روزنامه شریف | Sharifdaily
21K subscribers
7.53K photos
328 videos
369 files
6.92K links
آخرین متن و حواشی دانشگاه صنعتی شریف
از بزرگترین رسانه دانشگاهی کشور

تلفن: ۰۲۱۶۶۱۶۶۰۰۶
سایت: daily.sharif.ir
ارتباط با ما: @sharifdaily_admin
شبکه‌های اجتماعی: zil.ink/sharifdaily

آدرس: دانشگاه صنعتی شریف، خیابان پژوهش،
بین روابط عمومی و دانشکده برق
Download Telegram
روزنامه شریف | Sharifdaily
«انقلاب» روزهای اول تحول است. در دانشگاه انقلاب شده است و کار افتاده دست انقلابیون. @sharifdaily
«انقلاب»

#قسمت_اول #قصه

به قلم #دیوار

«تا کی بگذاریم برای ما تصمیم بگیرند؟! از امروز این ماییم که تعیین می‌کنیم کدوم استاد باید بمونه کدوم استاد باید بره! از امروز ما خودمون کلاس‌ها و امتحان‌هامون رو برنامه‌ریزی میکنیم. دیگه هیچ کلاسی قبل از نه برگزار نمیشه. هیچ دانشجویی مجبور نخواهد بود موقع ورود کارت نشون بده. هیچکس هم به سر و وضع دانشجوها گیر نخواهد داد».
اکنون از آن سخنرانی آتشین نیما جلوی سلف غذاخوری٬ درست نیم‌ساعت پس از فتح دانشگاه٬ یک ماه می‌گذرد. او پس از انقلاب دانشجوها علیه مسئولان دانشگاه٬خودش ریاست را برعهده گرفته‌است. با آنکه هنوز کارها روی روال نیفتاده‌اند و چرخ روی ریل قرار نگرفته‌است٬ اما همه همدل هستند و کارها را هر طور شده پیش می‌برند. چند روز پیش بود که آشپزها گفتند با مدیریت جدید حاضر به کار نیستند و برای همین چند نفر از دانشجوها خودشان آستین‌ها را بالا زدند. در این یک‌ماه کوبیده و جوجه از غذاها حذف شده‌است. البته شورای برنامه‌ریزی و مدیریت دانشگاه٬ که از ده دانشجو به رای خود دانشجوها برگزیده شده‌اند می‌گوید دلیلش این است که بودجه‌مان را از زمان انقلاب به نصف کاسته‌اند و باید بکوشیم خرج خودمان را خودمان دربیاوریم تا گوشت به سبد غذایی دانشجوها برگردد.

🤝 دیوار سه نفر را به ادامه دادن داستان «انقلاب» دعوت کرد:

مهتاب محمودی
مهبد مرتضوی
حسین افشار

👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin

https://t.me/sharifdaily/1432
@sharifdaily
«ترمز بی‌وقت»

ماتم و سؤال. هزار سؤال نپرسیده.

@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
«ترمز بی‌وقت» ماتم و سؤال. هزار سؤال نپرسیده. @sharifdaily
«ترمز بی‌وقت»

#قصه #قسمت_اول

یه قلم #محمد_صلاح

قرار نبود دیر برسم اما مسیر یک ساعته از خانه تا دانشگاه یک ساعت و نیم طول کشید. دو بار خط عوض کردن لب مرزی با نگه نداشتن مترو در ایستگاه حبیب‌الله کافی بود برای آنکه سر قرار نرسم و آن ساعت مقصدم ایستگاه استاد معین باشد. دیگر بی‌خیال حرص خوردن شده بودم که ناگهان ترمز شدید قطار من و هر کس که مثل من ایستاده بود به جلو پرت کرد. چند دقیقه‌ای همه گیج و معطل بودیم. من ته قطار بودم ولی جلوی قطار وارد ایستگاه شده بود. همه ترسیده بودند و نمی‌دانستند چه شده است تا اینکه درهای قطار باز شد و همه با سرعت از آنها خارج شدند. ایستگاه خالی بود اما نوک قطار عده‌ای جمع شده بودند و مسافران نیز کم کم به آن سمت رفتند. پلیس هم آنجا بود. چند پزشک اورژانس هم اضافه شدند. شایعه پیچید که یک نفر خود را جلوی قطار انداخته است.


🤝 محمد صلاح سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت می‌کند:

جواد درویش
محمد رضا دیوسالار
مرتضی محمودی

👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin

https://t.me/sharifdaily/1434
@sharifdaily
«من قبل از شماها»

جرأت و حقیقت... وقتی سرنوشت خیلی از حقایق ناگفته به دست یک بطری و شانس می‌افتد.

@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
«من قبل از شماها» جرأت و حقیقت... وقتی سرنوشت خیلی از حقایق ناگفته به دست یک بطری و شانس می‌افتد. @sharifdaily
«من، قبل از شماها»

#قصه #قسمت_اول

به قلم #آرشه

هیچوقت هیچکس به حرف من گوش نمی‌دهد. صد بار گفتم: «نه، بطری بازی نکنیم. من تجربه اینو دارم. پشیمون می‌شیم آقا.» به خرج هیچکس نرفت که نرفت. یک بطری کوچک گیر آوردند و گذاشتند وسط. حالا هم دارند با سروصدا و خنده تعیین می‌کنند که اول چه کسی بطری را بچرخاند. اصلا حس خوبی ندارم. آخرین باری که با یک جمع این بازی را انجام دادیم، بعدش دیگر هیچ چیز مثل قبل نشد. نگرانم. ظاهرا اخم هم کرده‌ام، چون مهدی می‌گوید: «شادی قیافه‌ات چرا درهمه؟ بیا اسرارتو میخوایم رو کنیم… هه هه» یک جوری می‌خندد که انگار من سلبریتی چیزی هستم که اسرارم اینقدر جذاب باشند. در دلم می‌گویم: «قیافه تو به زودی دیدنی تر میشه. این جماعتو هنوز نمیشناسی. گرگهایی هستن که نگو. من بیشتر نگران اسرار توام. بذار این دهن لامصب من بسته بمونه.»

گرگها یک نفر را تعیین کرده‌اند که اولین نفر بطری را بچرخاند: سامان. عجب کسی هم. یک سوالاتی می‌پرسد که با اطلاعاتی که ازت می‌گیرد، سه تا سوال دیگر را هم می‌شود جواب داد. بطری را می‌چرخاند و نگاهی شیطنت آمیز، یا بهتر بگویم شیطانی به جمع می‌اندازد. هیچوقت از این بشر خوشم نیامد. اساسا خطرناک است. البته نگار عقیده دارد: «همین جذابش می‌کند.» جل الخالق. از کی شیطنت و بدجنسی شده جذابیت، خدا می‌داند. الان هم دارد یک طوری نگاهش می‌کند، شاید خودش را با او تصور می‌کند که دارند با هم روی ابرها قدم می‌زنند. بطری می‌چرخد و می‌چرخد، تا بالاخره می‌ایستد. روبروی….

🤝 آرشه سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت کرد:

آلما روشنی
امیر پناهی
رامین جعفرزادگان

👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin

https://t.me/sharifdaily/1436
@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily pinned ««سرنوشت آنها را شما تعیین کنید» ❇️ تصمیم گرفتیم در عید به همراه شما داستان بنویسیم. یعنی چه؟ ✍🏻 داستان نویسی امدادی روشی است که در آن یک نفر داستان را شروع می‌کند و دیگران آن را ادامه می‌دهند. 🔸 ده داستان در 150 تا 300 کلمه به قلم تحریریه روزنامه نوشته…»
❇️ شریف ۹۶ به روایت روزنامه

مرور مهمترین اخبار ۹۶ شریف از نگاه روزنامه

@sharifdaily
❇️ شریف ۹۶ به روایت روزنامه
مرور مهمترین اخبار ۹۶ شریف از نگاه روزنامه


📆 شماره ۷۱۵، ۹ اردیبهشت

🔸۱۵ سال گذشت
چند ورودی ۸۱ موفق، در خصوص مسیر رفته خود می گویند

🔸 اقتصاددان روحانی در مقام دفاع
حضور دکتر نیلی در سالن جابر برای بررسی عملکرد اقتصادی دولت یازدهم به دعوت انجمن اسلامی

🔸 بار کج به منزل نرسید
گزارشی از دستگیری سارق باسابقه در دانشگاه که از قضا همزمان می شود با شایعه خودکشی دانشجوی برق


📆 شماره ۷۱۶، ۱۲ اردیبهشت

🔸 شریف زیبای من
پویش همگانی برای داشتن خانه ای دلپذیرتر، جشنی بزرگ در شریف با همکاری همه خانواده شریف

🔸 دلساز
گفتگویی با مدیر اداره امور تغذیه پیرامون آغاز ساخت «مجموعه فروشگاه های غذایی» به جای تعاونی سابق، البته اکنون اسم آن به شریف پلاس تغییر یافته و با وجود نظرات مخالف و موافق، مشغول به کار است


📆 شماره ۷۱۷، ۱۶ اردیبهشت

🔸 دستپخت شاعرانه و رومانتیک
گزارشی از شریف زیبای من، اولین دستپخت معاون فرهنگی جدید دانشگاه، سه شنبه ای متفاوت در دانشگاه با حضور چهره هایی سرشناس از جمشید مشایخی تا میترا حجار و عادل فردوسی پور و برگزاری مسابقات گوناگون، تجربه ای شیرین از همکاری فعالین گروه های دانشجویی مختلف با یکدیگر


📆 شماره ۷۱۸، ۱۹ اردیبهشت

🔸 گاندی ایرانی مهمان شریف
حرف های صریح میرسلیم در میان جمعیت پرشور دانشجویان در آمفی تئاتر مرکزی به دعوت بسیج، اولین و آخرین شور انتخاباتی درست و حسابی در شریف

🔸 جمعه آبی طرشت
برگزاری جشن فارغ التحصیلی طبق معمول در سالن مرحوم جباری


https://t.me/sharifdaily/1440
@sharifdaily
«انقلاب»

#قصه #قسمت_دوم

به قلم #ارزان

عده‌ای که سهم نانشان چند لقمه‌ای کاهش پیدا کرده از فرط سوزش مدام در بوق و کرنا می‌کنند که دانشگاه بی صاحب شده، ادامه این وضعیت ممکن نیست و باید سهم نان ها مثل روال سابق شود تا دانشگاه بی صاحب نشود. اما قضیه خودکشی چند روز پیش نشان داد مشکل نه بی صاحبی دانشگاه بلکه صاحب نبودن بعضی هاست. اتفاقا دانشجوها به تازگی اندک اهمیتی پیدا کرده اند.
پسرک ترم ششی که معلوم نبود چطوری خودش را به پشت بام سلف رسانده با دلسوزی مدیران دانشگاه یعنی همان دانشجوهای انقلابی از خودکشی منصرف شد. شاید قبل از انقلاب او و خودکشی اش به هیچ جای هیچ کس نبود. قبل از انقلاب مدیران خود به حماقت زده ی دانشگاه فهمی از دردهای دانشجویی که تا پای خودکشی میرود نداشتند. "ما هم دانشجو بودیم دیگر. دانشجو باید عین بچه آدم درسش را بخواند چه حقی دارد عاشق بشود. زمان ما هم زعفرانیه بالاشهر بود ولی ما فقط درس میخواندیم."
بچه پایین شهر بوده. اگر لوکیشن خانه آنها هم زعفرانیه بود شاید به جای خودکشی از پشت بام سلف، روبه روی آن با عشقش ناهار میخورد. تقصیر خودش است میخواست پاپتی نباشد. باید در خانواده ای در بالای شهر متولد میشد. اصلا به درک که جنوب شهری شده دیگر عاشق که نباید میشد. اصلا چه معنی دارد دانشجو احساس داشته باشد.
اتفاقاتی مثل ختم به خیر شدن این خودکشی خیلی ها را دلگرم کرده که حالا دانشجو به داد دانشجو میرسد. البته کم کم مدیریت دانشگاه دارد واقعا مدیر میشود. دارد نادیده گرفتن دیدنیها را یاد میگیرد. بالاخره مدیریت فنونی دارد. نیما هفته پیش در هیات رئیسه طرح فروش قسمتی از زمین و ساختمان خوابگاه را ارائه کرده است. او هم اهل زعفرانیه است و به نظرش لزومی ندارد مشتی از دهات کوره ها بیایند و تهران را شلوغ کنند. بالاخره مخارج باید از جایی تامین بشود. فقط آنهایی بمانند که نبوغ علمی ممتازی دارند. سر و صداها زیاد شده و نیما دارد خفه کردن سر و صداها را هم به مرور یاد میگیرد...

🤝ارزان سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت می‌کند:

علی سلیمی
امین بهجتی
امیرعلی سمنانی رهبر

👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin

https://t.me/sharifdaily/1432
@sharifdaily
«ترمز بی‌وقت»

#قصه #قسمت_دوم

یه قلم #سیروس_دین_محمدی

با ترس و دلهره به سمت شلوغی راه افتادم. اما صدایی از داخل جمعیت مرا سر جایم میخکوب کرد:
"من او را میشناختم، دانشجوی شریف بود!"
عرق سردی رو پیشانی ام نشست، زانوهایم سست شد و ناخودآگاه ذهنم در زمان، به جلو حرکت کرد و اتفاقات داخل دانشگاه را بعد از خودکشی یک دانشجوی شریفی مرور کردم:
[تیتر خبرنامه انجمن: تکرار کاووس سید امامی این بار در شریف!
جامعه اسلامی: مرداب فیزیکالیسم معرفت شناختی و پیامد نداشتن علوم انسانی در دانشگاه!
بسیج: فورا این حادثه را از طریق نامه به مسئولین امنیتی پیگیری میکنیم!
شریف کلاب: در دو سالگی حادثه آسانسور و همزمان با تمدید حکم معاون اداری_مالی اتفاق افتاد!
نهاد رهبری: اگر این حادثه در شرایط اردوی مختلط (ولو درون شهری) رخ داده باشد، سکوت جایز نیست!
روابط عمومی: استادی که خودش عضو شورای انقلاب فرهنگی است باید پاسخگو باشد!
دکتر ملائک: مشکل سیستمی است. دنبال مقصر نگردید!
دکتر فرزانه: گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است..! ]

همه اینها برای یک آن از جلوی چشمم رد شد. اما سعی کردم به خودم مسلط شوم. بلند شدم و از میان جمعیتی که همه موبایل به دست بودند و فکر میکردند بیشترین چیزی که در این شرایط مورد نیاز است، یک خبرنگار و پوشش زنده این واقعه برای مردم دنیاست!، عبور کردم و به محل حادثه نزدیک تر شدم.

🤝سیروس دین محمدی سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت می‌کند:

دکتر ملائک
حامد تأملی
دکتر حسینی

👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin

https://t.me/sharifdaily/1434
@sharifdaily
«من، قبل از شماها»

#قصه #قسمت_دوم

به قلم #سایه

سامان بطری را چرخاند, بطری چرخید و چرخید و دنیا به همراه بطری به دور سر من چرخید و خاطرات بطری بازی قبلی را به یادم آورد. بطری ایستاد و شد آنچه نباید میشد. آنچنان شوکی به من وارد شد که برای لحظه ای همه خاطرات از ذهنم پرید, دستانم یخ زده بود و سرم داغ شد. از خودم میپرسیدم من اینجا بین این گرگها چه میکنم؟ چرا برای دقایقی خوش بودن به بودن با هر کسی تن میدهم؟ انگار خودآزاری دارم؛ هربار از بودن با این جماعت عذاب میکشم ولی باز هم در تفریحاتشان همراهیشان میکنم.
برق شیطانی چشمان سامان افکارم را پاره پاره کرد و مرا به جمع بازگرداند. با لحن پیروزمندانه ای پرسید حقیقت را میگویی یا شهامت انجام خواسته ام را داری؟
بیش از پیش از او بدم آمد, در دلم گفتم این چه جور دوستیست که به جای آرام کردن من دنیا را بر سرم خراب میکند؟ اینها چه موجوداتی هستند که از آزار همدیگر لذت میبرند؟ آخر این هم شد بازی؟
و با تکرار سوال سامان دوباره به خود آمدم. همه بچه ها چشم به دهان من دوخته بودند تا جوابم را بشنوند. میدانم سامان میخواهد از گذشته ام بپرسد, نه فقط سامان که همه مشتاق شنیدن گذشته من هستند, همان چیزی که دلم نمیخواهد آن را مرور کنم. ولی تصور اینکه بخواهم خواسته اش را انجام دهم آشفته ترم میکند. شنیده ام که قبلا چطور دیگران را آزار داده و نمیخواهم من سوژه بعدی خنده شان باشم. اصلا دلم نمیخواهد خواسته این شیطان را انجام دهم, هر چه که باشد. با خودم گفتم شهامت گفتن حقیقت را بیشتر از انجام خواسته سامان دارم. بلند گفتم حقیقت را میگویم. برق چشمان سامان و لبخند موذیانه اش برای لحظاتی شهامتی را که به سختی در خود ایجاد کرده بودم از من ربود...

👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin

https://t.me/sharifdaily/1436
@sharifdaily
Forwarded from رادیو شریف
شماره چهارم از فصل چهارم
ویژه‌برنامه نوروز ۹۷
@RadioSharif
شماره چهارم چهار
رادیو شریف
شماره چهارم از فصل چهارم
ویژه‌برنامه نوروز ۹۷
@RadioSharif
روزنامه شریف | Sharifdaily pinned ««سرنوشت آنها را شما تعیین کنید» ❇️ تصمیم گرفتیم در عید به همراه شما داستان بنویسیم. یعنی چه؟ ✍🏻 داستان نویسی امدادی روشی است که در آن یک نفر داستان را شروع می‌کند و دیگران آن را ادامه می‌دهند. 🔸 ده داستان در 150 تا 300 کلمه به قلم تحریریه روزنامه نوشته…»
روزنامه شریف | Sharifdaily
«عید با هم داستان بنویسیم» ❇️ عید 97 با هم برای اولین بار داستان نویسی امدادی را تمرین می‌کنیم. هم بخوانید و هم بنویسید. توضیحات در ادامه... @sharifdaily
«کم‌کم مسابقه جا می‌افتد»

#داستان_نویسی_امدادی #گزارش #روز_دوم

❇️ وضعیت مسابقه و آمار شرکت‌کنندگان در روز #دوم:

0️⃣ روز گذشته 4 نفر از 9 نفر به چالش دعوت شده داستان خود را ادامه دادند. به طور کل هم 8 اثر برای روزنامه ارسال شد که نتیجه آرای داوران (گروهی از تحریریه قدیم و جدید روزنامه) به شرح زیر است:

1️⃣ «انقلاب»:
🔸 #ارزان 82%
🔸 #سعید 18#

2️⃣ «ترمز بی‌وقت»:
🔸 #سیروس_دین_محمدی 50%
🔸#شهرآشوب 33%
🔸#قلم_سالار 17%

3️⃣ «من، قبل از شما»:
🔸 #سایه 62%
🔸 #شوالیه 38%
🔸 #مهاجر_کوچولو ⛔️ به دلیل تأخیر در ارسال

چند نکته:
❗️ تا ساعت 14 روز بعد باید اثر خود را ارسال بفرمایید.
❗️برای جذاب‌تر شدن مسابقه حتماً 3 نقر را برای ادامه دادن داستان به چالش نوشتن دعوت کنید.
❗️همه مخاطبان محترم کانال می‌توانند در این رویداد شرکت کنند. مقید به افراد دعوت شده نیستیم.
❗️ لطفاً از زبان رسمی و نوشتاری استفاده کنید. از #محاوره و #شکسته نوشتن پرهیز کنید مگر در نقل قول‌ها.


https://t.me/sharifdaily/1430
@sharifdaily
❇️ شریف ۹۶ به روایت روزنامه

مرور مهمترین اخبار ۹۶ شریف از نگاه روزنامه

@sharifdaily
❇️ شریف ۹۶ به روایت روزنامه
مرور مهمترین اخبار ۹۶ شریف از نگاه روزنامه


📆 شماره ۷۱۹، ۲۳ اردیبهشت

🔸شش نفر برای یک صندلی
پرونده ای انتخاباتی پیرامون نامزدهای خیابان پاستور در آستانه روز سرنوشت ساز

🔸 معضلات اجتماعی یک روزه حل نمی شود
حضور معاون رئیس جمهور در امور زنان، شهیندخت مولاوردی به دعوت انجمن اسلامی در سالن جابر

🔸 کردیت امسال هم قربانی می گیرد
گزارشی پیرامون مشکلات دانشجویان در رابطه با پذیرش بدون کنکور در مقطع ارشد به دلایل قوانین و عملکردهای اشتباه


📆 شماره ۷۲۰، ۲۶ اردیبهشت

🔸 تربیت مهندس با معرفت دینی
گفتگویی با رئیس حوزه ی دانشجویی پیرامون رسالت های این مجموعه

🔸 چمران آمد، قالیباف انصراف داد
حضور چمران، نماینده قالیباف در سالن جابر به دعوت بسیج، در حالی که فردای این روز قالیباف به نفع رئیسی از انتخابات کنار کشید


📆 شماره ۷۲۱، ۳۱ اردیبهشت

🔸 مسجد دانشگاه آبروداری کرد
گزارشی از صف طولانی انتخابات در مسجد دانشگاه

🔸 رفت تا چهارسال بعد
تریبون داغ انتخاباتی هفته گذشته به همت انجمن اسلامی رو به روی سلف برگزار شد و دانشجویان از دغدغه هایشان برای ایران گفتند


📆 شماره ۷۲۲، ۲ خرداد

🔸 شهر بازی فکری
اولین اسکیپ روم دانشجویی در شریف آغاز شد، البته این آغاز ادامه ای نداشت و در سال تحصیلی بعد خبری از آن دیده نشد

🔸 بی اعتنا نبودیم
گزارشی از رأی دادن ایرانیان در بوفالوی آمریکا

🔸 افتخار قبیله
گفتگوی اختصاصی روزنامه با الشن مرادی، استاد بزرگ شطرنج و فارغ التحصیل مهندسی شیمی شریف که اکنون ساکن آمریکاست


https://t.me/sharifdaily/1449
@sharifdaily
animation.gif
31.9 KB
#داستان_نویسی_امدادی
#قسمت_سوم در راه است. تا ساعت ۱۴ فرصت دارید ادامه سه داستان را بفرستید.

@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
«من، قبل از شماها» #قصه #قسمت_دوم به قلم #سایه سامان بطری را چرخاند, بطری چرخید و چرخید و دنیا به همراه بطری به دور سر من چرخید و خاطرات بطری بازی قبلی را به یادم آورد. بطری ایستاد و شد آنچه نباید میشد. آنچنان شوکی به من وارد شد که برای لحظه ای همه خاطرات…
«من، قبل از شماها»

#قصه #قسمت_سوم

به قلم #شادی

برای چند ثانیه چشمانم را بستم و منتظر شنیدن سوالش شدم. در همان لحظه ها ذهنم پرواز کرد به روزهای اول دانشگاه، روزهایی که من سرگرم و دل مشغولِ پیدا کردن رازی بودم ؛ برخلاف همه ی بچه ها که دنبال آشنایی با یکدیگر و ساختن دوستی های پایدار بودند. رازی که به زندگی من تعلق نداشت اما مرا پریشان کرده بود. شاید به این خاطر که من میدانستم قصه ی زندگی آدم ها مثل ستاره های آسمان است که، یکی به تنهایی نه، اما درکنار هم شاید قطب نمایی بسازند. قطب نمایی که راهی نشان آدم دهد تا بهتر از دیگران حقیقت را درک کنند.
مهدی هم مثل بقیه ی ما دانشجوی کارشناسی بود با این تفاوت که هفت سال از همه بزرگتر بود.من بیشتر از بقیه او را می شناختم، سالی که کنکور داشتم برای تدریس ریاضیات گسسته به مدرسه ی ما می آمد. لیسانس کامپیوتر شریف داشت و علاقه به تدریس ریاضی. هیچ چیز غیرعادی ای درباره ی او وجود نداشت مثل هر معلم دیگری. تا اینکه در دانشگاه دوباره او را دیدم. این بار نه در نقش یک معلم ، بلکه هم کلاسی. رشته های افکارم از همان روز و همان لحظه به هم پیچید. چطور ممکن بود دوباره همان رشته را انتخاب کند؟ هربار که او را می دیدم، کنجکاوی ام بیشتر اذیتم می کرد اما نمی دانستم چه باید بپرسم. بعضی وقت ها هم خودم را متقاعد می کردم که به من ارتباطی ندارد. تا اینکه روزی خودش از من خواست تا صحبت کند. انگار خودش هم می دانست چه قدر در ذهن من سوال برانگیز بوده است. به حرف هایش گوش دادم. به اینکه چرا ترم هفت، درست زمانی که چیزی به فارغ التحصیلی اش نمانده، درس و دانشگاه را رها می کند و می رود تا از شریف دور شود.
همه ی این ها از ذهنم گذر می کردند. در دلم گفتم شاید اگر آن روز پای شنیدن حرف هایش نمی نشستم، الان از گفتن حقیقت این همه واهمه نداشتم... صدای سامان به این فکرها پایان داد. با همان شیطنتی که نگار اسمش را جذابیت گذاشته بود، گفت: …

🤝شادی سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت می‌کند:
ملیکا سلوکی
زهرا طائفی
شیوا اسفهلانی

👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin

https://t.me/sharifdaily/1436
@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
«ترمز بی‌وقت» #قصه #قسمت_دوم یه قلم #سیروس_دین_محمدی با ترس و دلهره به سمت شلوغی راه افتادم. اما صدایی از داخل جمعیت مرا سر جایم میخکوب کرد: "من او را میشناختم، دانشجوی شریف بود!" عرق سردی رو پیشانی ام نشست، زانوهایم سست شد و ناخودآگاه ذهنم در زمان،…
«ترمز بی‌وقت»

#قصه #قسمت_سوم

به قلم #محمد_صلاح

وقتی شنیدم کسی که خود را جلوی قطار انداخته شریفی‌است نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و قرارم را فراموش کردم. خصوصاً وقتی یک آن یاد مسعود افتادم که بارها در شوخی و خنده‌های دوران افسردگی‌اش می‌گفت "دیگه فایده نداره. خسته شدم. اگر این زندگی سگی رو تموم کنم خدمت بزرگی به محیط زیست کردم". خودم را به جمعیت رساندم ولی آنقدر همه سعی در فیلمبرداری دارند که نمی‌توانم خود را به صحنه نزدیک کنم. سه مأمور مترو و دو مأمور پلیس و چند مرد دیگر سعی دارند مردم را به عقب برانند. من هم وقتی می‌بینم تلاشم بی‌فایده است به موبایل یکی از افراد نزدیک‌تر به صحنه نگاه کردم. نتوانستم فرد مورد نظر را تشخیص دهم و فقط فهمیدم فرد مورد نظر دختر است و خیالم راحت شد که مسعود نیست.
بی‌خیال شدم و در همان حالت گیجی و شوکی که داشتم، از پله‌های ایستگاه بالا آمدم. هر چه بالاتر می‌آمدم صدای ضعیف داد و بیداد دختری قوت می‌گرفت. به راهروی آخر منتهی به خیابان که رسیدم منشأ صدا را دیدم. پسری گیر دو سرباز نگهبان افتاده بود و دختری او را می‌زد و فحشش می‌داد.
"کثافت بی‌همه چیز! صد بار گفتم دست از سرش بردار. آشغال تو کشتیش. شما تیکه هم نبودید. عوضی ... تو کشتیش"
پسر فقط گریه می‌کرد و می‌گفت که به او ربطی نداشته است. پسر و دختر را در دانشگاه دیده بودم. همیشه سه نفر بودند. کلاً تابلو بودند. خیلی هم در دانشگاه صمیمی بودند. نفر سوم را حدس زدم. کسی که خودش را زیر قطار انداخته بود.

🤝محمدصلاح سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان دعوت می‌کند:
امیر هرمزی‌نژاد
سینا طاهری
ایمان جامی

👈🏻قسمت بعد را برای ادمین روزنامه بفرستید:
@sharifdailyadmin

https://t.me/sharifdaily/1434
@sharifdaily