@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
با آنکه زمانه داشت دل خون از تو
کامی نگرفت دورِ گردون از تو
بُردند به قتلگاه و نتْوانستند
یک لحظه تو را بَرَند بیرون از تو.
محمدرضا شفیعی کدکنی
سرودِ کوچک در ستایش انسانِ بزرگ
از مجموعهٔ هزارهٔ دوم آهوی کوهی
ـــــــــــــــــــــــ
با آنکه زمانه داشت دل خون از تو
کامی نگرفت دورِ گردون از تو
بُردند به قتلگاه و نتْوانستند
یک لحظه تو را بَرَند بیرون از تو.
محمدرضا شفیعی کدکنی
سرودِ کوچک در ستایش انسانِ بزرگ
از مجموعهٔ هزارهٔ دوم آهوی کوهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
در سوگ و ستایش امام حسین علیه السلام
«جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق
که روانت سرِ تسلیم نیاورد فرود
ز آن فداکاری مردانه و جانبازی پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود»
بر دیوار حسینیه روستای تنکمان، شهرستان نظرآباد، استان البرز
ویدیو: محدثه اصل روستا
در سوگ و ستایش امام حسین علیه السلام
«جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق
که روانت سرِ تسلیم نیاورد فرود
ز آن فداکاری مردانه و جانبازی پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود»
بر دیوار حسینیه روستای تنکمان، شهرستان نظرآباد، استان البرز
ویدیو: محدثه اصل روستا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برات میارم؛ حتماً
هرگز به آقای شاملو بیاعتقاد نشدهام.
[در موسم درگذشت شاعر فقید؛ احمد شاملو]
قبل از همه باید بگویم که بنده هرگز به آقای شاملو بیاعتقاد نشدهام. آقای شاملو یکی از برجستهترین استعدادهای عصر و نسل ِ خویش است که پنجاهوپنج تا شصت سال فعالیتِ شبانهروزی در قلمروِ فرهنگِ مملکت ما داشته است. تقریباً اولین نمونههایِ شعرِ چاپ شدهٔ او تاریخِ سال تولد بنده و یکی دو سالگی سرکار عالی را دارد.
کدام آدم با شرف و عاقلی میتواند منکر چنین استعداد و پشتکاری شود و اگر بشود آیا آبروی خودش را بر باد نداده است؟
شاملو «مختلف الاضلاعی» است که فقط «ضلع» شعری او را جوانها میبینند و باز از «مختلف الاضلاعِ» شعر او هم فقط بیوزنی را و این ضلع، چون «امری عدمی» است دسترسی به آن برای همه آسان است. به همین دلیل هر جوانی با دفترچهای چهلبرگ و با مداد دلش میخواهد
ا. بامداد شود چون شاملو وزن را کنار گذاشته است پس با کنار گذاشتنِ وزن می توان شاملو شد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
[نامهای از توکیو دربارهٔ احمد شاملو]
با چراغ و آینه، صص ۵۲۳ و ۵۲۴
#احمد_شاملو
[در موسم درگذشت شاعر فقید؛ احمد شاملو]
قبل از همه باید بگویم که بنده هرگز به آقای شاملو بیاعتقاد نشدهام. آقای شاملو یکی از برجستهترین استعدادهای عصر و نسل ِ خویش است که پنجاهوپنج تا شصت سال فعالیتِ شبانهروزی در قلمروِ فرهنگِ مملکت ما داشته است. تقریباً اولین نمونههایِ شعرِ چاپ شدهٔ او تاریخِ سال تولد بنده و یکی دو سالگی سرکار عالی را دارد.
کدام آدم با شرف و عاقلی میتواند منکر چنین استعداد و پشتکاری شود و اگر بشود آیا آبروی خودش را بر باد نداده است؟
شاملو «مختلف الاضلاعی» است که فقط «ضلع» شعری او را جوانها میبینند و باز از «مختلف الاضلاعِ» شعر او هم فقط بیوزنی را و این ضلع، چون «امری عدمی» است دسترسی به آن برای همه آسان است. به همین دلیل هر جوانی با دفترچهای چهلبرگ و با مداد دلش میخواهد
ا. بامداد شود چون شاملو وزن را کنار گذاشته است پس با کنار گذاشتنِ وزن می توان شاملو شد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
[نامهای از توکیو دربارهٔ احمد شاملو]
با چراغ و آینه، صص ۵۲۳ و ۵۲۴
#احمد_شاملو
@shafiei_kadkani
ادبیات و هنر، فُرم است و فُرم است و فُرم است و دیگر هیچ. حتّی همان چیزی را که شما در ادبیات و هنرها و ادیان و اسطورهها «مضمون» و «معنی» یا «پیام» یا «محتوی» میخوانید، وقتی شناخت عمیقی از آن به دست آوردید متوجه میشوید که چیزی جز صورت و ساختار و فرم نمیتواند باشد.
اگر در بحث از «هنرِ» سعدی شما نتوانید به مسائل «فرمِ» شعر او بپردازید، راهی نخواهید داشت جز اینکه «شعر»های سعدی را تبدیل به «نثر» کنید و عبارات مبتذل و مکرّر خودتان را جانشینِ بلاغت شگفتآورِ او سازید.
در حوزهٔ عرفان و دین نیز همین است و در قلمرو اسطوره نیز چنین است و در موسیقی و نقّاشی و تئاتر و سینما هم همین است. هر چه در قلمروِ این هنرها گفته شود و بیرون از بحث دربارهٔ «فرم»های این هنرها و تحوّل این فرمها یا کم و کسر این فرمها یا کمال این فرمها یا مشابهتِ این فرمها با فرمهای دیگر و یا تأثیرپذیری این فرمها از یکدیگر بگویید «انشانویسیِ» توخالی و فریبنده است و میتواند ساعاتی از وقت خوانندهٔ بیخبر را به هدر بدهد و دیگر هیچ.
محمدرضا شفیعی کدکنی
مطالعهٔ بیشتر:
رستاخیز کلمات،
بخشِ «صورت» تنها میدانِ تحقیق ادبی
صص ۲۱۲–۲۱۱
ادبیات و هنر، فُرم است و فُرم است و فُرم است و دیگر هیچ. حتّی همان چیزی را که شما در ادبیات و هنرها و ادیان و اسطورهها «مضمون» و «معنی» یا «پیام» یا «محتوی» میخوانید، وقتی شناخت عمیقی از آن به دست آوردید متوجه میشوید که چیزی جز صورت و ساختار و فرم نمیتواند باشد.
اگر در بحث از «هنرِ» سعدی شما نتوانید به مسائل «فرمِ» شعر او بپردازید، راهی نخواهید داشت جز اینکه «شعر»های سعدی را تبدیل به «نثر» کنید و عبارات مبتذل و مکرّر خودتان را جانشینِ بلاغت شگفتآورِ او سازید.
در حوزهٔ عرفان و دین نیز همین است و در قلمرو اسطوره نیز چنین است و در موسیقی و نقّاشی و تئاتر و سینما هم همین است. هر چه در قلمروِ این هنرها گفته شود و بیرون از بحث دربارهٔ «فرم»های این هنرها و تحوّل این فرمها یا کم و کسر این فرمها یا کمال این فرمها یا مشابهتِ این فرمها با فرمهای دیگر و یا تأثیرپذیری این فرمها از یکدیگر بگویید «انشانویسیِ» توخالی و فریبنده است و میتواند ساعاتی از وقت خوانندهٔ بیخبر را به هدر بدهد و دیگر هیچ.
محمدرضا شفیعی کدکنی
مطالعهٔ بیشتر:
رستاخیز کلمات،
بخشِ «صورت» تنها میدانِ تحقیق ادبی
صص ۲۱۲–۲۱۱
وطن در تبعید
کی باز میگردد وطن، روزی به سوی ما
در جامهای زیبا، به رنگ آرزوی ما
در جامهٔ رنگینِ آزادی و آبادی
یک گام آنسوتر زِ شهر جستجوی ما
یک پله بالاتر به بامِ شادیِ روشن
آن سوتر از این خانههای تنگِ کوی ما
کی باز میگردد وطن ز ایّامِ تبعیدش
در لرزهٔ فریادِ شوق و های و هوی ما
کی باز میگردد وطن از دوردستِ شب
سوی سحرگاهانِ شاد و خنده روی ما
اینجا همین جایی که در هر لحظه ای نامش،
گردد گِره، با گریههامان، در گلوی ما.
از مجموعهٔ تازهٔ شعرِ «نامهای به آسمان»
محمدرضا شفیعی کدکنی
#برای
کی باز میگردد وطن، روزی به سوی ما
در جامهای زیبا، به رنگ آرزوی ما
در جامهٔ رنگینِ آزادی و آبادی
یک گام آنسوتر زِ شهر جستجوی ما
یک پله بالاتر به بامِ شادیِ روشن
آن سوتر از این خانههای تنگِ کوی ما
کی باز میگردد وطن ز ایّامِ تبعیدش
در لرزهٔ فریادِ شوق و های و هوی ما
کی باز میگردد وطن از دوردستِ شب
سوی سحرگاهانِ شاد و خنده روی ما
اینجا همین جایی که در هر لحظه ای نامش،
گردد گِره، با گریههامان، در گلوی ما.
از مجموعهٔ تازهٔ شعرِ «نامهای به آسمان»
محمدرضا شفیعی کدکنی
#برای
شعرِ ناب چگونه است؟
به این بیت حافظ بنگرید:
چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید
ما با هنرسازههایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ اینگونه تشبیهات به تکرار دیده میشود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنرسازهها» از نو فعّال شدهاند.
هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال میشوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازهها را فعّال کند.
در درون همین نظریهٔ «ادبیّت» و فعّال کردن هنر سازهها است که تکاملِ آثارِ ادبی، در بستر بیکرانهٔ تاریخ ادبیات ملل مختلف، شکل میگیرد و تمام «موتیف»های ناتوان و همهٔ هنرسازههای بیرمق و از کارافتاده، فعّال میشوند و با چهرهای دیگر خود را آشکار میکنند.
ز باب تمثیل میتوان گفت هر «واژه» سکهای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سروکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل میکند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمالشناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که میتواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق میافتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیامرسانی دارد فراموش میکنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» میکند.
شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمالشناسیک آن میشویم.
گاهی هست که ما ساعتها مسحورِ یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی و فردوسی میشویم و آن را با خود زمزمه میکنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. همان حالت رستاخیز کلمهها است که ما را مجذوب خود میکند و چنان است که آن روی دیگر سکّه را هرگز به یاد نمیآوریم، روی پیامرسانی و جانب معنایی جمله را.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، صص ۶۲-۵۹
#حافظ
به این بیت حافظ بنگرید:
چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید
ما با هنرسازههایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ اینگونه تشبیهات به تکرار دیده میشود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنرسازهها» از نو فعّال شدهاند.
هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال میشوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازهها را فعّال کند.
در درون همین نظریهٔ «ادبیّت» و فعّال کردن هنر سازهها است که تکاملِ آثارِ ادبی، در بستر بیکرانهٔ تاریخ ادبیات ملل مختلف، شکل میگیرد و تمام «موتیف»های ناتوان و همهٔ هنرسازههای بیرمق و از کارافتاده، فعّال میشوند و با چهرهای دیگر خود را آشکار میکنند.
ز باب تمثیل میتوان گفت هر «واژه» سکهای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سروکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل میکند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمالشناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که میتواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق میافتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیامرسانی دارد فراموش میکنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» میکند.
شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمالشناسیک آن میشویم.
گاهی هست که ما ساعتها مسحورِ یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی و فردوسی میشویم و آن را با خود زمزمه میکنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. همان حالت رستاخیز کلمهها است که ما را مجذوب خود میکند و چنان است که آن روی دیگر سکّه را هرگز به یاد نمیآوریم، روی پیامرسانی و جانب معنایی جمله را.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، صص ۶۲-۵۹
#حافظ
1723444315292.jpg
1 MB
زینَتُ المَجالس
چون دلقکانِ شهر پیِ لوت و لقمهای
روزی هزار بار در آن جامهها شدن،
همراه دزد و جانی و جنگیر و فالبین
رسوایِ خاص و عام به هنگامهها شدن،
چون نقشهای الفیه شَلفیّه در قرون
اسطورهٔ وقاحت، در چامهها شدن،
در عرصهٔ قیامت و هنگامهٔ حساب
در زمرهٔ گروهِ سیهنامهها شدن،
آسانتر است، این همه، ای دوست! نزدِ من
تا زینتُ المجالسِ خودکامهها شدن.
چون دلقکانِ شهر پیِ لوت و لقمهای
روزی هزار بار در آن جامهها شدن،
همراه دزد و جانی و جنگیر و فالبین
رسوایِ خاص و عام به هنگامهها شدن،
چون نقشهای الفیه شَلفیّه در قرون
اسطورهٔ وقاحت، در چامهها شدن،
در عرصهٔ قیامت و هنگامهٔ حساب
در زمرهٔ گروهِ سیهنامهها شدن،
آسانتر است، این همه، ای دوست! نزدِ من
تا زینتُ المجالسِ خودکامهها شدن.
شفیعی کدکنی
علی اصغر حکمت وزیر فرهنگِ ما بود. [یادی از فرزندِ شایسته و وارستهٔ ایران و خادم ملت؛ استاد بیهمتا، علی اصغر خان حکمت] محمدرضا شفیعی کدکنی: شادروان علی اصغر حکمت (۱۲۷۲-۱۳۵۹) آن وزیرِ دانشپرور و دورانسازِ ما... در هرگز و همیشهٔ انسان، صفحهٔ ۱۵۶
علی اصغر حکمت وزیر فرهنگِ ما بود.
[یادی از فرزندِ شایسته و وارستهٔ ایران و خادم ملت؛
استاد بیهمتا، علی اصغر خان حکمت]
شادروان علی اصغر حکمت آدمی است که از کودکی در یک خانوادهٔ دینی و مذهبی بزرگ شده، همهٔ قرآن را حفظ داشته و سالی ۳ یا ۴ ماه روزه میگرفته و در تقوا و فضیلت بینظیر است.
او کسی است که از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۷ سکاندار کشتی فرهنگی ایران است.
حکمت دانشگاه تهران را تأسیس میکند و حتی لغت دانشگاه را او میسازد و اولین رئیس دانشگاه تهران نیز میشود.
حکمت، دانشکدهٔ معقول و منقول را ایجاد میکند، دانشسرای عالی و دانشکدهٔ فنی را تأسیس میکند.
مدارس ابتدایی و متوسطه را در ایران سامان میدهد و کلاسهای مبارزه با بیسوادی را راه اندازی میکند. در کنار اینها او کتابخانهٔ ملی و فرهنگستان، سازمان تربیت بدنی را به وجود آورده و استادیوم امجدیه را میسازد. ضمن اینکه کاوشهای باستان شناسی را سرو سامان میدهد، موزهٔ ایران باستان، پارس و حضرت معصومه سلام الله را در قم میسازد.
آرامگاه فردوسی، سعدی، حافظ، ابن سینا و ابوالفتوح رازی توسط حکمت ساخته شد.
برای اولین بار او بود که کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی را در سال ۱۳۱۳ ایجاد کرد و در کنار آن کنگرهٔ هفتصدمین تصنیف گلستان و بوستان برگزار کرد.
علی اصغر خان حکمت اولین تفسیر عظیم قرآن را که کشف الاسرار میبدی است در دانشگاه تهران تصحیح میکند و بسیاری از آیات و سورههای قرآنی را به شعر فارسی در میآورد و اولین کتاب تعلیم قرآن را برای کودکان و نوجوانان مینویسد.
تاریخ ادبیات برون و آثار شکسپیر را ترجمه میکند و به ۳ زبان عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط دارد و حتی در زبان اردو نیز اطلاعاتی دارد.
کارهای فرهنگی که حکمت به عنوان سفیر ایران در هند کرده معروف است. حکمت با آدمهایی مثل ابو کلام آزاد، نهرو و گاندی، آشنایی و دوستی داشته است.
حکمت فارسی سرهنویس و شاعر بود.
او ۶۰ سال خاطرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود را هر شب نوشته که در ۶۰ دفتر جمع شده که مرحوم دبیر سیاقی ۴ جلد از آن را منتشر کرده است.
یادداشت از دکتر منصور رستگار فسایی
محمدرضا شفیعی کدکنی:
شادروان علی اصغر حکمت (۱۲۷۲-۱۳۵۹) آن وزیرِ دانشپرور و دورانسازِ ما...
در هرگز و همیشهٔ انسان، صفحهٔ ۱۵۶
[یادی از فرزندِ شایسته و وارستهٔ ایران و خادم ملت؛
استاد بیهمتا، علی اصغر خان حکمت]
شادروان علی اصغر حکمت آدمی است که از کودکی در یک خانوادهٔ دینی و مذهبی بزرگ شده، همهٔ قرآن را حفظ داشته و سالی ۳ یا ۴ ماه روزه میگرفته و در تقوا و فضیلت بینظیر است.
او کسی است که از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۷ سکاندار کشتی فرهنگی ایران است.
حکمت دانشگاه تهران را تأسیس میکند و حتی لغت دانشگاه را او میسازد و اولین رئیس دانشگاه تهران نیز میشود.
حکمت، دانشکدهٔ معقول و منقول را ایجاد میکند، دانشسرای عالی و دانشکدهٔ فنی را تأسیس میکند.
مدارس ابتدایی و متوسطه را در ایران سامان میدهد و کلاسهای مبارزه با بیسوادی را راه اندازی میکند. در کنار اینها او کتابخانهٔ ملی و فرهنگستان، سازمان تربیت بدنی را به وجود آورده و استادیوم امجدیه را میسازد. ضمن اینکه کاوشهای باستان شناسی را سرو سامان میدهد، موزهٔ ایران باستان، پارس و حضرت معصومه سلام الله را در قم میسازد.
آرامگاه فردوسی، سعدی، حافظ، ابن سینا و ابوالفتوح رازی توسط حکمت ساخته شد.
برای اولین بار او بود که کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی را در سال ۱۳۱۳ ایجاد کرد و در کنار آن کنگرهٔ هفتصدمین تصنیف گلستان و بوستان برگزار کرد.
علی اصغر خان حکمت اولین تفسیر عظیم قرآن را که کشف الاسرار میبدی است در دانشگاه تهران تصحیح میکند و بسیاری از آیات و سورههای قرآنی را به شعر فارسی در میآورد و اولین کتاب تعلیم قرآن را برای کودکان و نوجوانان مینویسد.
تاریخ ادبیات برون و آثار شکسپیر را ترجمه میکند و به ۳ زبان عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط دارد و حتی در زبان اردو نیز اطلاعاتی دارد.
کارهای فرهنگی که حکمت به عنوان سفیر ایران در هند کرده معروف است. حکمت با آدمهایی مثل ابو کلام آزاد، نهرو و گاندی، آشنایی و دوستی داشته است.
حکمت فارسی سرهنویس و شاعر بود.
او ۶۰ سال خاطرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود را هر شب نوشته که در ۶۰ دفتر جمع شده که مرحوم دبیر سیاقی ۴ جلد از آن را منتشر کرده است.
یادداشت از دکتر منصور رستگار فسایی
محمدرضا شفیعی کدکنی:
شادروان علی اصغر حکمت (۱۲۷۲-۱۳۵۹) آن وزیرِ دانشپرور و دورانسازِ ما...
در هرگز و همیشهٔ انسان، صفحهٔ ۱۵۶
وزیرِ فرهنگِ ما
یادکرد مرد بزرگ فرهنگ ایران، قافلهسالار سخن و خادم ملت،
شادروان استاد دکتر پرویز ناتل خانلری
در سالروز درگذشت ایشان
پرویز ناتل خانلری پس از تحصیل در مدارس سن لویی، مدرسهٔ آمریکایی و مدرسهٔ ثروت به دارالفنون رفت و به پیشنهاد استاد بدیع الزمان فروزانفر در رشتهٔ ادبی درس خواند.
ایشان در طول تحصیل معلّم دبیرستانهای تهران بود تا اینکه دکترای زبان و ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۲ از دانشگاه تهران دریافت کرد.
استاد راهنمای رسالهٔ دکتری ایشان ملک الشعراء بهار و عنوان رسالهٔ او «تحول غزل در شعر فارسی» بود. این رساله بعدتر با عنوان
«تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل فارسی» منتشر شد.
دکتر خانلری از سال ۱۳۳۲ به سمت استادی دانشگاه تهران منصوب شد.
خانلری چه کرد؟
خانلری بنیاد فرهنگ را بنا کرد.
این بنیاد در مدت فعالیت خود بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب منتشر کرد که غالب آن از متون مهم تحقیقاتی در زمینهٔ ادبی، تاریخی، ادبی و علمیست.
خانلری همچنین فرهنگستان ادب و هنر، فرهنگستان زبان، بنیاد شاهنامه، انجمن فلسفه و حکمت و اسناد فرهنگی آسیا را تأسیس کرد.
پرویز ناتل خانلری تاریخ زبان فارسی را در ۳ جلد، وزن شعر فارسی، زبان و زبانشناسی و دستور زبان فارسی را نگاشت.
او بود که مجلهٔ جریانسازِ «سخن» را پایهگذاری کرد. این نشریه از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ محلی برای یادداشتها و مقالههای فرهنگی و ادبی استادان، پژوهشگران و نویسندگان پیشرو و برجستهٔ ایران شد.
با اجرای طرح «سپاه دانش» که ایدهپرداز و پایهگذار آن دکتر خانلری بود، میلیونها کودک روستایی به مدرسه رفتند. خانلری با قبول سمت وزارت فرهنگ، توانست مدرسه را به روستاهای دور و مناطق محروم ببرد.
خانلری نخستین کس در ایران بود که کتاب دستور زبان فارسی را بر مبنای زبانشناسی مدرن تألیف کرد.
کتابهای تاریخ زبان فارسی و وزن شعر فارسی خانلری هنوز از جمله مهمترین مراجع در این حوزهها هستند.
خانلری در سال ۱۳۵۹ منقحترین و معتبرترین نسخهٔ دیوان حافظ را منتشر کرد.
۴۸۶ غزل این دیوان با روش علمی و بر مبنای مقایسه ۱۴ نسخه خطی مهم تنظیم شدهاند.
نثر خانلری یکی از درخشانترین نمونههای نثر معاصر است.
شعر «عقاب» مشهورترین مثنوی ناتل خانلری است که سال ۱۳۲۱ در مجلهٔ مهر در تهران منتشر و به صادق هدایت پیشکش شده است.
#ایران
#پرویز_ناتل_خانلری
یادکرد مرد بزرگ فرهنگ ایران، قافلهسالار سخن و خادم ملت،
شادروان استاد دکتر پرویز ناتل خانلری
در سالروز درگذشت ایشان
پرویز ناتل خانلری پس از تحصیل در مدارس سن لویی، مدرسهٔ آمریکایی و مدرسهٔ ثروت به دارالفنون رفت و به پیشنهاد استاد بدیع الزمان فروزانفر در رشتهٔ ادبی درس خواند.
ایشان در طول تحصیل معلّم دبیرستانهای تهران بود تا اینکه دکترای زبان و ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۲ از دانشگاه تهران دریافت کرد.
استاد راهنمای رسالهٔ دکتری ایشان ملک الشعراء بهار و عنوان رسالهٔ او «تحول غزل در شعر فارسی» بود. این رساله بعدتر با عنوان
«تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل فارسی» منتشر شد.
دکتر خانلری از سال ۱۳۳۲ به سمت استادی دانشگاه تهران منصوب شد.
خانلری چه کرد؟
خانلری بنیاد فرهنگ را بنا کرد.
این بنیاد در مدت فعالیت خود بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب منتشر کرد که غالب آن از متون مهم تحقیقاتی در زمینهٔ ادبی، تاریخی، ادبی و علمیست.
خانلری همچنین فرهنگستان ادب و هنر، فرهنگستان زبان، بنیاد شاهنامه، انجمن فلسفه و حکمت و اسناد فرهنگی آسیا را تأسیس کرد.
پرویز ناتل خانلری تاریخ زبان فارسی را در ۳ جلد، وزن شعر فارسی، زبان و زبانشناسی و دستور زبان فارسی را نگاشت.
او بود که مجلهٔ جریانسازِ «سخن» را پایهگذاری کرد. این نشریه از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ محلی برای یادداشتها و مقالههای فرهنگی و ادبی استادان، پژوهشگران و نویسندگان پیشرو و برجستهٔ ایران شد.
با اجرای طرح «سپاه دانش» که ایدهپرداز و پایهگذار آن دکتر خانلری بود، میلیونها کودک روستایی به مدرسه رفتند. خانلری با قبول سمت وزارت فرهنگ، توانست مدرسه را به روستاهای دور و مناطق محروم ببرد.
خانلری نخستین کس در ایران بود که کتاب دستور زبان فارسی را بر مبنای زبانشناسی مدرن تألیف کرد.
کتابهای تاریخ زبان فارسی و وزن شعر فارسی خانلری هنوز از جمله مهمترین مراجع در این حوزهها هستند.
خانلری در سال ۱۳۵۹ منقحترین و معتبرترین نسخهٔ دیوان حافظ را منتشر کرد.
۴۸۶ غزل این دیوان با روش علمی و بر مبنای مقایسه ۱۴ نسخه خطی مهم تنظیم شدهاند.
نثر خانلری یکی از درخشانترین نمونههای نثر معاصر است.
شعر «عقاب» مشهورترین مثنوی ناتل خانلری است که سال ۱۳۲۱ در مجلهٔ مهر در تهران منتشر و به صادق هدایت پیشکش شده است.
#ایران
#پرویز_ناتل_خانلری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زاگرس؛ هویتِ ساکنانش و پارهٔ تنِ ایران
ماجرای بلوطها چه بود؟
در سال ۱۳۹۹
بعد از اینکه استاد شفیعی کدکنی از کاشت تکبلوطشان در زاگرس باخبر شدند، ذوق و شادمانی ویژهای کردند
و این احساس و هیجان ادامه پیدا کرد تا اینکه اختصاصاً شعری برای بلوطشان سرودند:
درختی که با نام من کاشتید
سر از فخر بر عرشم افراشتید
ز پندارِ نیکِ شما بود، آنک،
سزاوار نیکیم پنداشتید
یکی شعرِ سبزی که تا جاودان،
بماناد، زان خامه بنگاشتید
درخت است آرایشِ شعرِ من
به خویشم دگرباره برگاشتید۱
منم عاشقِ باغ و جوبار و گل
دُرُستم بدین خوی انگاشتید
الی آخر...
۱۰ شهریور ۱۳۹۹
خوشحالی استاد ما را دلگرمتر کرد و چند ماه بعد با همکاری بنیاد الگن و رسانهٔ شفیعی کدکنی و حضور در منطقهٔ حفاظتشدهٔ الگن، چندصد دانهٔ بلوط و چندصد دانهٔ بادام کوهی در عرصه و تپهای با نام ایشان در الگِن کاشته شد.
بزرگترین رویشگاه اکولوژیک ایران، زاگرس که یک شاخه از درختِ مهربانیاش تأمین ۴۵ درصد آب شیرین سراسر ایران است.
زاگرس وامدارِ بلوط است.
زاگرس، پارهٔ تن ایران، ماههاست در آتش میسوزد.
رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
ویدیو: بنیاد الگن
سعید انصاریان
#زاگرس
ماجرای بلوطها چه بود؟
در سال ۱۳۹۹
بعد از اینکه استاد شفیعی کدکنی از کاشت تکبلوطشان در زاگرس باخبر شدند، ذوق و شادمانی ویژهای کردند
و این احساس و هیجان ادامه پیدا کرد تا اینکه اختصاصاً شعری برای بلوطشان سرودند:
درختی که با نام من کاشتید
سر از فخر بر عرشم افراشتید
ز پندارِ نیکِ شما بود، آنک،
سزاوار نیکیم پنداشتید
یکی شعرِ سبزی که تا جاودان،
بماناد، زان خامه بنگاشتید
درخت است آرایشِ شعرِ من
به خویشم دگرباره برگاشتید۱
منم عاشقِ باغ و جوبار و گل
دُرُستم بدین خوی انگاشتید
الی آخر...
۱۰ شهریور ۱۳۹۹
خوشحالی استاد ما را دلگرمتر کرد و چند ماه بعد با همکاری بنیاد الگن و رسانهٔ شفیعی کدکنی و حضور در منطقهٔ حفاظتشدهٔ الگن، چندصد دانهٔ بلوط و چندصد دانهٔ بادام کوهی در عرصه و تپهای با نام ایشان در الگِن کاشته شد.
بزرگترین رویشگاه اکولوژیک ایران، زاگرس که یک شاخه از درختِ مهربانیاش تأمین ۴۵ درصد آب شیرین سراسر ایران است.
زاگرس وامدارِ بلوط است.
زاگرس، پارهٔ تن ایران، ماههاست در آتش میسوزد.
رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
ویدیو: بنیاد الگن
سعید انصاریان
#زاگرس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزل زندگی کنیم.
بدرود شاعر!
#محمد_علی_بهمنی
ویدیو:
شبِ محمدعلی بهمنی، سهشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸
به همت مجلهٔ بخارا
@bukharamag
بدرود شاعر!
#محمد_علی_بهمنی
ویدیو:
شبِ محمدعلی بهمنی، سهشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸
به همت مجلهٔ بخارا
@bukharamag
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت:
«مُصطفیٰ عَلیهالسّلام نمُرده است.
نصیبِ چشمِ تو از مُصطفیٰ مُرده است.»
ذکر شیخ ابوالعبّاسِ قصّاب رحمة الله علیه
تذکرةالاولیاء شیخِ عطّار
تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی
«مُصطفیٰ عَلیهالسّلام نمُرده است.
نصیبِ چشمِ تو از مُصطفیٰ مُرده است.»
ذکر شیخ ابوالعبّاسِ قصّاب رحمة الله علیه
تذکرةالاولیاء شیخِ عطّار
تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی
دعوت به خراسان
...
دانم که بهر بندگی خاصگان حق
وقف است سال و ماه تو را زندگانیا
وین بندگی به میریِ عالم نمیدهی
زین رو به چشم من، تو امیرِ جهانیا
جز مدحشان که زینتِ عرش است و قدسیان
هر مدحتی که هست، گم است و گمانیا
بادا که سال نو به وطن ره سپر شوی
بر خوان فقرِ خود کُنَمت میزبانیا
وانگه زِ ری به سوی خراسان شویم و تو
گردی شفیعِ من زِ چنین تیره جانیا
بر دَرگَهی که خیلِ ملائک به روز و شب
صف بستهاند جمله پیِ پاسبانیا
[محمدرضا شفیعی کدکنی
بخشی از شعر «دعوت به خراسان»
خطاب به شادروان استاد احمد مهدوی دامغانی برای بازگشت به وطن]
منتشر شده در مجلهٔ بخارا، شهریور ۱۳۹۱
عکس: حرمِ مولانَا الرّضا علیه السّلام
آرشیوی، مصطفی شفیعی کدکنی
...
دانم که بهر بندگی خاصگان حق
وقف است سال و ماه تو را زندگانیا
وین بندگی به میریِ عالم نمیدهی
زین رو به چشم من، تو امیرِ جهانیا
جز مدحشان که زینتِ عرش است و قدسیان
هر مدحتی که هست، گم است و گمانیا
بادا که سال نو به وطن ره سپر شوی
بر خوان فقرِ خود کُنَمت میزبانیا
وانگه زِ ری به سوی خراسان شویم و تو
گردی شفیعِ من زِ چنین تیره جانیا
بر دَرگَهی که خیلِ ملائک به روز و شب
صف بستهاند جمله پیِ پاسبانیا
[محمدرضا شفیعی کدکنی
بخشی از شعر «دعوت به خراسان»
خطاب به شادروان استاد احمد مهدوی دامغانی برای بازگشت به وطن]
منتشر شده در مجلهٔ بخارا، شهریور ۱۳۹۱
عکس: حرمِ مولانَا الرّضا علیه السّلام
آرشیوی، مصطفی شفیعی کدکنی
خرّم تن آنکه نام نیکش
مانَد پس مرگ جاودانی
سعدی
با دریغ و افسوس
درگذشت مترجم، مصحّح و استاد پیشکسوت دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران را به اطلاع اهالی فرهنگ و ادبدوستان میرسانیم.
یکی از آثار استاد تجلیل
کتاب ماندگار «معانی و بیان» است که هنوز هم بعد از چند دهه، منبع مهم و خواندنی بسیاری از علاقهمندان ورود به مقاطع تکمیلی دانشگاهی در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی است.
جهان آفرین بر تو رحمت کناد
دگر هرچه گویم فسانهست و باد
رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
مجلس یادبود معلم؛ دکتر جلیل تجلیل:
پنجشنبه، ۱۵ شهریور ۱۴۰۳، از ساعت ۱۳ الی ۱۴:۳۰
تهران، میدان فاطمی، مسجد نور
مانَد پس مرگ جاودانی
سعدی
با دریغ و افسوس
درگذشت مترجم، مصحّح و استاد پیشکسوت دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران را به اطلاع اهالی فرهنگ و ادبدوستان میرسانیم.
یکی از آثار استاد تجلیل
کتاب ماندگار «معانی و بیان» است که هنوز هم بعد از چند دهه، منبع مهم و خواندنی بسیاری از علاقهمندان ورود به مقاطع تکمیلی دانشگاهی در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی است.
جهان آفرین بر تو رحمت کناد
دگر هرچه گویم فسانهست و باد
رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
مجلس یادبود معلم؛ دکتر جلیل تجلیل:
پنجشنبه، ۱۵ شهریور ۱۴۰۳، از ساعت ۱۳ الی ۱۴:۳۰
تهران، میدان فاطمی، مسجد نور
کتابی فصیحتر از شاهنامه نیست.
◾ناقد بزرگ عرب، ابن اثیر جزری که برادر ابن اثیر مؤلف الکامل است در کتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر شاهنامه را ستوده و قرآن عجم نامیده و وجود آن را دلیل برتری ایرانیان در شاعری بر تازیان شمره است.
ترجمهٔ این سخنان از محمدرضا شفیعی کدکنی:
شاعر هرگاه بخواهد امور بیشماری را که معانی پراکنده یی دارند در شعر خود بیاورد، نیازمند آن باشد که سخن خویش را درازدامن کند و دویست و یا سیصد بیت یا بیشتر از اینها بسراید، بیگمان در همهٔ آن ابیات، نیکآور و موفق نخواهد بود و حتی در بیشتر اینها نیز. چرا که توفیق او در اندکی از آن ابیات است و بیشتر آن ابیات پست و ناپسند خواهد بود. اما کار نویسنده بدینگونه نیست. چرا که او در یک نامه چندان که به ده ورق از کاغذها برسد حتی بیش تر از اینها مینویسد به حدی که مشتمل بر سیصد سطر یا چهارصد و پانصد باشد و در همهٔ این نوشتهها موفق وخوشسخن خواهد بود.
و این امری است که هیچ خلافی در آن نیست. چرا که ما آن را خود دیدهایم و شنیدهایم و گفتهایم.
از این روی است که من دریافتم که ایرانیان در این نکته بر عرب ترجیح دارند.
چرا که شاعر ایشان (ایرانیان، فردوسی) کتابی را از آغاز تا پایان به شعر تصنیف میکند و این کتاب گزارش داستانها و حالات است و با این همه در زبان ملی ایشان، در نهایت فصاحت و بلاغت است. همچنان که فردوسی در سرودن کتاب معروف شاهنامه این کار را کرده است.
و این کتاب شصتهزار بیت شعر است شامل تاریخ ایرانیان، و این کتاب قرآن این ملت است و همهٔ فصیحان ایران همرأی و همعقیدهاند که در زبان ایشان
کتابی فصیحتر از شاهنامه نیست. و چنین چیزی در زبان عرب یافت نمیشود، با همهٔ گسترشی که این زبان دارد و با همهٔ شاخههایی که در هنرها و هدفهای
آن هست.
راهنمای کتاب، سال ۱۲، صص ۲۸۱-۲۸۰
◾ناقد بزرگ عرب، ابن اثیر جزری که برادر ابن اثیر مؤلف الکامل است در کتاب المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر شاهنامه را ستوده و قرآن عجم نامیده و وجود آن را دلیل برتری ایرانیان در شاعری بر تازیان شمره است.
ترجمهٔ این سخنان از محمدرضا شفیعی کدکنی:
شاعر هرگاه بخواهد امور بیشماری را که معانی پراکنده یی دارند در شعر خود بیاورد، نیازمند آن باشد که سخن خویش را درازدامن کند و دویست و یا سیصد بیت یا بیشتر از اینها بسراید، بیگمان در همهٔ آن ابیات، نیکآور و موفق نخواهد بود و حتی در بیشتر اینها نیز. چرا که توفیق او در اندکی از آن ابیات است و بیشتر آن ابیات پست و ناپسند خواهد بود. اما کار نویسنده بدینگونه نیست. چرا که او در یک نامه چندان که به ده ورق از کاغذها برسد حتی بیش تر از اینها مینویسد به حدی که مشتمل بر سیصد سطر یا چهارصد و پانصد باشد و در همهٔ این نوشتهها موفق وخوشسخن خواهد بود.
و این امری است که هیچ خلافی در آن نیست. چرا که ما آن را خود دیدهایم و شنیدهایم و گفتهایم.
از این روی است که من دریافتم که ایرانیان در این نکته بر عرب ترجیح دارند.
چرا که شاعر ایشان (ایرانیان، فردوسی) کتابی را از آغاز تا پایان به شعر تصنیف میکند و این کتاب گزارش داستانها و حالات است و با این همه در زبان ملی ایشان، در نهایت فصاحت و بلاغت است. همچنان که فردوسی در سرودن کتاب معروف شاهنامه این کار را کرده است.
و این کتاب شصتهزار بیت شعر است شامل تاریخ ایرانیان، و این کتاب قرآن این ملت است و همهٔ فصیحان ایران همرأی و همعقیدهاند که در زبان ایشان
کتابی فصیحتر از شاهنامه نیست. و چنین چیزی در زبان عرب یافت نمیشود، با همهٔ گسترشی که این زبان دارد و با همهٔ شاخههایی که در هنرها و هدفهای
آن هست.
راهنمای کتاب، سال ۱۲، صص ۲۸۱-۲۸۰
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
نقشهٔ آزادی
▪️با نقطه، نقطه،
نقطهٔ خون،
خونِ رهروان
خونِ هزار مهسا خونِ بسی جوان
این نقشه بر سراسر میهن
در حال شکلگیری و در گسترانگی
میگسترد به هرسو در بیکرانگی.
این نقشه را، شبانه، به یکبار
نتوان کشید و دید
در طول سالیانش، با خون توان کشید
با خون نسلها
پررنگ و آشکار شود، در برابرت
تا ناکجایِ هرگزیِ حیرتآورت
این نقشهٔ شکفتگی و شادی وطن
این نقشهٔ رهایی و آزادی وطن
محمدرضا شفیعی کدکنی
مهرماه ۱۴۰۱
#مهسا_امینی
ـــــــــــــــــــــــ
نقشهٔ آزادی
▪️با نقطه، نقطه،
نقطهٔ خون،
خونِ رهروان
خونِ هزار مهسا خونِ بسی جوان
این نقشه بر سراسر میهن
در حال شکلگیری و در گسترانگی
میگسترد به هرسو در بیکرانگی.
این نقشه را، شبانه، به یکبار
نتوان کشید و دید
در طول سالیانش، با خون توان کشید
با خون نسلها
پررنگ و آشکار شود، در برابرت
تا ناکجایِ هرگزیِ حیرتآورت
این نقشهٔ شکفتگی و شادی وطن
این نقشهٔ رهایی و آزادی وطن
محمدرضا شفیعی کدکنی
مهرماه ۱۴۰۱
#مهسا_امینی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
نقضِ غَرَض!
[دربارهٔ کتبِ درسیِ فارسی]
▪️مطلقاً به تلویزیون و رادیو نگاه نمیکنم و گوش نمیدهم. بسیار طبیعی است اگر از این رسانهها بیخبر باشم. خوشبختانه روزنامه هم اصلاً نمیخوانم.
فقط میدانم که کتابهای درسیِ فارسیِ ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان نمونهٔ درخشان و معجزآسایِ «نقضِ غَرَض» است و دشمنکام شدنِ زبان فارسی. یعنی بهترین راه برای گریزان کردنِ بچهها و جوانان از فرهنگ و ادبیّات ایرانی است.
با سخنِ من باید از متصدّیانِ تألیف و تولید این کتابها عذرخواهی کنم که حتماً از من خواهند رنجید. برنجند! بعضی از ایشان عزیزان مناند. از قدیم میگفتند: «عقلِ وزیر» چیزی است و «عقلِ وزارت» چیز دیگر است. اینها وقتی خارج از پست اداریشان حرف میزنند، ظاهراً معقول و بهرهمند از ذوق و شعورند، وقتی عمل میکنند حاصلِ کارشان خلاف تمام آن دعویهاست.
در مورد کتابهای دانشگاهی و فارسیِ عمومی متداول، کتابی هست که من آن را تا دو سه سال پیش، که پسرم دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف شد، ندیده بودم. یک روز، با رفیقش آمدند و چون مجبور بودند از روی آن امتحان بدهند از من پرسشهایی میکردند. کتابِ ذوقْکُشِ بیفایدهای بود. یکی دیگر از مظاهر آن «نقضِ غَرَض» که بدان اشارت کردم، گویی ما هنوز بین آموزشِ ادبیّات و فرهنگ از یک سوی و تعلیمِ «اخلاقیّات» و آموزشهای حزبی از سوی دیگر، تفاوت قائل نشدیم.
محمدرضا شفیعی کدکنی
فصلنامهٔ هستی، شمارهٔ بهاری، ۱۳۷۲، صفحهٔ ۶۶، نظرخواهی درمورد فرهنگ؛ فرهنگ گذشته و نیازهای امروز
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
نقضِ غَرَض!
[دربارهٔ کتبِ درسیِ فارسی]
▪️مطلقاً به تلویزیون و رادیو نگاه نمیکنم و گوش نمیدهم. بسیار طبیعی است اگر از این رسانهها بیخبر باشم. خوشبختانه روزنامه هم اصلاً نمیخوانم.
فقط میدانم که کتابهای درسیِ فارسیِ ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان نمونهٔ درخشان و معجزآسایِ «نقضِ غَرَض» است و دشمنکام شدنِ زبان فارسی. یعنی بهترین راه برای گریزان کردنِ بچهها و جوانان از فرهنگ و ادبیّات ایرانی است.
با سخنِ من باید از متصدّیانِ تألیف و تولید این کتابها عذرخواهی کنم که حتماً از من خواهند رنجید. برنجند! بعضی از ایشان عزیزان مناند. از قدیم میگفتند: «عقلِ وزیر» چیزی است و «عقلِ وزارت» چیز دیگر است. اینها وقتی خارج از پست اداریشان حرف میزنند، ظاهراً معقول و بهرهمند از ذوق و شعورند، وقتی عمل میکنند حاصلِ کارشان خلاف تمام آن دعویهاست.
در مورد کتابهای دانشگاهی و فارسیِ عمومی متداول، کتابی هست که من آن را تا دو سه سال پیش، که پسرم دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف شد، ندیده بودم. یک روز، با رفیقش آمدند و چون مجبور بودند از روی آن امتحان بدهند از من پرسشهایی میکردند. کتابِ ذوقْکُشِ بیفایدهای بود. یکی دیگر از مظاهر آن «نقضِ غَرَض» که بدان اشارت کردم، گویی ما هنوز بین آموزشِ ادبیّات و فرهنگ از یک سوی و تعلیمِ «اخلاقیّات» و آموزشهای حزبی از سوی دیگر، تفاوت قائل نشدیم.
محمدرضا شفیعی کدکنی
فصلنامهٔ هستی، شمارهٔ بهاری، ۱۳۷۲، صفحهٔ ۶۶، نظرخواهی درمورد فرهنگ؛ فرهنگ گذشته و نیازهای امروز
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani