شعرهای شهریارقاسمی
62 subscribers
174 photos
13 videos
7 files
886 links
شعرهای شهریار قاسمی
Download Telegram
زمین...



یک گوشه ی دنج،به سرزمینم بدهید
خوشحال وقشنگ،عشق ویقینم بدهید

دلخسته وتن شکسته ی تقدیرم
من کفرِ خدا،مذهب ودینم بدهید!


شهریار قاسمی
۲امرداد ۴۰۳
جواب....



سخن از ناله های بی جواب است!
سیاهی در مسیرِ آفتاب است!

شب وبیداری وظلمت ستیزی!
مگو! با انکه فکرش نان وآب است!


شهریار قاسمی
۲امرداد۴۰۳
راه....



باریکیِ راه وصخره وتاریکی!
مهتابِ پریده رنگی از باریکی!

تا امدنم به خانه ات،بیداری؟
ای عشق بیاتا برویم،نزدیکی؟!


شهریارقاسمی
۳امرداد ۴۰۳
جلال....



جلال بودن ،جلال ماندن وجلال مردن در این روزگارِ پر آشوب کارِ ساده ای نیست،ویژه اگر اهل قلم واندیشه هم باشی!
در درازنای تاریخِ بی آبروی آدمی،کم نبوده ونیستند زنان ومردانی که تلاش کرده اند از دل تاریخ،حقیقت وزیبایی را بیرون بکشند ودر مقابل دیدگانِ ادمی بگذارند وبی هیچ چشمداشتی وآفرین بادی،ساده ورو راست بگویند: آی ابو البشر راهِ رهاییِ تواین است
اگر بخواهی که در آن قدم بگذاری!

در روزگاری که هر لحطه ،هزینه ی شرافت مندانه زیستن گران وگزاف میشود،درکِ آنهایی که ازغرورشان بهره می برند تامگذارند پایشان درسراشیبِ سیاهی وظلمت فرو غلتد،کاریست سخت وتنها ازکسانی برمی آیدکه خود درمسیرِ راستی ودرستی قدم نهاده اند. وهمدوش وهمراهِ جلالِ قصه ی ما مهربانویی است ازجنسِ آیینه وشعور واحساس!
لاله بانویی است قدکشیده درکنارِ جلالی که رفیق ویاوری بوده است تا به انتها.
جلالِ ستاری
که درنهایت به اسطوره هایش پیوست نامیست بزرگ ،قابلِ احترام وماندگار درسپهرِ بلندِ تاریخ وادبیاتِ این سرزمینِ دیرپا وپر از زخم!!
اگر سیمین به سوشون دردهای خویش وزنانی نشست که کسی را نداشتند تابی کسیهایشان رافریاد بکشد ،خود روایتیست ازتنهایی زن وزنِ تنها!
اگر فروغ بارِ تنهایی وعشق را در تولد دوباره اش داد میزند،نه برای خودش،بلکه برای ایندگانیست،که میداند قربانی تحجر وسنگدلی ومرگ تدریجی میشوند
واگر هدایت از زخمهای مانند خوره میگوید خود شاهدیست بر تمامی رنجهایی که بر شانه های اگاهان تاریخ سنگینی میکند!
ما
دوستداران ورهروانِ شاهنامه ی حکیمِ توس( اَشاییان)
شما را سیندختی در درایت،رودابه ای درعشق،جریره ای درمناعتِ طبع،منیژه ای درگذشت وشجاعت،گرد افریدی در آوردِ زندگی وآذرمیدختی میدانیم تماما ایرانی ونژاده ودانشی،با اندیشه ای پویا وقلمی ماندگار!
اگر چه نامتان لاله ی تقیان است

دیر زیوید وهمیشه تندرست



شهریار قاسمی
شاعر وشاهنامه پژوه
۱۲...۵...۴۰۳
صدا....



نه تنها صدا به صدا نمی رسد
که صدای ما ،به خدا نمی رسد!

رفته است آبروی آدمی،بی شک
که فکرش به واژه ی دعا نمی رسد!

قرن سیاهیِ مطلق،حکومتِ شر
چرا کسی به دادِ بچه ها نمی رسد؟

آسمان سربی وسرد وخاکستری
دیدارِ چلچله ها،به ما نمی رسد!

روح زخمی وجانِ درد کشیده ها
بامرگ،به وادیِ شفا نمی رسد!

ای باغبان،توشاهدِ این جنایت باش
که هق هقِ لاله ها،به هیچ کجا نمی رسد!!

گاهی به خانه ام بیا،بُریده ام!
ای دوست قلبم،به گریه ها نمی رسد!!


شهریار قاسمی
۲۲مرداد ۴۰۳
درد....



با کس که نگفته ای،چه دردی داریم!
افتاده به خاک،نگاهِ سردی داریم!

دل تنگیِ ما،حکایتی غمگین است
ای دار ببین،تبارِ مردی داریم!

شهریارقاسمی
۲۳مرداد۴۰۳
نگاه.....



ماییم ونگاهِ خسته ای،میفهمی!
دل بسته ودلشکسته ای،میفهمی!

با انکه غریبه ای،خودت میدانی!
درمسلخِ غم نشسته ای ،میفهمی!


شهریارقاسمی
۲۳امرداد۴۰۳
غم....



رخسارِ غمش،ندیده بی تابم کرد!
یخ بودم وداغیِ تبش،آبم کرد

بایاد لبش ،به بوسه و آغوشش
یک لحظه رسید وساده بی خوابم کرد!


شهریارقاسمی
۲۳مرداد۴۰۳
لب...


آغوش ولبش،خدا،فراموشم کرد!
جانانه ای عشوه کرد ومدهوشم کرد!

تنهایی وخاکستری از آن آتش
بارفتنِ او،زمانه خاموشم کرد!

شهریارقاسمی
۲۳مرداد۴۰۳
دشمن....



پشت کرده به ما، و رو به دشمن داری!
ای عشق عجب هوای میهن داری!

درمشتِ تو دل،بزن که خون خواهد شد
پیروزی اگر،تمامی از من داری!

شهریارقاسمی
۲۳مرداد۴۰۳
ریا....




در ذاتِ شما ریا نهادینه شده است!
یک هفته فدای روزِ آدینه شده است!

بدنام وبد آیین و سیه پندارید!
کردارِ شما،عیان چوآیینه شده است!


شهریارقاسمی
۲۴مرداد۴۰۳
تن...




تن پوشِ سیاهی ات به تن می خواهند
همرنگِ شبت،تو را کفن می خواهند!

شرمنده ی خاک واب وآتش،یعنی
این قوم تورا دشمنِ من می خواهند!


شهریارقاسمی
۳۰ امرداد ۴۰۳
اندوه....



همسایه ی برسفره ی اندوهم باش!
دستی به تنِ خسته ی بی روحم باش!


افتاده ام از پا و،ندارم طاقت!
تا تکیه کنم به شانه ات،کوهم باش!



شهریارقاسمی
۳ شهریور۴۰۳
شرف....



ای دریغ !
آن که به خونش شرف وایمان داشت،مهربان بود ونگاهی به دل و وجدان داشت،
گوشه گیرش کردند
خسته پیرش کردند!
ای دریغ!
هرکه آزاده ترین بود وسخن ازغمِ تنهایی انسان میگفت!
از تهی بودنِ دستی که برسفره ی بی نان، می گفت،
شب اسیرش کردند!
ای دریغ!
هر که در داد ودهش دستی داشت،جامی از می به لب وشاد به نوشیدن وسرمستی داشت
کیشی ازمهر وبه آیین وخودش رسمی داشت
تازه تهمت زده ای
ساده فقیرش کردند!
ای دریغ!
ان که....اجیرش کردند!!



شهریارقاسمی
۴ شهریور۴۰۳
خطر....



هرلحظه به زندگی خطرها کردیم
در خوب وبدش،عجب نظرها کردیم!

تا مرگ در این غمکده ی ماتم زا
شادیم که زنده را خبرها کردیم!


شهریارقاسمی
۴ شهریور۴۰۳
هفت سنگ.....




همیشه از بازیِ هفت سنگ میترسیدم
من عاشقِ بازیِ توپ وچوب بودم
یادت هست
دعوایمان شد
تو بالای سرِ سنگها بودی!
هفت سنگِ گِرد،آماده
شش تا را جا خالی دادم
هفتمی اما
آخ....!
یادت نیست؟!




شهریار قاسمی
۱۳شهریور ۴۰۳
بیا....




بیا که در آغوشِ توبازندگی ام وداع کنم
بیا
ومگذارم که بیش از این خداخداکنم!
بیا
وببین مرا که بریده ام ازدردوبگو چه کنم
دستانِ خسته ی خالی ام را
توبگوبه سمت وسوی کدام قبله
که را صداکنم؟!
بیا وببین
که حتا قلم نیز،به دادم نمیرسد،تلخِ تلخم
اسیرِ ساکتی ام،در محبسِ سردِ سکون
بیا وبفرما
چه فکری به حالِ لحظه ها کنم.



شهریارقاسمی
۲۷شهریور ۴۰۳
.
گزارش نشست ۳۰ مستندهای ایران‌شناسی اشا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بیا تاجهان را به بدنسپریم!
سی‌امین نشستِ مستندهای ایرانشناسی با همکاریِ انجمنِ دوستدارانِ شاهنامه البرز(اَشا) و انجمنِ مستندِسازان ایران در نظام پزشکیِ کرج برگزار شد.
در شامگاهِ بیست‌وهشتمِ شهریور شیفتگانِ ادب و تاریخ و فرهنگِ سرزمینمان به تماشای مستندِ نقلِ زندگی، ساخته‌ی کارگردانِ فرهیخته‌ی خرم‌آبادی آرتا تاری نشستند، این مستند شاید تنها فیلمی بیست‌دقیقه‌ای باشد که از زندگیِ مانایاد استاد آسید مصطفی سعیدی ساخته شده است، استادی که از نامدارترین پیشکسوتان نقالی بود. نشست را شهریار قاسمی،با شعری از سیدعلیِ صالحی آغاز کرد:
سال به سال هر سال یک سینِ ساده از سفره‌ی هفت‌سینِ ما کم می‌شود........
ما نومید نمی‌شویم ما همچنان سفره‌ی بی‌سینِ خانوارِ خویش را با الفبای تمام‌عیارِ عشق می‌آراییم، این را من نمی‌گویم، مادرانِ ما می‌گویند!
پس‌ از تماشای مستند مجری مهمانها را دعوت نمود و ادامه نشست را به هنرمندِ گرانسنگ بانو پریسا سیمین‌مهر، شاگردِ مرشد سعیدی واگذار کرد. استادان: بانو لاله تقیان، داوود فتحعلی‌بیگی، شهره به آقای نمایشِ ایرانی، دکتر محمدحسینِ ناصربخت و کارگردانِ پرتلاش آرتا تاری. بانو تقیان گزارشی مبسوط و پرمحتوایی درموردِ میراثِ ناملموس ارائه فرمودند‌ در این گزارش به فراورده‌های فکریِ بشری و نحوه‌ی حفظ و ثبت آنها اشاره شد ازجمله ادبیات، فلسفه، موسیقی، تاریخِ شفاهی، آهنگ و رقص! از دغدغه‌های پژوهشگرانِ این عرصه‌ها همانا شیوه‌ی ثبت‌وضبط و نگهداری آنهاست تا درلابه‌لای هیاهوی مدرنیته گم نشوند و به آیندگان برسد. بانو تقیان درادامه به ژاپن اشاره کرد که چگونه توانسته‌اند آیینهای نیاکانی را گسترش داده و صیانت کنند.
درادامه و در پاسخِ پرسشِ بانو سیمین‌مهر جنابِ فتحعلی‌بیگی نیز نکاتی ارزشمند و شنیدنی درباره قصه‌گویی، نقل و شیوه‌های آن بیان فرمودند. در این گفت‌وگوی صمیمی، جنابِ ناصربخت بالبخندی شیرین و با حرارت کلام از تاریخِ قصه‌گویی و نخستینِ راویانِ داستانها سخن گفتند. زنان در آغاز منتقل‌کنندگانِ سرگذشتهای شنیدنی و عبرت‌اموز در قالبِ قصه بوده‌اند و سینه‌به‌سینه به آنجا می‌رسد که در دورانِ اشکانی این راویان را گوسان می‌نامند‌. قصه‌گویی در تمام ملتها رواج دارد و البته در هر دیاری به سبک و سیاقی. در ایرانِ کهن می‌توان به چریکه‌های کرد، بخشی‌های ترکمن و گیلکها و بختیاریها و دیگر اقوام اشاره کرد. در این گفتگو از فتوت‌نامه‌ی سلطانی و ابوسعید و معرکه‌گیران و اهلِ زور و اهلِ سخن و شعبده‌بازان و پرده‌خوانها و از قهوه‌خانه‌ها و مکتب اصفهان و شمایل‌گردانی و تعزیه گفتگو شد.
در این نشست پیرامونِ بسیاری نکاتِ مربوط به نقل سخن گفته شد اما تنها دغدغه‌ی اصلی و بجای این عزیزان همانا ثبت، حفظ و حراست از این گنجینه‌های کهن و ارزشمندِ ایرانیست که از یاد نروند، از چه باید کردها و چگونه بایدها، توصیه‌ی اکید برای پاسداری این سرمایه‌های ناملموسِ بشری! در روزگاری که مدرنیته و تکنولوژی و هوشِ مصنوعی چونان اژدهایی دارد همه چیز را فرومی‌برد و نابود می‌کند.
این ضیافتِ نور وصدا میسر شد با دادودهشِ بزرگواران در نظام پزشکیِ کرج که سپاسگزار همیشه و هنوزشان هستیم.
سی‌امین نشست با پرسش‌وپاسخ، گرفتنِ عکسهایی برای ثبت در تاریخ و با تقدیمِ پیشکش‌هایی به عزیزان و پذیرایی به فرجام رسید.
امید که آیندگان از ما به بدی یاد نکنند، ایدون باد!
شهریار قاسمی
شاعر و شاهنامه‌پژوه
۲۸شهریور ۱۴۰۳ خورشیدی

@ShahnameAlborz