سیدجواد میری مینق
3.88K subscribers
6.12K photos
921 videos
1.13K files
3.29K links
Global Center for Intercivilizational Dialogue

Founder and Director of Global Critical Theory Center
&
Founding Editor of Islamic Perspective since 2007-2018 and Advisor since 2018 onwards
Download Telegram
📬 من یک #بیشعورم اگر؛

موقع ظهر که مدرسه‌ها تعطیل میشن و بچه‌ها میخوان از عرض خیابون عبور کنن؛

سرعتم رو جلوی #خط_عابر کم نکنم!
و موقع عبورشون ایست کامل نکنم!

@bishuoori


@seyedjavadmiri
"ایرانی تر بودن" برخی از اقوام در ایران در روایت مهندس ناصح ناطق

مفهوم "ایرانی تر" یکی از شاه کلیدهای ناطق و دیگر آریایگرایان است که برای پیشبرد استراتژی "حذف" تنوع و تکثر فرهنگی و زبانی در سپهر اندیشه ایرانی از آن سود جسته اند و کماکان از این مفهوم برای منکوب کردن گفتمان هایی که به امر متنوع می پردازند، استفاده ابزاری می کنند. اجازه دهید با ارجاع به متن بخشهایی از منطق بی منطقی ناطق را به نمایش بگذارم. در بحث از اقوام ایرانی، ناطق می گوید

"ایرانیان کردها را ایرانی، و شاید ایرانی تر از اقوام دیگر ایرانی می دانند. زیرا که اولا زبان کردی یکی از شاخه های اصیل زبان ایرانی است و با زبان تازی و ترکی هیچگونه خویشاوندی ندارد. دوم اینکه کردها در تمام طول تاریخ مدون ایران با دیگر مردم ایران همزیستی داشته اند" (ناطق، ۱۳۵۸. ۶۲).

نخستین پرسشی که در اینجا می توان مطرح کرد، این است که سوژه و فاعل این چشم انداز کیست و در کجا ایستاده است؟ به سخن دیگر، مفهوم "ایرانیان" به چه کسی بازمیگردد؟ زیرا در نگاه گوینده این جمله تازی و ترکی که ایرانی محسوب نمیشوند و از قضا "کردها" -با توجه به سیاق جمله- به نظر میآید خود را "ایرانی" نمی پندارند پس فاعل این جمله کیست؟ مگر ایران وجودی غیر از ترک و عرب و گیل و ارمنی و گرجی "موجودیتی" دیگر نیز دارد؟ دومین موضوع که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که گوینده این جمله (یعنی راوی این روایت که مهندس ناطق است) یک مفروض ذهنی و سلسله مراتب ویژه ای در پس ذهن خود در باب "ایرانی اصیل" دارد که اصالت آن قابل محاسبه است و آن از نوع "امر زبانی" است. زیرا او می گوید کردی یکی از شاخه های اصیل زبان ایرانی است ولی ترکی و عربی اینگونه نیستند و نتیجه این مقدمات این است که ترکها و عربها کمتر ایرانی هستند. البته ممکن است به این استنتاج من اشکال وارد کنید که چنین استنباطی از متن گرفته نمی شود بل مهندس ناطق یک بحث صرف زبانی کرده است و محور استدلالش رتبه بندی ایرانیان از منظر زبانی نیست. این اشکال به نظر من قابل تامل است ولی با ارجاع به متن می توان این اشکال را رد کرد. مهندس ناصح ناطق در روایت خویش از ایرانیت می گوید

"اگر زبان ترکی در پاره ای از نقاط ایران معمول شده و گسترش پیدا کرده عامل شیوع آن چندین سده فرمانروائی گروهی بیگانه بوده که سدهای مرزی کشور را در هم شکسته، خانه ی ما را اشغال کرده و به نیروی شمشیر حکومتهائی در مرکز تمدن ایرانی بوجود آورده اند و بر اثر چندین سده فرمانروائی زبان خود را جایگزین زبان ایرانیان کرده اند" (۱۳۵۸. ۷۱).

به سخن دیگر، اگر کردها ایرانی تر هستند دلیلش نزدیکی کردی به فارسی است و اصالت ایرانیت معیارش زبان فارسی است و این ام المفروض تمامی نحله های ناسیونالیسم باستانگرا در این صد سال اخیر در ایران بوده است که با زبان ترکی و دین عربی سر ستیز داشته است. اما به دلائل فرهنگی برخی از متفکران این نحله با اسلام نخواسته اند مواجهه رودرو داشته باشند چون احتمال می دادند هزینه های چنین رویارویی بسیار گران خواهد بود ولی دال هایی از این نوع ضدیت در روایت هایشان مشهود است، اما در باب زبان ترکی ضدیت بسیار آشکار و واضح بوده است. به عبارت دیگر، حال که آذربایجانی ها نژادشان ایرانی است باید راهی پیدا کرد که زبانشان هم به زبان "ایرانیت" بازگردد ولی پرسش اینجاست که چگونه این مهم را باید انجام داد؟ این پرسشی است که ناطق به آن پرداخته است و به وضوح آن را مفهومینه کرده است. او از دو مفهوم "حس ملیت" و "محور ایرانگری" (۱۳۵۸. ۷۰) سخن می گوید و معتقد است که بسیاری از ایرانیان از این دو مفهوم غافل هستند. به نظرم این دو مفهوم بسیار کلیدی هستند اما شیوه تحدید این دو مفهوم مناقشه آمیز است که من در اثناء بحث تلاش می کنم اشکالات خود را بیان کنم. ناطق برای آگاهی بخشیدن به ایرانیان در ذیل دو مفهوم حس ملیت و محور ایرانگری معتقد است ما باید برای "ایرانی ساختن همه ی ایرانیان از راه آموزش زبان فارسی" (۱۳۵۸. ۷۱) اقدام کنیم. اما این هدف با موانعی روبرو است و یکی از آنها زبان ترکی است که توسط بیگانگان با نیروی شمشیر جایگزین زبان فارسی شده است و حال ناطق استراتژی استحاله زبانی خود را به عنوان محور ایرانگری ارائه می دهد. او می گوید

"عقیده نگارنده بر این است که آنچنانکه اشغالگران بیگانه زبان [ترکی] را با فشار و زور در کشور ما مرسوم و رایج ساخته اند با دلایل روشن ... باید بنردم سرزمین آذربایجان روشن کرد که زبان فارسی ... زبان مردم آن سامان بوده و زبان ترکی در دورانی به آن خطه تحمیل شده ..." (۱۳۵۸. ۷۱).

اما مسئله اینجاست که مقدمات بحث ناطق نادرست است و این باعث میشود که نتایج بحث نیز غلط از آب درآید. زیرا، ایرانی بودن ایرانیان به فارسیت نیست بل ایرانیت را باید به گونه ای دیگر تحدید کرد تا دچار این خّلط های شناختی نگردیم. به سخن دیگر، این
استدلال که ترکی بر مردم به زور شمشیر تحمیل شده است دقیقا بر همان استدلال استوار است که اسلام هم بر ایرانیان به زور شمشیر تحمیل شده است و حال باید به دنبال خالصسازی ایرانیان از دو سو بگردیم؛ یکی از منظر زبانی و دیگری از منظر دینی. زیرا اگر بپذیریم ایرانیان اصیل ایرانیانی هستند که به یکی از زبانهای اصیل ایرانی صحبت می کنند و بر آیین یکی از ادیان ایرانی سلوک می کنند، آنگاه ایران واقعی که در آن میزییم دیگر از ایرانیت تهی خواهد گشت. زیرا از جمعیت کنونی ایران ۹۰% آن پیرو یکی از ادیان سامی همچون یهودی و مسیحی و اسلام هستند و ادیان خالص ایرانی امروز در هند یافت میشوند و از منظر زبانی نیز باز دچار همین گرفتاری خواهیم شد. به نظر من، ترکی زدایی و عربی زدایی و اسلامی زدایی از جامعه ایران یک پروژه ضد ایرانی است و ریشه های آن را باید در "مهندسی ژنتیک نازیسم" جستجو کرد که البته در ایران نمی توانست به همان شدت دنبال شود و یکی از دلائل آن سطح پایین تکنولوژیک ایران نسبت به آلمان نازی بود. اما مفروضات و مقدمات ریشه در همان پروژه خالصسازی ژنتیکی و نژادی دارد که با روح فرهنگی ایرانی به کل بیگانه است. اما بحث "ایرانی تر بودن" کردها در روایت ناطق بخش دومی هم دارد که قابل تامل است. او، همچنانکه پیشتر ذکر کردیم، میگوید که کردها ایرانی تر از اقوام دیگر هستند و دلیل آن زبانشان است در نسبت با ترکی و عربی و نکته دومی که آنها را ایرانی تر می کند این است که "کردها ... با دیگر مردم ایران همزیستی داشته اند" (۱۳۵۸. ۶۲). این نکته خیلی عجیب و قابل تامل است. مگر دیگر ایرانیان با هم همزیستی نداشته اند؟ در تاریخ مدون ایران هیچگاه اقوام در برابر هم قرار نگرفته اند بل اقوام متحد در برابر بیگانگان یا در برابر حکومت مرکزی ظالم قرار گرفته اند. به سخن دیگر، این مفروض ناطق که مبنای "ایرانی تر بودن" یک قوم در نسبت با اقوام دیگر مطرح شده است هم قابل خدشه است و این نشان می دهد که فهم ناطق از ایرانیت تا چه پایه بی متطق است و عجیب این است که این نوع استدلالهای چوبین پایه و مایه ناسیونالیسم ایرانی محسوب می گردد و هیچگاه به صورت جدی نقد نشده اند.


سید جواد میری


@seyedjavadmiri
#همایش_ملی
تبریز در تاریخ و فرهنگ ایران

مؤسسه تاریخ وفرهنگ دیار کهن در ادامه برنامه های علمی خود در نظر دارد، همایش ملی تبریز در تاریخ و فرهنگ ایران برگزار نماید

محورهای همایش
۱- تبریز، رسمیت تشیع و هویت ایران
نقش خواجه نصیر طوسی در رسمیت تشیع ایران
بسترها و زمینه ­ها و اعلام رسمیت تشیع در مسجد جامع تبریز
علمای تأثیر گزار تبریز و رسیمت تشیع
دیوانسالاران و رسمیت تشیع در تبریز
شاه اسماعیل صفوی و رسمیت تشیع
تبریز و عرفان اصیل شیعی
تبریز و تکوین هویت ایرانی
۲- تبریز کانون شعر، ادب و فرهنگ ایرانی
تبریز کانون شعر و ادب فارسی و آذری( پهلوی و ترکی ­آذری)
تبریز کانون ادبیات اهل بیت(ع)
مقبره الشعرای تبریز نماد هویت ایرانی
سفینه تبریز میراث گرانبهای فرهنگ آذربایجان
تبریزو شاهنامه فردوسی
مدارس عالی تبریز از ربع رشیدی تا دبیرستان فردوسی
نقش صنعت چاپ تبریز در گسترش فرهنگ ایرانی
تبریز و موسیقی سنتی ایرانی
۳- تبریز ، مهد آزادی( نقش تبریز در دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران)
نقش تبریز دفاع از مرزهای ایران
تبریز و عثمانی­ها
تبریز و جنبش تنباکو
تبریز و جنبش مشروطیت
تبریز و جنگ جهانی اول
تبریز و مبارزه با اشغالگران خارجی
تبریز و غائله فرقه دموکرات
تبریز و نهضت ملی کردن صنعت نفت
تبریز و نهضت امام خمینی (ره)
تبریز و دفاع مقدس
۴- تبریز در منابع تاریخی
تبریز در منابع تاریخی و جغرافیایی
تبریز در سفرنامه های خارجی
تبریز در اسناد داخلی و خارجی
تبریز به روایت نقشه­ های تاریخی
تبریز به روایت اسناد وتصاویر تاریخی
تبریز به روایت سکه های تاریخی
۵- تبریز از گذشته تا حال
جایگاه علمی و فرهنگی
رشد صنعتی
رشد اقتصادی
آسیب شناسی توسعه پایدار تبریز

مهلت ارسال چکیده : ۳۰ آبان ۱۳۹۷
مهلت ارسال اصل مقاله: ۲۰ آذرماه ۱۳۹۷

آدرس دبیر خانه علمی همایش
hamayesh@diyarekohan.net

@Azariha_3


@seyedjavadmiri
Forwarded from سخنرانی‌ها
بس است! باید کناره بگیریم!
✍️ محمد رضا خاتمی


وقتی به واقعیت رجوع می کنیم می بینیم که مردم معلوم نیست که دیگر قبول کنند که همیشه باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند و اگر امکان این را ندارند که بین گزینه مطلوب و نامطلوب یکی را برگزینند احتمالا انتخابات بسیار بی روحی خواهیم داشت مخصوصا در شهرهایی که پیشانی سیاسی کشور هستند.

بحث جدی در بین اصلاح طلبان وجود دارد که اگر قرار است اصلاح طلبان واقعا مسوولیت پذیر باشند چرا باید همه تخم مرغ های خود را در سبد فرد یا افرادی بگذارند که یا هیچ گونه پاسخگویی نسبت به مطالبات اصلاح طلبان ندارند و حتی به مطالبات اصلاح طلبان حداقل توجه لازم را ندارند.

اصلاح طلبان برای چه باید این کار را انجام دهند وقتی مملکت روال خودش را طی می کند و کسانی که باید تصمیم بگیرند تصمیم می گیرند و آنهایی که باید آن تصمیمات را اجرا کنند اجرا می کنند. بنابراین دیگر چه نیازی به حضور اصلاح طلبان در ساختار قدرت است؟

البته ما اصلاح طلبان معتقدیم می شود مملکت را اصلاح کرد مشروط بر اینکه سیاست خارجه مان اصلاح شود و سیاست خارجه مان وقتی اصلاح خواهد شد که سیاست داخلی مان اصلاح شود. اگر شفافیت و پاسخگویی و تناسب بین اختیار و مسوولیت وجود داشته باشد می شود چنین کرد. چرا ما باید در مجلسی حضور داشته باشیم که نه تنها در راس امور بلکه در ذیل هیچ امری نیست؟ اگر قرار است دلمان به این خوش باشد که هرازچندگاهی چند نماینده اصلاح طلب در تریبون مجلس سخنرانی می کنند که این سخنرانی ها را می توان از ده ها تریبون دیگرهم انجام داد هر چند هزینه اش بیشتر باشد.

اگر ما می خواهیم به مجلس برویم برای این است که بتوانیم برعملکرد همه دستگاهها و نهادها نظارت و قوانین را به نفع ملت اصلاح کنیم ولی وقتی چنین امکانی مهیا نیست، چرا اصلا باید این همه در انتخابات هزینه کنیم؟ چه بسا اگر حکومت یکدست شود تکلیف مردم روشن تر می شود.
معتقدم اگر به جای آقای روحانی مثلا آقای حدادعادل هم رییس جمهور شده بود معاهده برجام با کمی بالا و پایین بسته می شد. شاید کمی موضع عزت یا ذلتمان کم و زیاد می شد. ولی در هرصورت برجام پیش می رفت.

یک مشکل اساسی در کشور وجود دارد که باید به آنها توجه کرد. این مشکل رنج بردن مملکت از ناکارآمدی مزمن است. دلیلش هم این است که نگذاشته اند هیچ شایسته ای به عرصه حکومت راه یابد.
الان شهرداری تهران را ببینید. لیست اصلاح طلبان انتخابات شورای شهر را برده و حقش این است که شهردار را خود تعیین کند. ما اصلاح طلبان آدم مدیر، مدبر، کاردان و ورزیده کم نداریم تا به عنوان شهردار انتخاب کنیم ولی اجازه نمی دهند.

وقتی می گوییم نظارت استصوابی منظورمان فقط نظارت استصوابی شورای نگهبان که نیست. این هم یک جور نظارت استصوابی است. تا پیگیر می شویم یک مدیرشایسته اصلاح طلب را شهردار کنیم از این سو و آن سو احضارش می کنند و برایش پرونده تشکیل می دهند و او را تهدید به بازداشت و بردن، افشاگری و غیره می کنند.
مشکل اصلی مملکت این است که آدم های شایسته را حذف می کنند و اجازه روی کار آمدن آنها را نمی دهند. طبیعی است وقتی ما اصلاح طلبان هم با نیروی رده چندم خود سرکار بیاییم نمی توانیم کاری برای مملکت کنیم.

برای اصلاح کشور نیاز به افراد شجاع، با تجریه و چیزفهم است. اما هیچ کدام از این ها را شورای نگهبان اجازه نمی دهد وارد مجلس شوند یا رییس جمهور شوند. پس چرا ما باید هزینه نظام را زیاد کنیم؟ چرا باید در امری که در آن اختیار لازم را نداریم پاسخگو باشیم؟
حتی این ها هم مهم نیست و مسئله بسیار مهم این است مردم چه فکری درباره ما و کل نظام می کنند؟

وقتی به ما می گویند شما که دو دور پشت سرهم یعنی در دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری و انتخابات مجلس دهم وشورای شهر پنجم فرصت اصلاح مملکت را داشتید اما چه کار کردید؟! نتیجه آن هم شعار«اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» می شود.

اگر امروز یک اقلیت خاصی این شعار را می دهند فردا این فراگیر خواهد شد و مردم هم می گویند این مملکت را دست اصولگرایان دادیم فایده ای نکرد دست اصلاح طلبان هم دادیم سودی نکرد پس باید اصل نظام تغییر کند. نگرانی ما این است.

بنابراین نظر شخصی خود من این است که اگر واقعا نتوانیم با نیروهای اصلی اصلاح طلب وارد میدان شویم پس بهتر است کناره بگیریم. این بحث درون جریان اصلاحات به طور مفصل در حال انجام است ولی نمی دانم به کجا برسد.


🆑کانال سخنرانی ها👇
🆔 https://telegram.me/joinchat/CY-w0jvwyDYIn6eR5eAaAw
🌹
بحثی درباره اصلاح طلبان به مناسبت سخنان محمد رضا خاتمی

خاطرم هست یکسال قبل در بحثی که در گروه جامعه شناسان که متعلق به مرحوم سید محمد امین قانعی راد بود با همکار گرامی ام آقای حمید رضا جلایی پور داشتم به بن بست "اصلاح طلبان حرفه ایی" اشاره کردم و چند یادداشت و مصاحبه هم انجام دادم و ادله خود را نیز بیان کردم اما با سفسطه گری عحیبی روبرو شدم. برخی اوقات حتی آدم تعجب می کند که بدیهیات زندگی روزمره توسط جامعه شناسان حزبی به صورت سیستماتیک انکار می شود. امروز که مصاحبه محمد رضا خاتمی را دیدم تازه فهمیدم که اصلاح طلبان تا سخنی از دفتر مرکزی حزب صادر نشود، آن را قبول نمی کنند. البته باید پذیرفت که در پس ذهن هر فعال سیاسی ایرانی نوعی چپ زدگی مارکسیستی-لنینیستی (از نوع پولیت بیرو) وجود دارد که سخت به سلسله مراتب ایمان دارد و هر نوع خدشه بر آن را نوعی "اثم" تلقی می کند. باری به هر جهت، حال که فرمان از پولیت بیرو اصلاح طلبان صادر گشته است که "آنچه در جوی می رود آب است" پس امیدوارم اکنون بتوان سخن از عبور از ذهنیت اصلاح طلبان را به طور جد در دانشگاه مطرح کرد و برای معضلات کشور طرح نویی افکند.

سید جواد میری

@seyedjavadmiri
عوامل آشوب در جهان کنونی به روایت مهندس ناصح ناطق

ناطق بحث مهمی درباره محوریت ملیت "در سرنوشت ملت ها" (۱۳۵۸. ۷۸) در جهان کنونی مطرح می کند و استدلالش این است که امروز عامل اصلی پیشرفت گروههای انسانی تعلق به "ملیت" است ولی این حس تعلق "در مردم کشور ما نضج نگرفته یعنی هنوز همه ایرانیان توانایی کافی برای اینکه همه پیشامدهای جهان را با محور ایرانیگری بسنجند و نتیجه گیری نمایند پیدا نکرده اند" (۱۳۵۸. ۷۰). به نظر من، این بحث ناطق درست است که اراده ملی و حفظ منافع ملی و رعایت مصلحت عمومی به عنوان مفاهیم نوین در ذهن و زبان نخبگان ایرانی به درستی درک نشده است و این خود موجبات آشوبهای مفهومی و سپس سردرگمی های اجتماعی را فراهم کرده است و در چنین بستری ساختن "اجماع ملی" کاری بس دشوار است. اما وجهی که به آن اعتبار می توان مهندس ناطق را مورد نقد قرار داد "برساخت" مفهومی اوست که از مفهوم "ایرانیگری" ارائه می دهد. به سخن دیگر، مولفه هایی که او ذیل "محور ایرانیگری" تعریف می کند نه تنها ضد امر متنوع در ایران معاصر است بل به گونه ای فعال به دنبال قلع و قمع موجودیت متکثر ایرانی است که نه زبانش صرفا پارسی-پهلوی است و نه دینش برآمده از "گفتار و کردار و پندار"(۱۳۵۸. ۷۱) نیک اشو زرتشت. به عبارت دیگر، ایران مثالیِ ذهن مهندس ناطق فاصله عظیمی با ایران موجود دارد و این خود نشان می دهد که او فهمی از جامعه ایرانی به مثابه یک مقوله سوسیولوژیکال ندارد بل متاثر از بینش مهندسی است که جامعه را ذیل ابژه تحدید می کند و این نگاه ابژه واره وقتی وارد حوزه تنوعات جامعه انسانی می گردد بسیار خطرناک است و از قضا ناسیونالیسم آریایی باستانگرایان شدیدا متاثر از این نگاه ابژه وارانه به جامعه ایرانی است. اگر یک تحلیل محتوای ساده انجام دهید و آثار این نحله فکری و منجمله مهندس ناصح ناطق را از منظر واژه های مورد استفاده در نسبت با ایران بازخوانی کنید بسهولت متوجه خواهید شد که حتی یکبار از مفهوم "جامعه ایرانی" به معنای واقعیت موجود اجتماعی یاد نشده است بل یا از ایران به مثابه یک اسطوره در گذشته سخن به میان آمده است که امروز باید دوباره ساخته شود (همانگونه که یک مهندس پلی را میسازد) یا از ایران به مثابه یک واحد سیاسی/حقوقی یاد شده است که باید مبتنی بر الگوهای نوین که تحصیلکردگان در اروپا فرا گرفته اند ذیل دولت به معنای جدید آن ساخته گردد. به تعبیر دیگر، جامعه ایرانی و تنوعاتش و تعلقاتش و متعلقاتش و عواطفش و ابعاد تاریخیش همه و همه باید به نوعی تخریب گردد تا آن مدل ذهنی که در ذهن این ناسیونالیستهای باستانگرا "ایران مثالی" خوانده می شود دوباره از عدم خلق گردد. بر اساس این خامی ها است که عرب ها در روایت مهندس ناطق تبدیل به مهمان "در کشور ایران [میشوند] که ایرانیان بر اثر همت بلند و طبع سازشکار خود آنان را در مالکیت خانه ای که به آنجا وارد شده اند شریک می دانند" (۱۳۵۸. ۸۵) و ترکها در ایران نیز باید بدانند که "با فشار و زور [این زبان] بیگانه شیوع و رایج [شده است] ..." (۱۳۵۸. ۷۱) و آنها ترک-زبان شده اند و حال باید دوباره آنها را اصلاح نسل کرد و فارسی آموخت. به سخن دیگر، باید پرسید این معایب ذهنی که در قالب استراتژی بیان می گردد ریشه در کدام جهانبینی دارد؟ آیا مهندس ناطق بر اساس نوعی جهانبینی این سخنان را بر زبان میآورد؟ به نظر من، متون کلاسیک ناسیونالیسم باستانگرا در ایران کمتر از منظر مفروضات ضمنی در ساحت جهانبینی و بنیانهای انسانشناختی مورد بررسی و نقد قرار گرفته است و این غفلت در حوزه پژوهش غیر قابل اغماض است و زمان آن فرا رسیده است که به این مهم به صورت جدی پرداخته شود. من در اینجا بصورت موجز به بخشهایی از این بحث خواهم پرداخت. مهندس ناصح ناطق در "زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران" به صورت موجز پرده از جهانبینی و انسانشناسی خویش برمیدارد ولی آنرا بسط مفهومی نمیدهد. او می گوید

"در دورانی که ما زندگی می کنیم تاثیر دو تیرگیهای دینی بکلی از میان نرفته ولی از اهمیت آن بسیار کاسته شده است. ولی عوامل دیگری مانند اختلاف زبان و رنگ و پوست که در گذشته بی تاثیر بوده است در جهان امروزی اهمیت فراوان پیدا کرده، و در نتیجه هر جا که ملتها زبان و دین واحد ندارند و از یک نژاد نیستند این اختلافها در ردیف عوامل آشوب در زندگی ملل قرار گرفته است" (۱۳۵۸. ۷۵).

این متن در سال ۱۳۵۸ در ایران نوشته شده است و یقیننا مطالب آن حاصل تاملات و دستنوشته های مهندس ناطق در طی، حداقل، چهار یا پنج سال قبل از انتشار آن توسط محمود افشار در تهران است. جالب است بدانیم که در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلابی رخ داد که متصف به صفت "اسلامی" و "دینی" بود و جای بسی تعجب است که ناطق میگوید "در دورانی که ما زندگی می کنیم ... از اهمیت آن بسیار کاسته شده است" (۱۳۵۸. ۷۵) و این پرسش را میتوان مطرح کرد که ناطق در کجای جهان ایستاده بود و
این روایت را مینوشت؟ آیا او با تحولات جهان ایرانی تا بدین پایه بیگانه بود یا مفروضات ذهنی او امکان فهم جامعه ایرانی را به او نمی داد؟ نکته دومی که قابل تامل است، این است که او در زمان نگارش این متن میگوید دین از اهمیتش کاسته شده ولی "اختلاف زبان و رنگ و پوست که در گذشته بی تاثیر بوده است در جهان امروزی اهمیت فراوان پیدا کرده" (۱۳۵۸. ۷۵) است و در زمان نگارش این متن در جهان از قضا جریانهای منتسب به رنگ و پوست و نژاد تدریجا کاهش می یافتند و به جای آنها جنبشهای دینی منجمله اسلامگرایی در دنیا و ایران رو به تزاید بودند. به سخن دیگر، تحلیلهای ناطق در حوزه تحولات جهانی و تحولات ایران چنان از واقعیات به دور است که آدمی شگفت زده میشود که بر چه پایه و اساسی سخنگویان این نحله باستانگرا ادعای مالکیت "تخیل جمعی ایرانی" را به نام خود زده اند و هر سخنی خلاف این تفسیر از ایرانیت متهم به ضد ایرانی بودن تعبیر میشود؟ جهان امروز بر پایه یک زبان و یک دین و یک نژاد وجود خارجی ندارد بل جهانی است که بسوی تنوع و تکثر و معیارهای انسانی و حقوق بشری حرکت می کند و هر تفکری خلاف این معاییر حرکت می کند به نوعی گرفتار دیکتاتوری یا استبداد و سرکوب می شود و دولتش مستعجل خواهد بود.


سید جواد میری


@seyedjavadmiri
#من واقعا نمی دانستم نقد جریانهای سیاسی از منظر آکادمیک اینقدر دوستان را ناراحت می کند که به دنبال کندوکاو در "سابقه" من بگردند و بیست دلیل بیاورند که من "پنهانی" با "دولت پنهان" نرد رفاقت می ریزم و از این روی قابل دیالوگ نیستم. وقتی پاسخ دوست گرامی ام جناب جلایی پور را خواندم یاد حكايتي از ابوسعيد ابوالخير افتادم که یادآوریش خالی از لطف نیست:

ابوالقاسم قشيري گفته بود من در خداشناسي پيلم و ابوسعيد ابوالخير پشه! اين خبر را نزد ابوسعيد بردند، گفت: به ايشان سلام برسانيد و بگوييد كه آن پشه هم تويي ما هيچ نيستيم!

والسلام!


سید جواد میری


@seyedjavadmiri
پس از نقدی کوتاهی که به اصلاح طلبان زدم، پیامهایی از استانهای گوناگون به من ارسال شد که برخی از آنها را با شما در میان میگذارم:

جناب آقای دکتر سلام
این یاد داشت شما را خواندم و بسیار مشعوف شدم که حضرتعالی از گذشته در فکر نقد جریان اصلاح طلبی بوده اید.
از این بابت بسیار خوشحال تر شدم که اصولا بنده نقد هر جریانی که خود در آن مشغولم را لازمه پیشرفت میدانم و همیشه به نقادی خود و سازمان مطلوبم میپردازم.
کوتاه سخن بگویم، در شاخه استانی حزب اتحاد ملت در شیراز خیلی پیش تر از مرکز به نقد اصلاحات مشغول شدیم و هیچ ادعایی هم نداریم. اما امیدوار و علاقه مندم بتوانیم لااقل در حوزه شیراز از راهنمایی و همکاری شما استفاده نماییم.
به امید فردایی زیبا💐

-------------------------------------------------


سلام جناب دکتر میری عزیز
نقد شما بر اظهارات آقای م.ر خاتمی و ایضا گفته های آقای جلایی پور را خواندم. اکنون عدم رواداری و تساهل مدعیان تحمل سخن مخالف بروشنی عیان شده است. آنها تحمل نقدهای افرادی چون اکبر اعلمی که از خودیها بود برنتافتند. بنابراین درک این رفتار چندان هم سخت نیست.
در عین حال معتقدم اصلاح طلبی باید بهتر و بیشتر از این نقد شود و البته منظم تر و هدفمندتر... و ایضا اصولگرایی
موفق باشید

@seyedjavadmiri
Forwarded from زیر سقف آسمان
نسبت فرهنگ و دین / دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی راه‌بردی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

حسن محدثی گیلوایی / 14 آبان 1397

@NewHasanMohaddesi
انتشار کتاب جدید دکتر حسن محدثی را به ایشان تبریک می گویم و برای ایشان توفیقات بیشتر آرزو دارم.


@seyedjavadmiri
مواضع علمی و تحقیقی را در عالم علم چگونه مشخص می کنند؟

جناب جلایی پور در یادداشت خویش گفته اند "من اگر جای جناب میری بودم به جای دروغ و تهمت مواضع علمی و تحقیقی خود را روشن می کردم" (جلایی پور). من چند راه برای بیان مواضع و افکار و اندیشه ها در بستر آکادمیک میشناسم

۱. نوشتن مقاله
۲. نوشتن کتاب
۳. ارائه سخنرانی در کنفرانس و سمینار و سمپوزیوم و همایش و نشست و میزگرد
۴. مصاحبه

من از این چهار طریق برای بیان مواضع علمی و تحقیقی خود استفاده کرده ام و همگی آشکار هستند و امری "پنهان" در این باب نداشته ام و به مدد فضای مجازی در تلگرام و فیسبوک و سایت و وبلاگ هم آراء خود را در معرض قرار داده ام. از قضا در باب هویت ملی و زبان فارسی و زبان مادری و امنیت ملی و ایران فرهنگی و قاره فرهنگی ایران ۱۲ کتاب به فارسی و انگلیسی هم نوشته ام:

۱. تحولات قفقاز شمالی و تاثیر آن بر امنیت جمهوری اسلامی ایران
۲. ایران فرهنگی: فرصت ها و چالشهای ایران در تاتارستان
۳. نگاهی مردمشناختی به چین و روسیه در جغرافیای سیاسی ایران
۴. پوشکین و شیخ الاسلام دربند: روابط ایران و روسیه در ژئوپلیتیک نوین اوراسیا
۵. وهابیت و خشونت گرایی اسلامی از منظر جامعه شناختی: نگاهی به آینده روابط ایران و عربستان سعودی
۶. هویت و صلح: بازخوانی مولفه های بنیادین هویت و صلح در جهان معاصر
۷. تاملی درباره ایران: واکاوی هویت ملیت ایرانیت و سیاست گذاری های زبانی
۸. ایران در پنج روایت: بازخوانی روایت شریعتی مطهری آل احمد زرین کوب و مسکوب درباره هویت ملی تنوع زبانی زبان مادری و مسئله زبان ترکی در ایران
۹. نگاهی به مسئله ایران: هویت و ملیت و تشیع و زبان فارسی در روایت شریعتی
۱۰. بازخوانی ایده زبان و وحدت ملی: مسئله تکثر زبانی در ایران
۱۱. زبان مادری در گفتمان علوم اجتماعی
12. Reflections on Greater Iran: Issues in Geopoltics Religion and Culture in Caucasia and Transoxania

حال باید از جناب جلایی پور پرسید چگونه باید مواضع تحقیقی و علمی خود را برای "مفتش اعظم" روشن کنم که متهم نشوم؟

سید جواد میری


@seyedjavadmiri
http://www.ibna.ir/fa/doc/longint/266544/

لیلا اردبیلی می‌گوید: در نظریه مدل‌های فرهنگی به جای نگرش‌های امپریالیستی شاهد دفاع از کثرت‌گرایی فرهنگی هستیم؛ نگرشی که طبق آن تفاوت‌ها نشانه‌ برتری نیستند و با دیگری‌سازی نمی‌توان حق حیات را از سایر خرده‌فرهنگ‌ها سلب کرد. از سوی دیگر، نظریه مدل‌های فرهنگی که در بستر این رشته پرورش یافته است و از همین پیش‌فرض‌ها بهره‌مند است این ظرفیت را داراست که به محقق کمک ‌کند تا از زاویه دید بومی به بررسی مفهوم‌سازی‌های فرهنگی در خرده‌فرهنگ‌های مختلف بپردازد.


@seyedjavadmiri
محمود افشار و پرسش از "وحدت ملی ایران"

محمود افشار در سال ۱۲۷۲ در شهر یزد به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۲ در تهران دارفانی را وداع گفت. اغلب او را به عنوان یک دولتمرد‌، نویسنده،  شاعر  و
 روزنامه ‌نگار میشناسند ولی او را باید موسس مکتب ناسیونالیسم باستانگرا به حساب آورد. او نه تنها یک موسس بود بل فردی بسیار قوی در حوزه نهادسازی سازمان علم در ایران معاصر بود. تحصیلات آکادمیک محمود افشار در حوزه علوم سیاسی و حقوق بود ولی او را نباید در این دو دیسیپلین محدود کرد بل او به معنای وسیع کلمه فردی فرهیخته و ادیب نیز بود. آثار و نوشته های بسیاری از محمود افشار به جای مانده است که توسط انتشارات موقوفات افشار به صورت مجموعه آثار به چاپ رسیده است. البته مجله آینده که بنیانگذارش خود او بود، آیینه تمام نمای اندیشه و تفکر او در باب ایران و آینده ایران است که هر محققی که در جستجوی درک چارچوب فکری افشار است را سیراب می کند. در این مطالعه من تلاش کرده ام به "مجله آینده" و "گفتار ادبی ۱ & ۲" که در سال ۱۳۵۳ به چاپ رسیده اند رجوع کنم و مباحثی که مربوط به مسئله "وحدت ملی" و "زبان" و "زبان فارسی" و "مسئله زبان در آذربایجان" است را مورد نقد و واکاوی قرار دهم. البته این بدین معنا نیست که ابعاد دیگر اندیشه محمود افشار مهم نیستند ولی در این دفتر ثقل مطالعات من بر روی مسئله زبان و وحدت ملی و جایگاه زبان ترکی و عربی و تکثر زبانی است.


سید جواد میری


@seyedjavadmiri
عبدالکریمی در ارزیابی «همایش پرسش از امر دینی در عصر حاضر»، گفت: تلاش داشته‌­ام از دشوار بودن تحقق امر دینی، انسان دینی، جامعه و حکومت دینی در جهان بالذات سکولار کنونی سخن بگویم.


به گزارش خبرنگار مهر، روز­های شنبه و یکشنبه، ۲۸ و ۲۹ مهرماه امسال (۱۳۹۷) در همایشی با عنوان «پرسش از امر دینی در جهان معاصر» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، برخی از شخصیت‌­های برجستة فرهنگی کشور و صاحب­ نظرانی از رشته­‌های گوناگون علوم انسانی به نقد و بررسی کتاب جدید بیژن عبدالکریمی با عنوان «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر (بازخوانی روایت بیژن عبدالکریمی از امر دینی)، و بیان دیدگاه های خود پرداختند. با بیژن عبدالکریمی در باره کتابش و نیز این همایش به گفتوگو نشستیم تا ارزیابی و جمع‌­بندی خود از این نشست دو روزه و مباحث مطرح شده در آن را با ما در میان بگذارد.

https://www.mehrnews.com/news/4448834/

@seyedjavadmiri
http://yon.ir/xBis6




نیهیلیسم سیاسی، مهم ترین معضل گریبانگیر سیاست و اجتماع در ایران


در آخرین روزهای مهرماه گذشته همایش دو روزه « «پرسش از امر دینی در عصر حاضر» با همکاریِ انجمن جامعه شناسی ایران و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با مقالات چهره های شاخص در فلسفه و جامعه شناسی از نحله ها و جریان های مختلف موافق یا منتقد قرائت رسمی حاکم بر کشور برگزار شد که متاسفانه محتوای آن کوچکترین توجهی را در رسانه ها برنیانگیخت.

فحوای کلی مقالات و سخنرانی های این همایش نشان میداد که قاطبه متفکرین و نظریه پردازان سپهر اندیشه کشوربا گرایش های مختلف تلویحا به ناکارآمدی دستگاه های فکری که در دهه های شصت و هفتاد، در مقوله «امر دینی و قدسی»و نسبت آن با «مدرنیت و توسعه» بنا نهاده شده بود اذعان دارند، و نقطه شروع اصلاح فکری و به تبع آن سیاسی ازاین خاستگاه را بی ثمر و غیر مرتبط با جریان عمومی اجتماع می دانند.

@seyedjavadmiri