شفیعی کدکنی
42.8K subscribers
1.22K photos
299 videos
240 files
539 links
معلّمِ فرهنگ و ادبیاتِ ایران



ادمین اداره می‌کند.
اینستاگرام:

https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/

ارتباط با ادمین:
mshafieikadkani@gmail.com
Download Telegram
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
مکتبِ حافظ
[با یاد فرزانهٔ بی‌ادعای تبریزی و حافظ‌‌شناس برجستهٔ ایران زنده‌یاد استاد دکتر منوچهر مرتضوی در سالگرد درگذشت ایشان]


▪️قریب چهل سال پیش از استاد بدیع‌الزمان فروزانفر پرسیدم چرا با بصیرت و تبحری کم‌نظیر که دربارهٔ مشرب و طرز سخن و نکات باریک شعرِ حافظ دارند عنانِ تحقیق و تألیف به سوى لسان‌ الغيب معطوف نمی‌دارند تا پیادگانی امثال بنده که تهوّر و جسارتی از سر ناپختگی دارند و چیزی درباره حافظ می‌نویسند ناگزیر نباشند بدایع نظر بدیع الزمان را از خلال سخنان ایشان استنباط یا در مواردی مشخص به نقل افاضات شفاهی اکتفا نمایند. تأملی نمودند و فرمودند:

«عرصهٔ ظاهر و باطن شعر حافظ مزلّه است».

به همین پاسخ کوتاه و قليل و دلیل بسنده کردند و بنده نیز که مقصودشان را در حد فهم و اندیشه خود دریافته بودم تصديع بیشتر روا ندیدم.
اگرچه عرصهٔ غزلسرایی او مزلّه و لغزشگاه است ولی در عظمتش هرگز تردید نکنیم، که هرچه گفته و آنچه سروده طوطی‌صفت تلقین و درس استاد ازل بوده و بازتاب فغان و غوغای آن ناشناس لاهوتی از اندرون سویدای دلش. به عبارت دیگر می‌توان گفت جولان هنر ساحرانهٔ شاعری در عوالم خودآگاهی و ناخودآگاهی و زبّر آگاهی حافظ سرچشمهٔ این همهٔ تنوع و تفنن ذوقی و حکمی و عرفانی و اخلاقی و اجتماعی به شمار می‌رود.

آن روزگار که تذکره‌نویسان و ادیبان او را صرفاً غزلسرایی بزرگ یا شاعری عارف می‌دانستند سپری شده است. تنها در شاعری اجماع و اتّفاق نظر وجود دارد، ولی مسأله که ماهیّت و روح و مشرب و جهان‌بینی او در کدام عرصه از مشرب‌های هنر شاعریِ مطلق و نبوغ ذوق و بیان، عرفان و تصوّف، مشرب ملامتی یا قلندری، حکمت و دیدگاه فلسفی، مشرب ادریه یا لاادریه و بالاخره دیدگاه اجتماعی و‌ اخلاقی به صورت جامع و مانع قابل تعریف است، بنده به نظرم امکان‌پذیر نمی‌نماید.

به همین علت ناگزیر عنوان «مشرب رندی» را که لااقل خود حافظ بارها تصریح نموده رساترین و فعلاً دقیق‌ترین عنوان برای تعریف مشرب او می‌دانیم. می‌توان گفت عصارهٔ همه مباحثی که در متن کتاب و ضمائم و مقدمه‌‌های آن مشروح است تعریف تفصیلی این عنوان را به دست می‌دهد.‌

دکتر منوچهر مرتضوی
مکتب حافظ، مقدمه، صص نوزده و بیست‌وپنج


مَزَلَّه: لغزشگاه. در مقدمهٔ این کتاب ارجمند استاد مرتضوی پیرو آن سخن کوتاه استادشان بدیع الزمان فروزانفر تشریح می‌کنند که چرا عرصهٔ حافظ‌شناسی لغزشگاه است. رحمة الله علیهم اجمعین!
چراغِ صاعقهٔ آن سحاب روشن‌ باد
که زد به خرمنِ ما آتشِ محبتِ او

#حافظ
#منوچهر_مرتضوی
#بدیع_الزمان_فروزانفر
چرا عرصه حافظ‌شناسی لغزشگاه است.pdf
319 KB
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
چرا عرصهٔ حافظ‌شناسی لغزشگاه است؟


استاد بدیع‌الزمان فروزانفر در پاسخ به منوچهر مرتضوی:
عرصهٔ ظاهر و باطن شعر حافظ مزله (لغزشگاه) است.
در این نوشتار، استاد منوچهر مرتضوی در پی سخن استادشان فروزانفر تشریح می‌کنند که چرا عرصهٔ ظاهر و باطن شعر حافظ لغزشگاه است.
برشی از کتاب مکتب حافظ
نوشتهٔ زنده‌یاد دکتر منوچهر مرتضوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani
زین بی‌خردانِ سِفله بستان
دادِ دل مردمِ خردمند



جشن تیرگان و روز ملّی دماوند فرخنده باد!
موسیقی: تکنوازی شادروان استاد محمدرضا لطفی

[سفله: کودن، احمق]

#دماوند
#تیرگان
#ملک_الشعرای_بهار
#شفیعی_کدکنی
قسم به قَلَم
وطن‌پرستی


به گمان من وطن‌پرستی راستین بیش از همه این است که هر کس در هر کاری که هست به مقتضای آن وفا کند و داد آن را بدهد. اگر معلم است همه در بندِ تربیت شاگردان خود باشد و از پژوهش و افزودن دانش خود غافل نماند. اگر بقال است کم‌فروشی و گرانفروشی نکند. اگر کارمند اداره است خود را خادم مردم بداند، رشوه نگیرد و از کار ندزدد. اگر پاسبان است با دزد نسازد و هدیه نخواهد و در اندیشهٔ جان و مال مردم باشد.
اگر در کار سیاست است بهبود حال مردم و مصالح راستین کشور را راهنمای گفتار و کردار خود قرار دهد و اگر سرباز یا فرمانده است خود را برای دفاع آماده بدارد و از دشمن نگریزد. این است اصلی که اگر رعایت شود و به تربیت در ضمیرها خانه‌ بگیرد مردم را از جنگ و ویرانی‌ها و مصائب آن در امان نگاه خواهد داشت. وطن‌پرستی راستین و خدمت به جامعه‌ای که ما را پرورده است این است.
فراتر از این، کسی که وطن خود را به‌راستی دوست دارد در آبادانی آن می‌کوشد، اگر بتواند به علم و فرهنگ و ادب آن خدمت می‌کند و هم غافل نمی‌ماند که آسایش او به آسایش دیگران وابسته است.

زنده‌یاد استاد احسان یارشاطر
#ایران
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فارسی‌زدایی انگلستان در شبه‌‌قارهٔ هند
و آنچه روسیه با زبان اقوام آسیای میانه کرد.


▪️وقتی [انگلیسی‌ها] به زبان فارسی مسلّط شدند، گفتند: گور بابای زبان فارسی! شما زبان فارسی برایتان خوب نیست. می‌دانستند که زبان فارسی شاهنامه دارد، مثنوی دارد، سعدی دارد، حافظ دارد، نظامی دارد.
▪️این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کرۀ زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلال‌الدین و شاهنامه و سعدی و حافظ و... شناخته می‌شود، در همۀ دنیا. شکسپیر با آن نمی‌تواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمی‌تواند کشتی بگیرد.
▪️همین کار الان در آسیای میانه دارد می‌شود
[توسط روسیه]. سه نسل، چهار نسلِ دیگر بگذرد، بچه‌های قزاق و اُزبک و تاجیک، روس هستند.

▪️ما نمی‌خواهیم هیچ زبان محلّی‌ای را خدای‌نکرده [بی‌اعتنایی کنیم] چون این زبان‌های محلّی پشتوانۀ فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبان‌های محلّی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمان را عملاً نمی‌فهمیم. ولی این زبان بین‌الاقوامی که قرن‌ها و قرن‌ها و قرن‌ها همۀ این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند… هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ. 
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
رهروِ عشق
[در سوگ و ستایش امام حسین علیه‌السلام]



▪️باز در خاطره‌ها، ياد تو ای رهروِ عشق‌
شعلهٔ سركشِ آزادگی افروخته است

يک جهان بر تو و بر همّت و مردانگی‌ات‌
از سرِ شوق و طلب، ديدهٔ جان دوخته است

نقشِ پيكار تو در صفحهٔ تاريخ جهان
‌می‌درخشد، چو فروغ سَحَر از ساحل شب

پرتوش بر همه كس تابد و می‌آموزد
پايداری و وفاداری در راه طلب

چهرِ رنگين شفق، می‌دهد از خون تو ياد
كه ز جان بر سر پيمان ازل ريخته شد

راست، چون منظرهٔ تابلوی آزادی‌ست
که فروزنده به تالارِ شب آویخته شد

رسمِ آزادی و پيكار و حقيقت‌جويی
همه‌جا صفحهٔ تابندهٔ آیین تو بود

آن‌چه بر ملّت اسلام، حياتی بخشيد
جنبشِ عاطفه و نهضتِ خونين تو بود

تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد
بر سر ايدهٔ انسانی خود جان دادی

در رهِ كعبهٔ حق‌جويی و مردی و شرف
‌آفرين بر تو كه هفتاد و دو قربان دادی

آن‌كه از مكتب آزادگی‌ات درس آموخت
‌پيش آمالِ ستم‌گر ز چه تسليم شود؟

زور و سرمايهٔ دشمن نفريبد او را
كه اسير ستمِ مردمِ دژخيم شود

رهروِ كعبهٔ عشقی و در آفاق وجود
با پرِ شوق، سوی دوست برآری پرواز

يكه‌تازِ ملكوتی كه به صحرایِ ازل
‌روی از خواستهٔ عشق نتابيدی باز

جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق‌
كه روانت سرِ تسليم نياورد فرود

ز آن فداكاریِ مردانه و جانبازیِ پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود

محمدرضا شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
با آن‌که زمانه داشت دل خون از تو
کامی نگرفت دورِ گردون از تو
بُردند به قتلگاه و نتْوانستند
یک لحظه تو را بَرَند بیرون از تو.
محمدرضا شفیعی کدکنی


سرودِ کوچک در ستایش انسانِ بزرگ
از مجموعهٔ هزارهٔ دوم آهوی کوهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
در سوگ و ستایش امام حسین علیه السلام

«جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق
که روانت سرِ تسلیم نیاورد فرود

ز آن فداکاری مردانه و جانبازی پاک
جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود»


بر دیوار حسینیه روستای تنکمان، شهرستان نظرآباد، استان البرز
ویدیو: محدثه اصل روستا
هرگز به آقای شاملو بی‌اعتقاد نشده‌ام.
[در موسم درگذشت شاعر فقید؛ احمد شاملو]



قبل از همه باید بگویم که بنده هرگز به آقای شاملو بی‌اعتقاد نشده‌ام. آقای شاملو یکی از برجسته‌ترین استعداد‌های عصر و نسل ِ خویش است که پنجاه‌و‌پنج تا شصت سال فعالیتِ شبانه‌روزی در قلمروِ فرهنگِ مملکت ما داشته است. تقریباً اولین نمونه‌هایِ شعرِ چاپ شدهٔ او تاریخِ سال تولد بنده و یکی‌ دو سالگی سرکار عالی را دارد.

کدام آدم با شرف و عاقلی می‌تواند منکر چنین استعداد و پشتکاری شود و اگر بشود آیا آبروی خودش را بر باد نداده است؟

شاملو «مختلف الاضلاعی» است که فقط «ضلع» شعری او را جوان‌ها می‌بینند و باز از «مختلف الاضلاعِ» شعر او هم فقط بی‌وزنی را و این ضلع، چون «امری عدمی» است دسترسی به آن برای همه آسان است. به همین دلیل هر جوانی با دفترچه‌ای چهل‌برگ و با مداد دلش می‌خواهد
ا. بامداد شود چون شاملو وزن را کنار گذاشته است پس با کنار گذاشتنِ وزن می توان شاملو شد.

محمدرضا شفیعی کدکنی
[نامه‌ای از توکیو دربارهٔ احمد شاملو]
با چراغ و آینه، صص ۵۲۳ و ۵۲۴

#احمد_شاملو
@shafiei_kadkani
ادبیات و هنر، فُرم است و فُرم است و فُرم است و دیگر هیچ. حتّی همان چیزی را که شما در ادبیات و هنرها و ادیان و اسطوره‌ها «مضمون» و «معنی» یا «پیام» یا «محتوی» می‌خوانید، وقتی شناخت عمیقی از آن به دست آوردید متوجه می‌شوید که چیزی جز صورت و ساختار و فرم نمی‌تواند باشد.

اگر در بحث از «هنرِ» سعدی شما نتوانید به مسائل «فرمِ» شعر او بپردازید، راهی نخواهید داشت جز اینکه «شعر»‌های سعدی را تبدیل به «نثر» کنید و عبارات مبتذل و مکرّر خودتان را جانشینِ بلاغت شگفت‌آورِ او سازید.

در حوزهٔ عرفان و دین نیز همین است و در قلمرو اسطوره نیز چنین است و در موسیقی و نقّاشی و تئاتر و سینما هم همین است. هر چه در قلمروِ این هنرها گفته شود و بیرون از بحث دربارهٔ «فرم»های این هنرها و تحوّل این فرم‌ها یا کم و کسر این فرم‌ها یا کمال این فرم‌ها یا مشابهتِ این فرم‌ها با فرم‌های دیگر و یا تأثیر‌پذیری این فرم‌ها از یکدیگر بگویید «انشا‌نویسیِ» توخالی و فریبنده است و می‌تواند ساعاتی از وقت خوانندهٔ بی‌خبر را به هدر بدهد و دیگر هیچ.

محمدرضا شفیعی کدکنی
مطالعهٔ بیشتر:
رستاخیز کلمات،
بخشِ «صورت» تنها میدانِ تحقیق ادبی
صص ۲۱۲–۲۱۱
وطن در تبعید
کی باز می‌گردد وطن، روزی به سوی ما
در جامه‌ای زیبا، به رنگ آرزوی ما
در جامهٔ رنگینِ آزادی و آبادی
یک گام آنسوتر زِ شهر جستجوی ما
یک پله بالاتر به بامِ شادیِ روشن
آن سوتر از این خانه‌های تنگِ کوی ما
کی باز می‌گردد وطن ز ایّامِ تبعیدش
در لرزهٔ فریادِ شوق و های و هوی ما
کی باز می‌گردد وطن از دوردستِ شب
سوی سحرگاهانِ شاد و خنده‌ روی ما
اینجا همین جایی که در هر لحظه ای نامش،
گردد گِره، با گریه‌هامان، در گلوی ما.

از مجموعهٔ تازهٔ شعرِ «نامه‌ای به آسمان»
محمدرضا شفیعی کدکنی
#برای
شعرِ ناب چگونه است؟


به این بیت حافظ بنگرید:

چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید

ما با هنر‌سازه‌هایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ این‌گونه تشبیهات به‌ تکرار دیده می‌شود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنر‌سازه‌ها» از نو فعّال شده‌اند.

هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال می‌شوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازه‌ها را فعّال کند.

در درون همین نظریهٔ «ادبیّت» و فعّال کردن هنر سازه‌ها است که تکاملِ آثارِ ادبی، در بستر بیکرانهٔ تاریخ ادبیات ملل مختلف، شکل می‌گیرد و تمام «موتیف‌»‌های ناتوان و همهٔ هنر‌سازه‌های بی‌رمق و از کارافتاده، فعّال می‌شوند و با چهره‌ای دیگر خود را آشکار می‌کنند.
ز باب تمثیل می‌توان گفت هر «واژه» سکه‌ای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سر‌وکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل می‌کند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمال‌شناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که می‌تواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق می‌افتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیام‌رسانی دارد فراموش می‌کنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» می‌کند.

شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمال‌شناسیک آن می‌شویم.
گاهی هست که ما ساعت‌ها مسحورِ یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی و فردوسی می‌شویم و آن را با خود زمزمه می‌کنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. همان حالت رستاخیز کلمه‌ها است که ما را مجذوب خود می‌کند و چنان است که آن روی دیگر سکّه را هرگز به یاد نمی‌آوریم، روی پیام‌رسانی و جانب معنایی جمله را.

محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، صص ۶۲-۵۹
#حافظ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ای کاش آدمی وطنش را...
1723444315292.jpg
1 MB
زینَتُ المَجالس


چون دلقکانِ شهر پیِ لوت و لقمه‌ای
روزی هزار بار در آن جامه‌ها شدن،

همراه دزد و جانی و جن‌گیر و‌ فال‌بین
رسوایِ خاص و عام به هنگامه‌ها شدن،

چون نقش‌های الفیه شَلفیّه در قرون
اسطورهٔ وقاحت، در چامه‌ها شدن،

در عرصهٔ قیامت و هنگامهٔ حساب
در زمرهٔ گروهِ سیه‌نامه‌ها شدن،

آسان‌تر است، این همه، ای دوست! نزدِ من
تا زینتُ المجالسِ خودکامه‌ها شدن.
علی اصغر حکمت وزیر فرهنگِ ما بود.
[یادی از فرزندِ شایسته و وارستهٔ ایران و خادم ملت؛
استاد بی‌همتا، علی اصغر خان حکمت]

محمدرضا شفیعی کدکنی:
شادروان علی اصغر حکمت (۱۲۷۲-۱۳۵۹) آن وزیرِ دانش‌پرور و دوران‌سازِ ما...
در هرگز و همیشهٔ انسان، صفحهٔ ۱۵۶
شفیعی کدکنی
علی اصغر حکمت وزیر فرهنگِ ما بود. [یادی از فرزندِ شایسته و وارستهٔ ایران و خادم ملت؛ استاد بی‌همتا، علی اصغر خان حکمت] محمدرضا شفیعی کدکنی: شادروان علی اصغر حکمت (۱۲۷۲-۱۳۵۹) آن وزیرِ دانش‌پرور و دوران‌سازِ ما... در هرگز و همیشهٔ انسان، صفحهٔ ۱۵۶
علی اصغر حکمت وزیر فرهنگِ ما بود.
[یادی از فرزندِ شایسته و وارستهٔ ایران و خادم ملت؛
استاد بی‌همتا، علی اصغر خان حکمت]


شادروان علی اصغر حکمت آدمی است که از کودکی در یک خانوادهٔ دینی و مذهبی بزرگ شده، همهٔ قرآن را حفظ داشته و سالی ۳ یا ۴ ماه روزه می‌گرفته و در تقوا و فضیلت بی‌نظیر است.
او کسی است که از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۷ سکان‌دار کشتی فرهنگی ایران است.
حکمت دانشگاه تهران را تأسیس می‌کند و حتی لغت دانشگاه را او می‌سازد و اولین رئیس دانشگاه تهران نیز می‌شود.
حکمت، دانشکدهٔ معقول و منقول را ایجاد می‌کند، دانشسرای عالی و دانشکدهٔ فنی را تأسیس می‌کند.
مدارس ابتدایی و متوسطه را در ایران سامان می‌دهد و کلاس‌های مبارزه با بی‌سوادی را راه اندازی می‌کند. در کنار این‌ها او کتابخانهٔ ملی و فرهنگستان، سازمان تربیت بدنی را به وجود آورده و استادیوم امجدیه را می‌سازد. ضمن اینکه کاوش‌های باستان شناسی را سرو سامان می‌دهد، موزهٔ ایران باستان، پارس و حضرت معصومه سلام الله را در قم می‌سازد.
آرامگاه فردوسی، سعدی، حافظ، ابن سینا و ابوالفتوح رازی توسط حکمت ساخته شد.
برای اولین بار او بود که کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی را در سال ۱۳۱۳ ایجاد کرد و در کنار آن کنگرهٔ هفتصدمین تصنیف گلستان و بوستان برگزار کرد.
علی اصغر خان حکمت اولین تفسیر عظیم قرآن را که کشف الاسرار میبدی است در دانشگاه تهران تصحیح می‌کند و بسیاری از آیات و سوره‌های قرآنی را به شعر فارسی در می‌آورد و اولین کتاب تعلیم قرآن را برای کودکان و نوجوانان می‌نویسد.
تاریخ ادبیات برون و آثار شکسپیر را ترجمه می‌کند و به ۳ زبان عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط دارد و حتی در زبان اردو نیز اطلاعاتی دارد.
کارهای فرهنگی که حکمت به عنوان سفیر ایران در هند کرده معروف است. حکمت با آدم‌هایی مثل ابو کلام آزاد، نهرو و گاندی، آشنایی و دوستی داشته است.
حکمت فارسی سره‌نویس و شاعر بود.
او ۶۰ سال خاطرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود را هر شب نوشته که در ۶۰ دفتر جمع شده که مرحوم دبیر سیاقی ۴ جلد از آن را منتشر کرده است.
یادداشت از دکتر منصور رستگار فسایی

محمدرضا شفیعی کدکنی:
شادروان علی اصغر حکمت (۱۲۷۲-۱۳۵۹) آن وزیرِ دانش‌پرور و دوران‌سازِ ما...
در هرگز و همیشهٔ انسان، صفحهٔ ۱۵۶
وزیرِ فرهنگِ ما

یادکرد مرد بزرگ فرهنگ ایران، قافله‌سالار سخن و خادم ملت،
شادروان استاد دکتر پرویز ناتل خانلری
در سالروز درگذشت ایشان

پرویز ناتل خانلری پس از تحصیل در مدارس سن لویی، مدرسهٔ آمریکایی و مدرسهٔ ثروت به دارالفنون رفت و به پیشنهاد استاد بدیع الزمان فروزانفر در رشتهٔ ادبی درس خواند.
ایشان در طول تحصیل معلّم دبیرستان‌های تهران بود تا اینکه دکترای زبان و ادبیات فارسی را در سال ۱۳۲۲ از دانشگاه تهران دریافت کرد.
استاد راهنمای رسالهٔ دکتری ایشان ملک الشعراء بهار و عنوان رسالهٔ او «تحول غزل در شعر فارسی» بود. این رساله بعدتر با عنوان
«تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل فارسی» منتشر شد.
دکتر خانلری از سال ۱۳۳۲ به سمت استادی دانشگاه تهران منصوب شد.

خانلری چه کرد؟
خانلری بنیاد فرهنگ را بنا کرد.
این بنیاد در مدت فعالیت خود بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب منتشر کرد که غالب آن از متون مهم تحقیقاتی در زمینهٔ ادبی، تاریخی، ادبی و علمی‌‌ست.
خانلری همچنین فرهنگستان ادب و هنر، فرهنگستان زبان، بنیاد شاهنامه، انجمن فلسفه و حکمت و اسناد فرهنگی آسیا را تأسیس کرد.
پرویز ناتل خانلری تاریخ زبان فارسی را در ۳ جلد، وزن شعر فارسی، زبان و زبان‌شناسی و دستور زبان فارسی را نگاشت.
او بود که مجلهٔ جریان‌سازِ «سخن» را پایه‌گذاری کرد. این نشریه از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ محلی برای یادداشت‌ها و مقاله‌های فرهنگی و ادبی استادان، پژوهشگران و‌ نویسندگان پیشرو و برجستهٔ ایران شد.
با اجرای طرح «سپاه دانش» که ایده‌پرداز و پایه‌گذار آن دکتر خانلری بود، میلیون‌ها کودک روستایی به مدرسه رفتند. خانلری با قبول سمت وزارت فرهنگ، توانست مدرسه را به روستاهای دور و مناطق محروم ببرد.

خانلری نخستین کس در ایران بود که کتاب دستور زبان فارسی را بر مبنای زبان‌شناسی مدرن تألیف کرد.
کتاب‌های تاریخ زبان فارسی و وزن شعر فارسی خانلری هنوز از جمله مهمترین مراجع در این حوزه‌ها هستند.
خانلری در سال ۱۳۵۹ منقح‌ترین و معتبرترین نسخهٔ دیوان حافظ را منتشر کرد.
۴۸۶ غزل این دیوان با روش علمی و بر مبنای مقایسه ۱۴ نسخه خطی مهم تنظیم شده‌اند.
نثر خانلری یکی از درخشان‌ترین نمونه‌های نثر معاصر است.
شعر «عقاب» مشهورترین مثنوی ناتل خانلری است که سال ۱۳۲۱ در مجلهٔ مهر در تهران منتشر و به صادق هدایت پیشکش شده است.
#ایران
#پرویز_ناتل_خانلری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زاگرس؛ هویتِ ساکنانش و پارهٔ تنِ ایران


ماجرای بلوط‌ها چه بود؟
در سال ۱۳۹۹
بعد از این‌که استاد شفیعی کدکنی از کاشت تک‌بلوطشان در زاگرس باخبر شدند، ذوق و شادمانی ویژه‌ای کردند
و این احساس و هیجان ادامه پیدا کرد تا اینکه اختصاصاً شعری برای بلوط‌شان سرودند:
درختی که با نام من کاشتید
سر از فخر بر عرشم افراشتید

ز پندارِ نیکِ شما بود، آنک،
سزاوار نیکیم پنداشتید

یکی شعرِ سبزی که تا جاودان،
بماناد، زان خامه بنگاشتید

درخت است آرایشِ شعرِ من
به خویشم دگرباره برگاشتید۱

منم عاشقِ باغ و جوبار و گل
دُرُستم بدین خوی انگاشتید
الی آخر...
۱۰ شهریور ۱۳۹۹

خوشحالی استاد ما را دلگرم‌تر کرد و چند ماه بعد با همکاری بنیاد الگن و رسانهٔ شفیعی کدکنی و حضور در منطقهٔ حفاظت‌شدهٔ الگن، چند‌صد دانهٔ بلوط و چند‌صد دانهٔ بادام کوهی در عرصه و تپه‌‌ای با نام ایشان در الگِن کاشته شد.
بزرگترین رویشگاه اکولوژیک ایران، زاگرس که یک شاخه از درختِ مهربانی‌اش تأمین ۴۵ درصد آب شیرین سراسر ایران است.
زاگرس وام‌دارِ بلوط است.
زاگرس، پارهٔ تن ایران، ماه‌هاست در آتش می‌سوزد.
رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
ویدیو: بنیاد الگن
سعید انصاریان
#زاگرس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزل زندگی کنیم.
بدرود شاعر!
#محمد_علی_بهمنی


ویدیو:
شبِ محمدعلی بهمنی، سه‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸
به همت مجلهٔ بخارا
@bukharamag