Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شریعتی ،کوچه سرهنگ کبیری روبروی کوچه دکتر پرندیان
سر کوچه سرهنگ کبیري دو تا بقالي بود طرف راست مشي قاسمعلي بود و طرف چپ مشي علیرضا ، بغل دستش حلبي سازي حاجي باقر بود..
@shahr_kermaanshah
سر کوچه سرهنگ کبیري دو تا بقالي بود طرف راست مشي قاسمعلي بود و طرف چپ مشي علیرضا ، بغل دستش حلبي سازي حاجي باقر بود..
@shahr_kermaanshah
اوایل دهه چهل
ظهرهای گرم تابستان بابام بهم یک ریال میداد که در موقع خواب با باد بزن بادش بزنم این کار را می کردم و خسته می شدم وقتی که می دیدم به خواب عمیق رفته دست از کار می کشیدم ناگهان بابام عرق شدیدی می کرد و من به ناچار دوباره شروع به باد زدن می کردم بعد از بیداری یک ریال را بر میداشتم و از داش صفر نخود وکشمش و تخمه می خریدم.
یک روز همراه پدرم به بازار رفتیم در نزدیکی های چهار راه اجاق نزدیک سکوی حشمت السلطنه یک پنکه خریدیم پنکه در نایلونی پوشیده شده بود. از کوچه های کل هواس که با شتاب عبور می کردیم باد به پنکه می خورد و پروانه اش حرکت می کرد برایم خیلی جالب بود....
پنکه را به خانه آوردیم وبه برق زدیم و روشن کردیم.،باد مطبوعی خانه را خنک کرد
از فردا دیگه خبری از باد بزن .. ویک ریال.... نبود
یادش بخیر
@shahr_kermaanshah
ظهرهای گرم تابستان بابام بهم یک ریال میداد که در موقع خواب با باد بزن بادش بزنم این کار را می کردم و خسته می شدم وقتی که می دیدم به خواب عمیق رفته دست از کار می کشیدم ناگهان بابام عرق شدیدی می کرد و من به ناچار دوباره شروع به باد زدن می کردم بعد از بیداری یک ریال را بر میداشتم و از داش صفر نخود وکشمش و تخمه می خریدم.
یک روز همراه پدرم به بازار رفتیم در نزدیکی های چهار راه اجاق نزدیک سکوی حشمت السلطنه یک پنکه خریدیم پنکه در نایلونی پوشیده شده بود. از کوچه های کل هواس که با شتاب عبور می کردیم باد به پنکه می خورد و پروانه اش حرکت می کرد برایم خیلی جالب بود....
پنکه را به خانه آوردیم وبه برق زدیم و روشن کردیم.،باد مطبوعی خانه را خنک کرد
از فردا دیگه خبری از باد بزن .. ویک ریال.... نبود
یادش بخیر
@shahr_kermaanshah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرچشمه ،کوچه تولایی با همسایه های خوب و مهربان، سمنو پزان و دعاهای دسته جمعی یادش بخیر
#shahr_kermanshah
#shahr_kermanshah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جمعه های تاقبستان شلوغ بود و قایق سواری روی
دریاچه هم هیجان داشت دهه چهل
عکاسباشی زنده یاد منصوری عکاسی شایان
اون قدیم قدیما طاقبستان واقعی درختان زیاد وجوی آب پهنی بود بسیار زیبا دقیقا محلی که الان خوراکی وغذا سرو میکنن،بعدازدرختها یه جوی بسیارپهن بود با آب فراوان،تابستانهای گرم بخاطر نبودن امکانات خنک کننده،مردم چادرمیزدن وفامیلها دستجمعی دورهم یک هفته زیرچادرها زندگی میکردن،مثل مسافرت کردن،مردها صبح میرفتن سرکاروزنان آشپزی وپخت وپز،،شبا صدای قورباغه وپرندگان واقعا لذتبخش بود،صبح که ازخواب بیدارمیشدی،نسیم خنک،صدای جوی آب ذلال وبچه غورباغه های برکه ها،الهی دیدن داشت،
@shahr_kermaanshah
دریاچه هم هیجان داشت دهه چهل
عکاسباشی زنده یاد منصوری عکاسی شایان
اون قدیم قدیما طاقبستان واقعی درختان زیاد وجوی آب پهنی بود بسیار زیبا دقیقا محلی که الان خوراکی وغذا سرو میکنن،بعدازدرختها یه جوی بسیارپهن بود با آب فراوان،تابستانهای گرم بخاطر نبودن امکانات خنک کننده،مردم چادرمیزدن وفامیلها دستجمعی دورهم یک هفته زیرچادرها زندگی میکردن،مثل مسافرت کردن،مردها صبح میرفتن سرکاروزنان آشپزی وپخت وپز،،شبا صدای قورباغه وپرندگان واقعا لذتبخش بود،صبح که ازخواب بیدارمیشدی،نسیم خنک،صدای جوی آب ذلال وبچه غورباغه های برکه ها،الهی دیدن داشت،
@shahr_kermaanshah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قدیما رو پشت وبام خوابیدن عالمی داشت و آدابی که دیگه تکرار نمیشه .پرده دور تخت و کوزه آبی و آسمان پر ستاره و ماه شب چهارده وشمشمه کوره و پرواز پرستوها
یادشبخیر پشت بام کاه گلی خانه مادربزرگ،شبا دورتخت چوبی بزرگ پرده چلوار سفید میکشیدن ،همسایه ها تک به تک پله های مثلی آرام طی میکردن وبه طرف تختشان میخزیدن،یادم میاد دایی من یه گوشی داشت مثل هنزفری،نوک فلزیشه میزد به فلز تخت صدای رادیو کرمانشاه شنیده میشد،،این یعنی همه آرزوهای دختربجه ۴-۵ ساله،اون زمانها آرزوها کوچیک بود ولذتها عمیق چونکه دلها بزرگ بود وتوقها کم،اون روزای خوب کجا رفت😢
@shahr_kermaansha
یادشبخیر پشت بام کاه گلی خانه مادربزرگ،شبا دورتخت چوبی بزرگ پرده چلوار سفید میکشیدن ،همسایه ها تک به تک پله های مثلی آرام طی میکردن وبه طرف تختشان میخزیدن،یادم میاد دایی من یه گوشی داشت مثل هنزفری،نوک فلزیشه میزد به فلز تخت صدای رادیو کرمانشاه شنیده میشد،،این یعنی همه آرزوهای دختربجه ۴-۵ ساله،اون زمانها آرزوها کوچیک بود ولذتها عمیق چونکه دلها بزرگ بود وتوقها کم،اون روزای خوب کجا رفت😢
@shahr_kermaansha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میدان علافخانه اولین و قدیمی ترین میدان کرمانشاه
یادحاج مصطفی روغنچیان بزرگ خاندان پایرون ...مشهدی علیجان رحمتیان بزرگ خاندان رحمتیان ومرحوم پسربزرگوارش مشهدی اکبربخیر آقای ملکشاهی سرنبش دکان خشکبارداشت، داش یدالله نقشبندی وامیرسلیمی قصاب بخیروعمو اصغرمیری بزرگان علافخانه عموحشمت خورامه یادشان گرامی باد وپیازهای وسط علافخانه که هیچ کدام ازکسبه تااول زمستان آن راداخل مغازه نمیبردن یادباد ..
@shahr_kermaanshah
یادحاج مصطفی روغنچیان بزرگ خاندان پایرون ...مشهدی علیجان رحمتیان بزرگ خاندان رحمتیان ومرحوم پسربزرگوارش مشهدی اکبربخیر آقای ملکشاهی سرنبش دکان خشکبارداشت، داش یدالله نقشبندی وامیرسلیمی قصاب بخیروعمو اصغرمیری بزرگان علافخانه عموحشمت خورامه یادشان گرامی باد وپیازهای وسط علافخانه که هیچ کدام ازکسبه تااول زمستان آن راداخل مغازه نمیبردن یادباد ..
@shahr_kermaanshah