غنی روسیه هم از در مدارا و قدرشناسی درنیامد.
ده سال اول رژیم تازه البته قدری قابل تحمل بود، به یمن حضور نویسندگانی چون گورکی و مایاکوفسکی و رهبرانی چون تروتسکی که رمان خوانی حریص بود و به قسمی آزاداندیشی در چارچوب رئالیسم سوسیالیستی باور داشت، هنوز سلطه اختناق ادبی کامل نشده بود.
با مرگ گورکی و خودکشی مایاکوفسکی و تبعید تروتسکی، پرده ها کنار رفت و دیو استالینیسم از شیشه بیرون آمد.
استالینیسم در عرصه فرهنگ به معنای حذف و طرد تمام چهره های جدی ادبی و هنری از صحنه و واگذاری عرصه عمومی به ملک الشعراها و میان مایه ها و به تعبیر مکس ایستمن " هنرمندان اونیفورم پوش " بود.
غیر از معدودی استثنا، نویسندگان شوروی به ستایشگران حکومت تبدیل شدند و هیچ اثر خارق العاده ای در این دوره به زیور طبع آراسته نشد. حتی در دوره پسااستالین در سامیزدات ها هم به دشواری می توان ردی از گذشته شکوفای ادبی روسیه جست.
سانسور عریان و حذف خشن گرایشات دگراندیش اما تنها بخشی از سیاست حکومت برای کنترل عرصه فرهنگ بود و پلیس مخفی به طرق دیگر نیز سعی در تزریق رئالیسم سوسیالیستی به حیات ادبی و فرهنگی جامعه داشت.
تروتسکی که در دهه سی با وجود تلاشها و کوشندگیهای فکری و قلمی در تبعید، بخش اعظم وقتش مصروف مبارزه با تلاشهای پلیس مخفی شوروی برای ترورش می شد، بهتر از هر کسی دست سازمان جاسوسی حزب را پشت تکاپوهای فرهنگی و ادبی می دید:
نفوذ استالینیسم بر فرهنگ به نحو موذیانه ای از طریق مراکز، کمیته ها و همایش ها در حال گسترش است و به دشواری میتوان میان هنر و جاسوسی خط روشنی کشید.

@sharname1
🔺ساز ناساز سلیمانیه!

دوز پیش بر اساس سنتی که در چند سال اخیر پا گرفته، بنای شهر سلیمانیه توسط ابراهیم پاشای بابان در سال 1784 جشن گرفته شد.
این گرامیداشت در بحبوحه بحرانها و مسائل عدیده کردستان عراق نمی تواند خالی از دلالت های خاص و معنادار باشد. بویژه اینکه کانون و نقطه جوشش بسیاری از مسائل و پیچیدگیهای سیاست کردی همین شهر است.
سلیمانیه نه یگانه شهر کردستان است و نه حتی کهن ترین آن. بعنوان نمونه اربیل خیلی قدیمی تر و بعنوان یک زیستگاه انسانی قدمت آن به چند هزار سال می رسد.
اما در ناف سلیمانیه چیزی هست که در اربیل و دهوک و حتی دیاربکر و وان و ماردین وجود ندارد. روح کردی که در ادراک جمعی و حافظه تاریخی مردم به گونه ای شهودی نمایان می شود، بیشتر از هر جایی در این شهر حضور دارد.
لوئیس معلوف متفکر عرب با اشاره به جابجایی گرانیگاه های قدرت و سیاست در متروپل های جهان عرب در دهه های اخیر می گوید: با وجود زرق و برق و وفور نعمت در شهرهای دوبی و ابوظبی و قطر و جده و ریاض، اما روح عربی هنوز در دمشق و قاهره و بغداد و بیروت پرسه می زند!
اشاره معلوف به آفرینندگی فکری و زایندگی سیاسی شهرهای دسته اخیر علیرغم انزوا و گوشه گیری سیاسیشان است. این وضعیت تقریبا درباره سلیمانیه هم تا حدی صادق است.
تاریخ تاسیس سلیمانیه و انتخاب آن به عنوان مرکز امارت بابان تقارن غریبی با رویدادهای سرنوشت ساز تاریخ جهان دارد. کردها در سال 1784 در حالی مشغول پی ریزی بنای شهر جدیدشان بودند که فرانسویها سخت سرگرم بزرگترین انقلاب کلاسیک تمام اعصار و آمریکاییها هم در تدارک استقلال از بریتانیا بودند.
برونداد هر دو رخداد، آمدن مردم به کانون سیاست و تغییر معنای امر سیاسی و دگرگونی در هنجارهای رایج و مرسوم زمان بود.
اما در کردستان قرن هیجده که نمونه ای از یک جامعه قبیله ای تمام عیار بود، به هیچوجه نمی توان ردی از این افکار متجددانه و یا هر روایت دیگری از مدرنیته جست. دستکم صد و پنجاه سال زمان لازم بود تا اندیشه های فردگرایانه و عقل محور از کوره راههای صعب العبور سنت گرایی و محافظه کاری عشایری خود را به کردستان برساند.
اما این هم حقیقتی انکارناپذیر است، وقتی که آمدند، زودتر از همه جا به سلیمانیه رسیدند که یک طبقه شهرنشین داشت که در فضای کردی تنفس می کرد. این امر دو علت عمده داشت:
امارت بابان که این شهر پایتخت آن بود، بخت یا هنر این را داشت که در اوج شکوفایی اش، یک رنسانس ادبی کردی را رقم بزند و نسلی از شاعران سرنمون و جریانساز عرضه دارد که دایره تاثیرگذاریشان زمان و مکان را درنوردد: نالی، سالم و کردی نه تنها یک سنت ادبی گرانمایه را پایه گذاری کردند، بلکه مروج قسمی دگرگونی زبانی هم شدند که ظرفیت های لازم را برای خلق نوعی منورالفکری کردی هوبت طلب فراهم آورد.
امیرنشینی سلیمانیه البته چندان دیرپا نبود و صد سال بعد با زوال امارت بابان از میان رفت. هرچند در این فاصله بنیان های نوعی مدنیت کردی در این شهر پی ریزی شده بود که فرصت تاریخی دوم از راه رسید: برنامه تنظیمات عثمانی در ربع آخر قرن نوزده که بناداشت به نوسازی این امپراطوری فرسوده بپردازد.
عراق و سوریه در متصرفات این کشور جایگاهی ویژه داشته و ویترین خارجی آن به شمار می رفتند و به همین دلیل در کانون این اصلاحات قرار گرفتند. در این راستا بسیاری از فرزندان خانواده های قدیمی سلیمانیه تحت آموزشهای جدید قرار گرفته و در مشاغل عالی و میانی به کار گمارده شدند.
امین زکی بگ مورخ و سیاستمدار کرد که با ظرافت تجربه خودآگاهی هویتی اش را تحت تاثیر ملی گراییهای همسایه ترک و عرب به رشته تحریر در آورده، نمونه ای از این افراد است.
زگی بگ یکی از دهها عضو طبقه متوسط سلیمانیه است که موج دومینیووار ناسیونالیسم های ایرانی، عربی و ترکی، اندیشه کردگرایی را در وی بیدار کرد.
در سایر مناطق کردستان این طبقه متوسط شهرنشین یا به اندازه سلیمانیه یکدست نبود ــ مانند اربیل ـ و یا در نواحی مانند بادینان اساسا شکل نگرفته بود. در همه پرسی که جامعه ملل در نیمه اول دهه بیست برای استقلال عراق انجام داد، بر خلاف اربیل و کرکوک، سلیمانیه تنها شهر کردستان بود که جداسری پیشه و به کشور جدید الولاده "نه" گفت.
این نه تاریخی، آغاز نقش آفرینی سلیمانیه در جنبش ملی کرد است. اما نباید این تصور ایجاد شود که در دهه بیست قرن بیست، طبقه متوسط و جامعه مدنی سلیمانیه آنقدر توانمند بود که به دوران زعامت بی چون و چرای شیوخ و روسای قبایل در جنبش های ناسیونالیستی کرد خاتمه دهد.
از قضا نخستین رویارویی شهر و قبیله و تجدد و محافظه کاری در دولت مستعجل شیخ محمود حفید در سلیمانیه بوقوع پیوست. رفیق حلمی که بعدا رهبر حزب هیوا شد می گوید دیواری از خنجر و مێزەر ــ عمامە ــ میان حکومت شیخ و نخبگان شهری کشیده شده بود.
@sharname1
👇👇👇
ادامە👇👇
اشاره ظریف رفیق حلمی به مقاومت ساختارهای سنتی و قبیله ای حکومت در برابر ورود نخبگان شهری و تسلط رهبران دینی و قبیله ای بر آنهاست. در اواخر دهه سی تعداد نخبگان شهری آنقدر زیاد شده بود که بتوانند در تشکیلاتی ناسیونالیستی بنام حزب هیوا مستقل از شیوخ و سران عشایرگرد هم آیند.
حزب هیوا نخستین تشکل طبقه متوسط سلیمانیه با آمال ناسیونالیستی بود که پس از مدتی تصمیم به همکاری با بارزانیها گرفت که نماینده جناح محافظه کار ناسیونالیسم کرد محسوب می شدند.
همچنین با اشاره و راهنمایی حزب هیوا، جمعیت احیای کرد در مهاباد با محوریت طبقه متوسط شهری پا گرفت و ماحصل این همکاریها تاسیس دو حزب دمکرات در مهاباد و سلیمانیه در اواسط دهه چهل شد.
طرفه اینکه هم زادگاه و هم تا سالها پایگاه اصلی پارت دمکرات کردستان شهر سلیمانیه بود. در دهه پنجاه و شصت که حزب کمونیست عراق دل و جان می ربود و نه تنها در بصره و بغداد، بلکه در اربیل هم هزاران کادر و هوادار فدایی داشت، سلیمانیه کماکان قلعه تسخیرناپذیر ناسیونالیسم کرد و یار وفادار پارتی ماند.
در نیمه دهه شصت اما تضاد بین شهر و قبیله کار را به جدایی و انشقاق در جنبش کرد کشاند و سلیمانیه هم یک سوی این دعوای تاریخی قرار گرفت: دعوای محافظه کاری و تجدد، شهر و قبیله و اریستوکراسی و فردگرایی.
یک طرف این نزاع تاریخی از پویاییها و ظرفیت های ساختاری نیرو می گیرد که به درازای سده ها پاسدار سنت های پدرسالارانه و سلسله مراتبی و اریستوکرات بوده و طرف دیگر هم وامدار تغییرات بنیادین فرهنگی و اقتصادی حادث در جامعه است.
این ماهیت نزاعی است که امروزه در اقلیم کردستان میان سلیمانیه و برداشتهای رایج از قدرت وجود دارد. فروکاستن این نزاع به اختلافات دیریته حزب دمکرات و اتحادیه میهنی، یک تقلیل گرایی و ساده سازی گنگ و مغشوش است و نتیجه ای در بر ندارد.
تازه نباید از این نکته هم غفلت نمود که اتحادیه میهنی فعلی که به کپی بدی از حزبی خانوادگی و الیگارشیک تبدیل شده نه تنها چیزی از رادیکالیسم اجتماعی گذشته را با خود ندارد، بلکه به نمادی از محافظه کاری و اریستوکراسی سیاسی و تلاش برای حفظ وضع موجود تبدیل شده است.
در واقع میتوان گفت این نزاع و یا تضادی بر سر هژمونی دو تلقی کاملا متفاوت از هویت سیاسی کردی هست. تاکنون انگاره های محافظه کارانه از هویت کردی در مصدر قدرت بوده و تکاپوهای اپوزیسیون نتوانسته آن اندازه تحرک در نیروهای اجتماعی برانگیزد که قاعده بازی دگرگون شود.
در ترکیه از اوایل دهه هشتاد کمالیسم دچار بحرانهای معنایی و گفتمانی شد و میدان برای حضور گفتمانهای رقیب فراهم آمد. اما بیشتر از بیست سال طول کشید تا آکپارتی با فتح قدرت، ترکیه را وارد عصر پساکمالیستی نمود.
در اسرائیل از جنگ شش روزه به بعد هویت غالب صهیونیستی با چالش مواجه شده و فضا برای قدرت گیری هویت پساصهیونیستی گشوده شده است.
سلیمانیه هم حامل ویژگیهای یک گفتمان پسا کردی است، با رویکردی داخل محور بجای نگاه خارج محور گذشته و عناصر اساسی از قبیل اولویت سیاست لیبرالیستی کرامت بر شرافت و لزوم اضافه کردن دو پسوند دمکراتیک و توسعه گرایی بر دولت کردی معهود.
وضعیت فعلی کردستان عراق بیانگر نوعی بن بست کلان مانند چیزی است که گرامشی دهه ها قبل پیش بینی کرده: نیروهای سیاسی بلوک قدرت هژمونی خود را از دست داده ولی نیروهای بدیل هم توان لازم برای تبدیل به هویت مسلط را ندارند.
در پایان باید به این نکته اشاره نمود که نمی توان گرایشهای فرهنگی و سیاسی نیروهای اجتماعی سلیمانیه را کاملا یکدست تصور کرد و بدون شک در میان آنها گرایشات متفاوت و محافظه کارانه وجود دارد. همچنین نباید از ذائقه سیاسی متفاوت حدود نیمی از مردم اربیل هم بعنوان خویشاوندان فرهنگی و اجتماعی طبقه متوسط سلیمانیه غفلت نمود.
@sharname1
کودک کرد با دسته گل در پیشواز رئیس جمهور عراق در مهراباد
تهران با استقبال گرم از برهم صالح نشان داد میخواهد وی را در جایگاه مام جلال ببیند: دوستی برای تمام فصول و متحدی وفادار و استراژیک!
@sharname1
🔺سفر روحانی به ارومیه

سفرهای استانی روحانی در دور دوم ریاست جمهوری اش به تمامی تحت الشعاع شرایط دشوار اقتصادی مملکت و چشم اندازهای مبهم فراروی آن قرار گرفته است.
سفر فردای وی به ارومیه نیز در شرایطی برگزار می شود که اعتماد عمومی نسبت به دولت کم شده و از شور و امید اولیه چندان خبری نیست.
بدون شک هم رئیس جمهور و هم نمایندگانش در شهرها پیامهای یاس و ناامیدی را از مردم به ستوه آمده از مشکلات معیشتی و نخبگان ناراضی از عدم تحقق وعده ها دریافت خواهند کرد.
با وجود این فکر می کنم دولت در استان آذربایجان غربی با وجود تمام مشکلات پیشگفته، فرصت خوبی برای عاقبت به خیر شدن دارد: یکی از تصمیمات درست دولت دوازدهم، انتخاب استانداری بیطرف، فساد ستیز و دارای نگاه فراقومی و فرامذهبی برای این استان حساس هست. تصمیمی که پس از دوازده سال اهمیتی فراوان دارد.
با این انتخاب اکنون دستور کار در استان تا حد زیادی روشن شده و فقط می ماند حمایت همه جانبه دولت از استاندار بهبود خواه برای اصلاح و تغییر ساختارهای متصلب و ناکارامد دولتی.
ساختارهایی که به شیوه خاصی از حکمرانی خو گرفته اند و دگرگونی در آنها حمایت همه جانبه دولت و همراهی و هماهنگی سایر ارگانهای حاکمیتی را می طلبد.
دو سال و نیم از عمر دولت فعلی باقی مانده و ارائه یک تجربه مدیریتی متفاوت و موفق در استان که به رفع تبعیض میان مناطق و شهرستانها بینجامد و محذوفین را وارد مدیریت نماید، قاعدتا نباید کار چندان سختی باشد.
من اگر جای فعالان سیاسی و مدنی بودم و خواسته ای هم از روحانی داشتم، در شرایط کنونی که سقف انتظارات پایین آمدە، چیزی غیر از این نمی گفتم:
حمایت تمام قد و همه جانبه از استاندار برای اجرای برنامه هایش!
به گونه ای که کارگروهی ویژه در دولت مسئول نظارت و حمایت از عملکردش شود، وزرا در اعمال تغییرات لازم در برابر گروکشی های انتخاباتی نمایندگان عقب ننشینند و شورای عالی امنیت ملی هم با قدرت پشت این روند بایستد.
@sharname1
Forwarded from پایگاه خبری ریکار
⭕️ نکوداشت استاد فرزانه ماموستا ابوبکر حسن زاده

🔺پنج شنبه اول آذر ساعت 8 تا12
🔺تالار مولوی دانشگاه کردستان
@rekareroj 👈عضویت
🔺فرزاد بازفت و جمال خاشقچی

در تاریخ معاصر روزنامه نگاران زیادی توسط دولتهای خودکامه و حکومتهای اقتدارگرا کشته شده اند، اما مرگ هیچکدام به اندازه قتل دو نفر خشم و محکومیت جهانی را برنیگیخت و بازتاب رسانه ای نیافت: فرزاد بازفت و جمال خاشقچی!
از قضا طراحی و برنامه ریزی قتل هردو هم در بالاترین سطوح توسط حکام دو کشور عربی صورت گرفت.
فرزاد بازفت یک خبرنگار بریتانیایی ایرانی تبار بود که پاییز 29 سال پیش توسط استخبارات صدام دستگیر و زمستان همان سال به جرم جاسوسی برای اسرائیل در زندان ابوغریب بغداد به دار آویخته شد.
اعدام بازفت علیرغم چند هفته کارزار بین المللی برای آزادی او به رهبری تاچر و جرج بوش پدر، نخست وزیر و رئیس جمهور وقت ایالات متحده صورت گرفت که البته دیکتاتور عراق وقعی به آن ننهاد و تمامی تلاشها و میانجیگریهای بین المللی را بی جواب گذاشت.
واکنش عملی دولت بریتانیا البته چندان شدید نبود. لندن سفیر خود را از بغداد فراخواند و کلیه سفرهای مقامات انگلیسی به عراق را لغو نمود.
اما تاچر از لغو روابط تجاری با عراق و اعمال تحریمهای شدیدتر به بهانه " به خطر افتادن جان حدود دوهزار نفر تبعه انگلیسی مقیم عراق " خودداری نمود.
اما بررسی اسناد وزارت خارجه انگلیس که در سالهای اخیر از طبقه بندی محرمانه آزاد شده، نشان می دهد که دلیل واقعی نه این، بلکه متضرر شدن صنایع بریتانیا و از دست رفتن منافع اقتصادی بوده است.
مقایسه این قتل با داستان سربه نیست کردن جمال خاشقچی، بیانگر آن است که علیرغم شباهتهای کلی، اما دستکم طرف غربی معادله در قتل دوم صادقانه تر رفتار کرده است.
چه دونالد ترامپ برخلاف مارگارت تاچر آشکارا گفت به تحریم افراد عربستانی درگیر در جنایت اکتفا و بخاطر ضرر صنابع آمریکا، از لغو معامله کلان تسلیحاتی با ریاض خودداری می کند. هرچند در نهایت خروجی موضع دو کشور در قبال قتلها تقریبا یکسان بوده است.
شباهتهای این دو ماجرا به این یکی ختم نمی شود. عراق صدام حسین گرچه از مجازاتهای جدی و سنگین بخاطر قتل خبرنگار ایرانی ـ بریتانیایی گریخت، اما از مخمصه افکار عمومی و نگاه سمج و پیگیر رسانه های غربی دیگر رهایی نیافت.
در واقع موضوع فرزاد بازفت بسیار بیشتر از بمباران شیمیایی حلبچه که دو سال قبل از آن اتفاق افتاده بود، توجه افکار عمومی و دولت های غربی را برانگیخت و به تضعیف موقعیت رژیم صدام حسین در عرصه بین المللی منجر شد.
دست بر قضا عراق پس از جنگ ایران و عراق مانند عربستان بن سلمان جایگاه منطقه ای و بین المللی منحصر بفردی داشت. در سطح منطقه این کشور با ادعای پیروزی بر ایران سعی در بازتعریف نقش منطقه ای خویش از رهگذر تثبیت و گسترش قدرت نظامی و تحمیل خود بعنوان رهبر کشورهای عرب بود.
در مقابل کشورهای غرب و در راس آنها آمریکا نیز نگران ماشین جنگی عراق بودند که از قبل جنگ ایران قدرتمندتر شده و بیم آن می رفت که برتری نظامی راهبردی اسرائیل را با چالش مواجه سازد.
از اینرو از فردای پایان جنگ با ایران، عراق در سیاست تبلیغاتی غرب به کشوری تحت تعقیب تبدیل شده بود و این پرونده مانند کاتالیزوری در این مسیر عمل می نمود، هرجند آهسته و تدریجی.
عربستان بن سلمان هم مانند عراق آن زمان در جستجوی نقش جدید بین المللی و حتی به طریقی در آرزوی کسب نوعی هویت سیاسی متفاوت با گذشته است.
بودجه های نظامی غیرمتعارف در سالهای اخیر که آن را در ردیف پنج کشور اول جهان از لحاظ مصرف نظامی قرار داده و بلندپروازیهای ولیعهد این کشور برای پی ریزی بنیانهای یک نظام اقتصادی مستقل از نفت و تلاش برای ارائه یک تفسیر منعطف و لیبرال تر از اسلام، نمایی از تکاپوی این کشور برای این گذار است.
اما تجربه نشان داده همه گذارها با مسالمت و آرامی طی نمی شود و بویژه در خاورمیانه سوداهای عظمت طلبی حاکمان معمولا سرانجامی ناخوش می یابد.
مانند مورد فرزاد بازفت، ممکن است عربستان نیز بدون آسیب دیدن جدی روابطش با غرب از این بحران عبور کند. اما یقینا در میان مدت پیامدهای این مرگ که در عصر دیجیتال ابعاد به مراتب گسترده تری از قتل بازفت یافته، گریبان محمد بن سلمان را رها نخواهد کرد.
عربستان پس از خاشقچی کشور تازه ای است و کشورهای غربی هم نمی توانند و نمی خواهند بیش از این هزینه های ماجراجویی یک جوان خیره سر را بپردازند. خاصه اینکه این ماجرا در جنگ قدرت فعلی آمریکا سویه های داخلی خاص خود را هم یافته است.
از اینرو در صورت اطمینان کاخ سفید از به خطرنیافتن ثبات در پادشاهی سعودی و حفظ منافع اقتصادی آمریکا، تغییر در گزینه سلطنت آینده عربستان دور از ذهن نیست.

@sharname1
«کتاب، نویسنده، و بحران مطالعه»
امیر سجادی، دکترای تاریخ

مناسبت هفته ی کتاب و کتاب خوانی فرصتی به وجود آورد تا موضوع کتاب و کتاب خوانی دوباره مورد توجه قرار گیرد. دو نکته ی اصلی تمامی یادداشت ها توجه و تأکید بر اهمیت کتاب و نقش تعیین کننده ی آن در ایجاد و تقویت زیست اجتماعی متناسب با ارزش های اخلاقی و متعالی، و اشاره به سرانه ی پایین مطالعه بود.
در بیان علل این وضعیت، دو متغیر فقر فرهنگی و معضل اقتصادی مورد توجه نویسندگان این یادداشت ها قرار گرفته بود.
تردیدی نیست که میراث شوم خود عالم پنداری، توهم عدم نیاز به دانستن، و درهم ریختگی اقتصادی کشور را باید از علل عمده ی وضعیتی دانست که ضرورت و لزوم مطالعه را در ناخودآگاه فردی و جمعی ما به نوعی دچار اختلال کرده است. اما فروکاستن این مسأله به عوامل پیش گفته، صرفا بیان گر بخشی از واقعیت مزبور است.
نگاهی به آثار و تألیفاتی که دست بر قضا سال ها از انتشار آن ها می گذرد اما هم چنان شوق و ذوق طیف وسیعی از خوانندگان را بر می انگیزد، پرسش از وضعیتی متناقض را در برابر ما قرار می دهد! چگونه از سویی با عدم استقبال جامعه به مطالعه مواجهیم و از دیگر سو، تعدادی از کتاب های تازه تألیف و نیز آثاری که سال ها از انتشارشان می گذرد، هم چنان در جذب مخاطبان موفق عمل می کنند؟ آیا نمی توان و نباید بخشی از مسئولیت کم شدن توجه به کتاب و مطالعه را متوجه نویسندگان و آثاری دانست که فاقد جذابیت های لازم برای خوانندگان کتاب است؟ آیا نباید وجود این وضعیت را در سطحی بودن و ابتذال آثار زردی دانست که به صورت روزانه روانه ی بازار کتاب می گردد؟
در واقع، کتاب و نویسنده، دو متغیر اصلی در فرآیند تألیف و تدوین یک اثر هستند که وجود و موقعیت یکی، در گرو شخصیت و نقش دیگری است. به عبارتی، کتاب و اثری فاخر برآمده از دیدگاهی متعالی است که ذهن و اندیشه ی نویسنده را احاطه کرده است. و بدون تردید، از سه عنصر کتاب، نویسنده، و خواننده، شخصیت فکری نویسنده از اهمیت محوری برخوردار است. نمی توان متنی متقن، مسأله محور و جدی را بدون لحاظ تفکری نقاد و انضمامی در پس این اثر متصور بود. بنابراین، نقش نویسنده به عنوان سوژه ی اصلی در خلق و بازنمایی متن و اثر که بازتاب دیالکتیک ذهن و زبان مولف است از اهمیت زیادی در خلق اثری فاخر برخوردار است. در واقع، هر چه ساختار فکری و زبانی نویسنده شفاف، منقح و منسجم و در راستای مفهوم بخشی به موضوع باشد، بهتر از عهده ی تولید اثری بر می آید که جذابیت و کشش لازم را برای خوانندگان فراهم کند.
در پایان باید گفت علی رغم این واقعیت که سرانه ی مطالعه در جامعه پایین و نازل است اما این واقعیت نیز وجود دارد که مسئولیت بخشی از این وضعیت، بحران در تولید آثاری است که فاقد اصالت مندی، مساله محور بودن، و بی اعتنا به روح زمانه و فرهنگ عصر خویش می باشند.
@sharname1
🔺پارتی و یکیتی و ناسیونالیسم کردی

پرسش کانونی نسبت احزاب اصلی کرد با ناسیونالیسم کرد پرسشی سهل و ممتنع است. چه خاستگاه و نقطه عزیمت این احزاب مساله کرد است که اساسا مساله ای هویتی است. ولی صورت بندی این معادله فقط تابع این نسبت هویتی و شعارهای برآمده از آن نیست، بلکه متغیرهای ژئوپولتیکی تعین بخش اصلی آن هستند.
ممتنع بودن این پرسش دقیقا به این معناست. بعنوان مثال پاسخ به این سوال که از حزب دمکرات و اتحادیه میهنی کردستان کدام یک میهن پرست ترند، چندان آسان نیست.
تا قبل از فروپاشی شوروی همه احزاب کرد به تاسی از اصل لنینی حق تعیین سرنوشت ملتها و نیز جبر ژئوپولتیک ناشی از موازنه های جنگ سرد، جملگی خودمختاری طلب بودند.
اما در نیمه دهه هشتاد قرن گذشته اتحادیه میهنی به نشانه نارضایتی از بغداد در پی شکست مذاکرات سال 1983، بجای شعار تاریخی خودمختاری، خواسته حق تعیین سرنوشت را به مرامنامه اش افزود.
این تغییر از جانب طیفی از اپوزیسیون عراقی بعنوان جدایی طلبی مورد انتقاد قرار گرفت. بیست سال بعد جوهر نامق سالم سیاستمدار معرض عضو پارتی در گفتگویی تحلیلی با کاستن از اهمیت این تحول از دورنمایی استراتژیک به بررسی آن نشست: حق تعیین سرنوشت یک مفهوم کلی است، مهم این است در عرصه عمل به چه چیزی ترجمه شود، خودمختاری، فدرالیسم یا استقلال؟
واقعیت آن است که علیرغم این تغییر شعار، اتحادیه میهنی ماهیتا خودمختاری طلب باقی مانده بود.
در سال 1992 که نخستین انتخابات پارلمانی کردستان برگزار شد، حزب دمکرات کردستان تا مدتها با پیشنهاد اتحادیه میهنی برای گذار از خواسته خودمختاری به فدرالیزم مخالفت می کرد.
پس از سقوط صدام و نگارش قانون اساسی جدید که کردها موفق شدند که به فدرالیزم واقعا موجود اقلیم کردستان رسمیت حقوقی ببخشند، در یک موقعیت ژئوپولتیک برتر نسبت به گذشته قرار گرفتند.
در وضعیت جدید البته آرایش سیاسی احزاب کرد هم تغییر کرده بود. اتحادیه میهنی که در دهه های هشتاد و نود مواضع سرسختانه تری نسبت به بغداد داشت، بعلت اتحاد با ایران رویکرد معتدل تری نسبت به دولت عراق در پیش گرفت و دقیقا جایش را حزب دمکرات عوض کرد.
ناگفته نماند که انتخاب متحدان منطقه ای دو حزب هم که تاثیر زیادی روی رویکرد آنها نسبت به دولت متبوعشان داشته، تا حد زیادی ناشی از جبر ژئوپولتیکی بوده است.;
به عبارت بهتر تنها مرز خارجی مناطق تحت کنترل اتحادیه میهنی با ایران است و این حزب محکوم به داشتن رابطه نزدیک با تهران می باشد.
حزب دمکرات نیز گرچه دارای مرز مشترک با ایران و سوریه هم می باشد، اما دارای مرزهای طولانی و دروازه های گمرکی پرتردد با ترکیه می باشد.
ماحصل این وضعیت دو برونداد متفاوت در سیاست های تبلیغاتی کردگرایانه آنها می باشد: اتحادیه میهنی به حمایت از جنبش کردهای ترکیه برخواسته و متقابلا دارای روابطی متشنج و پرتلاطم با ترکیه می باشد.
در مقابل حزب دمکرات با خواسته های هویت طلبانه کردهای ایران همدلی بیشتری نشان داده و گاه و بیگاه مورد خطاب و عتاب ایران قرار می گیرد.
سیاست این دو حزب در برابر بغداد هم از منطقی مشابه و یکسان پیروی می کند. تهران دولت شیعی بغداد را با خود همسو می داند، بنابراین سلیمانیه نسبت به اربیل روی خوش بیشتری نسبت به آن نشان می دهد که متحد منطقه ای آن یعنی آنکارا مانند سایر کشورهای سنی منطقه هنوز با هژمونی شیعیان بر عراق به لحاظ روانی کنار نیامده است.
غیر از این نمی توان از تفاوتی جوهری و بر اساس مبانی ناسیونالیستی سخن گفت. مثلا اگر همه پرسی استقلال کردستان را بعنوان نقطه عطفی تاریخی مبنا بگیریم، مانند داستان تغییر شعار اصلی اتحادیه میهنی در دهه هشتاد به تغییر راهبرد مهمی در برابر بغداد منجر نشده است.
دو حزب اصلی با وجود برگزاری رفراندوم استقلال به هیچ کنش استقلال طلبانه ای دست نزده و در چارچوب راهبرد فدرالی گذشته دوباره به بغداد بازگشتند و بر سر پستها و مناصب دولت فدرال با هم به رقابت برخواستند.
فقدان شاخصی روشن و معنادار برای تمییز مواضع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دو حزب البته صرفا شامل این مورد نمی شود. در واقع دو حزب عمده با وجود مشابهت و حتی اینهمانی کامل در رویکردهای کلان خود، بدلیل داشتن خاستگاه منطقه ای و نه ملی و فقدان ارزشهای تاریخی مشترک، گرچه عملا در دو اردوی کاملا متمایز سیاسی قرار گرفته اند، اما نمی توانند نمایی از یک نظام دو حزبی را به نمایش بگذارند.
مقایسه رویکرد ناسیونالیستی دو حزب عمده کرد با موضع احزاب اصلی تایوان در برابر استقلال این جزیره، تفاوتهای عدیده ای را به نمایش می گذارد:
دو حزب کومین تانگ و دمکرات پیشرو احزاب اصلی تایوان هستند. کومین تانگ حزب اصلی ملی گرایان چینی است و جمهوری خلق چین را غاصب کشور می داند و خواستار حاکمیت بر کل سرزمین چین است.👇👇👇

@sharname1
▪️ادامه از پست قبلی👇👇👇

حزب دمکرات پیشرو اما گرچه لحن معتدل تری نسبت به پکن دارد، اما بر خلاف کومین تانگ طرفدار سیاست چین واحد نیست و خواهان استقلال تایپە از پکن است
با وجود لحن کمتر ستیزه جوی حزب دمکرات نسبت به چین، اما پکن با درک خطر ژئوپولتیک قدرت گیری آن، موقع انتخابات با موشک باران تنگه تایوان، تلاش می کند رای دهندگان را ترسانده و آنها را ترغیب کند به حزب رقیب کومین تانگ و دشمن تاریخی حزب کمونیست چین رای دهند!
راهبرد اصلی چین در اینباره مبتنی بر اصل چین واحد است و اختلافات تاریخی و تضادهای ایدئولوژیک در دایره دوم اهمیت قرار دارند.
امری که در ارتباط دو حزب کرد و بغداد سالبه به انتفای موضوع است!
@sharname1
سید حسن امامی امام جمعه تهران در حال خواندن اذان در گوش رضا پهلوی ولیعهد ناکام در سال 1339. امامی در انتخابات جنجالی دوره هفدهم بعنوان مخالف مصدق وارد عرصه شد و با دخالت ارتش و دربار با حفظ سمت امامت جمعه تهران، بعنوان نماینده شهر سنی نشین مهاباد منصوب شد!
وی همچنین یکی از برجسته ترین اساتید حقوق ایران بود.
@sharname1
مرگ شاهد روزگار!
انور خامه ای آخرین بازمانده 53 نفر، کسی که تحت زعامت چهار زمامدار و سه نظام حکومتی زیست، ظهور و سقوط امپراطوری شرق را دید، ایران ماقبل مدرن، مدرن و در برخی جنبه ها پست مدرن را درک کرد و از هریک توشه ای برگرفت...
@sharname1
🔺یک روز بهاری در سنندج

پنجشنبه اول آذر در معیت تنی چند از دوستان برای شرکت در مراسم نکوداشت ماموستا ابوبکر حسن زاده به سنندج رفتیم. مراسم در تالار مولوی دانشگاه کردستان برگزار می شد.
ساعت 9 صبح که وارد سالن شدیم، تقریبا جایی برای نشستن نمانده بود. ساعتی بعد سالن از جمعیت موج می زد و خیلیها به ناچار سرپا ایستاده بودند.
آقای حسن زاده مترجمی پرکار در حوزه آثار مذهبی است که حدود بیست جلد کتاب را از عربی به فارسی ترجمه کرده است. حوزه این آثار متنوع و برخی از این کتابها به چاپهای متعدد رسیده اند.
بنابراین می توان تصور کرد که در میان خیل جمعیت، دسته ای قابل توجه از خوانندگان و مخاطبان آثارش حضور داشتند. اما بدون شک دوستداران ایشان تنها خوانندگان کتابهایش نیستند; شخصیت وی غیر از نویسندگی و مترجمی ابعاد مکشوف نشده و قابل پردازش دیگری بویژه از حیث مردم شناختی دارد.
وی به معنای دقیق کلمه یک سرمایه اجتماعی و مورد وثوق و اطمینان گروههای مختلف مردم است و در حلقه های مختلف جامعه عضویت دارد:
حلقە روحانیت جدید و قدیم، معمم و مکلا، روشنفکران دینی و عرفی، معتمدان و ریش سفیدان، کارمندان و کشاورزان، روستایی و شهری، پیر و جوان و ... اگر همه اینها را کنار ضریبی بنام زندگی در شهرها و مناطق مختلف و سماجت و پیگیری نمونه وارش در حفظ و نگهداری دوستیها و ارتباطات قرار دهیم، به یک شبکه اجتماعی متراکم و تودرتو می رسیم که حسن زاده در مرکز آن قرار دارد. این وضعیت البته معنایی جز سرمایه اجتماعی نمی دهد.
سرمایه ای که طابق النعل بالنعل معنای آن هم امید بخش است و هم اعتماد آفرین.
ماموستا هیچوقت ناامید نمی شود و در یاس آورترین موقعیت ها، خورجین اراده اش خالی از امید نمی شود. همچنین راز ماندگاری و در کانون توجه ماندنش، اعتماد و اطمینانی است که در پیوندهایش می آفریند.
اعتماد مردم آسان بدست نمی آید، اگر هم از راهی نامشروع یا میانبر تحصیل شود، دیری نمی گذرد که به همان سرعت هم از کف می رود. کسانی که بردوام بدنبال خیر عمومی روانند و مصالح جمعی و بزرگ را بر منفعت های گذرای شخصی ترجیح می دهند، حتما در قلب و ذهن مردم و مالا تاریخ هم جایگاهی مناسب و تسخیرناپذیر بدست می آورند.
کسانی که در مهاباد سالهای سخت 59 و 60 و 61 را بیاد می آورند، حتما با نقش بی بدیل و فداکارانه تعدادی از روحانیون و معتمدان از خودگذشته و فداکاری آشنا هستند. حسن زاده یکی از این کسان بود که البته بعدها دچار سختی و ناملایمات فراوان هم شد.
اگر در مراسم دیروز همه آمده بودند، ناشی از مقبولیتی است که از رهگذر هشتاد سال زیست اخلاقی و فروتنانه فراهم آمده است.
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
نکته جالب دیگری که در مراسم جلب توجه می کرد، محبوبیت چشمگیر دکتر مصطفی خرمدل و دکتر محمود ابراهیمی دیگر مترجمین مهابادی در میان اهالی بود که آنها هم در سالن حضور داشتند و حضورشان پشت تریبون شور و احساسات زیادی برانگیخت.
دانشگاه کردستان در سالهای گذشته طی اقدامی ستایش برانگیز برای دو نفر نامبرده هم مراسم هایی مشابه برگزار کرده است.
نکته غم انگیز اما این است که در زادگاهشان در مهاباد و منطقه مکریان به سختی می توان امکانی برای مراسم هایی از این دست و فعالیت های مشابه بدست آورد. نه نهادهای معتبری مانند دانشگاه کردستان وجود دارند و نه نگاه سیاسی و غیرفرهنگی غالب رخصت می دهد.
حیات فرهنگی نسبتا سرزنده و شاداب سنندج فرصتی مغتنم است، اما رکود فعالیتهای فرهنگی و ادبی در مهاباد و مکریان که بر خلاف پیشینه شکوهمند آن است، پدیده ای منحوس است و سودی برای کسی ندارد.
@sharname1
بارزانی در بغداد: آغاز فصلی جدید از روابط در عصر پسارفراندوم
مسعود بارزانی درست 60 سال پس از بازگشت ملا مصطفی بارزانی در هیات یک قهرمان ملی به بغداد پس از سلطنت، بار دیگر پا به پایتخت هزار و یک شب نهاد. استقبال از بارزانی پدر البته بزرگتر و باشکوهتر بود و دستور کار دو رهبر هم متفاوت.
اولی در قامت رهبر همه کردها و قهرمان ملی عراق با عبدالکریم قاسم بر سر خودمختاری کردستان به گفتگو پرداخت. مسعود بارزانی اما بعنوان رهبر حزب دمکرات کردستان در پی رفع کدورتهای ناشی از رفراندوم و بهبود جایگاه حزب متبوع و دولت اقلیم نزد رهبری جدید عراق است.
@sharname1
Vahdat
Farhad
ترانه وحدت ( محمد )، صدای فرهاد مهراد و شعر سیاوش کسرایی
این آهنگ در زمستان 57 و در فضای همدلی میان نیروهای سیاسی چپ و مذهبی در جریان انقلاب اجرا شد. همگرایی در فضای آن سالها در هر دو سطح داخلی و،بین المللی بدلیل ضعف نسبی جنبش ها و ایدئولوژیهای هویت خواه، از امروز بیشتر بود.
🔺ملک با کفر می ماند و با ظلم نه!

حمید رضا عابدیان

۱. امروز ، در روایات شیعی، روز تولد پیامبر اسلام، محمد مصطفی ست. خاطره ی جمعی در فضای مجازی، در چنین روزی، معمولا ترانه ی وحدت، با صدای زنده یاد فرهاد را دست به دست می چرخاند. آهنگ این اثر ، کار اسفندیار منفرد زاده است. آهنگی که روی شعری از سیاوش کسرایی ساخته شده است.

۲. کسرایی شعر «وحدت» را اولین بار، در شامگاه شنبه، بیست و سوم مهرماه سال ۵۶، در ششمین شب از برنامه ی [ده شب با شاعران و نویسندگان] در انجمن فرهنگی ایران - آلمان (گوته) قرائت کرد. تاریخ سرایش شعر و همچنین سراینده ی اثر، نشان دهنده ی رشد فزاینده ی قرائتی از اسلام چونان «الهیاتی رهایی بخش» در آن مقطع از تاریخ سرزمین مان بوده است.

۳. اپوزیسیون «پهلوی طلب» تمایلی ندارد تا در این باره چیزی به مخاطبان خود بگوید. این اپوزیسیون ترجیح می دهد تا با برجسته کردن قرائت رسمی جاری از اسلام در ایران امروز، از انقلاب ۵۷، یک انقلاب ارتجاعی بسازد.

۴. دسته ای دیگر از اپوزیسیون که همزمان، با سلطنت طلبی یا پهلوی طلبی زاویه دارند نیز علاقه ای نشان نمی دهند تا روایتی دقیق از انقلاب ۵۷ ارائه دهند. در این روایت ها، معمولا سهم خوانش های مترقیانه از مذهب و نقش آن در برانگیزانندگی توده های مردم نادیده گرفته می شود.

۵. در جامعه ی ایرانی، طی چهل سال، اسلام از الهیاتی رهایی بخش به الهیاتی هویت گرا و دگرناپذیر بدل شده است. انقلاب ۵۷ برای گریز از نابودی، می باید به سرچشمه های نخستین خود باز گردد. انقلاب ۵۷ باید هم امروز، چتر خود را از نو ، روی همه ی ایرانیان بگستراند که گفته اند : ملک با کفر می ماند و با ظلم، نه.
@sharname1
زمانی که هاشمی، روحانی و احمدی نژاد با هم در یک لیست بودند!
لیست انتخاباتی اصولگرایان برای مجلس ششم
در آنزمان هاشمی رفسنجانی زیر رگبار تند انتقاد طیفی از اصلاح طلبان قرار داشت.
سال 83 هم طیف علامه دفتر تحکیم وحدت با ارائه بیانیه ای تحلیلی نسبت به تلاش نهادهای غیرانتخابی برای به ریاست جمهوری رساندن حسن روحانی در راس استقرار یک دولت اقتدارگرا در سال 1384 هشدار داد!
@sharname1
Forwarded from شارنامه
🛑🛑فوری///

⭕️«ریکار»، کانال اخبار فوری با تحلیلهای خواندنی کردستان و مهاباد


@rekareroj 👈عضویت