روایت داریوش همایون از دو مسیر و یک انتخاب دشوار برای فعالان سیاسی در مقابل حکومت پهلوی
برای من و بسیاری از همفکرانم و بسیاری از افراد ایرانی با گرایشات سیاسی مختلف، انتخاب بین یک شرّ کمتر و یک شرّ بزرگتر بود؛ [انتخاب] بین خوب و بد نبود. ما میبایست بین رژیمی که میدانستیم چه کوتاهیهایی، چه کمبودهایی دارد و یک موقعیت انقلابی و به ناچار پر از هرج و مرج و خطر بسیار زیاد تسلّط شوروی بر ایران یا قسمتی از ایران، یکی را انتخاب کنیم و ما با کمال بیمیلی اولی را انتخاب کردیم و در شمار طرفداران رژیمی درآمدیم که خودمان میدانستیم که باید اصلاح بشود و در راه اصلاحش هم به درجات کوششهایی کردیم.
ولی موقعیت ما همیشه بسیار موقعیت متزلزلی بود. موقعیت وسط عموماً در شرایط بحرانی موقعیت متزلزل و بیاعتباری است و کشور ایران در تمام این سالها که من فعّالیت سیاسی داشتم در شرایط بحرانی بوده جز چند سالی. این موقعیت وسط، این موقعیت میانه [یعنی] هم وابستگی به یک رژیم و هم کوشش در اصلاح آن رژیم - که به هیچوجه مورد علاقهٔ آن رژیم نبود - موقعیت ما را دشوار کرد. ما را از قبول عامه بیبهره کرد و ما را از محبوب بودن در داخل رژیم هم بیبهره کرد.
با اینکه من و بسیاری از همفکران من در آن رژیم به مقامات بالا هم رسیدیم ولی به خوبی پیدا بود که ما وصلههایی هستیم و از گوشت و خون رژیم نیستیم، برای اینکه بههرحال هرکس که در آن رژیم گرایشهای اصلاحطلبانه به هر صورت داشت نوعی بیگانه و خارجی تلقی میشد. حتی اگر در نزدیکترین روابط با آن رژیم بود.
در جامعهٔ ایرانی به طور کلی هم موضع ما چندان طرفداری نداشت. برای اینکه مردم زیاد وارد ملاحظات استراتژیکی که ما میکردیم نبودند و آنچه که نگاه میکردند فساد بود و نابسامانی بود و بیکفایتی مقامات بود و سیاستهای نادرست بود که هر روز نمونههای بیشمارش را هرکس در زندگی خودش تجربه میکرد و هر شخصی، هر نیروی سیاسی که به صورتی وابستگی به آن رژیم داشت طبعاً قسمتی از بار ملامتها را بر دوش میگرفت، حتی اگر هیچ مسئولیتی در آن گرفتاریها و معایب نمیداشت.
به تدریج این موقعیت دشوار و ناخوشایند برای ما امری پذیرفته و اجتنابناپذیر شد. ما عادت کردیم و من، شخص خودم، بسیار به این موضوع آگاه بودم ـ عادت کردیم که در فضایی زندگی و فعالیت بکنیم که کارها و نیّات ما دقیقاً و به درستی نه شناخته میشود و نه قدردانی میشود.
ولی آن مسئلهٔ مهمی نبود و ما سعی کردیم و من سعی کردم در همان نظام در همان شرایط آنچه که میتوانم برای شخص خودم و برای اعتقاداتم انجام بدهم. و خیلی هم ناراضی نبودم از این بابت، در هر دو زمینه آنچه که میسر بود حقیقتاً انجام دادم.
ولی این گرفتاری نسل ما بود، این معمّایی بود که نسل ما باهاش روبرو بود. خیلی از ما راه مبارزه را در پیش گرفتند، یا گاه و بیگاه به زندان افتادند یا به دانشگاهها و کشورهای خارجی پناه بردند و سالهای دراز در تبعید، زندگیِ - به نظر من - بیحاصل یا کم حاصلی داشتند در مقایسه با استعدادهایشان. نسل بعدی ما خیلیهایشان راهحل مبارزهٔ مسلحانه را انتخاب کردند. همهٔ آنها سرانجام رؤیاهایشان در بیداری زشت و وحشتآور جمهوری اسلامی به پایان رسید.
روی هم رفته وقتی نگاه میکنم به کوششهای دو نسل ایرانیان در طول پنجاه سال گذشته، میبینم که همهٔ ما زیان کردیم، همهٔ ما دستمان خالی است، همهٔ ما به اینجا رسیدیم که آنچه میخواستیم عملی و ممکن نبود. چه آنهایی که با آن رژیم مبارزه کردند، چه آنها که با آن رژیم همکاری کردند، همه امروز در یک وضع قرار دارند.
تنها یک دستهشان به نتیجه رسیدند و آن مخالفان مذهبی رژیم بودند که در طول سالها بسیار مورد دشمنی بیشتر درس خواندههای ایرانی و بیشتر روشنفکران ایرانی بودند، ولی کم کم با ضعیف شدن موقعیت رژیم بر قدرتشان افزوده شد. خیلی از دشمنان سابقشان به آنها گرویدند و رهبریشان را پذیرفتند. امروز تنها کسانی که میتوانند ادعا بکنند که به موفقیتی رسیدند مسلمانهای دوآتشه و ارتجاعیون مذهبی هستند که پیروزیشان معلوم نیست به چه قیمت برای ایران، برای مذهب و برای آن منطقه دنیا تمام خواهد شد.
بخشی از مصاحبهٔ داریوش همایون (۱۳۰۷-۱۳۸۹) با پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول
تاریخ مصاحبه: ۳۰ آبان ۱۳۶۱
مصاحبهکننده: جان مژدهی
برای من و بسیاری از همفکرانم و بسیاری از افراد ایرانی با گرایشات سیاسی مختلف، انتخاب بین یک شرّ کمتر و یک شرّ بزرگتر بود؛ [انتخاب] بین خوب و بد نبود. ما میبایست بین رژیمی که میدانستیم چه کوتاهیهایی، چه کمبودهایی دارد و یک موقعیت انقلابی و به ناچار پر از هرج و مرج و خطر بسیار زیاد تسلّط شوروی بر ایران یا قسمتی از ایران، یکی را انتخاب کنیم و ما با کمال بیمیلی اولی را انتخاب کردیم و در شمار طرفداران رژیمی درآمدیم که خودمان میدانستیم که باید اصلاح بشود و در راه اصلاحش هم به درجات کوششهایی کردیم.
ولی موقعیت ما همیشه بسیار موقعیت متزلزلی بود. موقعیت وسط عموماً در شرایط بحرانی موقعیت متزلزل و بیاعتباری است و کشور ایران در تمام این سالها که من فعّالیت سیاسی داشتم در شرایط بحرانی بوده جز چند سالی. این موقعیت وسط، این موقعیت میانه [یعنی] هم وابستگی به یک رژیم و هم کوشش در اصلاح آن رژیم - که به هیچوجه مورد علاقهٔ آن رژیم نبود - موقعیت ما را دشوار کرد. ما را از قبول عامه بیبهره کرد و ما را از محبوب بودن در داخل رژیم هم بیبهره کرد.
با اینکه من و بسیاری از همفکران من در آن رژیم به مقامات بالا هم رسیدیم ولی به خوبی پیدا بود که ما وصلههایی هستیم و از گوشت و خون رژیم نیستیم، برای اینکه بههرحال هرکس که در آن رژیم گرایشهای اصلاحطلبانه به هر صورت داشت نوعی بیگانه و خارجی تلقی میشد. حتی اگر در نزدیکترین روابط با آن رژیم بود.
در جامعهٔ ایرانی به طور کلی هم موضع ما چندان طرفداری نداشت. برای اینکه مردم زیاد وارد ملاحظات استراتژیکی که ما میکردیم نبودند و آنچه که نگاه میکردند فساد بود و نابسامانی بود و بیکفایتی مقامات بود و سیاستهای نادرست بود که هر روز نمونههای بیشمارش را هرکس در زندگی خودش تجربه میکرد و هر شخصی، هر نیروی سیاسی که به صورتی وابستگی به آن رژیم داشت طبعاً قسمتی از بار ملامتها را بر دوش میگرفت، حتی اگر هیچ مسئولیتی در آن گرفتاریها و معایب نمیداشت.
به تدریج این موقعیت دشوار و ناخوشایند برای ما امری پذیرفته و اجتنابناپذیر شد. ما عادت کردیم و من، شخص خودم، بسیار به این موضوع آگاه بودم ـ عادت کردیم که در فضایی زندگی و فعالیت بکنیم که کارها و نیّات ما دقیقاً و به درستی نه شناخته میشود و نه قدردانی میشود.
ولی آن مسئلهٔ مهمی نبود و ما سعی کردیم و من سعی کردم در همان نظام در همان شرایط آنچه که میتوانم برای شخص خودم و برای اعتقاداتم انجام بدهم. و خیلی هم ناراضی نبودم از این بابت، در هر دو زمینه آنچه که میسر بود حقیقتاً انجام دادم.
ولی این گرفتاری نسل ما بود، این معمّایی بود که نسل ما باهاش روبرو بود. خیلی از ما راه مبارزه را در پیش گرفتند، یا گاه و بیگاه به زندان افتادند یا به دانشگاهها و کشورهای خارجی پناه بردند و سالهای دراز در تبعید، زندگیِ - به نظر من - بیحاصل یا کم حاصلی داشتند در مقایسه با استعدادهایشان. نسل بعدی ما خیلیهایشان راهحل مبارزهٔ مسلحانه را انتخاب کردند. همهٔ آنها سرانجام رؤیاهایشان در بیداری زشت و وحشتآور جمهوری اسلامی به پایان رسید.
روی هم رفته وقتی نگاه میکنم به کوششهای دو نسل ایرانیان در طول پنجاه سال گذشته، میبینم که همهٔ ما زیان کردیم، همهٔ ما دستمان خالی است، همهٔ ما به اینجا رسیدیم که آنچه میخواستیم عملی و ممکن نبود. چه آنهایی که با آن رژیم مبارزه کردند، چه آنها که با آن رژیم همکاری کردند، همه امروز در یک وضع قرار دارند.
تنها یک دستهشان به نتیجه رسیدند و آن مخالفان مذهبی رژیم بودند که در طول سالها بسیار مورد دشمنی بیشتر درس خواندههای ایرانی و بیشتر روشنفکران ایرانی بودند، ولی کم کم با ضعیف شدن موقعیت رژیم بر قدرتشان افزوده شد. خیلی از دشمنان سابقشان به آنها گرویدند و رهبریشان را پذیرفتند. امروز تنها کسانی که میتوانند ادعا بکنند که به موفقیتی رسیدند مسلمانهای دوآتشه و ارتجاعیون مذهبی هستند که پیروزیشان معلوم نیست به چه قیمت برای ایران، برای مذهب و برای آن منطقه دنیا تمام خواهد شد.
بخشی از مصاحبهٔ داریوش همایون (۱۳۰۷-۱۳۸۹) با پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول
تاریخ مصاحبه: ۳۰ آبان ۱۳۶۱
مصاحبهکننده: جان مژدهی
تنها خدمت ج.ا به ایران:
آموزش دیدن میلیونها ایرانیِ تحصیلکرده، متخصص و دنیادیده در سرتاسر جهان به مدت چهل سال.
نیرویی که منتظراولین روز فروپاشی ج.ا است تا به ایران برگرده. به این پتانسیل گرانقدر فکر کنید. نگران این نخاله ها و فسیلهای کم شمار خارج و داخل از کشور نباید بود.
آنقدر نیروی جوان و مدیر و تحصیلکرده و ثروتمند و عاشقِ ایرانی در سراسر جهان از جمله ایران هست که بتونن سرنوشت جمعیمون را تغییر بدن.
من در هیچ ملیت دیگه ای اینقدر میل و اشتیاق و آرزوی بازگشت به وطن را در خارج از کشور ندیدم. اغلب ما مهاجرت نکردیم. فرار کردیم
البته خودم هم نقدی که احتمالا میدونم میشنوم جواب بدم که دیگه قدرت ما نمیرسه که جلوی نفوذ و توطئه و دسیسه و اینهای قدرتهای استعمارگر و فلان جهان را بگیریم. شرایط هیچ وقت ایده آل نبوده و نخواهد بود که الان بخواهیم حتما شرایط ایده آل برای تغییر و نجات بوجود
بیاد.
https://twitter.com/shabnevisblog/status/1575308417996148741?s=46&t=5FsxelmG3l0D3UE7yBgU3g
#مهسا_امینی #اعتصابات_سراسری
آموزش دیدن میلیونها ایرانیِ تحصیلکرده، متخصص و دنیادیده در سرتاسر جهان به مدت چهل سال.
نیرویی که منتظراولین روز فروپاشی ج.ا است تا به ایران برگرده. به این پتانسیل گرانقدر فکر کنید. نگران این نخاله ها و فسیلهای کم شمار خارج و داخل از کشور نباید بود.
آنقدر نیروی جوان و مدیر و تحصیلکرده و ثروتمند و عاشقِ ایرانی در سراسر جهان از جمله ایران هست که بتونن سرنوشت جمعیمون را تغییر بدن.
من در هیچ ملیت دیگه ای اینقدر میل و اشتیاق و آرزوی بازگشت به وطن را در خارج از کشور ندیدم. اغلب ما مهاجرت نکردیم. فرار کردیم
البته خودم هم نقدی که احتمالا میدونم میشنوم جواب بدم که دیگه قدرت ما نمیرسه که جلوی نفوذ و توطئه و دسیسه و اینهای قدرتهای استعمارگر و فلان جهان را بگیریم. شرایط هیچ وقت ایده آل نبوده و نخواهد بود که الان بخواهیم حتما شرایط ایده آل برای تغییر و نجات بوجود
بیاد.
https://twitter.com/shabnevisblog/status/1575308417996148741?s=46&t=5FsxelmG3l0D3UE7yBgU3g
#مهسا_امینی #اعتصابات_سراسری
پیام میرحسین موسوی از حصر
🔴 نیروهای مسلح! تواناییهایی که به شما محول شده برای دفاع از مردم است نه سرکوب؛ برای حراست از مظلومان است نه نوکری قدرتمندان و جباران؛ امید آنکه در سمت حقیقت، در سمت ملت بایستید.
▫️بسمالله الرحمن الرحیم
دختر ایران، دختر کردستان، دختر انسان
مهسا امینی که از آرزوهایش گرفته شد، با مرگ دلخراش خود، تاریخ را در زمین و آسمان ورق میزند.
آری خون مظلومان از قهر جباران قدرتمندتر، و روز مظلومان از زور ستمکاران پیروزمندتر است و نیز دین آنها از دین اجبار و اکراه ماشین گشتیها، روشناییبخشتر.
جا دارد در این شرایط حساس و غمبار، به همهی نیروهای مسلح، عهد و پیمانشان را در پاسداری از سرزمینمان ایران و جان و مال و حقوق مردم یادآوری نمایم.
امروز که زنان و مردان ملت ما به یاد و نشان او و صدها مطالبهی فراموششدهی دیگر بهپاخاستهاند هیچکس حق ندارد با دستور آمران، چون عاملی چشمبسته، در مقابل آحاد ملت خود بایستد و عهد و پیمان خود را با ملت خویش از یاد ببرد.
بدیهی است که تواناییهایی که به شما محول شده برای دفاع از مردم است و نه سرکوب؛ برای حراست از مظلومان است نه نوکری قدرتمندان و جباران؛ برای آرامش تودههای میلیونی و بهویژه فرودستان است نه تثبیت قدرت صاحبمنصبان غافل. امید آنکه توفیق داشته باشید در سمت حقیقت، در سمت ملت بایستید.
میرحسین موسوی
🔴 نیروهای مسلح! تواناییهایی که به شما محول شده برای دفاع از مردم است نه سرکوب؛ برای حراست از مظلومان است نه نوکری قدرتمندان و جباران؛ امید آنکه در سمت حقیقت، در سمت ملت بایستید.
▫️بسمالله الرحمن الرحیم
دختر ایران، دختر کردستان، دختر انسان
مهسا امینی که از آرزوهایش گرفته شد، با مرگ دلخراش خود، تاریخ را در زمین و آسمان ورق میزند.
آری خون مظلومان از قهر جباران قدرتمندتر، و روز مظلومان از زور ستمکاران پیروزمندتر است و نیز دین آنها از دین اجبار و اکراه ماشین گشتیها، روشناییبخشتر.
جا دارد در این شرایط حساس و غمبار، به همهی نیروهای مسلح، عهد و پیمانشان را در پاسداری از سرزمینمان ایران و جان و مال و حقوق مردم یادآوری نمایم.
امروز که زنان و مردان ملت ما به یاد و نشان او و صدها مطالبهی فراموششدهی دیگر بهپاخاستهاند هیچکس حق ندارد با دستور آمران، چون عاملی چشمبسته، در مقابل آحاد ملت خود بایستد و عهد و پیمان خود را با ملت خویش از یاد ببرد.
بدیهی است که تواناییهایی که به شما محول شده برای دفاع از مردم است و نه سرکوب؛ برای حراست از مظلومان است نه نوکری قدرتمندان و جباران؛ برای آرامش تودههای میلیونی و بهویژه فرودستان است نه تثبیت قدرت صاحبمنصبان غافل. امید آنکه توفیق داشته باشید در سمت حقیقت، در سمت ملت بایستید.
میرحسین موسوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص گروهی با آهنگ برای
Forwarded from Vahid Online وحید آنلاین
'یکی از کاملترین مجموعه پوستر جهت چاپ و استفاده در تجمعات اعتراضی در خارج از ایران را میتوانید از لینک زیر دانلود کنید:
GoogleDrive
دست به دست کنید که ۲۲ اکتبر نزدیک است و کسی دست خالی نمونه.
FarhadNouri
(از مسائل امنیتی و کپیرایتی فایلها اطلاعی ندارم. فقط توییت بالا رو دیدم که مورد توجه قرار گرفته.)
📡 @VahidOnline
GoogleDrive
دست به دست کنید که ۲۲ اکتبر نزدیک است و کسی دست خالی نمونه.
FarhadNouri
(از مسائل امنیتی و کپیرایتی فایلها اطلاعی ندارم. فقط توییت بالا رو دیدم که مورد توجه قرار گرفته.)
📡 @VahidOnline
نوشتهی دکتر نیکا نیکزاد:
انصافا، کدوم یک از ما تحرکات فعلی جوانان را به محرومیت جنسی گره می زنیم؟
چرا در اردوی مقابل، تمام تحلیل ها حول این مساله است؟
مثلا بارها در توئیت های ارزشی ها دیده ام که انگیزه ی حضور در خیابانها را دستمالی دختران می دانند. رائفی پور محرومیت جنسی دختران در کنار دسترسی آنان به فیلم های پورن را دلیل خیزش زنانه ی فعلی می داند.
زاکانی گفته، دختران معترض را به خانه های عفاف می بریم که زیرنویس آن می شود ، یک عده شهوت طلب را به فاحشه خانه های خودمان می بریم!
این حجم از پره اوکیوپیشن( درگیری و جدال ذهنی حول یک محور و در اینجا حول سکس) غیر عادیست.
با توجه به اینکه قاری قرآن شان یک پدوفیل بچه باز است. استاد دانشگاه و پلیس شان یک عده متجاوز جنسی و ووو بیشتر به این نتیجه آدم را می رسانند که ما با یک عده بیمار جنسی طرفیم.
می دانید که عقده های جنسی آبشخور رذیلانه ترین جنایت ها نیز هستند. و این که این جماعت تا این اندازه پتانسیل جنایات محیر العقول را دارند، باز تاییدیست بر بیمار جنسی بودن امثال زاکانی، رائفی پور و دنباله های سرکوبگرشان.
انصافا، کدوم یک از ما تحرکات فعلی جوانان را به محرومیت جنسی گره می زنیم؟
چرا در اردوی مقابل، تمام تحلیل ها حول این مساله است؟
مثلا بارها در توئیت های ارزشی ها دیده ام که انگیزه ی حضور در خیابانها را دستمالی دختران می دانند. رائفی پور محرومیت جنسی دختران در کنار دسترسی آنان به فیلم های پورن را دلیل خیزش زنانه ی فعلی می داند.
زاکانی گفته، دختران معترض را به خانه های عفاف می بریم که زیرنویس آن می شود ، یک عده شهوت طلب را به فاحشه خانه های خودمان می بریم!
این حجم از پره اوکیوپیشن( درگیری و جدال ذهنی حول یک محور و در اینجا حول سکس) غیر عادیست.
با توجه به اینکه قاری قرآن شان یک پدوفیل بچه باز است. استاد دانشگاه و پلیس شان یک عده متجاوز جنسی و ووو بیشتر به این نتیجه آدم را می رسانند که ما با یک عده بیمار جنسی طرفیم.
می دانید که عقده های جنسی آبشخور رذیلانه ترین جنایت ها نیز هستند. و این که این جماعت تا این اندازه پتانسیل جنایات محیر العقول را دارند، باز تاییدیست بر بیمار جنسی بودن امثال زاکانی، رائفی پور و دنباله های سرکوبگرشان.
میخواستم بگم چطور نسل ۵۷ متوجه این تحجرگرایی سیستماتیک نبود ولی دلم نیومد.اکثر انقلابیون اهدافشون چیز دیگه ای بود. اطلاع رسانی و شبکه های اجتماعی هم که نبود. همین الان هم به راحتی فریب میخوریم.
بریده ای یک دقیقه ای از گزارشی راجع به انقلاب اسلامی ایران در یوتوب
https://www.youtube.com/watch?v=0JE4mky9g5Y
بریده ای یک دقیقه ای از گزارشی راجع به انقلاب اسلامی ایران در یوتوب
https://www.youtube.com/watch?v=0JE4mky9g5Y
YouTube
پیش بینی و گزارش درست گزارشگر آمریکایی از انقلاب ۵۷ ایران
گزارشگر به درستی به این موضوع اشاره میکنه که مخالفان شاه که از طریق مساجد و روحانیون تندروی شیعه هدایت میشوند با پیشرفت و آزادی در ایران مخالفت میکنند، بخصوص با غربگرایی زنان جامعه. گزارشگر در انتها میگه که چیزی در ایران در حال اتفاق است که برعکس اغلب کشورهای…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
احتمالا تا الان این ویدیو کلیپ را دیدید ولی...
خونهای ریخته نه فراموش میشوند و نه بخشیده
#مهسا_امينی #اعتصابات_سراسری
خونهای ریخته نه فراموش میشوند و نه بخشیده
#مهسا_امينی #اعتصابات_سراسری
مطلبی راجع به پرچم کردستان:
از دوستی کُرد درباره پرچم کردستان و ارتباطش با جدایی طلبی پرسیدم. دیدگاه شخصی من: در هر جای دنیا مردم باید این حق را داشته باشند که در انتخابات آزاد رای بر استقلال و یا ماندن در کشور مرکزی بدهند.خواه کاتالانِ اسپانیا، خواه کِبِکِ کانادا، خواه کردستانِ ایران.
پاسخ دوستم: سوال کُلی است و جواب واحد نداره.این پرچم هم با جدایی طلبی میتونه جمع پذیر باشه و هم کاملن مجزا. بخودی خود هیچ چیز دیگری رو نمیتونه بیان کنه بغیر از اشتراکات ایرانی و کُردی. ایرانی به دلیل سه رنگش و کُردی به دلیل خورشیدی با ۲۱ پرتو که اشتراکات کُردی توش به شکل سمبولیک بیان شده. با تمام تفاوتهای بنیادی، از جمله زبان، فرهنگ، جغرافیا و... کُردها در طول تاریخ سعی کردهاند ایرانی باقی بمانند اما متاسفانه همیشه بعنوان خرده فرهنگ و فاقد اصالت و... باهاشون برخورد شده. در نتیجه، کاملن طبیعیست یک عده تمامیت طلب پرچم کردی را بعنوان نشانه جدایی طلبی طلقی بکنند. اینها میترسند که ستمی که به کردها شده است را قبول کنند (صورت مساله را پاک میکنند). پرچم به خودی خود هیچ گاە معنی تجزیە طلبی نداشته و ندارد. پرچم وسیله ایست برای گرد هم جمع شدن کردها، همانند هر پرچم دیگری.
از این بابت این را تاکید میکنم که بین ما کردها، همانند تمامی جوامع دیگر، قاعدتا فکر واحدی وجود ندارد. بعنوان مثال، این نظرِ من برای کسی که کار سیاسی می کند می تواند خام و حتی خیانت به آرمانها باشد (منی که حکومت ایران دو برادرش را به جرم آزاد خواهی کشتە و مادرش از غصه شون سرطان وجودش را فرا گرفت). اما به نظرشون احترام میگذارم، آن هم دیدگاهیست بر مبنایی دیگر. همەی احزاب سیاسی سنتی کردستان دمکرات،کومله و حتی پژاک(که مقبولیت بسیار کمتری دارد) به یک سیستم فدرالی در چهارچوب یک ایران واحد نظر مساعدی دارند. برای مستند کردن این قسمت کافیست به مصاحبه قاسملو، عبداللە مهتدی، ناصر رزازی و... با بی بی سی فارسی نگاهی انداخت. در بین اقشار فرهنگی کردهای ایران و کردهای دیاسپورا، گروە بزرگی هستیم کە معتقدیم که باید در یک سیستم فدرالی ساز و کاری قانونی وجود داشته باشه که ضامن منافعمان بعنوان کرد باشد.
چنانچه همەی عقب ماندگی ها و ستمهای تاریخی به کردها فراموش شود، بایستی بتوان از طریق رفراندوم راە دیگری در پیش گرفت همانند آنچیزی که مثال کم ندارد: نمونه اش هم همان انگلیس است که با وجود تمامی امکاناتش در سطح جهانی چون منافع اسکاتلند را تامین نمیکرد. درصدی از جمعیت اسکاتلند خواستار جدایی از انگلیس شدند (هر چند با درایت سیاسیون انگلیس اتفاق نیافتاد). با این وجود، اگر راهکرد سیاسیون ایران به کردستان مانند قبل بماند، کردستان نباید خود را مقید به پیمان اخوتی بکند که هیچ وقت از طرف سایر ایرانیها برایش ارزشی قایل نشدە است.
کلام آخر:ما تشابهات فرهنگی زیادی داریم با سایر ایرانیها اما تفاوتهای زیادی نیز داریم که ما شدیم کُرد و نه آذری، بلوچ، فارس. اگر به تفاوتهای کردها به اندازەی تشابهاتشان احترام گذاشته شود، از نظر آماری درصد بزرگی از کردها دوست دارند در چهارچوبی مشترک به اسم ایران زندگی کنند.
از دوستی کُرد درباره پرچم کردستان و ارتباطش با جدایی طلبی پرسیدم. دیدگاه شخصی من: در هر جای دنیا مردم باید این حق را داشته باشند که در انتخابات آزاد رای بر استقلال و یا ماندن در کشور مرکزی بدهند.خواه کاتالانِ اسپانیا، خواه کِبِکِ کانادا، خواه کردستانِ ایران.
پاسخ دوستم: سوال کُلی است و جواب واحد نداره.این پرچم هم با جدایی طلبی میتونه جمع پذیر باشه و هم کاملن مجزا. بخودی خود هیچ چیز دیگری رو نمیتونه بیان کنه بغیر از اشتراکات ایرانی و کُردی. ایرانی به دلیل سه رنگش و کُردی به دلیل خورشیدی با ۲۱ پرتو که اشتراکات کُردی توش به شکل سمبولیک بیان شده. با تمام تفاوتهای بنیادی، از جمله زبان، فرهنگ، جغرافیا و... کُردها در طول تاریخ سعی کردهاند ایرانی باقی بمانند اما متاسفانه همیشه بعنوان خرده فرهنگ و فاقد اصالت و... باهاشون برخورد شده. در نتیجه، کاملن طبیعیست یک عده تمامیت طلب پرچم کردی را بعنوان نشانه جدایی طلبی طلقی بکنند. اینها میترسند که ستمی که به کردها شده است را قبول کنند (صورت مساله را پاک میکنند). پرچم به خودی خود هیچ گاە معنی تجزیە طلبی نداشته و ندارد. پرچم وسیله ایست برای گرد هم جمع شدن کردها، همانند هر پرچم دیگری.
از این بابت این را تاکید میکنم که بین ما کردها، همانند تمامی جوامع دیگر، قاعدتا فکر واحدی وجود ندارد. بعنوان مثال، این نظرِ من برای کسی که کار سیاسی می کند می تواند خام و حتی خیانت به آرمانها باشد (منی که حکومت ایران دو برادرش را به جرم آزاد خواهی کشتە و مادرش از غصه شون سرطان وجودش را فرا گرفت). اما به نظرشون احترام میگذارم، آن هم دیدگاهیست بر مبنایی دیگر. همەی احزاب سیاسی سنتی کردستان دمکرات،کومله و حتی پژاک(که مقبولیت بسیار کمتری دارد) به یک سیستم فدرالی در چهارچوب یک ایران واحد نظر مساعدی دارند. برای مستند کردن این قسمت کافیست به مصاحبه قاسملو، عبداللە مهتدی، ناصر رزازی و... با بی بی سی فارسی نگاهی انداخت. در بین اقشار فرهنگی کردهای ایران و کردهای دیاسپورا، گروە بزرگی هستیم کە معتقدیم که باید در یک سیستم فدرالی ساز و کاری قانونی وجود داشته باشه که ضامن منافعمان بعنوان کرد باشد.
چنانچه همەی عقب ماندگی ها و ستمهای تاریخی به کردها فراموش شود، بایستی بتوان از طریق رفراندوم راە دیگری در پیش گرفت همانند آنچیزی که مثال کم ندارد: نمونه اش هم همان انگلیس است که با وجود تمامی امکاناتش در سطح جهانی چون منافع اسکاتلند را تامین نمیکرد. درصدی از جمعیت اسکاتلند خواستار جدایی از انگلیس شدند (هر چند با درایت سیاسیون انگلیس اتفاق نیافتاد). با این وجود، اگر راهکرد سیاسیون ایران به کردستان مانند قبل بماند، کردستان نباید خود را مقید به پیمان اخوتی بکند که هیچ وقت از طرف سایر ایرانیها برایش ارزشی قایل نشدە است.
کلام آخر:ما تشابهات فرهنگی زیادی داریم با سایر ایرانیها اما تفاوتهای زیادی نیز داریم که ما شدیم کُرد و نه آذری، بلوچ، فارس. اگر به تفاوتهای کردها به اندازەی تشابهاتشان احترام گذاشته شود، از نظر آماری درصد بزرگی از کردها دوست دارند در چهارچوبی مشترک به اسم ایران زندگی کنند.
پیش بینی درست غلامحسین دانشی نماینده مجلس مردم آبادان
https://www.youtube.com/watch?v=iA_1qC41Pmg&ab_channel=Shabnevisweblog
https://www.youtube.com/watch?v=iA_1qC41Pmg&ab_channel=Shabnevisweblog
YouTube
پیش بینی درست غلامحسین دانشی نماینده مجلس مردم آبادان
آخوند غلامحسین دانشی که پس از انقلاب اعدام شد از مخالفین خروج شاه از ایران و انقلاب اسلامی بود. او روحانی، سیاستمدار و مجری تلویزیون ایرانی بود، که نماینده آبادان در مجلس شورای ملی محسوب میشد.
او پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، در اواخر بهمنماه سال ۱۳۵۷ دستگیر…
او پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، در اواخر بهمنماه سال ۱۳۵۷ دستگیر…
این روزها برای خیلی ها سوال است که چطور یک خیزش منجر به انقلاب میشود. کلارنس کرین برینتون، تاریخشناس آمریکایی در کتاب خود بنام «کالبدشکافی چهار انقلاب» چهار انقلاب بزرگ قرن گذشته را بررسی کرده و برای فهم بهتر، انقلابها را به بیماری تشبیه کرده است.
اولین مرحله دوره نهفتگی یا اینکوباسیون است. در این مرحله برخی علایم انقلاب قابل شناسایی است ولی هنوز اعتراضات و ناآرامی ها پخش و گسترده نشده اند. برخی اتفاقات که در این مرحله پیش می آید شامل بحرانهای اقتصادی، باور عمومی در نبود عدالت اجتماعی و بی عدالتی از سوی حاکمیت، وجود رهبران و حاکمان ضعیف، از بین رفتن انگیزه و امید به رفرم (اصلاحات)، مخالفت روشنفکران با سیاستهای حاکمیت، تفاوت و تضاد آشکار بین طبقات اجتماعی، شکست نیروهای سرکوب یا پیوستن آنها به انقلابیون.
دومین مرحله از انقلاب دوره ی تعادل است. در این مرحله بخشی از جامعه و حاکمیت سعی در توافق، اصلاح و تغییر روش میکنند و معمولا گروهی از میانه روها و معتدلین در حکومت نقشی پیدا میکنند.
سومین مرحله از انقلاب، دوران بحران است که در این مرحله میزان خشونت افزایش پیدا میکند و رادیکالها اوضاع را بدست میگیرند. در این مرحله رادیکالها معمولا انجمنها و شوراهایی تشکیل میدهند که اغلب خواهان اجرای مجازات خشن برای حاکمان و مزدورانشان هستند.
آخرین مرحله از انقلاب را مرحلهء ترمیم یا بهبود نامیده اند که میتواند سرآغاز پایان دوران خشونت و ترور و وحشت باشد. در این مرحله، معمولا حکومتی مشابه حکومت قبلی شکل میگیرد و در این مرحله است که انقلاب یا وارد مسیر خشونت و جنگ میشود یا به صلح و ثبات ختم میشود.
یک سوال و نگرانی ای که وجود داره اینه که یک انقلاب در کدام یک از این مراحل میتونه شکست بخوره؟
یک سوال و نگرانی ای که وجود داره اینه که یک انقلاب در کدام یک از این مراحل میتونه شکست بخوره؟ معمولا در اولین و دومین مرحله است که انقلابها و خیزشها فروکش میکنن و با شکست مواجه میشن چون هنوز نیروهای رادیکال در اقلیت هستند. اما اگر انقلاب وارد مرحلهء سوم و چهارم شد، فارغ از اینکه نتیجه انقلاب چه خواهد بود، توقف آن بسیار سخت تر خواهد شد.
یک راه دیگر هم که میتونه از وارد شدن انقلاب از فاز یک و دو به مراحل سوم و چهار بشه اینه که حکومت تغییراتی اساسی و به موقع انجام بده. زمان بندی این تغییرات بسیار مهم است چراکه اگر انقلاب وارد مراحل سه و چهار شده و رادیکالها اوضاع را به دست گرفته باشند، دیگر تغییرات حتی اگر تمام خواسته های مخالفین را هم برآورده کند کافی نیست.
پس بطور خلاصه یک انقلاب دارای چهار فاز یا مرحله است. دوران نهفتگی، تعادل، بحران و ترمیم. یکی از تمرینهای خوب این است که انقلاب اسلامی ایران را در قالب این چهار مرحله تحلیل کنیم و سیل حوادث را در طی چند دههء آخر زمامداری شاه در این چهار مرحله طبقه بندی کنیم.
سوال آخری که مطرح است این است که آیا ایران در حال تجربهء یک انقلاب دیگر است. اگر آری، ما در کدام مرحله قرار گرفته ایم. پاسخ به این سوال چندان ساده نیست چرا که این طبقه بندیها معمولا بعد از کالبدشکافی و پایان و نتیجه گرفتن انقلاب قابل دسته بندی است. برداشت شخصی من این است که ما بین مراحل دوم و سوم هستیم و هنوز وارد فاز چهارم نشده ایم.
https://shabnevis.com/2022/10/31/phases-of-revolution/
اولین مرحله دوره نهفتگی یا اینکوباسیون است. در این مرحله برخی علایم انقلاب قابل شناسایی است ولی هنوز اعتراضات و ناآرامی ها پخش و گسترده نشده اند. برخی اتفاقات که در این مرحله پیش می آید شامل بحرانهای اقتصادی، باور عمومی در نبود عدالت اجتماعی و بی عدالتی از سوی حاکمیت، وجود رهبران و حاکمان ضعیف، از بین رفتن انگیزه و امید به رفرم (اصلاحات)، مخالفت روشنفکران با سیاستهای حاکمیت، تفاوت و تضاد آشکار بین طبقات اجتماعی، شکست نیروهای سرکوب یا پیوستن آنها به انقلابیون.
دومین مرحله از انقلاب دوره ی تعادل است. در این مرحله بخشی از جامعه و حاکمیت سعی در توافق، اصلاح و تغییر روش میکنند و معمولا گروهی از میانه روها و معتدلین در حکومت نقشی پیدا میکنند.
سومین مرحله از انقلاب، دوران بحران است که در این مرحله میزان خشونت افزایش پیدا میکند و رادیکالها اوضاع را بدست میگیرند. در این مرحله رادیکالها معمولا انجمنها و شوراهایی تشکیل میدهند که اغلب خواهان اجرای مجازات خشن برای حاکمان و مزدورانشان هستند.
آخرین مرحله از انقلاب را مرحلهء ترمیم یا بهبود نامیده اند که میتواند سرآغاز پایان دوران خشونت و ترور و وحشت باشد. در این مرحله، معمولا حکومتی مشابه حکومت قبلی شکل میگیرد و در این مرحله است که انقلاب یا وارد مسیر خشونت و جنگ میشود یا به صلح و ثبات ختم میشود.
یک سوال و نگرانی ای که وجود داره اینه که یک انقلاب در کدام یک از این مراحل میتونه شکست بخوره؟
یک سوال و نگرانی ای که وجود داره اینه که یک انقلاب در کدام یک از این مراحل میتونه شکست بخوره؟ معمولا در اولین و دومین مرحله است که انقلابها و خیزشها فروکش میکنن و با شکست مواجه میشن چون هنوز نیروهای رادیکال در اقلیت هستند. اما اگر انقلاب وارد مرحلهء سوم و چهارم شد، فارغ از اینکه نتیجه انقلاب چه خواهد بود، توقف آن بسیار سخت تر خواهد شد.
یک راه دیگر هم که میتونه از وارد شدن انقلاب از فاز یک و دو به مراحل سوم و چهار بشه اینه که حکومت تغییراتی اساسی و به موقع انجام بده. زمان بندی این تغییرات بسیار مهم است چراکه اگر انقلاب وارد مراحل سه و چهار شده و رادیکالها اوضاع را به دست گرفته باشند، دیگر تغییرات حتی اگر تمام خواسته های مخالفین را هم برآورده کند کافی نیست.
پس بطور خلاصه یک انقلاب دارای چهار فاز یا مرحله است. دوران نهفتگی، تعادل، بحران و ترمیم. یکی از تمرینهای خوب این است که انقلاب اسلامی ایران را در قالب این چهار مرحله تحلیل کنیم و سیل حوادث را در طی چند دههء آخر زمامداری شاه در این چهار مرحله طبقه بندی کنیم.
سوال آخری که مطرح است این است که آیا ایران در حال تجربهء یک انقلاب دیگر است. اگر آری، ما در کدام مرحله قرار گرفته ایم. پاسخ به این سوال چندان ساده نیست چرا که این طبقه بندیها معمولا بعد از کالبدشکافی و پایان و نتیجه گرفتن انقلاب قابل دسته بندی است. برداشت شخصی من این است که ما بین مراحل دوم و سوم هستیم و هنوز وارد فاز چهارم نشده ایم.
https://shabnevis.com/2022/10/31/phases-of-revolution/
شبنویس
مراحل یک انقلاب
این روزها برای خیلی ها سوال است که چطور یک خیزش منجر به انقلاب میشود. آیا بدون مبارزه مسلحانه پیروزی یک انقلاب، آن هم مقابل رژیمی مثل جمهوری اسلامی امکان پذیر است؟ کلارنس کرین برینتون، تاریخشناس آم…